همونطور که نوشتم، نمیخواستم ناگفتهها را بنویسم. چرا که شاید حاصلش این بشه که جهت مکالمات در این صفحه عوض بشه و یا شاید موجب بشه که بحثها به سمت تندی و پرخاش پیش بره. من این رو نمیخوام. از طرفی جواب ندادن هم مودبانه نیست. امیدوارم صحبتهای من سوءتفاهمی ایجاد نکنه.
یعنی شما میفرمایید همه بشینیم افت و سقوط تیممونو ببینیم برای سرمربی کف بزنیم و دور هم تخمه بشکونیم؟ علی خان شما هم مثل پارسال چند تا بازی دیگه تیم نتیجه نگیره میرید خط مقدم علیه فن خال !طرفدارای ارسنال هم اگر بجای حمایت های بیجا از ونگر جلوش وایمیسادن الان تیمشون مدعی اصلی قهرمانی میبود
افشین جان قبلا هم همین مضمون را (بدون اسم بردن از من) خطاب به من نوشته بودی. اگر اشتباه میکنم، عذرخواهی میکنم. آن بار نوشتی
مثل بعضیها، آخر فصل رنگ عوض نمیکنم. (در همین مضمون). من آن موقع جوابی ندادم. اول اینکه اصلا این لحن حرف زدن را دوست ندارم. تو دوست داری پرخاش کنی، من ندارم. شخصیت ما با هم تفاوت دارد و این فقط یکی از دلایلش است. نوع قضاوتت، نوع انتظاراتت، همه و همه با من تفاوت دارد. من با کسی که با من مخالف باشد، مشکلی ندارم. اما پرخاش را دوست ندارم. به همین سادگی. به همین دلیل معمولا جواب نمیدهم. و اما جواب من:
فصل گذشته نوشته بودم که این مرحلهء گذار، بسیار سخت و دردناک خواهد بود و بنابراین مهم نیست که تیم قهرمان بشود یا به دستهء دوم هم سقوط کند یا چه و چه. بلکه تیم باید انسجام و روحیهء خود را برای آینده حفظ کند. مویس مربی منچستر بود و به عنوان یک هوادار، سرمربی تیمم را شایسته احترام و حمایت میدیدم (و میبینم). تا آخرین لحظه هم حرفم را تکرار کردم (به شهادت نوشتههای کم تعدادم، که پیدا کردنشان بسیار ساده است). چند روز پیش از عوض شدن مویس، با تاسف نوشتم که این هجمه و شلوغکاری طرفداران، تمرکز و کنترل مویس را نابود کرده و مویس دیگر کنترل
رختکن را از دست داده و دیگر کارش تمام است و لاجرم باید برود. من رنگ عوض نکردم، بلکه با تاسف پایان کار مربی را پیشبینی کردم.
افشین جان تعبیر تو از نوشتهء من به
رنگ عوض کردن، البته درست نیست اما نشانهای واضح از سلوکی است که بسیاری، پیش از اینکه گوینده دهانش را ببندد، جوابش را آماده کردهاند. این شیوه، نتیجهء خوبی به بار نخواهد آورد. مسئلهء من
شیوه است. منچستر و همهء بازیکنانش، فدای یک تار موی تو، که هموطنم هستی و آیندهء کشورم در دستان شماها خواهد بود.
قبلا کس دیگری (در پیام خصوصی خوشبختانه) برایم نوشت که
با این روحیهء لطیف بروم غازبچرانم و توی کار او هم دخالت نکنم که جواب کلفتتری خواهم شنید. من با این ادبیات مشکل دارم. و متاسفانه از فراگیر شدنش در جامعهء جوان امروز (که هنوز جا پای خود را در بازار کار محکم نکرده) هراس دارم.
ظاهرا از صحبتم دور افتادم. هر چند مطلب اصلی من،
دقیقا همین حرفهاست و اصلا صحبتم، منچستر یونایتد، ترکیب تیم، فرگوسن ... نیست. از اینجا ببعد هم روی صحبتم صرفا افشین جان نیست. همینجا اشاره میکنم که اگر چه احتمالا سن فوتبال دیدن من و منچستری بودنم از کل سن برخی از شما بیشتر است (و این جای پز دادن هم دارد!!) اما به هیچ وجه ادعایی در زمینه شناخت فوتبال ندارم. در برابر اطلاعاتی که معین و افشین و اصلان و میلاد ... ارائه میدهند، لنگ میاندازم و اصلا به اینجا میآیم تا از همین اطلاعات بهره ببرم. ممنونتان هم هستم.
حرف من به کلی غیرفوتبالی است. حرفی کلی است که مصادیقش در همه جا دیده میشود، منجمله فوتبال.
در مجموع دو حرف بیشتر ندارم. بخش اولش را چندین بار تا به حال تکرار کردم. ورزش بالا و پایین دارد. از نفس آن لذت ببرید و از باختهایش هم هراسان نشوید. باختیم؟ به درک. مگر تیم کمبریج تا به حال چند بار برنده شده؟ یا نیوکاسل (که همهء امید مردم یک منطقهء عظیم، پرجمعیت و فقیر است) چند بار موفقیت داشته؟ طرفدارانش احمقند؟ یا نمیفهمند که ناموفقند؟ اصلا طرفداری از تیم بازنده، تیم درجه دو، سه یا چهار چه لطفی دارد؟ من چندین بار این سوال را طرح کردهام. و الان التماس میکنم که به جواب این سوال فکر کنید. اگر به جوابش رسیدید، بسیاری از این بیتابیها، پرخاشها، توهینها ... بیمعنا میشود.
حرف دومم این است که کمی فکر کنید که نسخههای واضح و مبرهنی که میپیچید، خرید فلان بازیکن، بازی دادن یا ندادن به فلانی، اگر اینقدر واضح بود، که لابد دیده میشد. قطعا نمیپذیرم که شبیه این حرفها را اسکولزی یا گری نویل هم تکرار کردهاند. موضوع آنها با این شیوهء قضاوت شما، اصلا ربطی به هم ندارد و همانطور که اشاره کردم، حرفم فوتبالی نیست. حرف این دو نفر، البته صد در صد فوتبالی (و احتمالا درست) است. اما تاکید میکنم که حرفشان فوتبالی است و من در این نوشته اصلا با فوتبال کاری ندارم.
اعلام نکاتی مثل سیستم معیوب فنخال، بیشعوری وودوارد و حماقت محض مدیران... دوستان عزیز مگر شما کی هستید؟ یک لحظه به این فکر کنید که شما کجای داستان منچستر ایستادهاید؟ بخش اصلی شما مثل من یک
هوادار ساده هستید و با بردنش خوشحالید و با باختش غمگین. تعداد کمتری هم هستید که لذتتان در این است که بعد از برد، بروید پوز طرفداران لیورپول یا سیتی را بزنید و از کلکل (که به نظر شخصی من چیزی جز عقدهگشایی برای خالی کردن حس تحقیر نیست) حال میکنید و حالا که تیم باخته، باید شنوندهء همان کلکلها (که اسم دیگرش تحقیر طرف مقابل است) زجر بکشید. گروه سوم و کوچکتری هم هستند که روی تیم شرط میبندند و برد و باخت تیم، از جهت مالی برایشان اهمیت دارد. این گروه آخر مجموع پولشان، هزینهء بند کفش بازیکنان تیم هم نمیشود.
حالا برمی گردم به حرف قبلیم. مگر شما کی هستید که چیزهایی به این واضحی را میفهمید، و مدیر احتمالا ثروتمندترین تیم فوتبال جهان آن را نمیفهمد! کمی با خودمان صادق باشیم. درجهء تخصص و سواد ما، برای قضاوت در عملکرد غولهایی که گردش مالی میلیارها پوند را در دست دارند بیشتر به یک شوخی شبیه است. اما بعضیها این شوخی را
آنقدر تکرار کردهاند که راستی راستی باورشان شده.
نمی دانم ادامه بدهم یا نه. حتما برخی دوستان را رنجاندهام. متاسفم از این که رنجیدهاید اما امیدوارم
تلخی این حرف موجب بشود که به این حرفها فکر هم بکنید. مثلا:
گلیزرها عوضیهایی هستند (و حالا هست)
که فقط به جیبشان فکر میکنند. شاید حرف درستی باشد. اما این عوضی، غصهء جیب خودش را که میخورد. باخت تیم، از دست دادن منابع مالی، از دست رفتن طرفداران (که بخش بسیار مهمی از درآمد تیم هستند)، اینها از جیب مالک خواهد رفت، آیا واقعا این نابغههای اقتصادی (که واقعا هستند)، این را نمیفهمند؟ چقدر باید خودمان را عقل کل، کاشف حقایق نامعلوم ... بدانیم که خیلی ساده چهار تا برگ رو کنیم و چون این دلایل مسلم هستند و واضح، بلافاصله به نتیجه برسیم و تمام. و خلاص. و نسخه پیچیده شد. دارو کشف شد و مریض ما، با خوردن قطرهای از آن، سر پا خواهد شد.
خوب فکر نمیکنید که حقیقتی که اینقدر مسلم است، پس چرا توسط دستاندرکاران دیده نمیشود؟ سادهترین جواب مسلما این است که یا خرفت هستند، یا عوضی. چقدر راحت میشود به نتیجه رسید. فقط یادمان باشد که وودوارد احمق، فعلا سالی چند صد هزار پوند دستمزد میگیرد و پیرمرد خشکمغز، عتیقه، نفهم و لجبازی مثل فنخال، سالی چند میلیون برای حماقتهایش پول میگیرد. تازه از این عجیبتر اینکه، این دو گوسفند، اگر امروز از اینجا بروند، دو روز دیگر در جایی دیگر همین دستمزد را خواهند گرفت تا به همین حماقتها ادامه بدهند. واقعا دنیا را چه مردمان ابلهی اداره میکنند!
نمیخواهم بیش از این ادامه بدهم. احتمالا برخی فکر خواهند کرد که من چقدر مقهور و تابع بالادستیها هستم (نویسندهء نامهء خصوصی احتمالا لغت نوکر را مناسبتر خواهد دانست). در مورد این قضاوت نظری ندارم. برخی هم خواهند پرسید که پس پیشنهاد افشین (تخمه شکاندن) را اجرا کنیم و بیخیال شویم. که البته پیشنهاد بدی نیست، تنها بدیش این است که چربی خون من بالا خواهد رفت و نمیتوانم همراهیتان کنم. در جواب این سوال که چه بکنیم، البته حرف زیاد است و یک مقالهء دیگر باید بنویسم. با این نوشتهء فعلی، یک ماه باید بروم مرخصی!
اما در کل تکرار کنم که، اصل حرف من، اصلا فوتبالی نیست. حرف من روش و رویکرد در برخورد با یک پدیده است. اسم این پدیده اینجا منچستر است، جای دیگر همسرتان و مادرش و جای دیگر، همکار توانا و عوضیتان و جای دیگر رئیس الاغ و پولدارتان است. روش برخورد با یک پدیده را همینجا تمرین کنید. کم هزینهترین جاست.