• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم
تا برفتي ز برم صورت بي جان بودم
نه فراموشيم از ذكر تو خاموشي بود
كه در انديشه اوصاف تو حيران بودم
بي تو در دامن گلزار نخفتم يك شب
كه نه در باديه ی خارمغيلان بودم
زنده مي كرد مرا دم به دم اميد وصال
ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم
به تولاي تو در آتش محنت چو خليل
گوييا در چمن لاله و ريحان بودم
تا مگر يك نفسم بوي تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم
سعدي از جور فراقت همه روز اين مي گفت
عهد بشكستي و من بر سر پيمان بودم

سعدی
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
یلدا ...

نام همۀ شب هایی است

که من انتظار دیدار تو را

در صبح فردا

مرور می کنم

نام همۀ شب هایی

که به یاد تو می گذرد

بی بوسۀ مهربان سپیده دمان

یلدا ...

نام دیگر من است

وقتی تو نباشی.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در ره عشاق نام و ننگ نیست
عاشقان را آشتی و جنگ نیست
عاشقی تردامنی گر تا ابد
دامن معشوقت اندر چنگ نیست
ننگ بادت هر دو عالم جاودان
گر دو عالم بر تو بی‌او تنگ نیست
پیک راه عاشقان دوست را
در زمین و آسمان فرسنگ نیست
مرغ دل از آشیانی دیگر است
عقل و جان را سوی او آهنگ نیست
ساقیا خون جگر در جام ریز
تا شود پر خون دلی کز سنگ نیست
آتش عشق و محبت برفروز
تا بسوزد هر که او یک رنگ نیست
کار ما بگذشت از فرهنگ و سنگ
بیدلان عشق را فرهنگ نیست
راست ناید نام و ننگ و عاشقی
درد در ده جای نام و ننگ نیست
نیست منصور حقیقی چون حسین
هر که او از دار عشق آونگ نیست
شد چنان عطار فارغ از جهان
کسمان با همتش هم سنگ نیست
عطار
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
مهدی فرجی


دوستت دارم پریشان، شانه می خواهی چه کار؟

دام بگذاری اسیرم، دانه می خواهی چه کار؟

تا ابد دور تو می گردم، بسوزان عشق کن

ای که شاعر سوختی، پروانه می خواهی چه کار؟

مُردم از بس شهر را گشتم، یکی عاقل نبود

راستی تو این همه دیوانه می خواهی چه کار؟

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ

در دل من قصر داری، خانه می خواهی چه کار؟

خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین

شرح این زیبایی از بیگانه می خواهی چه کار؟

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن

گریه کن پس شانۀ مردانه می خواهی چه کار؟
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اين را بدان که من دوستت دارم و دوستت ندارم
چرا که زندگانی را دو چهره است،
کلام، بالی ست از سکوت،
و آتش را نيمه ای ست از سرما.


دوستت دارم برای آنکه دوست داشتنت را آغاز کنم،تا بی کرانگی را از سر گيرم،
و هرگز از دوست داشتنت باز نايستم:
چنين است که من هنوز دوستت نمی دارم.دوستت دارم و دوستت ندارم آن چنان که گويي
کليدهای نيک بختی و سرنوشتی نامعلوم،
در دست های من باشد.


برای آنکه دوستت بدارم، عشقم را دو زندگاني هست،
چنين است که دوستت دارم در آن دم که دوستت ندارم
و دوستت ندارم به آن هنگام که دوستت دارم.
پابلو نرودا
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم تو نوازشگر دستان منی

به چه سازی بسرایم دل تنهای تو را
گر چه پاییز نشد همدمو همسایه ی من

به که گویم که تو آهنگ دل و جان منی
به که گویم که تو باران زمستان منی

همه رفتند از این شهر و دلم تنها ماند
به که گویم که تو عمریست که مهمان منی

گر چه خورشید سفر کرده ز کاشانه ی ما
به که گویم که تو عمری مه تابان منی
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
32
محل سکونت
shangri
زندگی یک چمدان است که می آوریش
بار و بندیل سبک می کنی و می بریش
خودکشی مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دست کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم
گاه و بی گاه پر از پنجره های خطرم
به سرم می زند این مرتبه حتما بپرم
گاه و بی گاه شقیقست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است...
 

amir.tabatabai

Registered User
تاریخ عضویت
18 نوامبر 2014
نوشته‌ها
2,945
لایک‌ها
1,251
چه باشد عاشقی؟ ( بابافغانی شیرازی)
مجموعه: شعر و ترانه




چه باشد عاشقی؟خود را به غمها مبتلا کردن

به صد خون جگر بیگانه ای را آشنا کردن

چه حاصل زینهمه افسانه ی مهر و وفا یارب

چو نتوان در دل سنگین او یک ذره جا کردن

اگر صد سال افتم چون گدایان بر سر راهش

هم او دشنام خواهد داد و من خواهم دعا کردن

من و دردی بروی درد و داغی بر سر راهی

که بی دردی بود در عشق تدبیر دوا کردن

به جای قطره گوهر در کنارم ریختی دیده

اگر ممکن شدی از گریه تغییر قضا کردن

"فغانی" کمترین بازیست در عشق نکو رویان

جفا از بیوفایان دیدن و نامش وفا کردن


منبع:lat.blogfa.com
 

amir.tabatabai

Registered User
تاریخ عضویت
18 نوامبر 2014
نوشته‌ها
2,945
لایک‌ها
1,251
در یاد منی حاجت باغ و چمنم نیست (شفیعی کدکنی)
مجموعه: شعر و ترانه




در یاد منی حاجت باغ و چمنم نیست

جایی که تو باشی خبر از خویشتنم نیست

اشکم که به دنبال تو آواره ی شوقم

یارای سفر با تو و رای وطنم نیست

این لحظه چو باران فرو ریخته از برگ

صد گونه سخن هست و مجال سخنم نیست

بدرود تو را انجمنی گرد تو جمع اند

بیرون ز خودم راه در آن انجمنم نیست

دل می تپدم باز درین لحظه ی دیدار

دیدار ‚ چه دیدار ؟ که جان در بدنم نیست

بدرود و سفر خوش به تو آنجا که رهاییست

من بسته ی دامم ره بیرون شدنم نیست

در ساحل آن شهر تو خوش زی که من اینجا

راهی به جز از سوختن و ساختنم نیست

تا باز کجا موج به ساحل رسد آن روز

روزی که نشانی ز من الا سخنم نیست



منبع:lat.blogfa.com
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
خواب رویای فراموشی هاست!

خواب را دریابم،

که در آن دولت خاموشی هاست...

من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،

و ندایی که به من می گوید:

گرچه شب تاریک است

"دل قوی دار"

سحر نزدیک است...


"حمید مصدق"
 

ctcn8311885

Registered User
تاریخ عضویت
20 سپتامبر 2014
نوشته‌ها
3,304
لایک‌ها
1,168
محل سکونت
★★★★★
شكست عهد من و گفت هرچه بود گذشت
به گريه گفتمش آري ولي چه زود گذشت
بهار بود و تو بودي و عشق بود و اميد
بهار رفت و تو رفتي و هرچه بود گذشت

سياوش كسرايي
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
آسمان
لانه ی مرغ خیال است

و زمین

خانه ی انسان...

آسمان با همه "باز" ی خالی ست

و زمین با همه "تنگی" ها پـــُر !!
 

Faridbahrami

Registered User
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2012
نوشته‌ها
164
لایک‌ها
144
محل سکونت
Wherever I May Roam
شب در زوال خواهش دستانم جارى بود
و حجم دردناک تنم
در انتظار مهربان ترين زن دنيا مى سوخت.
در کوچه هاى بومى
بوى بلوغ هاى فاسد
انديشه هاى سالم را بيمار مى کرد
در کوچه هاى بومى
شب هاى امتحان اصول و فقه
من آيه هاى قديمى را
در سطل هاى الکل و تنهايى مى شستم
و دختران بالغ بندر
آواز هاى تاريخى ام را
مى نوشيدند.
از دست هاى من
فرياد قرن ها نتوانستن برميخواست
فرياد قرن ها
در برزخ کثيف محروميت ماندن و "هيچ" را ديوانه وار پذيرفتن
و دست هاى من
فرمان منع عشقبازى سگ هايم را صادر مى کرد
وقتى که احتياج شريفم را
در لحظه هاى نتوانستن
از دست مى دادم.
وقتى که هيچ چيز غير از گريستن نميتوانست
آن غده هاى طولانى را
در ژرفناى دلم
منفجر کند.
شب مثل غار باستانى مجهولى بود
که من در آستانه ى آغازش
و لحظه هاى سالم خواهش هايم
لاى شيار هاى کثيفش
مى مردند.
(ابراهيم منصفى)

____________________________________
فردا... مگر وقوع معجزتى
يا اتفاق ساده اى
يا طلعت ستاره ى اقبالى
شايد...
فردا...!!!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
بر شاخ امید اگر بری یافتمی
<هم رشته خویش را سری یافتمی
تا چند ز تنگنای زندان وجود
<ای کاش سوی عدم دری یافتمی

خیام
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
دو چشم دارم و وقت نگاه کردن توست

همین که آینه مشغول ماه کردن توست

نه... بد نگاه کنی کشته می شود شهری

و مرگ، منتظر اشتباه کردن توست

فقط به سایۀ تو شک نمی کنم زیرا

که پا به پا هدفش سر به راه کردن توست

مرا زدند به شهر شما، چه می دانم

شرابی آمده اسمش نگاه کردن توست

تو مثل دانۀ برفی، مرا تماشا بس

گرفتن تو همانا تباه کردن توست

اگر نگاه گناه است پس یکی بشود

گناه کردن من با گناه کردن توست

مهدی فرجی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
سهراب سپهری


از مرز خوابم می گذشتم،
سایه تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه فرو افتاده بود.
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟
در پس درهای شیشه ای رویاها،
در مرداب بی ته آیینه ها،
هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود.
گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه لحظه خودم را می مردم.
بام ایوان فرو می ریزد
و ساقه نیلوفر برگرد همه ستون ها می پیچد.
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
نیلوفر رویید،
ساقه اش از ته خواب شفافم سر کشید.
من به رویا بودم،
سیلاب بیداری رسید.
چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم:
نیلوفر به همه زندگی ام پیچیده بود.
در رگ هایش ، من بودم که میدویدم.
هستی اش در من ریشه داشت،
همه من بود.
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
 

esharje.com

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آپریل 2015
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
32
سن
60
چشم بگشا
فردا زمین در بهتی تلخ
از سکه می افتد
 

leily_17

محروم از فعالیت تجاری
محروم از فعالیت تجاری
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2011
نوشته‌ها
667
لایک‌ها
82
زندگی انقدر پر استرس هست که :
“ز گهواره تا گور ناخن بجو” صحیح‌تره
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
از پَسِ این همه برف
که در دلم بارید
بوی تو می آید
گل کاشتی بهار !

"شهاب مقربین"
 

aloochy

Registered User
تاریخ عضویت
11 آگوست 2011
نوشته‌ها
243
لایک‌ها
214
ای شهزاده خیال
گمگشته هفت آسمان
امشب حسی دگر دارم
شوری عاشقانه بسر دارم
بنگر
چه بی سبب دوستت دارم
چه بی سبب دوستم داری..
 
بالا