بروکییییییییییی باوووووووونرینه گانِ پاتوق بر شما ننگ باد همکلامی با ضعیفه گانِ وراج نمایشگر
شما روزگاری شیرانی شرزه بوده اید و اکنون به همکلامی با پتیاره گان سبک مغز مشغولید
وای بر ما که پاتوق تا کنون چنین خوار نبوده است
بیاکی ... ای ضعیفه ی غوزوبروکییییییییییی باوووووووو
خیلی هم هولناکه. من درگیرشم. اما به کمک امدادهای غیبی، بازی جوری داره به نفع من تموم میشه که تقریباً راضی شدن کل مهریه رو ببخشن، بعلاوهی اینکه تمام طلاهایی که خریدم و پول شیربها رو هم برگردونن بهم. کلی صبر کردم و استرس کشیدم تا به این مرحله رسیدم.هولناکه
مومن دهنت سرویس پولهایی که خرج کردی هم داری میگیری ازشون؟ اول اون پلیاستیشن 2 شخمی رو چند میلیون قالب کردی تو دیوار بعدش هم این ایولا انصافا واقعا خوششانس lucky guy هستیاخیلی هم هولناکه. من درگیرشم. اما به کمک امدادهای غیبی، بازی جوری داره به نفع من تموم میشه که تقریباً راضی شدن کل مهریه رو ببخشن، بعلاوهی اینکه تمام طلاهایی که خریدم و پول شیربها رو هم برگردونن بهم. کلی صبر کردم و استرس کشیدم تا به این مرحله رسیدم.
دهن سرویس، پلی استیشن رو خیلی مردونه فروختم. چند میلیون کجا بود؟ بخون دوباره. با تلوزیون و میز تلوزیون و یه دسته اضافه و سه تا بازی. همین قیمت میافتاد دیگه.مومن دهنت سرویس پولهایی که خرج کردی هم داری میگیری ازشون؟ اول اون پلیاستیشن 2 شخمی رو چند میلیون قالب کردی تو دیوار بعدش هم این ایولا انصافا واقعا خوششانس lucky guy هستیا
به ما هم یاد بده چیکار میکنی
یه پلیاستیشن ۲، بعلاوه یه تلوزیون ۳۲ اینچ داشتم تو انباری خونه که همون اوایل کرونا و قبل از عید، به همراه میز تلوزیون، ۳ تا بازی و ۳ تا دسته، همه رو با هم به قیمت ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار تومن یکجا فروختم.
جدیداً داستان من با اینا بالا گرفته دوباره. به من پیشنهاد طلاق توافقی دادن که جدا شیم و مهریه رو ببخشن. بعد هی لفتش دادن. منم رفتم دم درشون با پدر زنم صحبت کنم که این تکلیف ما رو معلوم کنه. داداش زنم از خونه میآد بیرون. خرخرهی منو میگیره. با انگشتاش فشار میده خرخرهمو، جوری که چشام سیاهی رفت.
منم از خدا خواسته و اهل بازیای بداهه، با یه حرکت خودمو زدم زمین که هم از دستش خلاص شم و هم همسایهها رو جمع کنم. مثل شبیه خونا و معرکهگیرا، به خودم اومدم دیدم ساعت ۵ عصر، از این سر کوچه تا اون سر کوچه همه جلو درشون وایسادن، منم وسط میدون یکه و تنها دارم دور میزنم و زخمای گلوم رو نشون همه میدم. یه دستمم یه گوشیه که هر چی زنگ میزنم ۱۱۰، اشغال میزنه.
حالا مامور هم اومد، اصلاً نگاه نکرد چی شده، تا رسید دید دعوا خانوادگیه، گفت متفرق شید و به منم گفت برای کارای خانواده، برم دادگاه و نیام جلو در. منم راضی شدم رفتم. اصلاً فکر نمیکردم مشکل گلوم جدی باشه. رفتم خونه، با اولین لقمهی غذا دیدم حلقم از تو ورم کرده. یه "خدایا شکرت" گفتم و دیدم الان وقت چسبوندن یه شکایت و گرفتن امتیازای بیشتره.
فردا کلهی صبح ساعت ۸ رفتم پاسگاه به ماموره بگم صورتجلسه کنه تا ما شکایت کنیم. نگو این پدر زن ما ده دقیقه قبل از من رفته از من شکایت کرده که فحاشی کردم. ماموره هم صورت جلسه رو فقط با اظهارات اون بسته. شیفتشم تحویل داده و شب میآد.
منم دیدم بازی وارد یه فاز جدید شده و هرچه زودتر باید یه کاری بکنم. کارای پزشکی قانونی و شکایت دادسرا رو انجام دادم. رفتم اون مامور رو پیدا کردم و بهش گفتم اینا میخوان با پیشدستی، برای من پاپوش بدوزن و خودش هم دیده بود زخمای گردنمو. با یه کم منطق و خواهش راضیش کردم که پروندهی شکایت پدرزنم رو برداریم و اظهارات منم اضافه کنیم زیرش که برادر زنم داشته منو خفه میکرده.
خلاصه هرچی از عوضیبازی و حقههای خانوادهی زنم بگم، کم گفتم. مثل آب خوردن دروغ میگن. چهرههای مظلومی هم دارن و هر دروغی بگن، رد خور نداره کسی باور نکنه. اما یه بدشانسی که آوردن، اینه که من سرم برای درافتادن با آدمای عوضی درد میکنه و به این سادگی از خیر چیزی نمیگذرم.
اهل صحنه زدن هم هستن.
دختره رو کتک میزنن، میبرن پزشکی قانونی بگن من زدم. خدا گذاشت تو کاسهشون، با این حرکت داداشش، ورق برگشت سمت من و من رفتم پزشکی قانونی.
شیطانولی خودم پشمام ریخته که چقد جزئیات زندگیم رو شیر کردم اینجا، جوری که برای استناد به یه چیزی، میتونم به پستای قبلیم ارجاع بدم.
این همون ماجراست که تو تاپیک قبض دبوی هم گفته بودم. امیدوارم هیچوقت گیر یه خانوادهی روباه صفت نیوفتید. دعوای من با اینا سر دراز داره. دختره رو من اول یه آدم نجیب و بساز فرض میکردم، ولی رفته رفته عوض شد برام. نگاهش خیلی وحشتناک میشد بعضی وقتا. حس میکردم خود شیطان تو وجود این متبلور شده تا زندگیم رو آتیش بزنه.
البته روباهها بالاخره خوراک گرگای باروندیده میشن. جوری سناریو رو پیش بردم که یهجایی انداختمشون تو تله. پایان داستان، جوری شکل خواهد گرفت که هم بهشون لطف کردم و هم حداقل چیزایی که بهشون دادم رو پس خواهم گرفت. هرچند ضربهها و ضررهای مالی و روحی بیشتری خوردم. ولی از خودم راضیم.
بوی گوشت به دماغش خورده بود، نمیدونست دارن خر داغ میکنن.شیطان
مگه چیکار کرده بود؟
یعنی از اول دنبال اخاذی بود نه زندگی؟
به نظر خودتم کم مشکل نداری مشکل خودبزرگ بینی و غرور کاذب و ...بوی گوشت به دماغش خورده بود، نمیدونست دارن خر داغ میکنن.
من تو هرچیزی و از هر لحاظی خیلی بالاتر بودم از دختره. لیسانسم رو از دانشگاه خوارزمی تهران گرفتم تو رشتهی "ادبیات انگلیسی". ولی اون یه دیپلم داشت تو رشتهی خیاطی. باهوشتر بودم و تو هر جور شغلی که فکرش رو بکنی، راحت میتونم وارد بشم و سریع مچ بشم با محیطش. ولی اون حسرت اینو میخورد و هیچوقت نمیتونست از نگاه تیزبین من فرار کنه و همیشه مچش رو تو دروغگوئیهاش میگرفتم. تیپم خیلی بهتر بود نسبت به سطح خودش و خانوادهش. اما باباش درست حسابی خرج دخترش نمیکرد. سطح مالی پدرم خیلی بهتر از پدر اون بود. پدر من خونه و مغازه داره تو بحر یکی از بهترین خیابونای محلهمون و یه طبقهش رو در اختیار من گذاشته بود. اما پدر اون یه بابایی بود که ۹ ماه از سال بیکار میچرخید و خیلی چیزای دیگه.
برحسب یک اتفاق، خواهرای من این کیس رو شناسائی کرده بودن برای من. شرایط من ویژه بود، تحت یه سلسله وقایع، به یه سری خرجها افتاده بودم و خیلی طول میکشید تا به ایدهآل خودم برگردم. به هر صورت، من به این نتیجه رسیده بودم که وصلت با یه خانوادهی بساز، میتونه به نفع من باشه و کیس ایدهآل منم تو این شهر یا نبود، یا دستنیافتنی بود.
خب، اشتباه کرده بودم تو دو دو تا چهارتاهای خودم. بعد از مدت کوتاه فهمیدم اینا دنبال اینن مثل انگل بچسبن به من و دنبال هر فرصتی می گردن تا بیشترین امتیازات مالی رو از من بگیرن. متاسفانه پدر من با یه دعوا، استارت یه جنگ رو هم با اینا زد. دیگه علناً وارد یه جنگ با من شدن تا بتونن اخاذی کنن از من و پدرم.
اما من مو به مو بررسی کردم حرکاتشون رو و برای هر حرکتشون نقشه ریختم. حتی به پدرم سپردم مال و اموالش رو بزنه به اسم یکی از دخترا که اگه خدای نکرده فوت کرد، اینا نتونن با انحصار وراثت، سهم مهریهشون رو از اموال پدرم مصادره کنن. هیچ چیزی به نامم نیست و با حسابای بانکی خواهرم کار میکنم.
خلاصه کاری باهاشون کردم که از تو بپوسن. خودش و برادرش تو مشت منن و به پدر زنمم گفتم میتونم چه بازیایی سر جفت بچههاش دربیارم تا دیگه ابداً فکر کلاهبرداری از من نباشن.
درست میگی. من یه نر آلفا هستم.به نظر خودتم کم مشکل نداری مشکل خودبزرگ بینی و غرور کاذب و ...
اخرین باری که چک کردم زن ها بفکر اخازی یا جدا شدن از نر آلفا نمیفتن!درست میگی. من یه نر آلفا هستم.
مشکلی که نداری باهاش؟
مشکل اینه که اونا چک نکردن اینو و دستکم گرفته بودن.اخرین باری که چک کردم زن ها بفکر اخازی یا جدا شدن از نر آلفا نمیفتن!