آقا رضا واقعا خیلی خوب کاری میکنید که رایحه های جدید اضافه میکنید به مجموعه، سپاسگزاری میکنم :general504:
ممنون محمد جان. به نکته ی مهمی اشاره کردی که دوست دارم توضیحی بدم در موردش. من دیروز دفتر یکی از همکاران بودم که وارد کننده ی مستقیمه. شاید برات جالب باشه بدونی از یک شرکت فقط 18 تا عطرشو میاره!
الان من 60 تا عطر رو برای دوستان در اینترنت عرضه می کنم و واقعا فکر نمی کنم کسی نتونه عطر مورد نظرشو تو این مجموعه پیدا کنه. برای هر سلیقه؛ چندین رایحه دارم؛ عطرهای دیگه ای هم به تدریج اضافه میشن به لیست؛ ولی بنا ندارم هر چی می بینم تو بازار بردارم بیارم یا از اون بدتر؛ اودکلنهایی که یقین دارم اسانسش موجود نیست؛ ادعا کنم دارم و یه فهرست عریض و طویل بدم ازش.
از تنوع بالا یه نگرانی دارم. این که به یک عطر زمان کافی ندیم که تو دل مون جا بگیره و سرسری ازش رد شیم. گاهی موقعها یه عطر باید از یه موقعیت؛ یک شخص؛ یک مهمونی ... رد شه تا تو خاطرمون بشینه و دلبسته ش بشیم. یه مثال بزنم. سال 77 یا 78 بود ترانه ی "تو مثل گلی" اومد و مثل بمب هم صدا کرد تو کشور! من کلی می خندیدم بهش و دستکاری می کردم شعرشو ... تا در شب نیمه شعبون همون سال؛ تو محل مون بساط جشن و شادی به پا بود و ارکستر می زد و خواننده اینو می خوند و جمعیت رو پاش بند نبود! اون شب خیلی بهم خوش گذشت و بعد اون هر وقت این آهنگ رو می شنیدم خاطره ی اون شب برام زنده میشد.
عطر هم همینه. وقتی با کسی که دوستش داری هستی ؛ چه تو یک عطر رو زده باشی؛ چه طرفت؛ هر موقع اون بو به مشامت برسه؛ اون فرد و لحظات خوشی که باهاش داشتی تداعی میشه و ...! دلیل این که اسم عطر فروشی من "عطر یاد یار"ه همینه. با عطر باید خاطره ساخت. برای خود و بقیه.اون موقع یک رایحه ی شاید برای بقیه معمولی؛ برای تو میشه خاص!
تامس هریس تو کتاب وضعیت آخر اشاره می کنه که یک آهنگ؛ یک بو؛ "اصل ماجرا" و "اتفاق اصلی" رو تو مغز
باز تولید می کنه. دقیقا منتقل میشیم اونجا و اون موقع و همون حسی که اونجا / اون موقع داشتیم عینا تولید میشه.
پی نوشت:
خواندن وضعیت آخر و ماندن در وضعیت آخر نوشته تامس هریس ترجمه اسماعیل فصیح عطری است که به روان مون می زنیم. دوستان عطرباز؛ عطر به روان فراموش نشه!