بازی رو ندیدم. حتما خیلی بد بودیم که مهدی و عباس هم معترض بودن! میلاد هم که کلا تا فنخال رو نفرسته خونه، ولکناش نیست. من که یک عالمه باهات مخالفم! دلیلم هم بماند برای فرصتی بعد.
اصلان هم دیگه رفته تو جبههء افشین از بس جذبه داره این پسر! مهردادخان هم که مدتی هست کمتر میبینمشان (امیدوارم به سلامت باشند) کمی تا قسمتی افشینی است! این وسط فقط من میمونم و امیر و کمی معین (که این عزیز هم غیبت داره) که کلا اهل داد زدن نیستیم. احتمالا ما خونسردترین هواداران این صفحه هستیم و کلا نگاهمون به تیم، هواداریه و بس. با هر شرایطی.
فصل به پایان رسید و حالا میشه حرفهای نهایی را زد. افشین باحال و بداخلاق و همیشه معترض و شوخ و کلا کمحوصله هم میخواد ببینه که این پیرمرد باز چی داره که بگه. رو تخم چشمم. یک بار از حرفم رنجیدی و خواستی قهر کنی. خوشبختانه منصرف شدی و برگشتی. برای همین فکر کنم که دیگه با ادبیات من مشکلی نداشته باشی و میدونی که قصدم توهین یا رنجوندن کسی نیست. شاید باور نکنی که برای اولین بار دوست داشتم شخصیت مجازیم را ول کنم و از نزدیک باهات آشنا بشم. مطمئنم که موقعیت جالبی میشد. اما افسوس که اصلا موقعیتش رو ندارم و عملی نیست. بگذریم.
ما همه هواداران منچستر یونایتد هستیم. اما هر کدوممون به شکلی. اغلب دوستان این صفحه هواداران واقعی و جدی هستند. اما بعضیها هم، بقول شما جوونها گلوریهانتر هستن (من چقدر از شماها چیز یاد گرفتم)، شرطبندی میکنند و نتیجهگیری تیم براشون اهمیت ویژهای داره. برخی با دوستانشون بساط کل انداختن دارند. من با این گروهها کاری ندارم. چون اصولا انتظاراتمان ریشه در آبشخورهای متفاوتی داره و نمیتونیم تفاهمی در خواستههامان داشته باشیم.
یکی هست که خوشبختانه کمتر اینطرفها آفتابی میشه. شاید برای این که یک بار چندتا از بچهها حسابی نوکش رو چیدند. از آن گروه آدمهایی که جملاتشون رو اینجوری شروع میکنند. از اول هم میدونستم. یا همونطور که قبلا هم هشدار داده بودم. بنظر من این آدمها نه تیم، نه واقعیتها، نه انتظارات ... هیچکدوم براشون مهم نیستند. مهم اثبات کردن خودشونه. مرتب هم از آدم دعوت میکنند که بروید ببینید من پارسال یا دو سال پیش چی گفته بودم. انگار بیکاریم که افاضات این متخصصین ویژه را مرور هم بکنیم! من با این تیپ شخصیتها هم کاری ندارم. گربه مرتضی علی هستند. وقتی در نقطهنظرهاشون گند میزنند؛ خبری ازشون نیست. به محض این که موقعیتی پیش میاد که یکی از دهها حرف جورواجور و متناقضشون جور میشه، میپرن وسط و پیشبینیهای پیامبرگونه خودشون رو به رخ میکشند. بنابراین گروه خونی اینها با من نمیخوره و من تا به حال به هیچ کدوم از پرت و پلاهایی که مینویسند جواب ندادهام. چون اصولا این تیپ شخصیتها دنبال جواب یا واقعیت نیستند.
همه اینها رو نوشتم تا به افشین عزیز یادآوری کنم که یکی از اشکال هوادار بودن، همینه که در هر شرایطی عاشق تیمت باشی. چند صفحه قبل یکی از دوستان میپرسید که این هوادارها تو استادیوم واقعا داشتن چه چیز منچستر رو تشویق میکردن؟ اتفاقا جواب این سوال توی خودشه. هواداری. تازه اونا پول وحشتناکی هم دادن، سفر هم کردن، تیمشون موفق به بردن تیمی که به دسته پایینتر سقوط کرده هم نشده، و اونا تیم رو تشویق میکنند. از نظر من این مثال دقیق و روشن هواداری هست. و من هر بار در برخورد باهاشون، انگار باز هم و باز هم درس میگیرم.
مجددا به خودم این جسارت رو میدم که لاف بزنم و بگم احتمالا من وفادارترین منچستری این صفحه هستم. به دلیلی ساده. من درست موقعی که سر الکس به منچستر اومد، و با دیدن یک عکس از اون و برایان رابسون، تصمیم گرفتم منچستری بشم. مطمئنا بعضی از شماها اصلا به دنیا نیومده بودید. اون عکس مربوط به مقالهای بود با این مضمون: مربی حدید منچستریونایتد و بازیکنی که میتواند تحولات جدیدی را در این تیم ایجاد کند. یونایتد که پرطرفدارترین تیم جزیره است نوزده سال است که قهرمان لیگ نشده.
این خبر مثل پتک خورد توی سر من. نوزده سال، بدون قهرمانی و باز هم پرطرفدار؟ این اصلا یعنی چه؟ ما چنین مفهومی رو هنوز هم تجربه نکردهایم. اون روزها من هم مثل همهء بچههای مدرسه؛ لیورپولی بودیم. چرا؟ خیلی ساده، چون اونا بودن که همیشه قهرمان میشدن. اون عکس هنوز تو ذهن من مونده. (برایان رابسون دمپایی پاش بود!!) همون موقع بود که تصمیم گرفتم خلاف جریان معمول، برم تو دستهء شکست خورده و رفیق قهرمان نباشم.
برای همین هم احترام عمیقی قائلم برای طرفداران فعلی لیورپول که یکیش دوست بسیار صمیمی خودمه و از همون موقع، تیمش رو حفظ کرده. این وفاداری رو تحسین میکنم.
یادتون میاد که یکبار نوشتم آیا وجودش رو دارید که طرفدار تیم برادفورد سیتی با مثلا پالاس بشید؟ من نفسم بند میاد وقتی میبینم طرفدارای این تیمها یک نفس سرود تیمشون رو میخونند وقتی با سه گل عقب هستند.
افشین جان من علیرغم شکستهای سنگینی که خوردهام، آدم بسیار مثبت اندیشی هستم. اما بر خلاف گفتهات که علی مثبت اندیش الان چی داره که بگه، حرفم اینه که اینجا برخورد من، برخورد هواداریه، نه مثبت دیدن. من همیشه از تیمم و کادرش حمایت میکنم. سی و خردهای سال پیش هم همین کار رو کردم، هنوز هم به کاری که کردم افتخار میکنم. اصلا هم معنی حرفم این نیست که برخورد متفاوت تو یا خیلی از بچهها، این معنی رو داره که شماها هوادار نیستید. البته که نه. فقط هر کدوم روشی داریم که با هم تفاوت داره.
اونقدر طولانی نوشتم که جایی برای حرف فنی باقی نموند! هر چند من اصولا سواد فنی چندانی ندارم و اگر چه در اون مورد لاف میزنم اما در این مورد اصلا شکستهنفسی نمیکنم. با این همه در نوشتهء دیگری نقطهنظرهای فنیام را خواهم نوشت. امیدوارم فرصت کنم.
اصلان هم دیگه رفته تو جبههء افشین از بس جذبه داره این پسر! مهردادخان هم که مدتی هست کمتر میبینمشان (امیدوارم به سلامت باشند) کمی تا قسمتی افشینی است! این وسط فقط من میمونم و امیر و کمی معین (که این عزیز هم غیبت داره) که کلا اهل داد زدن نیستیم. احتمالا ما خونسردترین هواداران این صفحه هستیم و کلا نگاهمون به تیم، هواداریه و بس. با هر شرایطی.
فصل به پایان رسید و حالا میشه حرفهای نهایی را زد. افشین باحال و بداخلاق و همیشه معترض و شوخ و کلا کمحوصله هم میخواد ببینه که این پیرمرد باز چی داره که بگه. رو تخم چشمم. یک بار از حرفم رنجیدی و خواستی قهر کنی. خوشبختانه منصرف شدی و برگشتی. برای همین فکر کنم که دیگه با ادبیات من مشکلی نداشته باشی و میدونی که قصدم توهین یا رنجوندن کسی نیست. شاید باور نکنی که برای اولین بار دوست داشتم شخصیت مجازیم را ول کنم و از نزدیک باهات آشنا بشم. مطمئنم که موقعیت جالبی میشد. اما افسوس که اصلا موقعیتش رو ندارم و عملی نیست. بگذریم.
ما همه هواداران منچستر یونایتد هستیم. اما هر کدوممون به شکلی. اغلب دوستان این صفحه هواداران واقعی و جدی هستند. اما بعضیها هم، بقول شما جوونها گلوریهانتر هستن (من چقدر از شماها چیز یاد گرفتم)، شرطبندی میکنند و نتیجهگیری تیم براشون اهمیت ویژهای داره. برخی با دوستانشون بساط کل انداختن دارند. من با این گروهها کاری ندارم. چون اصولا انتظاراتمان ریشه در آبشخورهای متفاوتی داره و نمیتونیم تفاهمی در خواستههامان داشته باشیم.
یکی هست که خوشبختانه کمتر اینطرفها آفتابی میشه. شاید برای این که یک بار چندتا از بچهها حسابی نوکش رو چیدند. از آن گروه آدمهایی که جملاتشون رو اینجوری شروع میکنند. از اول هم میدونستم. یا همونطور که قبلا هم هشدار داده بودم. بنظر من این آدمها نه تیم، نه واقعیتها، نه انتظارات ... هیچکدوم براشون مهم نیستند. مهم اثبات کردن خودشونه. مرتب هم از آدم دعوت میکنند که بروید ببینید من پارسال یا دو سال پیش چی گفته بودم. انگار بیکاریم که افاضات این متخصصین ویژه را مرور هم بکنیم! من با این تیپ شخصیتها هم کاری ندارم. گربه مرتضی علی هستند. وقتی در نقطهنظرهاشون گند میزنند؛ خبری ازشون نیست. به محض این که موقعیتی پیش میاد که یکی از دهها حرف جورواجور و متناقضشون جور میشه، میپرن وسط و پیشبینیهای پیامبرگونه خودشون رو به رخ میکشند. بنابراین گروه خونی اینها با من نمیخوره و من تا به حال به هیچ کدوم از پرت و پلاهایی که مینویسند جواب ندادهام. چون اصولا این تیپ شخصیتها دنبال جواب یا واقعیت نیستند.
همه اینها رو نوشتم تا به افشین عزیز یادآوری کنم که یکی از اشکال هوادار بودن، همینه که در هر شرایطی عاشق تیمت باشی. چند صفحه قبل یکی از دوستان میپرسید که این هوادارها تو استادیوم واقعا داشتن چه چیز منچستر رو تشویق میکردن؟ اتفاقا جواب این سوال توی خودشه. هواداری. تازه اونا پول وحشتناکی هم دادن، سفر هم کردن، تیمشون موفق به بردن تیمی که به دسته پایینتر سقوط کرده هم نشده، و اونا تیم رو تشویق میکنند. از نظر من این مثال دقیق و روشن هواداری هست. و من هر بار در برخورد باهاشون، انگار باز هم و باز هم درس میگیرم.
مجددا به خودم این جسارت رو میدم که لاف بزنم و بگم احتمالا من وفادارترین منچستری این صفحه هستم. به دلیلی ساده. من درست موقعی که سر الکس به منچستر اومد، و با دیدن یک عکس از اون و برایان رابسون، تصمیم گرفتم منچستری بشم. مطمئنا بعضی از شماها اصلا به دنیا نیومده بودید. اون عکس مربوط به مقالهای بود با این مضمون: مربی حدید منچستریونایتد و بازیکنی که میتواند تحولات جدیدی را در این تیم ایجاد کند. یونایتد که پرطرفدارترین تیم جزیره است نوزده سال است که قهرمان لیگ نشده.
این خبر مثل پتک خورد توی سر من. نوزده سال، بدون قهرمانی و باز هم پرطرفدار؟ این اصلا یعنی چه؟ ما چنین مفهومی رو هنوز هم تجربه نکردهایم. اون روزها من هم مثل همهء بچههای مدرسه؛ لیورپولی بودیم. چرا؟ خیلی ساده، چون اونا بودن که همیشه قهرمان میشدن. اون عکس هنوز تو ذهن من مونده. (برایان رابسون دمپایی پاش بود!!) همون موقع بود که تصمیم گرفتم خلاف جریان معمول، برم تو دستهء شکست خورده و رفیق قهرمان نباشم.
برای همین هم احترام عمیقی قائلم برای طرفداران فعلی لیورپول که یکیش دوست بسیار صمیمی خودمه و از همون موقع، تیمش رو حفظ کرده. این وفاداری رو تحسین میکنم.
یادتون میاد که یکبار نوشتم آیا وجودش رو دارید که طرفدار تیم برادفورد سیتی با مثلا پالاس بشید؟ من نفسم بند میاد وقتی میبینم طرفدارای این تیمها یک نفس سرود تیمشون رو میخونند وقتی با سه گل عقب هستند.
افشین جان من علیرغم شکستهای سنگینی که خوردهام، آدم بسیار مثبت اندیشی هستم. اما بر خلاف گفتهات که علی مثبت اندیش الان چی داره که بگه، حرفم اینه که اینجا برخورد من، برخورد هواداریه، نه مثبت دیدن. من همیشه از تیمم و کادرش حمایت میکنم. سی و خردهای سال پیش هم همین کار رو کردم، هنوز هم به کاری که کردم افتخار میکنم. اصلا هم معنی حرفم این نیست که برخورد متفاوت تو یا خیلی از بچهها، این معنی رو داره که شماها هوادار نیستید. البته که نه. فقط هر کدوم روشی داریم که با هم تفاوت داره.
اونقدر طولانی نوشتم که جایی برای حرف فنی باقی نموند! هر چند من اصولا سواد فنی چندانی ندارم و اگر چه در اون مورد لاف میزنم اما در این مورد اصلا شکستهنفسی نمیکنم. با این همه در نوشتهء دیگری نقطهنظرهای فنیام را خواهم نوشت. امیدوارم فرصت کنم.
Last edited: