در كوچه پس كوچه هاي غم دوره گردي غريبم
در شهر خود نيز حتي انگار مردي غريبم
حالا كه يخ زد دل من چون فاخته زير باران
ديگر محال است پرواز حالا كه زردي غريبم
در جشن مردابي من پاييز و غم پاي كوبان
من مردي از نسل اهم همزاد دردي غريبم
با چشم هاي سراسر لبريز لبخند و گندم
در زير باران پاييز، افسوس كردي غريبم
در شهر خود نيز حتي انگار مردي غريبم
حالا كه يخ زد دل من چون فاخته زير باران
ديگر محال است پرواز حالا كه زردي غريبم
در جشن مردابي من پاييز و غم پاي كوبان
من مردي از نسل اهم همزاد دردي غريبم
با چشم هاي سراسر لبريز لبخند و گندم
در زير باران پاييز، افسوس كردي غريبم