سرخوش از ساغر اشراق، بلا نوشانند
نكته آموز لب ناطقه خاموشانند
حسن را آينه در آينه اند از همه روي
تنگ با جلوه او دست در آغوشانند
آب بر آتش سودازدگان مي ريزند
«گرچه از آتش دل چون خم مي جوشانند
ز آتش نفس فسونگر به سلامت گذرند
اين سواران سبك سير، سياووشانند
هيچ بر حرف حريفان نگذارند انگشت
واقف سر نهانند و خطا پوشانند
منعمان، ناله حسرت زدگان كي شنوند
زآنكه اين قوم سبك مغز گران كوشانند
رستخيز است و دم صور در آفاق بلند
حالي اين فرقه دنيا زده مدهوشانند
«جذبه!» عيسي منشان بهر شفاي دل خلق
از سر خوان كرم مائده بر دوشانند
نكته آموز لب ناطقه خاموشانند
حسن را آينه در آينه اند از همه روي
تنگ با جلوه او دست در آغوشانند
آب بر آتش سودازدگان مي ريزند
«گرچه از آتش دل چون خم مي جوشانند
ز آتش نفس فسونگر به سلامت گذرند
اين سواران سبك سير، سياووشانند
هيچ بر حرف حريفان نگذارند انگشت
واقف سر نهانند و خطا پوشانند
منعمان، ناله حسرت زدگان كي شنوند
زآنكه اين قوم سبك مغز گران كوشانند
رستخيز است و دم صور در آفاق بلند
حالي اين فرقه دنيا زده مدهوشانند
«جذبه!» عيسي منشان بهر شفاي دل خلق
از سر خوان كرم مائده بر دوشانند