• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

.::. مصرع گم شده يا اشعاری که دنباله یا شاعر آنها را بلد نیستیم!!! .::.

hamineh

کاربر فعال موسیقی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2004
نوشته‌ها
0
لایک‌ها
7
ميگم آيا كسي نسخه كامل اين شعر رو داره يا ميدونه تو چه كتابي پيدا ميشه؟:

برادرانه بیا قسمتی کنیم رقیب

جهان و هر چه در اوست از تو یار از من
 

nedi

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
892
لایک‌ها
5
محل سکونت
shiraz
سلام

من دنبال شعر مرحوم شهريار در رثاي امام حسين هستم اگر كسي لينك يا متنش رو داره خيلي ممنون ميشم در اختيار من بزاره

تشكر فراون
 

Haamed

Registered User
تاریخ عضویت
22 آپریل 2005
نوشته‌ها
1,254
لایک‌ها
8
محل سکونت
کلیسای ایرانیان
ابو علی سینا یه چند بیت شعر گفته...

از ریشه ...تا ...زحل

کردم همه مشکلات را حل...

یه همچین چیزی... کسی بلده؟
 

shahram_bmw

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 آپریل 2009
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
سلام . ببخشید من بسیار دنبال شعر کامل آشتی عقاب با زاغ هستم/ ولی متاسفانه شما همه رو نگذاشتید. اگه میشه شعر کامل و اون نیمش رو هم برای من بفرستید. با تشکر.
Email: [email protected]
 

majidzf

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 مارس 2009
نوشته‌ها
3
لایک‌ها
0
سلام
يه شعر هم كه فكر كنم از بيدل دهلويه تو زهنمه كه اولش اينه
اي دل قدم به ملك قناعت بلند كن
اگه كسي ادامه ش رو بلده بنويسه
ممنون
 

mehrdad201

همکار بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
10 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
15,874
لایک‌ها
17,805
محل سکونت
ایران
سلام به همه دوستان

کسی شعر کامل این یه بیت نظامی گنجوی رو داره؟

اگر با من نبودش هيچ ميلي
چرا ظرف مرا بشكست ليلي


شعر کاملش رو نیاز دارم.
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
شرمنده کلا فقط همینشا شنیدیم تو خیلی سایتی هم که بلد بودم گشتم نبود
 

keykavoos

Registered User
تاریخ عضویت
18 می 2006
نوشته‌ها
198
لایک‌ها
267
محل سکونت
سر کلاس
سلام
مي بينم كه تاپيك يه يه سالي مي شه كه از رونق افتاده، ولي از دوستان مي خوام يه شعري كه راجع به گفتگوي كلاغ و عقاب هست رو برام بذارن اگه دارن.
توش عقاب به كلاغ ميگه تو چرا اينقدر عمر مي كني، بعد كلاغ بهش ميگه تو اون بالا كه هستي هوا كمه و گوشت تازه مي خوري خون از عمرت كم ميكنه و ... بعد عقاب يه چند وقتي مياد پايين با كلاغ مردارخواري مي كنه و اينا... بعد مي فهمه كه اگه اون بالا باشه و كم زندگي كنه بهتره تا با كلاغ پست زندگي كنه
 

abbas_30ah

Registered User
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2005
نوشته‌ها
63
لایک‌ها
1
سلام
مي بينم كه تاپيك يه يه سالي مي شه كه از رونق افتاده، ولي از دوستان مي خوام يه شعري كه راجع به گفتگوي كلاغ و عقاب هست رو برام بذارن اگه دارن.
توش عقاب به كلاغ ميگه تو چرا اينقدر عمر مي كني، بعد كلاغ بهش ميگه تو اون بالا كه هستي هوا كمه و گوشت تازه مي خوري خون از عمرت كم ميكنه و ... بعد عقاب يه چند وقتي مياد پايين با كلاغ مردارخواري مي كنه و اينا... بعد مي فهمه كه اگه اون بالا باشه و كم زندگي كنه بهتره تا با كلاغ پست زندگي كنه

فکر کنم شعر ناتل خانلری رو منظورته:عقاب(یه مصرعشو بلد بودم از اینترنت پیدا کردم.)

**************عقاب*************

گشت غمناک دل و جان عقاب

چو ازو دور شد ایام شباب

دید کش دور به انجام رسید

آفتابش به لب بام رسید

باید از هستی دل بر گیرد

ره سوی کشور دیگر گیرد

خواست تا چاره ی نا چار کند

دارویی جوید و در کار کند

صبحگاهی ز پی چاره ی کار

گشت برباد سبک سیر سوار

گله کاهنگ چرا داشت به دشت

ناگه از وحشت پر و لوله گشت

وان شبان ، بیم زده ، دل نگران

شد پی بره ی نوزاد دوان

کبک ، در دامن خار ی آویخت

مار پیچید و به سوراخ گریخت

آهو استاد و نگه کرد و رمید

دشت را خط غباری بکشید

لیک صیاد سر دیگر داشت

صید را فارغ و آزاد گذاشت

چاره ی مرگ ، نه کاریست حقیر

زنده را فارغ و آزاد گذاشت

صید هر روزه به چنگ آمد زود

مگر آن روز که صیاد نبود

آشیان داشت بر آن دامن دشت

زاغکی زشت و بد اندام و پلشت

سنگ ها از کف طفلان خورده

جان ز صد گونه بلا در برده

سا ل ها زیسته افزون ز شمار

شکم آکنده ز گند و مردار

بر سر شاخ ورا دید عقاب

ز آسمان سوی زمین شد به شتاب

گفت که : ‹‹ ای دیده ز ما بس بیداد

با تو امروز مرا کار افتاد

مشکلی دارم اگر بگشایی

بکنم آن چه تو می فرمایی ››

گفت : ‹‹ ما بنده ی در گاه توییم

تا که هستیم هوا خواه تو ییم

بنده آماده بود ، فرمان چیست ؟

جان به راه تو سپارم ، جان چیست ؟

دل ، چو در خدمت تو شاد کنم

ننگم آید که ز جان یاد کنم ››

این همه گفت ولی با دل خویش

گفت و گویی دگر آورد به پیش

کاین ستمکار قوی پنجه ، کنون

از نیاز است چنین زار و زبون

لیک ناگه چو غضبناک شود

زو حساب من و جان پاک شود

دوستی را چو نباشد بنیاد

حزم را باید از دست نداد

در دل خویش چو این رای گزید

پر زد و دور ترک جای گزید

زار و افسرده چنین گفت عقاب

که :‹‹ مرا عمر ، حبابی است بر آب

راست است این که مرا تیز پر است

لیک پرواز زمان تیز تر است

من گذشتم به شتاب از در و دشت

به شتاب ایام از من بگذشت

گر چه از عمر ،‌دل سیری نیست

مرگ می آید و تدبیری نیست

من و این شه پر و این شوکت و جاه

عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟

تو بدین قامت و بال ناساز

به چه فن یافته ای عمر دراز ؟

پدرم نیز به تو دست نیافت

تا به منزلگه جاوید شتافت

لیک هنگام دم باز پسین

چون تو بر شاخ شدی جایگزین

از سر حسرت بامن فرمود

کاین همان زاغ پلید است که بود

عمر من نیز به یغما رفته است

یک گل از صد گل تو نشکفته است

چیست سرمایه ی این عمر دراز ؟

رازی این جاست،تو بگشا این راز››

زاغ گفت : ‹‹ ار تو در این تدبیری

عهد کن تا سخنم بپذیری

عمرتان گر که پذیرد کم و کاست

دگری را چه گنه ؟ کاین ز شماست

ز آسمان هیچ نیایید فرود

آخر از این همه پرواز چه سود ؟

پدر من که پس از سیصد و اند

کان اندرز بد و دانش و پند

بارها گفت که برچرخ اثیر

بادها راست فراوان تاثیر

بادها کز زبر خاک و زند

تن و جان را نرسانند گزند

هر چه ا ز خاک ، شوی بالاتر

باد را بیش گزندست و ضرر

تا بدانجا که بر اوج افلاک

آیت مرگ بود ، پیک هلاک

ما از آن ، سال بسی یافته ایم

کز بلندی ،‌رخ برتافته ایم

زاغ را میل کند دل به نشیب

عمر بسیارش ار گشته نصیب

دیگر این خاصیت مردار است

عمر مردار خوران بسیار است

گند و مردار بهین درمان ست

چاره ی رنج تو زان آسان ست

خیز و زین بیش ،‌ره چرخ مپوی

طعمه ی خویش بر افلاک مجوی

ناودان ، جایگهی سخت نکوست

به از آن کنج حیاط و لب جوست

من که صد نکته ی نیکو دانم

راه هر برزن و هر کو دانم

خانه ، اندر پس باغی دارم

وندر آن گوشه سراغی دارم

خوان گسترده الوانی هست

خوردنی های فراوانی هست ››

****

آن چه ز آن زاغ چنین داد سراغ

گندزاری بود اندر پس باغ

بوی بد ، رفته ا زآن ، تا ره دور

معدن پشه ، مقام زنبور

نفرتش گشته بلای دل و جان

سوزش و کوری دو دیده از آن

آن دو همراه رسیدند از راه

زاغ بر سفره ی خود کرد نگاه

گفت : ‹‹ خوانی که چنین الوان ست

لایق محضر این مهمان ست

می کنم شکر که درویش نیم

خجل از ما حضر خویش نیم ››

گفت و بشنود و بخورد از آن گند

تا بیاموزد از او مهمان پند

****

عمر در اوج فلک بر ده به سر

دم زده در نفس باد سحر

ابر را دیده به زیر پر خویش

حیوان را همه فرمانبر خویش

بارها آمده شادان ز سفر

به رهش بسته فلک طاق ظفر

سینه ی کبک و تذرو و تیهو

تازه و گرم شده طعمه ی او

اینک افتاده بر این لاشه و گند

باید از زاغ بیاموزد پند

بوی گندش دل و جان تافته بود

حال بیماری دق یافته بود

دلش از نفرت و بیزاری ، ریش

گیج شد ، بست دمی دیده ی خویش

یادش آمد که بر آن اوج سپهر

هست پیروزی و زیبایی و مهر

فر و آزادی و فتح و ظفرست

نفس خرم باد سحرست

دیده بگشود به هر سو نگریست

دید گردش اثری زین ها نیست

آن چه بود از همه سو خواری بود

وحشت و نفرب و بیزاری بود

بال بر هم زد و بر جست از جا

گفت : که ‹‹ ای یار ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز

تو و مردار تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی

گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد

عمر در گند به سر نتوان برد ››

****

شهپر شاه هوا ، اوج گرفت

زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالاتر شد

راست با مهر فلک ، همسر شد

لحظه‎ یی چند بر این لوح کبود

نقطه ‎یی بود و سپس هیچ نبود
 

abbas_30ah

Registered User
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2005
نوشته‌ها
63
لایک‌ها
1
ابو علی سینا یه چند بیت شعر گفته...

از ریشه ...تا ...زحل

کردم همه مشکلات را حل...

یه همچین چیزی... کسی بلده؟

تو دیوان خیام همچین شعری دیده ام:

از جرم گل سیاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات کلی را حل
بگشادم بند های مشکل به حیل
هر بند گشاده شد بجز بند اجل
 

light moon

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 آپریل 2007
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
محل سکونت
WanteD!!
یه شعری هست که فقط یه بیتشو بلدم :

دیشب مثال رویت تشبیه به ماه کردم .... تو خوبتر ز ماهی من اشتباه کردم

کسی اسم شعرش یا خود شاعرشو میدونه؟؟
 

light moon

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 آپریل 2007
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
محل سکونت
WanteD!!
پس چی شد ؟؟؟ :(:(

کسی این شعر رو نشنیده تا حالا؟؟
 

phoenix_i06

Registered User
تاریخ عضویت
10 آپریل 2007
نوشته‌ها
2,125
لایک‌ها
175
محل سکونت
آمریکا
داستان مربوط به لیلی و مجنون در هفت اورنگ جامی هست (نه لیلی و مجنون در خمسه نظامی). لیلی آش نذری میداده و مجنون با یه کاسه در صف می ایسته. وقتی نوبت به مجنون میرسه لیلی به جای اینکه مثل بقیه به اون هم آش بده کاسش رو میشکنه و مجنون هم این رو به این حساب میزاره که لیلی هم به اون علاقه منده و با اینکار میخواد بیشتر اون رو ببینه.

چون یک چندی بر این برآمد --- دودش ز دل حزین برآمد

بگرفت به کف شکسته‌جامی --- می‌زد به حریم دوست گامی

آن دلشده چون رسید آنجا، --- صد دلشده بیش دید آنجا

بر دست گرفته کاسه یا جام --- در یوزه‌گرش ز خوان انعام

هر کس ز کف چنان حبیبی --- می‌یافت به قدر خود نصیبی

مجنون از دور چون بدیدش -- عقل از سر و، جان ز تن رمیدش

چون نوبت وی رسید، بی‌خویش --- آورد او نیز جام خود پیش

لیلی وی را چو دید و بشناخت --- کارش نه چو کار دیگران ساخت

ناداده نصیب از آن طعام‌اش --- کفلیز (کفگیر!) زد و شکست جامش

مجنون چو شکست جام خود دید --- گویا که جهان به کام خود دید

آهنگ سماع آن شکست‌اش --- چون راه سماع ساخت مستش

می‌بود بر آن سماع، رقاص --- می‌زد با خود ترانه‌ای خاص

کالعیش! که کام شد میسر! --- عیشی به تمام شد میسر!

همچون دگران نداد کامم --- وز سنگ ستم شکست جامم

با من نظری‌ش هست تنها --- ز آن جام مرا شکست تنها

صد سر فدی شکست او باد! --- جانها شده مزد دست او باد!
(بیهوده شکست من بختست --- کارم زشکست او درستست)
 

Amini8511

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 اکتبر 2009
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
1
سن
38
محل سکونت
نصف جهان
يك بيتي چندي پيش از راديو شنيدم كه مصرع اولش اين بود:

نشان يار مي پرسم به هركس مي رسم اما

آيا كسي هست كه مصرع دوم يا كل شعر و بلد باشه؟؟؟

ممنون ميشم
 

keykavoos

Registered User
تاریخ عضویت
18 می 2006
نوشته‌ها
198
لایک‌ها
267
محل سکونت
سر کلاس
سلا دوستان
چند وقتيه اين دو تا مصرع شعر خيلي ذهنمو به خودش مشغول كرده ولي چيزي از قبل يا بعدش نمي دونم. هر چي هم مي گردم چيزي پيدا نمي كنم. گفتم شايد شما بتونيد كمكم كنيد. مرسي.

1. از دل برود هر آنكه از ديده برفت
2. تمام نا تمام من با تو تمام مي شود
 

SilentStar

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2007
نوشته‌ها
572
لایک‌ها
230
محل سکونت
Tehran
سلام

1. از دل برود هر آنكه از ديده برفت

احتمالا منظور شما همون آهنگ معروف سیاوش قمیشیه ... ترانه سرا خانم ناهید میربهاء هستند ... البته اصل شعر فکر میکنم قدیمی تره و این مصرع یه جورایی حالت ضرب المثل داره!

بیا برگرد


مگذار كه ياد ما را طعم تلخ اين حقيقت ببرد
اين حقيقت است كه از دل برود هر آنكه از ديده رود
اين حقيقت است كه از دل برود هر آنكه از ديده رود

بيا برگرد تا خونه از عادتت سير نشده
تا نگام با يك نگاه تازه درگير نشده
بيا تا اومدنت دير نشده دلها دلگير نشده
تا هنوز فاصله‌مون جوونه و پير نشده
آخه شبها جاي خواب تو چشام درياي آبه
ساعت ديواري از وقتي كه رفتي توي خوابه
هنوزم عكس من و تو روي ديوار توي قابه
نامه‌اي كه گفته بودي من نخوندم هنوزم لاي كتابه

بيا برگرد تا خونه از عادتت سير نشده
تا نگام با يك نگاه تازه درگير نشده
بيا تا اومدنت دير نشده دلها دلگير نشده
تا هنوز فاصله‌مون جوونه و پير نشده
آخه شبها جاي خواب تو چشام درياي آبه
ساعت ديواري از وقتي كه رفتي توي خوابه
هنوزم عكس من و تو روي ديوار توي قابه
نامه‌اي كه گفته بودي من نخوندم هنوزم لاي كتابه

بيا برگرد تا خونه از عادتت سير نشده
تا نگام با يك نگاه تازه درگير نشده
بيا برگرد تا خونه از عادتت سير نشده
تا نگام با يك نگاه تازه درگير نشده


2. تمام نا تمام من با تو تمام مي شود

ترانه ای از شهریار قنبری که توسط داریوش اقبالی اجرا شده :happy:

تمام من

تمام نا تمام من با تو تمام می شود
شاعر بی نام و نشان صاحب نام می شود
تمام من به نام تو
شعر دوباره می شود
بند سکوت کهنه ام
چهار پاره می شود
تمام نه تمام نه که جام ناتمام لبریخته ام
تمام نه تمام نه که ناتمامی از تو آویخته ام
تمام نا تمام من با تو تمام می شود
شاعر بی نام و نشان صاحب نام می شود


در این حریر خانگی
روی ترانه شسته ام
تمام خون من شبی
پر از ستاره می شود
از تو بر این ترانه ها
نور ستاره می چکد
بر این بلند بی صدا
غزل دوباره می چکد
بر این بلند بی صدا
غزل دوباره می چکد
تمام نه تمام نه که جام ناتمام لبریخته ام
تمام نه تمام نه که ناتمامی از تو آویخته ام
تمام نا تمام من با تو تمام می شود
شاعر بی نام نشان صاحب نام می شود

چکه کن ای ابرک من
مثل ستاره بر زمین
طلوع میلاد مرا
در شب بی سحر بین

چکه کن ای ابرک من
مثل ستاره بر زمین
طلوع میلاد مرا
در شب بی سحر بین

چکه کن ای ابرک من
مثل ستاره بر زمین
طلوع میلاد مرا
در شب بی سحر بین

چکه کن ای ابرک من
مثل ستاره بر زمین
طلوع میلاد مرا
در شب بی سحر بین

چکه کن ای ابرک من
مثل ستاره بر زمین
طلوع میلاد مرا
در شب بی سحر بین


چکه کن ای ابرک من
مثل ستاره بر زمین
طلوع میلاد مرا
در شب بی سحر بین


//

از دل نرود هر آنکه از ديده برفت

تا تو رفتي همه گفتند: از دل برود هر آنکه از ديده برفت!...
و در آن لحظه به ناباوري و غصه ی من خنديدند!...
و کنون آه تو ای رفته سفر که دگر باز نخواهي برگشت.
کاش مي آمدي و مي ديدی که در اين کلبه خاموش هنوز
يادگار تو بجاست . کاش يک لحظه سرود شب اندوه مرا ميخواندي
که چه ها بر من آزرده گذشت ! کاش ميدانستي که در اين عرصه ی دنياي بزرگ
چه غم آلوده جدائي هاست...
و بداني تو که از دل نرود هر آنکه از ديده برفت...
 
Last edited:

Amir_Br

Registered User
تاریخ عضویت
14 مارس 2009
نوشته‌ها
232
لایک‌ها
116
محل سکونت
تبریز
این شعر آخری که نوشتی مال کی بود ؟
از دل نرود هر انکه از دیده برفت
 

Amini8511

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 اکتبر 2009
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
1
سن
38
محل سکونت
نصف جهان
سلا دوستان
چند وقتيه اين دو تا مصرع شعر خيلي ذهنمو به خودش مشغول كرده ولي چيزي از قبل يا بعدش نمي دونم. هر چي هم مي گردم چيزي پيدا نمي كنم. گفتم شايد شما بتونيد كمكم كنيد. مرسي.

1. از دل برود هر آنكه از ديده برفت



شاعری گفت که از دل برود،آنکه از دیده برفت
پس چرا
من آزرده دل تن خسته
در پی ناز نگاهت به جهان می نالم
آه و افسوس دریغ از عمرم
که ندیدم رویت
و تو از جامه عریانی من بر خودم نزدیک تر
دعوتت میکنم ای پادشه تنهایی
به همین کلبه آشفته سرد
از دلم میگویم
و ترا از پس تاریکی ذهنم به دعا می طلبم
و هنوز از غم گم کردن تو
از نخستین ازل
با غمت می نالم
وای از آن روز
وای از آن روز که بینم قدمت
به جهان می بالم........
 

keykavoos

Registered User
تاریخ عضویت
18 می 2006
نوشته‌ها
198
لایک‌ها
267
محل سکونت
سر کلاس
احتمالا منظور شما همون آهنگ معروف سیاوش قمیشیه ... ترانه سرا خانم ناهید میربهاء هستند ... البته اصل شعر فکر میکنم قدیمی تره و این مصرع یه جورایی حالت ضرب المثل داره!

اولا تشكر مي كنم.
ثانيا فكر مي كنم خود خانم مير بها هم اين مصرع رو درواقع تضمين كردن. احساس مي كنم بايد مصرع آخر يه دوبيتي يا يه همچين چيزي باشه.

بابت دومي هم خيلي ممنون.:blush:
 

Rain Drop

Registered User
تاریخ عضویت
1 دسامبر 2009
نوشته‌ها
208
لایک‌ها
364
محل سکونت
Arak
دوستان سلام
ادامه ي اين بيت رو كسي ميدونه چيه؟
دنيا همه هيچ و كار دنيا همه هيچ/اي هيچ براي هيچ بر هيچ مپيچ
يه سوال ديگه هم داشتم.فكر ميكنم شعري كه ميگم مال قيصر امين پوره.نصفه نيمه بلدمش.كسي كاملش رو ميدونه؟
عاقبت.......
.....خواهد بست روزي.باد خواهد برد باري
روي ميز....صفحه باز حوادث
در ستون تسليت ها نامي از ما يادگاري
البته اگر اشتباه نكرده باشم
 
بالا