• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
گفت دانايي که: گرگي خيره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!...
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته مي شود انسان پاک
وآن که با گرگش مدارا مي کند
خلق و خوي گرگ پيدا مي کند
در جواني جان گرگت را بگير!
واي اگر اين گرگ گردد با تو پير
روز پيري، گر که باشي هم چو شير
ناتواني در مصاف گرگ پير
مردمان گر يکدگر را مي درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند...
وآن ستمکاران که با هم محرم اند
گرگ هاشان آشنايان هم اند
گرگ ها همراه و انسان ها غريب
با که بايد گفت اين حال عجيب؟


فریدون مشیری
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
به خــداحافــظـی تــلـخ تـو سـوگــنـد نــشــد
کـه تـو رفــتـی و دلـم ثـانـیـه ای بـنـد نـشـد
بـا چـراغـــــی هـمه جـا گـشـتـم و گـشـتـم در شـهـر
هـیــچ کـس ! هــیـچ کـس ایـنجا به تـو مانـنـد نـشـد
خواسـتـنـد از تـو بگویـنـد شـبـی شـاعـرها
عـــاقـبـت بـا قــلــم شــرم نوشـتـنـد : نـشـد
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
مهم نیست خانه ات کجا باشد

برای یافتنت کافیست چشم هایم را ببندم

هر قفلی که می خواهد به درگاه خانه ات باشد

عشق پیچکی است که دیوار نمی شناسد.
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
قرینه است ،

این درخت ُ آن درخت ،

بر آبی بی انتهای بالاتر !

تنها جای تو خالی ست ،

سبزه قبای خواب ُ خیال ِ من !

و دوباره خش خش ِ گربه ی یاد ِ تو

که به حیاط ِ دلم برگشته است !

می نشینم

و در جمعیت نیمه روشن ِ آن سوی پنجره

در ایستگاه دنبال کسی شبیه ِ تو می گردم . . .

و خوب می دانم که کسی کـَس نمی شود

زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست !

پس بازی ها فقط یک بازی اند ُ همین !

با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنم

و از او دور می شوم . . .

و هر چه دورتر می شوم ،

شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود . . .

و باز سکوت !



"حسین پناهی"
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
دستهای ما


دستهای ما
شاخه ها کشیده در پناه هم
لانه پرنده ای است

دستهای ما
در مسیر بازوان بی قرار ما
جویبار زنده ای است

دستهای ما
پیمبران خامشند
آیه های مهرشان به کف
بر بلور جانشان
داغ و بوسه آشکار

دستهای ما
رهروان سرخوشند

دست ما به عشق ما گواست
دستهای ما کلید قلبهای ماست

سیاوش کسرائی


 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
شب آشیان شبزده
چکاوک شکسته پر
رسیده ام به ناکجا
مرا به خانه ام ببر
کسی به یاد عشق نیست
کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خود شکن
تو مانده ای و بغض من
از این چراغ مردگی
از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر
که شهر ، شهر یار نیست ايرج جنتی عطائی
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
در سمت توام
دلم باران ، دستم باران
دهانم باران ، چشمم باران
روزم را با بندگی تو پا گشا می کنم ...
هر اذانی که می وزد
پنجره ها باز می شوند
یاد تو کوران می کند ...
هر اسم تو را که صدا می زنم
ماه در دهانم هزار تکه می شود ...
کاش من همه بودم
کاش من همه بودم
با همه دهان ها تو را صدا می زدم ...
کفش های ماه را به پا کرده ام
دوباره عازم توام ...
تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است
زندگی با توست
زندگی همین حالاست...
زندگی همین حالاست...
محمد صالح علاء
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
خدای من
آرامشم را گرگ های زمان برهم زدند
دل ندارم دیگر
عشق را دیگر جستجو نمی کنم
نه گل ها را می بویم و نه دیگر برای نگاه های منتظر دعا می کنم
بارانی ببار از جنس آبی ناب آسمان
لطافت موج
از جنس هوای جنگل
بارانی برای آرزویم...............!
 

Old Ali

کاربر افتخاری موسیقی
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
874
لایک‌ها
3,530
محل سکونت
Tehran
دوستان اگر اشتباهاً در خصوص وبلاگم برایتان نامه ارسال کرده‌ام و در صورتی که علاقه‌ای به آن نوشته‌ها ندارید، برایم بنویسید (چه در نامه‌ای خصوصی و یا همین‌جا) تا نام شما را از فهرستم خارج کنم. تمنا می‌کنم اصلاً تعارف نکنید :)
اگر هم برای برخی دو بار نامه ارسال کرده‌ام، لطف کنید و خبرم کنید :)
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
تقویم سال های رفته را مرور میکنم
اولین بارهای عزیز
اولین بارهای غم انگیز
اولین بار که برای دخترم کفش خریدم
اولین بار که از جیب های خالی ترسیدم...

راضیه بهرامی
 

Faridbahrami

Registered User
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2012
نوشته‌ها
164
لایک‌ها
144
محل سکونت
Wherever I May Roam
من خواب ستاره اى را مى بينم
در خارزار
كه انگشت ميانى اش از خون پُر است
بر نك پاها راه مى رود
و حسرت اب مى خورد.

روياى بچه خردسالى را مى بينم
كه اسباب بازى او تفنگى است
كه پدرش را با ان كشته اند.

زخمى ديرسال، ديرسال
از جنگ جهانى دوم مى ايد
بر صورت من مى نشيند
و از حرمت زندگى مى گويد.

من خواب خارخار زنى را مى بينم
كه يكشنبه پير مى شود
در مژه هايم راه مى رود
و باقى زندگى را در من مى جويد

شعر
خواب هاى من است
كه در بيدارى بر من مى گذرد
و دسته گلى به پاى شما فرو مى ريزد
(شمس لنگرودى)
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
اندیشیدن ممنوع!
چراغ، قرمز است..
سخن گفتن ممنوع!
چراغ، قرمز است..
بحث پیرامون علم دین و
صرف و نحو و
شعر و نثر، ممنوع!
اندیشه منفور است و زشت و ناپسند! نزار قبانی
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
من حتی صدای کو ه ها را می شنوم

که روی کناره های آبی شان

بالا و پایین می پرند و قهقهه می زنند

و کمی پایین تر توی آب

ماهی ها گریه می کنند

و اشک شان رودخانه می شود

شب های مستی

به صدای آب گوش می دهم

و اندوه آن قدر عظیم می شود که

صدای ساعتم می شود

دست گیره ی کمدم می شود

تکه کاغذ روی زمین می شود

پاشنه کش کفش می شود

با یک رسید لباسشویی،

دود سیگاری می شود

به حال صعود از معبد تاک های سیاه

اهمیت زیادی ندارد

یک عشق خیلی کوچک بدک نیست

با یک زندگی خیلی کوچک

چیزی که مهم است

بر دیوارها انتظار کشیدن است

من برای همین زاده شدم

زاده شدم تا در خیابان های مردگان گل سرخ بفروشم.



"چارلز بوکفسکی"
 

Faridbahrami

Registered User
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2012
نوشته‌ها
164
لایک‌ها
144
محل سکونت
Wherever I May Roam
پرنده، اى پرنده ى ان جا نشسته ى خاموش !
ميان دل و بيدلِ اين همه ايا،
ترديدِ رفتن و نرفتن تو را
مگر حسرتِ اسمانى نيامده دريابد،
ورنه زيورِ اين زمستانِ زمهرير
پا به جايىِ برفى ست كه هجرتِ هرساله ى راز ها را نمى داند.
سيد على صالحى
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
عماد خراسانی

مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا
درس غم داد در این مدرسه استاد مرا
دل من پیر شد از بس که جفا دید وجفا
ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا
آنچه می خواست دلم چرخ جفا پیشه نداد
وآنچه بیزار از آن بود دلم ،داد مرا
غم مگر بیشتر از اهل جهان بود که چرخ
دید و سنجید وپسندید وفرستاد مرا
در دلم ریخت بس بر سر هم غم سر غم
دل مخوانید،خدا داده غم آباد مرا
زندگی یک نفسم مایهء شادی نشده است
آه اگر مرگ نخواهد که کند شاد مرا
ترسم از ضعف،پریدن ز قفس نتوانم
گر که صیاد،زمانی کند آزاد مرا
آرزوی چمنم کم کمک از خاطر رفت
بس در این کنج قفس بال و پر افتاد مرا
یک دل و این همه آشوب و غم و درد عماد
کاشکی مادر ایام نمیزاد مرا
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
45
محل سکونت
طهران
دل می رود زِ دستم صاحبدلان خدا را
دردا که رازِ پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای بادِ شُرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدارِ آشنا را
دَه روزِ مهرِ گردون افسانه است و افسون
نیکی به جایِ یاران فرصت شمار یارا
آسایشِ دو گیتی تفسیرِ این دو حرف است
با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
« شمس الدین محمد ، حافظ »
 

mr.bahram

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 نوامبر 2013
نوشته‌ها
183
لایک‌ها
41
محل سکونت
فارس-جهرم
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانی‌ست.
ورجز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، پائیز .
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
هر شب
گلدان را از روی میز
و آخرین کتاب را
از قفسه بر میدارم
احساس میکنم
وقت چقدر تنگ است
بین کتاب و برگی که لای آن خشک میشود
ارتباط تنگی ست
بین من و پرده
که وقتی کنار میزنم
احساس میکنم
چقدر جهان به هم ریخته است
هر شب در ساعتی که مادرم
اشک هایش را پاک میکند
گنجشکی به شیشه میخورد
و در من جان میدهد
برگ دیگری را لای کتاب و گلدان روی میزم
می گذارم
احساس میکنم
وقت تنگ تر شده است

علیرضا عباسی
 

ramtinhm

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2013
نوشته‌ها
468
لایک‌ها
835
محل سکونت
تهران
به کجا چنین شتابان؟

گون از نسیم پرسید
- دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
- همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم

به کجا چنین شتابان؟

- به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا، سرایم
- سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه‌ها، به باران
برسان سلام ما را

م.سرشک
 
بالا