sina86
Registered User
- تاریخ عضویت
- 27 آپریل 2008
- نوشتهها
- 3,309
- لایکها
- 35
شرح اوراق شناساييها؛ نگاهي به كتاب خاطرات سردار حميد قبادي
خبرگزاري فارس: «حتي آن روزها كه نيروهاي **** ستارهاي به دوش خود نداشتند، حميد قبادي براي مردم كوهدشت سرداري فداكار بود؛ چه رسد به حالا كه آوازه قهرماني و فداكاري او دهان به دهان در اين شهر كوچك گشته است.»
اكنون با گذشت سالها از پايان هشت سال دفاع مقدس ملت مسلمان ايران در مقابل تجاوز ارتش عراق به پشتيباني دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامي، بسياري از واقعيتهاي آن رويداد بزرگ همچون راز سر به مهري در سينه افرادي نهفته است كه روزگاري به عنوان رزمنده عاشق آرمانهاي انقلاب اسلامي و آب و خاك ميهن خود در ميدانهاي نبرد حاضر بودند و لحظه لحظههاي آن سالها را با گوشت و پوست و خون خود لمس كردهاند.
البته بخشي از اين وقايع به صورت خاطرات رزمندههاي حاضر در ميدانهاي نبرد آن ايام در سالهاي بعد از پايان جنگ در قالب كتابهاي خاطرات رزمندگان چاپ و منتشر شده است.
يكي از اين آثار، كتاب خاطرات سردار پاسدار حميد قبادي با عنوان "هم مرز با آتش " است كه توسط انتشارات سوره مهر در تهران چاپ و منتشر شده است.
اين كتاب پانصد و چهاردهمين محصول دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري است كه در بخش خاطرات جنگ ايران و عراق، يكصد و پنجاه و سومين كتاب محسوب مي شود.
در ابتداي كتاب، در بخش اشاره آمده است: حتي آن روزها كه نيروهاي **** ستارهاي به دوش خود نداشتند، حميد قبادي براي مردم كوهدشت سرداري فداكار بود. چه رسد به حالا كه آوازه قهرماني و فداكاري او دهان به دهان در اين شهر كوچك گشته است.
خاطرات سردار قبادي حكايت يكي از كهنه سربازان جنگ تحميلي است كه ما را با تلخ و شيرين آن روزها پيوند ميدهد؛ روزهايي كه هر ثانيهاش با حوادثي مهم همراه بود.
حميد قبادي در اين كتاب علاوه بر راوي خاطرات بودن، نويسنده متن كتاب هم است. از اين روي، نثر اين اثر را ميتوان به قلم وي نسبت داد كه در آن صورت هم محدوديت خاصي در كليت كار ديده نميشود.
مجموعه خاطراتي كه در اين كتاب آمده است از نثر ساده و بيپيرايهاي برخوردار است.
از واژههاي ناملموس كمتر استفاده شده و هر جا كه نويسنده تشخيص داده احتمال دارد واژهاي براي مخاطب نا آشنا باشد، از زيرنويس در متن استفاده كرده و به اين وسيله هرگونه موارد ابهام زا در متن را برطرف كرده است.
البته در اين كتاب بيشتر واژههاي ناآشنا اسامي مكانها ناآشنا در مناطق مرزي ايران و عراق است كه طبعاً عموم مخاطبان با اين مكانها آشنايي كامل ندارند.
شيوه روايت خاطرات هم به صورت خطي و افقي است كه از نقطه ابتداي موضوع(دفاع مقدس) شروع و به نقطه پايان آن ختم ميشود.
البته در فصل اول، قبل از پرداختن به موضوع اصلي كتاب، نويسنده شرح مختصري از تولد و دوران كودكي و نوجواني خود ارائه مي دهد كه به روزهاي وقوع و سرانجام پيروزي انقلاب اسلامي ختم ميشود، اما خيلي زود ميرود سراغ موضوع اصلي كه همان دفاع مقدس است و روايت خود را از نخستين روزهاي آغاز اين نبرد هشت ساله شروع ميكند: "دوم مهر ماه 1359بود كه براي اعزام به مناطق مرزي در **** كوهدشت همراه پدرم ثبت نام كردم. چهار يا پنج روز توسط عده اي كه سربازي رفته بودند به طور فشرده آموزش نظامي ديديم. تمرينات نظامي در زمين خاكي فوتبال، اطراف **** كوهدشت و در كنار ميدان توحيد انجام شد. زمين سفت و سختي بود؛ اما عشق به شركت در جنگ هر مشكلي را آسان ميكرد. " (ص 15)
راوي در ادامه فصل اول كتاب به روزهاي آغازين جنگ اشاره ميكند كه با فراز و نشيبهايي همراه است و سرانجام به عمليات فتحالمبين در منطقه عمومي شوش- دزفول و دشت عباس ختم ميشود.
در فصل دوم كتاب، راوي به بازگويي خاطرات خود از عمليات بيت المقدس ميپردازد.
ديده و شنيدههاي او از اين نبرد نظامي حاوي نكتههاي قابل تأملي است كه بسياري از ناگفته جنگ تحميلي را بازگو ميكند: "درگيري در اطراف جاده اهواز - خرمشهر بسيار شديد بود. آمبولانسها به سرعت در حال انتقال مجروحين بودند. براي اولين بار تعدادي از اسيران عراقي را ديدم كه در حال انتقال به پشت جبهه رودخانه بودند. با ديدن وضعيت آنها كابوس عراقيها برايم بيمعنا شد. " (ص 43)
قبادي در ادامه اين فصل، ماجراي مجروح شدن خود در مرحله دوم عمليات بيت المقدس را شرح ميدهد كه براي مدتي او از صحنههاي نبرد دور نگه مي دارد.
فصل سوم كتاب با عنوان "يك عمليات بزرگ " به وقايع جنگ از بهمن ماه 1362 به بعد مي پردازد.
قبادي در ابتداي اين فصل به شكلگيري تيپ 12 حنين مي پردازد كه از رزمندگان(پاسداران) شهرستان هاي استان لرستان تشكيل شده است.
در آن زمان، حسن باقري فرمانده **** كوهدشت، به عنوان فرمانده تيپ انتخاب مي شود و حميد قبادي هم به عنوان جانشين اطلاعات تيپ معرفي مي شود. "روز 27/11/62 از حميديه اهواز به طرف موسيان حركت كرديم. در يك عمليات تعويضي تيپ 57 ابوالفضل كه در خط موسيان مستقر بود، جايش را به تيپ 12 حنين داد. به اين ترتيب ما با سه گردان پياده و گردان ها و واحدهاي پشتيباني ماموريت پدافند از منطقه زبيدات را شروع كرديم. " (ص 77)
اين ايام همزمان است با شروع عمليات خيبر در جزاير مجنون و اولين شناسايي گروه هفت نفره واحد اطلاعات تيپ12 حنين هم در هشتم اسفند 1362 انجام ميشود كه حميد قبادي مشروح خاطرات خود از اين عمليات را در ادامه آورده است.
او همچنين در اين فصل به موضوع ادغام تيپ12 حنين با تيپ زرهي72 محرم اشاره ميكند كه در محل مدرسهاي واقع در سه راه نادري اهواز به نام پايگاه شهيد رجايي انجام ميشود.
قبادي بعد از ادغام تيپها، در يكي از گروههاي شناسايي تيپ72 محرم مشغول به كار ميشود، اما مدتي بعد(15/10/63) از تيپ محرم جدا شده و به تيپ57 ابوالفضل در منطقه زبيدات عراق معرفي مي شود.
فصل چهارم كتاب با عنوان "مريوان " به فعاليت هاي اطلاعاتي حميد قبادي در جبهه هاي استان كردستان مي پردازد. " اواسط بهمن ماه 1364بود. مشغول انجام كارهاي روزانه اطلاعات در محور شاخ شميران بودم كه پيغامي از مخابرات به دستم رسيد.
گروه ما ماموريت پيدا كرده بود كه با دو دستگاه آمبولانس، وسايل كاري تخصصي، پتو و مقداري مايحتاج غذايي به سمت شهر مريوان حركت كند و آن جا خود را به فرمانده تيپ57، حاج نوري كه در پادگان ارتش مستقر بود، معرفي كند.
رها كردن كار شناسايي در منطقه حلبچه و دربنديخان برايم سخت بود؛ چرا كه براي انجام آن زحمات زيادي كشيده بودم و دوست داشتم نتيجه زحماتم را ببينم اما اداء تكليف و شوق ماموريت جديد مرا قانع كرد. " ( ص 113 )
راوي در ادامه اين فصل، به شرح چندين عمليات شناسايي در خطوط مرزي و خاك عراق مي پردازد كه تمامي آن ها در به ثمر رسيدن عمليات هاي رزمندگان نقش تعيين كننده اي داشته است.
سرانجام در اوايل فروردين 1365 حميد قبادي به همراه بقيه اعضاي گروه شناسايي، مريوان را به قصد پادگان شهيد شفيع خاني در حوالي انديمشك كه محل استراحت و اردوگاه تيپ بوده ترك مي كنند. البته بعد از مدتي، آن ها به جبهه شمال غريب و منطقه حاج عمران در مناطق مرزي شهر پيرانشهر اعزام مي شوند. شرح جا به جايي ها و تردد در مناطق مختلف جنگي از ويژگي هاي اين فصل است كه قبادي به طور مشروح درباره آن ها در اين بخش از كتاب توضيح داده است. او همچنين در اين فصل موضوع تبديل سازمان تيپ 57 ابوالفضل **** لرستان به لشكر را مطرح مي كند.
شرح وقايع عمليات هاي كربلاي 4 و 5 از منظر حميد قبادي هم از اهم بخش هاي فصل پنجم كتاب هم مرز با آتش است.
"ساعت10/20 ناگهان آتش سنگين عراقيها نشان داد كه همه چيز شروع شده است و به اين ترتيب عمليات كربلاي 4 در ساعت 10:30 شب سوم دي 65 با رمز محمدرسول الله(ص) شروع شد. عمدهترين اهداف لشكر تصرف دژ جمهوري و خطوط دوم و سوم پدافندي عراقيها بود. " (ص183)
قبادي با شرح كامل ديده و شنيدههايش در عمليات كربلاي 4، به توصيف وقايع عمليات كربلاي 5 مي پردازد.
او در چهاردهمين روز از اين عمليات از ناحيه صورت و گوش مورد اصابت تركش قرار ميگيرد.
حميد قبادي در فصل ششم كتاب به مأموريتهاي سال 1366 خود پرداخته است.
البته در آغاز اين سال(1366) لشكر 57 با تمام واحدها و گردانهاي تحت امر خود شلمچه را به مقصد پادگان شهيد شفيع خاني در انديمشك ترك كرده و در موقعيت علمدار كربلاي بين انديمشك و حسينيه در محل پادگان شهيد شفيع خاني مستقر شده اما مأموريتهاي شناسايي و اطلاعاتي حميد قبادي به يك جبهه ختم نميشود و او در خطوط مختلف فعاليت ميكند؛ از منطقه عمومي بانه و ماووت عراق گرفته تا رودخانه قلعه چولان و ارتفاعات گرده رش.
فصل هفتم و آخر كتاب هم با عنوان "پايان جنگ " به وقايع سال آخر جنگ ميپردازد كه در آن، حميد قبادي به شرح فعاليتهاي اطلاعاتي خود در واپسين ماهها و روزهاي جنگ هشت ساله عراق عليه ايران ميپردازد.
اشاره به اتفاقات عمليات مرصاد، آخرين برگهاي دفتر خاطرات سردار پاسدار حميد قبادي از حضور هشت ساله خود در ميدانهاي نبرد دفاع مقدس است.
بخش پاياني كتاب، 26 قطعه عكس از دورههاي مختلف حضور حميد قبادي در جبهههاي جنگ است كه 2 قطعه آنها، تصوير اين سردار **** را در سالهاي اخير نشان ميدهد.
نويسنده: عليالله سليمي
خبرگزاري فارس: «حتي آن روزها كه نيروهاي **** ستارهاي به دوش خود نداشتند، حميد قبادي براي مردم كوهدشت سرداري فداكار بود؛ چه رسد به حالا كه آوازه قهرماني و فداكاري او دهان به دهان در اين شهر كوچك گشته است.»
اكنون با گذشت سالها از پايان هشت سال دفاع مقدس ملت مسلمان ايران در مقابل تجاوز ارتش عراق به پشتيباني دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامي، بسياري از واقعيتهاي آن رويداد بزرگ همچون راز سر به مهري در سينه افرادي نهفته است كه روزگاري به عنوان رزمنده عاشق آرمانهاي انقلاب اسلامي و آب و خاك ميهن خود در ميدانهاي نبرد حاضر بودند و لحظه لحظههاي آن سالها را با گوشت و پوست و خون خود لمس كردهاند.
البته بخشي از اين وقايع به صورت خاطرات رزمندههاي حاضر در ميدانهاي نبرد آن ايام در سالهاي بعد از پايان جنگ در قالب كتابهاي خاطرات رزمندگان چاپ و منتشر شده است.
يكي از اين آثار، كتاب خاطرات سردار پاسدار حميد قبادي با عنوان "هم مرز با آتش " است كه توسط انتشارات سوره مهر در تهران چاپ و منتشر شده است.
اين كتاب پانصد و چهاردهمين محصول دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري است كه در بخش خاطرات جنگ ايران و عراق، يكصد و پنجاه و سومين كتاب محسوب مي شود.
در ابتداي كتاب، در بخش اشاره آمده است: حتي آن روزها كه نيروهاي **** ستارهاي به دوش خود نداشتند، حميد قبادي براي مردم كوهدشت سرداري فداكار بود. چه رسد به حالا كه آوازه قهرماني و فداكاري او دهان به دهان در اين شهر كوچك گشته است.
خاطرات سردار قبادي حكايت يكي از كهنه سربازان جنگ تحميلي است كه ما را با تلخ و شيرين آن روزها پيوند ميدهد؛ روزهايي كه هر ثانيهاش با حوادثي مهم همراه بود.
حميد قبادي در اين كتاب علاوه بر راوي خاطرات بودن، نويسنده متن كتاب هم است. از اين روي، نثر اين اثر را ميتوان به قلم وي نسبت داد كه در آن صورت هم محدوديت خاصي در كليت كار ديده نميشود.
مجموعه خاطراتي كه در اين كتاب آمده است از نثر ساده و بيپيرايهاي برخوردار است.
از واژههاي ناملموس كمتر استفاده شده و هر جا كه نويسنده تشخيص داده احتمال دارد واژهاي براي مخاطب نا آشنا باشد، از زيرنويس در متن استفاده كرده و به اين وسيله هرگونه موارد ابهام زا در متن را برطرف كرده است.
البته در اين كتاب بيشتر واژههاي ناآشنا اسامي مكانها ناآشنا در مناطق مرزي ايران و عراق است كه طبعاً عموم مخاطبان با اين مكانها آشنايي كامل ندارند.
شيوه روايت خاطرات هم به صورت خطي و افقي است كه از نقطه ابتداي موضوع(دفاع مقدس) شروع و به نقطه پايان آن ختم ميشود.
البته در فصل اول، قبل از پرداختن به موضوع اصلي كتاب، نويسنده شرح مختصري از تولد و دوران كودكي و نوجواني خود ارائه مي دهد كه به روزهاي وقوع و سرانجام پيروزي انقلاب اسلامي ختم ميشود، اما خيلي زود ميرود سراغ موضوع اصلي كه همان دفاع مقدس است و روايت خود را از نخستين روزهاي آغاز اين نبرد هشت ساله شروع ميكند: "دوم مهر ماه 1359بود كه براي اعزام به مناطق مرزي در **** كوهدشت همراه پدرم ثبت نام كردم. چهار يا پنج روز توسط عده اي كه سربازي رفته بودند به طور فشرده آموزش نظامي ديديم. تمرينات نظامي در زمين خاكي فوتبال، اطراف **** كوهدشت و در كنار ميدان توحيد انجام شد. زمين سفت و سختي بود؛ اما عشق به شركت در جنگ هر مشكلي را آسان ميكرد. " (ص 15)
راوي در ادامه فصل اول كتاب به روزهاي آغازين جنگ اشاره ميكند كه با فراز و نشيبهايي همراه است و سرانجام به عمليات فتحالمبين در منطقه عمومي شوش- دزفول و دشت عباس ختم ميشود.
در فصل دوم كتاب، راوي به بازگويي خاطرات خود از عمليات بيت المقدس ميپردازد.
ديده و شنيدههاي او از اين نبرد نظامي حاوي نكتههاي قابل تأملي است كه بسياري از ناگفته جنگ تحميلي را بازگو ميكند: "درگيري در اطراف جاده اهواز - خرمشهر بسيار شديد بود. آمبولانسها به سرعت در حال انتقال مجروحين بودند. براي اولين بار تعدادي از اسيران عراقي را ديدم كه در حال انتقال به پشت جبهه رودخانه بودند. با ديدن وضعيت آنها كابوس عراقيها برايم بيمعنا شد. " (ص 43)
قبادي در ادامه اين فصل، ماجراي مجروح شدن خود در مرحله دوم عمليات بيت المقدس را شرح ميدهد كه براي مدتي او از صحنههاي نبرد دور نگه مي دارد.
فصل سوم كتاب با عنوان "يك عمليات بزرگ " به وقايع جنگ از بهمن ماه 1362 به بعد مي پردازد.
قبادي در ابتداي اين فصل به شكلگيري تيپ 12 حنين مي پردازد كه از رزمندگان(پاسداران) شهرستان هاي استان لرستان تشكيل شده است.
در آن زمان، حسن باقري فرمانده **** كوهدشت، به عنوان فرمانده تيپ انتخاب مي شود و حميد قبادي هم به عنوان جانشين اطلاعات تيپ معرفي مي شود. "روز 27/11/62 از حميديه اهواز به طرف موسيان حركت كرديم. در يك عمليات تعويضي تيپ 57 ابوالفضل كه در خط موسيان مستقر بود، جايش را به تيپ 12 حنين داد. به اين ترتيب ما با سه گردان پياده و گردان ها و واحدهاي پشتيباني ماموريت پدافند از منطقه زبيدات را شروع كرديم. " (ص 77)
اين ايام همزمان است با شروع عمليات خيبر در جزاير مجنون و اولين شناسايي گروه هفت نفره واحد اطلاعات تيپ12 حنين هم در هشتم اسفند 1362 انجام ميشود كه حميد قبادي مشروح خاطرات خود از اين عمليات را در ادامه آورده است.
او همچنين در اين فصل به موضوع ادغام تيپ12 حنين با تيپ زرهي72 محرم اشاره ميكند كه در محل مدرسهاي واقع در سه راه نادري اهواز به نام پايگاه شهيد رجايي انجام ميشود.
قبادي بعد از ادغام تيپها، در يكي از گروههاي شناسايي تيپ72 محرم مشغول به كار ميشود، اما مدتي بعد(15/10/63) از تيپ محرم جدا شده و به تيپ57 ابوالفضل در منطقه زبيدات عراق معرفي مي شود.
فصل چهارم كتاب با عنوان "مريوان " به فعاليت هاي اطلاعاتي حميد قبادي در جبهه هاي استان كردستان مي پردازد. " اواسط بهمن ماه 1364بود. مشغول انجام كارهاي روزانه اطلاعات در محور شاخ شميران بودم كه پيغامي از مخابرات به دستم رسيد.
گروه ما ماموريت پيدا كرده بود كه با دو دستگاه آمبولانس، وسايل كاري تخصصي، پتو و مقداري مايحتاج غذايي به سمت شهر مريوان حركت كند و آن جا خود را به فرمانده تيپ57، حاج نوري كه در پادگان ارتش مستقر بود، معرفي كند.
رها كردن كار شناسايي در منطقه حلبچه و دربنديخان برايم سخت بود؛ چرا كه براي انجام آن زحمات زيادي كشيده بودم و دوست داشتم نتيجه زحماتم را ببينم اما اداء تكليف و شوق ماموريت جديد مرا قانع كرد. " ( ص 113 )
راوي در ادامه اين فصل، به شرح چندين عمليات شناسايي در خطوط مرزي و خاك عراق مي پردازد كه تمامي آن ها در به ثمر رسيدن عمليات هاي رزمندگان نقش تعيين كننده اي داشته است.
سرانجام در اوايل فروردين 1365 حميد قبادي به همراه بقيه اعضاي گروه شناسايي، مريوان را به قصد پادگان شهيد شفيع خاني در حوالي انديمشك كه محل استراحت و اردوگاه تيپ بوده ترك مي كنند. البته بعد از مدتي، آن ها به جبهه شمال غريب و منطقه حاج عمران در مناطق مرزي شهر پيرانشهر اعزام مي شوند. شرح جا به جايي ها و تردد در مناطق مختلف جنگي از ويژگي هاي اين فصل است كه قبادي به طور مشروح درباره آن ها در اين بخش از كتاب توضيح داده است. او همچنين در اين فصل موضوع تبديل سازمان تيپ 57 ابوالفضل **** لرستان به لشكر را مطرح مي كند.
شرح وقايع عمليات هاي كربلاي 4 و 5 از منظر حميد قبادي هم از اهم بخش هاي فصل پنجم كتاب هم مرز با آتش است.
"ساعت10/20 ناگهان آتش سنگين عراقيها نشان داد كه همه چيز شروع شده است و به اين ترتيب عمليات كربلاي 4 در ساعت 10:30 شب سوم دي 65 با رمز محمدرسول الله(ص) شروع شد. عمدهترين اهداف لشكر تصرف دژ جمهوري و خطوط دوم و سوم پدافندي عراقيها بود. " (ص183)
قبادي با شرح كامل ديده و شنيدههايش در عمليات كربلاي 4، به توصيف وقايع عمليات كربلاي 5 مي پردازد.
او در چهاردهمين روز از اين عمليات از ناحيه صورت و گوش مورد اصابت تركش قرار ميگيرد.
حميد قبادي در فصل ششم كتاب به مأموريتهاي سال 1366 خود پرداخته است.
البته در آغاز اين سال(1366) لشكر 57 با تمام واحدها و گردانهاي تحت امر خود شلمچه را به مقصد پادگان شهيد شفيع خاني در انديمشك ترك كرده و در موقعيت علمدار كربلاي بين انديمشك و حسينيه در محل پادگان شهيد شفيع خاني مستقر شده اما مأموريتهاي شناسايي و اطلاعاتي حميد قبادي به يك جبهه ختم نميشود و او در خطوط مختلف فعاليت ميكند؛ از منطقه عمومي بانه و ماووت عراق گرفته تا رودخانه قلعه چولان و ارتفاعات گرده رش.
فصل هفتم و آخر كتاب هم با عنوان "پايان جنگ " به وقايع سال آخر جنگ ميپردازد كه در آن، حميد قبادي به شرح فعاليتهاي اطلاعاتي خود در واپسين ماهها و روزهاي جنگ هشت ساله عراق عليه ايران ميپردازد.
اشاره به اتفاقات عمليات مرصاد، آخرين برگهاي دفتر خاطرات سردار پاسدار حميد قبادي از حضور هشت ساله خود در ميدانهاي نبرد دفاع مقدس است.
بخش پاياني كتاب، 26 قطعه عكس از دورههاي مختلف حضور حميد قبادي در جبهههاي جنگ است كه 2 قطعه آنها، تصوير اين سردار **** را در سالهاي اخير نشان ميدهد.
نويسنده: عليالله سليمي