• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
عشقي که نداشتي ام
هزار توماني چروکي شد از دست مردي
که جهيزيه زنش را گذاشته براي فروش !


- يک پاکت سيگار چند است آقا ؟! هزار تومان ؟

مي خواهم بدهم زني دود کند
که لنگ عشق شوهرش
جهيزيه اش را گذاشته روي دوش !
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
آواز نگاه تو
مي شنوم آِشناست
موسيقي چشم تو در گوش من
موج نگاه تو هم آواز ناز
ريخت چو مهتاب در آغوش من
مي شنوم در نگه گرم توست
گم شده گلبانگ بهشت اميد
اين همه گشتم من و دلخواه من
در نگه گرم تو مي آرميد
زمزمه شعر نگاه تو را
مي شنوم با دل و جان آشناست
اشك زلال غزل حافظ است
نغمه مرغان بهشتي نواست
مي شنوم در نگه گرم توست
نغمه آن شاهد رويانشين
باز ز گلبانگ تو سر مي كشد
شعله اين آرزوي آتشين
موسيقي چشم تو گوياتر است
از لب پر ناله و آواز من
وه كه تو هم گر بتواني شنيد
زين نگه نغمه سرا راز من
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
افسانه ي خاموشي
چه خوش افسانه مي گويي به افسون هاي خاموشي
مرا از ياد خود بستان بدين خواب فراموشي
ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگيرم
كه من خود غرقه خواهم شد درين درياي مدهوشي
مي از جام مودت نوش و در كار محبت كوش
به مستي ، بي خمارست اين مي نوشين اگر نوشي
سخن ها داشتم دور از فريب چشم غمازت
چو زلفت گر مرا بودي مجال حرف در گوشي
نمي سنجد و مي رنجند ازين زيبا سخن سايه
بيا تا گم كنم خود را به خلوت هاي خاموشي
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
آواز ماه
مي گذرد آن بت ناز آفرين
در دل عشاق نياز آفرين
زير بغل تنگ فشرده كتاب
عمر مرا جلوه دهد در شتاب
زلف رها كرده به رخ ناز را
سايه زده نرگس غماز را
خرمن مو ريخته بر شانه ها
كرده پريشان دل ديوانه ها
فربه و پرورده تن ، اما چنان
كه ش به تناسب نرسيده زيان
بر تنش آن نرم كتان سفيد
جامه ي مهتاب بر اندام بيد
پيرهنش تنگ فشرده به تن
لطف تنش برده دل از پيرهن
تافته ي بر چهره ي وي آفتاب
گونه ي مس يافته آن سيم ناب
سينه ي چون آينه تابان او
تافته از چاك گريبان او
نرم برون آمده از آستين
بازو يا مرمر و عاج است اين
گردن سيمينش چون شير پاك
زير گلو آينه ي تابناك
لعلش چون شهد و شكر دلپذير
چشمش آهو روش و شير گير
ساقش افسون گر و آشوب ساز
بر سر آن دامان در رقص و ناز
گونه اش از تاب گل انداخته
رخ چو دل سوختگان ساخته
طرفه غزالي ست همه لطف و ناز
از غزل سايه بود بي نياز
شعر مرا از رخ او آبروست
شعر مجسم قد و بالاي اوست
دختر دانش طلب مكتبي
وين همه رعنايي و شيرين لبي
شب شده و شيفته اي بي قرار
رفته پي دل به سر كوي يار
سايه صفت در بن ديوار او
مانده در انديشه ي ديدار او
و آن با عاشق كش عابد فريب
فارغ ازين منتظر ناشكيب
آمده بنشسته لب پنجره
فتنه به پا كرده ازين منظره
در رخ مه يافته دل خواه را
سر داده نغمه ي اي ماه را
زهره بدان نغمه شده پاي كوب
آمده در رقص دل سنگ و چوب
باد پريشان دل و سودا زده
چنگ در آن زلف دل آرا زده
بويي دزديده از آن گيسوان
تا بر گل ها ببرد ارمغان
ماه بر او خيره و دلباخته
پيش جمالش سپر انداخته
واله ي آن دلبر ترسا شده
عشق در او طاقت فرسا شده
طرفه پلي ساخته از خشت سيم
تا برد اين نغمه به گوشش نسيم
ماه بر او خيره شد او به ماه
آه چه غوغاست درين دو نگاه
چشمش بيماروش و نيم خواب
سايه ي مژگان زده بر آفتاب
لب به هم آورده و خامش شده
نغمه و آواز فراموش شده
خوش به هم آميخته ناز و نياز
رفته در انديشه ي دور و دراز
رنگ ز روي مه گردون پريد
گشت پريشان و هراسان دويد
ديد كه از اشك رخش تر شده
لاله ي رويش ورق زرد شده
حوله فرستاده به دست صبا
گفت رخش پاك كن اي مرحبا
يار من و جان جهان است اين
چشم و چراغ و دل جان است اين
خيز و ز نازك بدنش ناز كش
تا نخورد غصه دل نازكش
آه ازين ماه بداريد دست
دختر عاشق كش عاشق شدست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
نيلوفر

اي كدامين شب
يك نفس بگشاي
جنگل انبوه مژگان سياهت را
تا بلغزد بر بلور بركه چشم كبود تو
پيكر مهتابگون دختري كز دور
با نگاه خويش مي جويد
بوسه شيرين روزي آفتابي را
از نوازش هاي گرم دست هاي من
دختري نيلوفرين شبرنگ مهتابي
مي تپد بي تاب در خواب هوسناك اميد خويش
پاي تا سر يك هوس آغوش
و تنش لغزان و خواهش بارمي جويد
چون مه پيچان به روي دره هاي خواب آلود سپيده دم
بسترم را
تا بلغزد از طلب سرشار
همچو موج بوسه مهتاب
روي گندم زار
تا بنوشد در نوازشهاي گرم دستهاي من
شبنم يك عشق وحشي را
اي كدامين شب
بك نفس بگشاي سياهت را
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
شب سياه
برچيد مهر دامن زربفت و خون گريست
چشم افق به ماتم روز سياه بخت
وز هول خون چو كودك ترسيده مرغ شب
ناليد بر درخت
شب سايه برفشاند و كلاغان خسته بال
از راههاي دور رسيدند تشنه كام
رنگ شفق پريد و سياهي فرو خزيد
از گوشه هاي بام
من در شكنجه تب و جانم به پيچ و تاب
در ديده پر آبم عكس جمال اوست
بر مي جهد ز چشمه جوشان مغز من
هر دم خيال دوست
چون ماهتاب بر سر ويران هاي دل
مستانه پاي كوبد در جامه سپيد
پيچد صداي خنده او در دل خراب
لرزد تنم چو بيد
اين مطرب از كجاست ؟ كه از نغمه هاي او
بر خانه خراب دلم سيل درد ريخت
اين زخمه دست كيست كه بر تار مي زند ؟
تار دلم گسيخت
چون واي مرگ جگر سوز و دل خراش
چون ناله وداع غم انگيز
و جانگزاست
اندوهناك و شوم چو فرياد مرغ حق
اين نغمه عزاست
ايننغمه عزاست كه منعشق مرده را
امشب به گور مي برم و خاك مي كنم
وز اشك غم كه مي چكد از چشم آرزو
رخ پاك مي كنم
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
بوسه
گفتمش
شيرين ترين آواز چيست ؟
چشم غمكينش به رويم خيره ماند
قطره قطره اشكش از مژگان چكيد
لرزه افتادش به گيسوي بلند
زير لب غمناك خواند
ناله زنجيرها بر دست من
گفتمش
آنگه كه از هم بگسلند
خنده تلخي به لب آورد و گفت
آرزويي دلكش است اما دريغ
بخت شورم ره برين اميد بست
و آن طلايي زورق خورشيد را
صخره هاي ساحل مغرب شكست
من به خود لرزيدن از دردي كه تلخ
در دل من با دل او مي گريست
گفتمش
بنگر در اين درياي كور
چشم هر اختر چراغ زورقي ست
سر به سوي آسمان برداشت گفت
چشم هر اختر چراغ زورقي ست
ليكن اين شب نيز دريا يي ست ژرف
اي دريغا ش يروان !‌ كز نيمه راه
مي كشد افسون شب در خواب شان
گفتمش
فانوس ماه
مي دهد از چشم بيداري نشان
گفت
اما در شبي اين گونه گنگ
هيچ آوايي نمي آيد به گوش
گفتمش
اما دل من مي تپد
گوش كن اينك صداي پاي دوست
گفت
اي افسوس در اين دام مرگ
باز صيد تازه اي را مي برند
اين صداي پاي اوست
گريه اي افتاد در من بي امان
در ميان اشك ها پرسيدمش
خوش ترين لبخند چيست ؟
شعله اي در چشم تاركش شكفت
جوش خونن در گونهاش آتش فشاند
گفت
لبخندي كه عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند
من ز جا برخاستم
بوسيدمش
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
شمع و سايه
دوش در عزلت جان فرسايي
داشتم همدم روشن زايي
شمع آن همدم ديرينه ي من
سوختن ها را آيينه ي من
همه شب مونس و دمسازم بود
همدم و همدل و همرازم بود
گرم مي سوخت و مي ساخت چو من
مستي خويش همي باخت چو من
گرچه آتش همه شب در تن داشت
نه فغان داشت و نه شيون داشت
گرچه مي داد سر خويش به باد
خنده مي كرد و به پا مي استاد
تا سحر سوختني چون من داشت
شب تاريك مرا روشن داشت
همه شب سوخت و آواز نكرد
به شكايت دهني باز نكرد
شمع از سوختنش پروا نيست
كه درين سوختن او تنها نيست
مرگ اگر آخر اين ره چه اوست
نيز پروانه ي او همره اوست
به ازين چيست كه دو يار به هم
ره سپارند سوي ملك عدم
نه يكي مانده گرفتار و نژند
و آن دگر رفته ، رها گشته ز بند
من به عشق كه بسوزم شب و روز
به اميد كه بسازم در سوز
كه خورد غم چو در آيم از پاي
خود كه گريد چو تهي سازم جاي
گر بسوزند پر و بال مرا
كه خورد هيچ غم حال مرا
شب تنهايي و روز غم من
كيست جز سايه ي من همدم من
سايه را وش حكايت ها بود
شكوه ها بود و شكايت ها بود
قصه مي گفت و پريشان مي گفت
تب مگر داشت كه هذيان مي گفت
كس شنيدي سخن سايه شنفت ؟
من شب دوش شنيدم ، مي گفت
اي تن خسته ي رنجور نزار
اي به جان آمده از يار و ديار
چند كاهد ز غم و رنج تنت
كه تنم كاست ازين كاستنت
شاعر سوخته دل درد تو چيست
اي گل تازه رخ زرد تو چيست
نوز نشكفته چرا پژمردي
شاد ناگشته ز غم افسردي
شد خزان تازه بهار تو چرا
زود آمد شب تار تو چرا
عشق ناباخته بد نام شدي
دل نپرداخته ناكام شدي
كس نديديم به ناكامي تو
عاشقي نيست به بدنامي تو
دگران از مي غفلت مست اند
فارغ از هر چه بلند و پست اند
مي ز هر جام كه شد مي نوشند
با بد و نيك جهان مي جوشند
نه به مانند تو نازك بين اند
هر كجا هست گلي مي چينند
هر شبي با صنمي دمسازند
هر دمي دل به كسي مي بازند
كام خود از گل و مي مي گيرند
نه به ناكامي تو مي ميرند
گردش چرخ كسي راست به كام
كه ندانست حلالي ز حرام
تو همه عمر غم دل خورده
خسته و سوخته و افسرده
نوز ناگشته جوان پير شده
اول عمر و ز جان سير شده
مردمي كرده به نامردم ها
نيش ها خورده ازين كژدم ها
دوستي كردي و دشمن گشتند
همه بر چشم تو سوزن گشتند
با همه خلق جهان يار شدند
چون رسيدند به تو مار شدند
آشناي همه وتنهايي
راستي را تو مگر عنقايي
شمع اشكي دو بيفشاند و بمرد
روشنايي بشد و سايه ببرد
باز من ماندم و اين شام سياه
آه از بخت سيه كار من ، آه
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
عشق گمشده
آن شب كه بوي زلف تو با بوسه نسيم
مستانه سر به سينه مهتاب مي گذاشت
با خنده اي كه روي لبت رنگ مي نهفت
چشم تو زير سايه مژگان چه ناز داشت
در باغ دل شكفت گل تازه اميد
كز چشمه نگاه تو باران مهر ريخت
پيچيد بوي زلف تو در باغ جان من
پروانه شد خيالم و با بوي گل گريخت
آنجا كه مي چكيد ز چشم سياه شب
بر گونه سپيد سحر اشك واپسين
وز پرتو شراب شفق بر جبين روز
گل مي شود مستي خندان آتشين
آنكا كه مي شكفت گل زرد آفتاب
بر روي آبگينه درياچه كبود
وز لرزه هاي بوسه پروانگان باد
مي ريخت برگ و باز گل نوشكفته بود
آنجا كه مي غنود چمنزار سبزپوش
در بستر شكوفه زرين ‌آفتاب
وز چنگ باد و بوسه پروانگان مست
دامان كوه بود چو گيسو به پيچ و تاب
آنجا كه مهر كوه نشين مست و سرگران
بر مي گرفت از ره شب دامن نگاه
در پرنيان نازك مهتاب مي شكفت
نيلوفر شب از دل استخر شامگاه
آنجا كه مي چكيد سرشك ستاره ها
بر چهر نيلگون گل شتاب آسمان
در جست وجوي شبنم لغزنده شهاب
مهتاب مي كشيد به رخسار گل زبان
در پرتو نگاه خوشت شبرو خيال
راه بهشت گم شده آرزو گرفت
چون سايه اميد كه دنبال آرزوست
دل نيز بال و پر زد و دنبال او گرفت
آوخ! كه در نگاه تو آن نشو خند مهر
چون كوكب سحر بدرخشيد و جان سپرد
خاموش شد ستاره بخت سپيد من
وز نواميد غم زده در سينه ام فسرد
برگشتم از تو هم كه در آن چشم خودپسند
آن مهر دلنواز دمي بيشتر نزيست
برگشتم و درون دل بي اميد من
بر گور عشق گم شده ياد تو ميگريست
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
اين كيست گشوده خوش تر از صبح
پيشاني بي كرانه در من
وین چيست كه مي زند پر و بال
همراه غم شبانه در من
از شوق كدام گل شكفته است
اين باغ پر از جوانه در من؟
و زشور كدام باده افتد
اين گريه بي بهانه در من؟
جادوي كدام نغمه ساز است
افروخته اين ترانه در من؟
فرياد هزار بلبل مست
پيوسته كشد زبانه در من
اي همره جاودانه بيدار
چون جوش شراب خانه در من
تنها تو بخواه تا بماند
اين آتش جاودانه با من
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
غزل 7
از شب گذشته ام همه بيدار خواب تو
ظلمت شمار سرزدن آفتاب تو
جان تهي به رذاه نگاهت نهاده ام
تا پر كنم هر آينه جام از شراب تو
گيسوي خود مگير ز دستم كه همچنان
من چنگ التجا زده ام در طناب تو
اي من تو را سپرده عنان ، در سكون نمان
سويي بتاز تا بدوم در ركاب تو
يك بوسه يك نگاه از آن چشم و آن دهان
اينك شراب ناب تو و شعر ناب تو
گر بين ديگران و توپ يش آيدم قياس
درياي ديگري نه و آري سراب تو
جز عشق نيست خواندم و ديدم هزار بار
واژه به واژه سطر به سطر كتاب تو
اينجاست منزلم كه بسي جستم و نبود
آبادي اي از آنسوي چشم خراب تو

حسین منزوی
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست


دردمندان ، عاصي و كبود ، پشت به طلوع ، پرخاشگر و آلوده و خسته ،


بي اشتياق ديدن جوانه ها ،


منتظر فرا رسيدن زمان استراحت و ، خواب و لذتي پلشت مي شوند


كودكان خاموش اين مهلكه ، دستخوش هر واقعه ، سرشت شان شكل مي گيرد ...


زورشان كه مي رسد زور مي گويند ... براي تفريح – با خنده – بچه گربه ها


و سگ ها را سنگ مي زنند ،


و در حسرت ابريشم ، به آن نفرت مي ورزند


تا روزها بميرند ، و با گذر چندين فصل و زمستان ، بي هيچ نوا ، بزرگ شده


و در مراسم خاك سپاري پدران شان ، با نقابي از فرزانگي ،


جزئيات وداع بردگان را بجا آورند ...


و آبروي پدر و خانواده را حفظ كنند .


و از آن پس : انديشناك - انديشناك؟ -


به تكرار بيهوده تر و بي رنگ و بوتر آموخته هاي شان :


همان عادات پدران شان ، مي پردازند.


اما گاه در اين مرداب ، غنچه اي مي رويد


آن كه از تبار اينان نيست : كسي كه فرو نمي رود با فرو روندگان


و چه بي رحمانه است رفتار كويرنشينان فقر ، با اين موجود متفاوت



آه اي نيلوفر آبي محجوب : شعرم براي تو ... شعورم براي تو



كاش دستان مان به هم مي رسيد
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
غزل 1
يك شعر تازه دارم ، شعري براي ديوار
شعري براي بختك ، شعري براي آوار
تا اين غبار مي مرد ، يك بار تا هميشه
بايد كه مي نوشتم ، شعري براي رگبار
اين شهر واره زنده است ،‌اما بر آن مسلط
روحي شبيه چيزي ،‌ چيزي شبيه مردار
چيزي شبيه لعنت ،‌ چيزي شبيه نفرين
چيزي شبيه نكبت ،‌ چيزي شبيه ادبار
در بين خواب و مرداب ، چشم و دهان گشوده است
گمراهه هاي باطل ،‌بن بست هاي انكار
تا مرز بي نهايت ، تصوير خستگي را
تكرار مي كنند اين ،‌ آيينه هاي بيمار
عشقت هواي تازه است ، در اين قفس كه دارد
هر دفعه بوي تعليق ، هر لحظه رنگ تكرار
از عشق اگر نگيرم ،‌ جان دوباره ،‌من نيز
حل مي شوم در اينان اين جرم هاي بيزار
بوي تو دارد اين باد ،‌وز هفت برج و بارو
خواهد گذشت تا من ، همچون نسيم عيار

حسین منزوی
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
غزل 9
قصد جان مي كند اين عيد و بهارم بي تو
اين چه عيدي و بهاري است كه دارم بي تو
گيرم اين باغ ، گلاگل بشكوفد رنگين
به چه كار آيدم اي گل ! به چه كارم بي تو ؟
با تو ترسم به جنونم بكشد كار ، اي يار
من كه در عشق چنين شيفته وارم بي تو
به گل روي تواش در بگشايم ورنه
نكند رخنه بهاري به حصارم بي تو
گيرم از هيمه زمرد به نفس رويانده است
بازهم باز بهارش نشمارم بي تو
با غمت صبر سپردم به قراري كه اگر
هم به دادم نرسي ، جان بسپارم بي تو
بي بهار است مرا شعر بهاري ،‌آري
نه هميه نقش گل و مرغ نيارم بي تو
دل تنگم نگذارد كه به الهام لبت
غنچه اي نيز به دفتر بنگارم بي تو
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
گفت:جايي که لحظه ها تنگند

وقت آبي شدن نمي ماند

با دلي که اسير اوهامست

سهره ديگر غزل نمي خواند

شايد آنجا که فصل باران است

خاک هم فکر اسمان باشد

دورتر، دور از اين سياهي ها

نور با سايه مهربان باشد

رفت اينجا فسيل شد نامش

حرفهايش چه ساده پوسيدند

روي دستان لاله پوتين ها

ساکت و بي ترانه رقصيدند

رفت و اينجا هنوز بي نور است

کبک ها زير برف مي ميرند

توي مرداب واژه عاشق ها

اشک ها را به نسيه مي گيرند

زير مهتاب نقره اي اما

ردپايش هنوز هم برپاست
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
من چه ناتوانم از سرودن نگاه تو

ببين چه طور مانده چشمهاي من به راه تو

ببين كه روز و شب نشسته منتظر كنار در

دلي غريب، گمشده و تشنه نگاه تو

كجاست همت بلند راستين مرد عشق

بگو كجاست عمق چشمهاي بي گناه تو

بيا دوباره از وراي عكسها نگاه كن مرا

چرا نمي رود ز دل حماسه نگاه تو؟
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
برگ‌ها، پژمرده مي‌رقصند در آغوش باد
امشب آيا چيست در انديشه مغشوش باد؟
دست‌هاي باغ از انديشه رويش تهي است
باز هم پيچيده بر عرياني‌اش تن‌پوش باد
ساقه تزوير، تنها، مي‌شكوفد بي‌هراس
شعله‌ها سر مي‌زند از خنده خاموش باد
ريشه‌ها در سينه گرم زمين پنهان شدند
تا نسوزد عاشقي در خشم نفرت‌جوش باد
روزگاري مست از بوي طراوت بوده است
پيكر زردي كه اينك مي‌رود بر دوش باد
شعر من با گوش دل‌هاي شكوفا آشناست
تا نخواني اين سرود سبز را در گوش باد
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
وقتي نگاه مي‌كند از پشت ابر، ماه
سر مي‌نهم به بالش مهتاب‌رنگِ آه
گل مي‌كند ميان لبم نام پاك عشق
رو مي‌كند دوباره به من فرصت گناه!
يا مريم مقدس! از اين تهمت بزرگ
امشب به چشم مشرقي‌ات مي‌برم پناه
اين بار نيم شب به سراغ دلم بيا
پنهان ز چشم‌هاي خطابين سر به راه!
تا عيد من ز بامِ دو چشمِ تو كي دمد
پيوسته ابروان تو را مي‌كنم نگاه
خورشيد، در حصار نظرهاي تنگ عصر
فرياد زخم كيست، فرو مي‌رود به چاه؟
گفتند اشتباه بزرگي است عاشقي
بگذار تا هميشه بمانم در اشتباه ...
 

mehrshad 2

Registered User
تاریخ عضویت
23 آپریل 2006
نوشته‌ها
104
لایک‌ها
0
محل سکونت
تواتاقم
لب ها مي لرزند. شب مي تپد. جنگل نفس مي كشد.

پرواي چه داري. مرادرشب بازوانت سفرده.

انگشتان شبانه ات رامي فشارم. وبادشقايق دوردست راپرپرمي كند.

به سقف جنگل مي نگري:ستارگان درخيسي چشمانت مي دوند.

بي اشك..چشمان توناتمام است. ونمناكي جنگل نارساست.

دستانت را مي گشايي.گره تاريكي مي گشايد.

لبخند مي زني رشته رمز مي لرزد

مي نگري. رسايي چهره ات حيران مي كند.

بيا باجاده پيوستگي برويم.

خزندگان درخوابند.دروازه ابديت بازاست.آفتابي شويم.

چشمان رابسپاريم.كه مهتاب آشنايي فرودآمد.

لبان راگم كنيم.كه صداي نابهنگام است.

درخواب درختان نوشيده شويم. كه شكوه روييدن درما مي گذرد.

بادمي شكند.شب راكدمي ماند جنگل ازتپش مي افتد.

جوشش اشك هم آهنگي رامي شنويم. وشيره گياهان به سوي ابديت مي رود.

((سهراب سپهري))
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
من فقط ۲ سال از خدا كوچكتر بودم
كه صراط را
توي قطب نماي جيبي ام
گم كرده ام

يا ايها الذين آمنوا...

چرا به ريشم مي خنديد؟
 
بالا