lilyrose
مدیر بازنشسته
برای ما چندان مهم نیست که دوندهای دیگر را شکست دهیم. البته دوندگان تراز اول دوست دارند از نزدیکترین رقبایشان جلو بزنند و بر آنان غلبه کنند ولی در مجموع، محور اصلی کار یک دونده، رقابت فردی نیست. بیشک دوندگانی هم پیدا میشوند که برای چیره شدن بر رقیبی خاص تن به تمرینات سخت میدهند ولی سؤال این است که که اگر بنا به هر دلیلی آن فرد نتواند در رقابت شرکت کند آنان چه خواهند کرد؟ در چنین مواقعی یا انگیزهشان را به کلی از دست میدهند و یا دست کم میل و رغبتشان فروکش میکند. چنین افرادی در این رشته زیاد دوام نخواهند آورد.
عاملی که بیش از هر چیز دیگر به اکثر دوندگان انگیزه میدهد، هدف شخصی است: برای نمونه، رسیدن به یک حد نصاب تازه و شکستن کرود خود. مادامی که یک دونده بتواند دست به رکوردشکنی بزند از کار خود خشنود خواهد بود. در غیر این صورت، چنین احساسی سراغ او نخواهد آمد. حتا اگر نتواند به حد نصاب مورد نظر خود برسد، تا زمانی که از کار و نهایت تلاش خود رضایت داشته باشد -که شاید در جریان مسابقه هم منجر به کشف مهم در مورد خود او شده باشد- به هدف خود رسیده است و احساسی امیدوارانه و خوشایند تا مسابقه بعد به او انگیزه خواهد داد.
این قاعده در حرفه خود من نیز مصداق دارد. در رماننویسی نیز تا جایی که من میدانم، مسئلهای به نام برد و باخت مطرح نیست. شاید فروش نسخههای فراوان از یک رمان، اهدای جایزههایی به آن و ستایشهای منتقدان، ملاکهایی برای موفقیت آن کتاب در جهان ادبیات تلقی شوند، ولی در نهایت هیچ یک از این موارد اهمیتی ندارند. نکته اساسی آن است که آیا نوشتار به ملاکهایی که نویسنده برای خود تعیین کرده است، دست یافته است یا نه. ناکامی در دستیابی به معیارها و ملاکها، موضوعی نیست که بتوان به راحتی توضیحش داد. وقتی پای دیگران در کار باشد، آدم همیشه میتواند یک توضیح مجابکننده ارائه دهد، ولی او که نمی تواند سر خودش کلاه بگذارد. از این منظر نشوتن یک رمان و دودین تا آخر خط مسابقه ماراتن، شابهتهای بسیاری به هم دارند. اساسا یک نویسنده محرکی درونی و خاموش دارد و در پی کسب تأیید از جهان بیرون نیست. دویدن از دید من، هم تمرین است و هم یک استعاره. من با دویدن هر روزه و شرکت در مسابقات مختلف ذره ذره ملاکها را بالا میبرم و با شفاف کردن هر مرحله از کار در واقع خود را ارتقا میدهم. دلیل تلاش هر روزه من دستکم همین بوده است که سطح کار خود را بالاتر ببرم. خودم میدانم که دونده بزرگی نیستم، از هیچ نظر. معمولی هستم یا شاید بتوان گفت: متوسط. ولی مسئله آن نیست بلکه نکته مهم این است که آیا میتوانم از دیروز بهتر باشم یا نه. در دوهای استقامت تنها رقیبی که باید بر آن غلبه کرد، خود است، کسی که قبلا بودهاید.
"از دو که حرف می زنم ، از چه حرف می زنم"
عاملی که بیش از هر چیز دیگر به اکثر دوندگان انگیزه میدهد، هدف شخصی است: برای نمونه، رسیدن به یک حد نصاب تازه و شکستن کرود خود. مادامی که یک دونده بتواند دست به رکوردشکنی بزند از کار خود خشنود خواهد بود. در غیر این صورت، چنین احساسی سراغ او نخواهد آمد. حتا اگر نتواند به حد نصاب مورد نظر خود برسد، تا زمانی که از کار و نهایت تلاش خود رضایت داشته باشد -که شاید در جریان مسابقه هم منجر به کشف مهم در مورد خود او شده باشد- به هدف خود رسیده است و احساسی امیدوارانه و خوشایند تا مسابقه بعد به او انگیزه خواهد داد.
این قاعده در حرفه خود من نیز مصداق دارد. در رماننویسی نیز تا جایی که من میدانم، مسئلهای به نام برد و باخت مطرح نیست. شاید فروش نسخههای فراوان از یک رمان، اهدای جایزههایی به آن و ستایشهای منتقدان، ملاکهایی برای موفقیت آن کتاب در جهان ادبیات تلقی شوند، ولی در نهایت هیچ یک از این موارد اهمیتی ندارند. نکته اساسی آن است که آیا نوشتار به ملاکهایی که نویسنده برای خود تعیین کرده است، دست یافته است یا نه. ناکامی در دستیابی به معیارها و ملاکها، موضوعی نیست که بتوان به راحتی توضیحش داد. وقتی پای دیگران در کار باشد، آدم همیشه میتواند یک توضیح مجابکننده ارائه دهد، ولی او که نمی تواند سر خودش کلاه بگذارد. از این منظر نشوتن یک رمان و دودین تا آخر خط مسابقه ماراتن، شابهتهای بسیاری به هم دارند. اساسا یک نویسنده محرکی درونی و خاموش دارد و در پی کسب تأیید از جهان بیرون نیست. دویدن از دید من، هم تمرین است و هم یک استعاره. من با دویدن هر روزه و شرکت در مسابقات مختلف ذره ذره ملاکها را بالا میبرم و با شفاف کردن هر مرحله از کار در واقع خود را ارتقا میدهم. دلیل تلاش هر روزه من دستکم همین بوده است که سطح کار خود را بالاتر ببرم. خودم میدانم که دونده بزرگی نیستم، از هیچ نظر. معمولی هستم یا شاید بتوان گفت: متوسط. ولی مسئله آن نیست بلکه نکته مهم این است که آیا میتوانم از دیروز بهتر باشم یا نه. در دوهای استقامت تنها رقیبی که باید بر آن غلبه کرد، خود است، کسی که قبلا بودهاید.
"از دو که حرف می زنم ، از چه حرف می زنم"