مشاعره!!!

[Arman_r9]

ای خوبتر از لیلی بیمست که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم

 

[kyle]

ما با می و معشوق از آنیم مدام

باشد که به حشرمان چنان انگیزند

 

[Arman_r9]

در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم
وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم

دستی ز غمت بر دل پایی ز پیت در گل
با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم

در خفیه همی‌نالم وین طرفه که در عالم
عشاق نمی‌خسبند از ناله پنهانم

 

[reza11503]

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم

 

[Arman_r9]

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

 

[nomix]

اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ

 

[Arman_r9]

چشم در سر به چه کار آید و جان در تن شخص
گر تأمل نکند صورت جان آسایت

 

[kyle]

تنها نه فرات بلکه هفت دریا میسوخت
از تشنگیت تمام دنیا میسوخــت

 

[Arman_r9]

تا روانم هست خواهم راند نامت بر زبان
تا وجودم هست خواهم کند نقشت در ضمیر

 

[nomix]

روح القدس آن سروش فرخ
بر قبهٔ طارم زبرجد
می‌گفت سحر گهی که یا رب
در دولت و حشمت مخلد
بر مسند خسروی بماناد
منصور مظفر محمد

 

[Arman_r9]

در اندیشه ببستم، قلم وهم شکستم
که تو زیباتر از آنی که کنم وصف و بیانت

 

[فنا]

تو ای تنها تر از تنها به دنبال تو می گردم


توای پیدا و ناپیدا به دنبال تو می گردم

 

[Arman_r9]

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

 

[miladkalantar]

خودش میدونه با کیه منظورم......

دردا و دریغا که در این بازی خونین

بازیچه ایام دل آدمیان است

 

[ibest]

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
«حافظ»

 

[kyle]

در بند غمت بنده صفت حلقه به گوشيم

وز دام تو چون آهوى وحشى نرميديم

تشريف غمت بر دل و با درد فراقت

جفتيم، ولى جامه طاقت ندريديم

 

[bortez]

من غلام آن خروسم کو چنین پندی دهد
خاک پای او به آید از سر واسیلیوس

گرد کفش خاک پای مصطفی را سرمه ساز
تا نباشی روز حشر از جمله کالویروس

رو شریعت را گزین و امر حق را پاس دار
گر عرب باشی وگر ترک وگر سراکنوس

 

[ibest]

سخت می ترسم به حیرت انتظارم بگذرد

رفته باشم از خود آن ساعت که یارم بگذرد

الهی تبریزی

 

[kyle]

دوستت دارم پریشان، شانه می خواهی چه کار؟

دام بگذاری اسیرم، دانه می خواهی چه کار؟

 

[Old Gentleman]

رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود
در شب قدر ار صبوحی کرده ام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
حافظ