• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
يادگاري از بي تابي هاي دل و روحم تقديم به عزيز سفر كرده:(
اون که یه وقتی تنها کسم بود
تنها پناه دل بی کسم بود
تنهام گذاشت و رفت از کنارم
از درد دوریش من بی قرارم
خیال می کردم پیشم میمونه
ترانه ی عشق واسم میخونه
خیال می کردم یه هم زبونه
نمی دونستم نامهربونه
با اینکه رفته اما هنوزم
از داغ عشقش دارم میسوزم
فکرو خیالش همش باهامه
هرجا که میرم جلو چشامه
دلم میخواد تا دوام بیارم
رو درد دوریش مرحم بذارم
اما نمیشه راهی ندارم
نمیتونم من طاقت بیارم
نمیتونم من طاقت بیارم
 

RAHVAR

Registered User
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2007
نوشته‌ها
951
لایک‌ها
453
محل سکونت
زنجان
عشق تویی
چاره تویی
عاشق بیچاره منم

گل تو ریحانه تو
سنگ منو خار منم

پاک تر از پاک تویی
مجرم صد کاره منم
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
نه زنگی ، نه حرفی ، نه یادگاری
تو نکنه رفتی به خواستگاری
خب ببینم کیه ؟ موهاش بلنده ؟
توی خیابون بی صدا می خنده ؟
چشاش چه جوره ؟ روشنه ؟ کشیدس
یقین دارم که شبیه سپیدس
دساش چی ؟ جنس دستاش از بلوره ؟
تو صورتش یه چیزی مثل نوره ؟
ابروش چی ؟ حتما ابرواش کمونه
اخلاق و رفتارش چی ؟ مهربونه ؟
چه رنگیه ؟ گندمی یا سفیده ؟
چقدر دوس داری تبت شدیده ؟
کجا دیدیش ، تو محل کارت ؟
اون چی ، مثل نو شده بی قرارت ؟
راستی مژش چی ؟ خیلی بر می گرده ؟
همونه که تو رو دیوونه کرده ؟
راستی موهاش چه رنگیه ؟ طلایی ؟
یا رنگی مثل رنگ بی وفایی ؟
قدش به قدت می خوره عزیزم ؟
بردارم اسفند براتون بریزم ؟
خب عزیزم منو خبر می کردی
با گریه هام گلویی تر می کردی
ترسیدی من آه بکشم یا نفرین ؟
رد شه همون دقیقه مرغ آمین
من تو رو نفرینت کنم ؟ نمیشه
هنوز دوست دارم مث همیشه
تازه اگه دعاها مستجاب بود
قصه ی ما حالا توی کتاب بود
خلاصه که یه جمله می نویسم
با بارون پلکای سرخ و خیسم
اگه دعاهای منو می خوندن
به جای اون منو پیشت می شوندن
تا وقتی که کلاغ نره به خونه
این آرزو توی دلم می مونه​
 

بانوی آسمان وشب

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2007
نوشته‌ها
77
لایک‌ها
0
محل سکونت
هر دلی که آبی باشه مثل آسمون
ای زیباترین لحظه ی پرشکوه ،
ای آرامش خیال و خاطر،
در کدامین روز و ساعت ،
دنبال تو باید گشت ؟!
سایه ات از دور دستها
فراخ و ژرف اسـت،
به اندازه ژرفنای دره امـیــد !
با چهره ای همچون صبح ســـپید...
در کدامین کوچه باغ سرنوشت ،
بـاز همنشین چشمان ترم می گردی ؟
بر کدامین قـله و در کدامین سو ،
امواج گیسویت را به رویم می گشائی ...؟!
 

فایل های ضمیمه

  • 691932-8[1].jpg
    691932-8[1].jpg
    13.8 KB · نمایش ها: 3

بانوی آسمان وشب

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2007
نوشته‌ها
77
لایک‌ها
0
محل سکونت
هر دلی که آبی باشه مثل آسمون
ديروزها كسي را دوست داشتم...
اين روزها دلتنگي !
اين روزها تـنهايي !
و این عمر من است که به همين سادگي میگذرد ...
.................
 

فایل های ضمیمه

  • 3288149-lg.jpg
    3288149-lg.jpg
    97.9 KB · نمایش ها: 6

بانوی آسمان وشب

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2007
نوشته‌ها
77
لایک‌ها
0
محل سکونت
هر دلی که آبی باشه مثل آسمون
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است ...............
 

فایل های ضمیمه

  • Untitled-1.jpg
    Untitled-1.jpg
    72.2 KB · نمایش ها: 4

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
پرسیدم از سرشک ، که سرچشمه ات کجاست ؟
نالید و گفت : سر ز کجا ز چشمه از کجاست ؟
لبخند لب ندیده ی قلبم که پیش عشق
هر وقت دم زخنده زدم ، گفت : نابجاست
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
هیچکس
بدنبال . . . ؟
شاید هیچ چیز از جنس هیچ کس . . .
شاید دنبال خودم می گردم در دنیای دگران . . .
هیچمو در پی هیچ همه عمر ، چو غمی در پی اشک و دلی در پی آه . . .
چیستم ؟ هیچکسی در پی شاید هیچ
باید گشت
شاید دید
در گذر ظلمت این دیر گذر کرده ز دور شاید آواز دلی می آید
شایدم نعره فریاد غمی میشنوم از آهی
شایدم داغ دلم تازه شده . . .
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
ديروزها كسي را دوست داشتم...
اين روزها دلتنگي !
اين روزها تـنهايي !
و این عمر من است که به همين سادگي میگذرد ...
.................



تا به حال زیر نجوای باران زیسته ای ...
تا به حال زیر تپش های آسمان رقصیده ای ...
رقص هر لحظه به رنگ تنهایی ...
در سکوت مروارید های آسمانی ...
تا به حال هم رنگ این آسمان گشته ای ...
تا به حال هم صدای این سرود گشته ای ...
تا به حال گوش به این آسمان لاجوردی دوخته ای ...
این صدای گریه هر پری که دور افتاده از این همه زیبایی ...
زیبایی چشمان خیس تو ... زیبایی آن صورت درخشان تو ... زیبایی آن صدای گیرای تو ...
هر لحظه اشکی پشت اشکی می چکد...
تا که شاید ببارد در نگاه ماه تو ...
تا که شاید پیوندی دهد دستان تو ...
در نگاه گم گشته این آسمان در دیدار تو ...
تا به حال زیر قطرات باران گم گشته ای...
تا به حال در سکوت این همه نجوا بیدار گشته ای...
این همان خواهش دیدار توست ...
این همان گم گشته امید در دیدار توست .....
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
چشمان تو یك معماست

كه با خمیازه های تنهایی ام گشوده نخواهد شد

چشمانت تنها معمائیست

كه اگر گشوده شود

ژرف تر می شود ..........
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
41
محل سکونت
Mazandaran
« نيما يوشيج » :


آخر - اي بينوا دل ! چه ديدي
كه ره رستگاري بريدي ؟
مرغ هرزه درايي كه بر هر
شاخي و شاخساري پریدی

تا بماندی زبون و فتاده

سرگذشت منی - ای فسانه !
که پریشانی و غمگساری ؟
یا دل من به تشویش بسته ؟
یا که دو دیده اشکباری ؟

یا که شیطان رانده ز هر جای ؟

آه ديري است كاين قصه گويند:
از بر شاخه مرغي پريده
مانده بر جاي از او آشيانه
ليك اين آشيان‌‌ها سراسر
بر كف بادها اندر آيند
رهروان اندر اين راه هستند
كاندر اين غم، به غم مي‌سرايند...

او يكي نيز از رهروان بود .



.
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
آخر دل مارا تو فنا کردی و رفتی
بيهوده مرا چشم براه کردی و رفتی
آن کاخ اميدی که بنا کردم از عشقت
خاکستری از آن تو بپا کردی و رفتی
تو که دانی همه ترس من از هجر تو بود
پس چرا شهر دلم را تو رها کردی و رفتی
در توانم نبود دوری و هجر تو عزيز
گو که خواب است که اينگونه جفا کردی و رفتی
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
من به اندوه درون می اندیشم
و به آن لحظه که تو می آیی
و به آن دم که مرا می خواهی
و به آن کولی مژگان بلند
که ندانسته دلم را سد کرد
و نفهمید که با من بد کرد
من به آن لحظه فرا خوانده شدم
که سکوت است و سکوت است و سکوت
و در آن شمعی ست در حال سقوط
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
ی که مثل تورو حتی
توی رویا نمی بینم
سر کوچه های ذهنم
به خیال تو میشینم
ببین این زمستون سرد
به منو تو چه جفا کرد
بین ما یه سد محکم
یه کوه یخی بنا کرد
نکنه دلت دوباره
منو اینجا جا بذاره
نکنه چشمای نازت
اشکمو بیاد نیاره
نکنه غریب بمونم
توی شهر آرزوهات
نکنه دیگه نباشم
توی رویا توی فردات
بگو بر می گردی اینبار
هنوزم هستی وفادار
اون روزای خوب رفته
بگو بازم میشه تکرار
انتظار سخته ولی من
طاقتم خیلی زیاده
تا ابد میشینم اینجا
خیره می مونم به جاده
دل من میگه ازعمرم
یه روزم باقی بمونه
میاد اون عشق و امیدم
اون که تنها آرزومه
من امیدم به همینه
من امیدم به همینه
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
ماه دی بود و هوا خشک و زمستونی و سرد
واسه ی اومدنم هيشکی تو دل شادی نکرد

هيچکسی شوقی برای ديدن چشام نداشت
هيچکسی بوسه ای از عشق روی گونه هام نکاشت

فقط آسمون واسه غربت من بارونی شد
دستای کوچه برام دايه مهربونی شد

دست سرد اما نوازشگر و مهربون باد
صورت کوچيکمو بوسه ی مادرونه داد
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
قطره قطره های بارون میریزه بر سرو رومون
دل آسمون گرفته واسه غربت چشامون
دست تو سرده تو دستم دیگه از زندگی خستم
اگه عاشقی همینه دل از اول نمی بستم
دیگه رد پایی از عشق توی چشمات نمی بینم
اما من مثل قدیما هنوزم عاشقترینم
دیگه حرفای قشنگم بدل تو نمی شینه
اشکامو می بینی اما دل سنگت نمی بینه
رسیده غروب این عشق همه چی رنگ خزونه
روزای بهاری ما کاش بیاد تو بمونه
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
اگه دست خود من بود
پا تو دنیا نمی ذاشتم
گل عشق و آرزو رو
توی قلبم نمی کاشتم
اگه چشمامو می خوندی
همیشه پیشم می موندی
رفتی اما ندونستی
منو از ریشه سوزوندی
اگه دست خود من بود
راه رفتنو می بستم
واسه خاطرت عزیزم
هر دلی رو می شکستم
هر کسی قسمتی داره
توی آلبوم زمونه
یکی دل میکنه میره
یکی تا ابد می مونه
حالا قسمت من این شد
تو گذشته جا بمونم
تو که پر کشیدی رفتی
من دیگه از کی بخونم
 

علی آبادانی

Registered User
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2006
نوشته‌ها
898
لایک‌ها
11
محل سکونت
Abadan
این منم ، ای غمگساران این منم
این شرار سرد خکستر شده ؟
این منم ای مهربانان این منم
این گل پژمرده ی پرپر شده ؟
این منم یا نغمه یی کز تار عشق
جست و غوغا کرد و خاموشی گرفت ؟
این منم یا نقش صدها آرزو
کاین چنین گرد فراموشی گرفت ؟
خنده بودم بر لبان زندگی
ناگهان در وحشتی پنهان شدم
ناز بودم در نگاه ‌آرزو
اشک خونین درد بی درمان شدم
در کف بد مست بودم جام و او
بر سر سنگی شکست این جام را
چهره شد تاریخ غم تقویم درد
بس که بردم محنت ایام را
این منم ؟ نه !‌ من کجا و غم کجا ؟
خنده های جانفزای من چه شد ؟
از چه رو این گونه افسردم چرا ؟
جان شادی آشنای من چه شد ؟
از چه چون لعلش به دستم بوسه داد
جان دگر شیدا نشد رسوا نشد ؟
از چه چون اشکش به پایم اوفتاد
شور عشقی در دلم پیدا نشد ؟
از چه چشمم ، از نگاه او گریخت
اشتیاق دیده را نادیده کرد ؟
از چه دل ، در پاسخ سرمستیش
سر گرانی کرد و ناسنجیده کرد
هیچ باور می کنید ای دوستان
کاین منم ، این شاخه ی بی بر منم ؟
این منم این باغ بی روح خزان
این منم این شام بی اختر منم ؟
 
بالا