• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
امروز اگر نیایی
حتما کاری دست خودم میدهم
مثلا می روم سلمانی،
موهام را می زنم
_رگم را که نمیتوانم بزنم_
و با احساس اینکه
خیابان ها چقدر تغییر کرده اند
پیاده راه می افتم
و از همه شلوغی ها میگذرم
بی آنکه حتی تو را ببینم
که در مانتوی راه راه آبی
یا سرخابی گل بوته دار
از کنارم میگذری و
به ام میخندی
حسین سناپور
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
مشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
در " تو" خلاصه کردم
ای کاش می شد
یک بار
تنها همین یک بار
تکرار می شدی
تکرار…
 

cheshayer

Registered User
تاریخ عضویت
1 جولای 2012
نوشته‌ها
293
لایک‌ها
293
محل سکونت
Teheran
حرف ها حرف های بی مایه، حرف ها حرف های بی پایان
آه از چشمهای بی احساس، وای بر آسمان بی باران

کاش وقتی که پیش هم بودیم، کلماتی قشنگ می گفتیم
تا نماند به روی دلهامان، زخمهایی عمیق و بی پایان

کلمه می شود غزل بشود، می تواند به آسمان برسد
کلمه می شود کلید شود یا که قفلی نشسته بر دل و جان

کلمه مادر است و می زاید کودکانی شبیه خود در دل
کلمه کودک است و می خواهد، مادری مهربان به نام زبان

کلمه می تواند از یک جنگ، گنج صلح و صفا به بار دهد
کلمه می شود که در یک دل، خانه عشق را کند ویران

در جهانی که می شود هر روز با سلام خدا بهاری شد
کاش فکر کلام خود بودیم، حرفمان بود سبزه و باران

پشت سر غیبت و حسادت و بعد، پیش رو خنده و دروغ و ریا
پس کجا مانده گوهر خوبی؟ پس کجا رفته جوهر انسان؟!

(کفشهایم کجاست ) می خواهم، خانه ام را به دوش بگذارم
بروم جای بهتری که در آن، کلمه عشق باشد و ایمان

نغمه مستشارنظام
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
شب آشیان شبزده
چکاوک شکسته پر
رسیده ام به ناکجا
مرا به خانه ام ببر
کسی به یاد عشق نیست
کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خود شکن
تو مانده ای و بغض من
از این چراغ مردگی
از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر
که شهر ، شهر یار نیست

ايرج جنتی عطائی
 

m-k

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2012
نوشته‌ها
292
لایک‌ها
95
محل سکونت
iran
بــرخـیـز دلـا کـه دل بـه دلـدار دهـیـم جــان را بـه جـمـال آن خـریـدار دهـیـم
این جان و دل و دیده پی دیدن اوست جـان و دل و دیـده را بـه دیـدار دهیم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
همه هستي من آيه تاريكيست
كه تو را در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستنهاي ابدي خواهد برد
من در اين آيه ترا آه كشيدم آه
من در اين آيه تو را
به درخت و آب و آتش پيوند زدم
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
شمعم که سر بلند کنم جانم فدای او
cray1000.gif

پروانه نیستم که درافتم به پای او
از سوز من خبر نشود بی وفای من
عمر از چه طی کنم بهامید وفای او
با او مگو حکایت من تا گمان برد
بگزیده دل کنون کس دیگر به جای او
آتش بجان من زد و آخر دل مرا
چون لاله سوخت نرگس بی اعتنای او
آن سرو از خیال من آزاد و روز و شب
مرغ خیال من پرد اندر هوای او

 

m-k

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2012
نوشته‌ها
292
لایک‌ها
95
محل سکونت
iran
دارم از زلـف سـیـاهـش گـلـه چندان که مپرس / که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس
کــس بــه امــیــد وفـا تـرک دل و دیـن مـکـنـاد/ کـه چـنـانـم مـن از ایـن کـرده پشیمان که مپرس
بـه یـکـی جـرعـه کـه آزار کـسـش در پی نیست/ زحـمـتـی مـی‌کـشـم از مـردم نـادان کـه مـپـرس
زاهـد از مـا بـه سـلـامـت بـگـذر کـایـن می لعل / دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس
گـفـت‌وگـوهـاسـت در ایـن راه کـه جان بگدازد/ هـر کـسـی عـربـده‌ای ایـن که مبین آن که مپرس
پـــارســـایـــی و ســلــامــت هــوســم بــود ولــی/ شـیـوه‌ای مـی‌کـنـد آن نـرگـس فـتـان کـه مـپرس
گــفــتــم از گــوی فـلـک صـورت حـالـی پـرسـم / گـفـت آن مـی‌کـشـم اندر خم چوگان که مپرس
گــفـتـمـش زلـف بـه خـون کـه شـکـسـتـی گـفـتـا/ حـافـظ ایـن قـصـه دراز اسـت به قرآن که مپرس
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل , دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش لبخندها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب ونان نداشت
کاش می شد ناز را دزدید و برد
بوسه رابا غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه می شد آن طرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری می شدم
درتب آواز جاری می شدم
آی مردم من غریبستانی ام
امتداد لحظه ای بارانیم
شهر من آن سو تر از پروازهاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل می دهد
هرکه می آید به او گل می دهد
دشتهای سبز , وسعتهای ناب
نسترن , نسرین , شقایق , آفتاب
باز این اطراف حالم را گرفت
لحظه ی پرواز بالم را گرفت
می روم آن سو تو را پیدا کنم
در دل آینه جایی باز کنم .
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
*دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
 

m-k

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2012
نوشته‌ها
292
لایک‌ها
95
محل سکونت
iran
بهار عشق
روان پرور بود خرم بهاری
که گیری پای سروی دست یاری

و گر یاری ندارد لاله رخسار
بود یکسان به چشمت لاله و خار

چمن بی همنشین زندان جانست
صفای بوستان از دوستان است

غمی در سایه جانان نداری
و گر جانان نداری جان نداری

بهار عاشقان رخسار یار است
که هر جا نوگلی باشد بهار است
(رهی معیری)
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
باشد اگر این دنیا در هم شکند
حافظ، از شور به‌هم‌چشمی تو می‌بالم
در بد و خوب شریکیم و وفادار و سهیم
توأمانیم و ز یک گوهر و همزاد همیم
چون تو خواهم ره دل پویم و نوشم
می نابهم کنم فخر بر این زندگی شعر و شرابشو کنون با شرر آتش خود نغمه‌سرا!
گر چه پیری، دل پرشور و جوانیست ترا
گوته
 

m-k

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2012
نوشته‌ها
292
لایک‌ها
95
محل سکونت
iran
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد

کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد

راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
 

m-k

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2012
نوشته‌ها
292
لایک‌ها
95
محل سکونت
iran
عطر یار
ما ندانیم که دلبسته اوییم، همه
مست و سرگشته آن روی نکوییم، همه

فارغ از هر دو جهانیم و ندانیم که ما
در پی غمزه او بادیه پوییم، همه

ساکنان در میخانه عشقیم، مدام
از ازل، مست از آن طرفه سبوییم، همه

هر چه بوییم ز گلزار گلستان وی است
عطر یار است که بوییده و بوییم، همه

جز رخ یار، جمالی و جمیلی نبود
در غم اوست که در گفت و مگوییم، همه

خود ندانیم که سرگشته و حیران همگی
پی آنیم که خود روی به روییم، همه
امام ***** (ره)
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
این روزها تنها

حس می کنم گاهی کمی گنگم

گاهی کمی گیچم

حس می کنم

از روزهای پیش قدری بیشتر

این روزها را دوست دارم ....

این روزها گاهی

از روز و ماه و سال، از تقویم

از روزنامه بی خبر هستم

حس می کنم گاهی کمی کمتر

گاهی شدیداً بیشتر هستم

حتی اگر می شد بگویم

این روزها گاهی خدا را هم

یک جور دیگر می پرستم ....
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
شب سردیست ، دلم دیده تر می خواهد
دل ِ آشفته من از تو خبر می خواهد
قهوه و شعر و خیال ِ تو و این باد خنک
باز لبخند بزن ، قهوه شکر می خواهد
امشب آبستنم از تو غزلی شور انگیز
باخبر باش که این طفل پدر می خواهد
غارتم کرده ای و خنده کنان می گویی
صید دل از کف یک سنگ هنر می خواهد
ترس در جام دلم ریخت، در این راه اگر…؟
یادم آمد سفر عشق جگر می خواهد

صفورا یال وردی
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
زنگ خورد

ناظم صبح آمد سر صف

توی برنامۀ صبحگاهی

رو به خورشید گفت:

باز هم

دفتر مشق دیروز خط خورد

و کتاب شب پیش را

ماه با خودش برد

آی خورشید!

روی این آسمان

روی تخته سیاه جهان

با گچ نور بنویس:

زیر این گنبد گرد و کور و کبود

آدمیزاد هرگز

دانش آموز خوبی نبود.
عرفان نظر آهاری
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
حسرت همیشگی

حرف های ما هنوز نا تمام ...
تا نگاه میکنی :
وفت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی !
پیش از آنــــــکــــــــه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان.............چه زود
........................دیر میشود.
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
الان ای کاش نزدیک تو بودم
تو این راه مه آلود شمالی
با این آهنگ دارم دیوونه میشم
پر از بغضم فقط جای تو خالی
ما با هم تا حالا دریا نرفتیم
از اون خونه ، از این دنیای خودخواه
تو رو شاید یه روزی قرض کردم
به اندازه ی یه سفر کوتاه
میخوام تو آینه‌ ها بهتر از این شم
نگاه من نوازشم بلد نیست
به خاطر تو التماس کردم
با لبهایی که خواهشم بلد نیست
میخوام محکم نگه دارمت این بار
تو که باعث دلتنگیم میشی
بلایی به سر خودم می‌ یارم
که تو چشمای من تسلیم میشی
تو مغـروری نمی‌ ذاری بفهمم
که احساست به من تغییر کرده
دلت از آخرین باری که دیدم
توی آغوش سردم گیر کرده
چه خوبه پیرهن منو بپوشی
بهم تکیه کنی تا خسته میشی
تا بارون بند می‌ یاد بمونی پیشم
تو اینجوری به من وابسته میشی
میخوام تو آینه‌ ها بهتر از این شم
نگاه من نوازشم بلد نیست
به خاطر تو التماس کردم
با لبهایی که خواهشم بلد نیست
میخوام محکم نگه دارمت این بار
تو که باعث دلتنگیم میشی
بلایی به سر خودم می‌ یارم
که تو چشمای من تسلیم میشی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
زدن یا مژه بر مویی گره ها
به ناخن آهن تفته بریدن
ز روح فاسد پیران نادان حجاب جهل ظلمانی دریدن
به گوش کر شده مدهوش گشته
صدای پای صوری را شنیدن
به چشم کور از راهی بسی دور
به خوبی پشه ی پرنده دیدن
به جسم خود بدون پا و بی پر
به جوف صخره ی سختی پریدن
گرفتن شر ز شیری را در آغوش
میان آتش سوزان خزیدن
کشیدن قله ی الوند بر پشت
پس آنگه روی خار و خس دویدن
مرا آسان تر و خوش تر بود زان
که بار منت دونان کشیدن
 
بالا