• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

گنجينه معاصرین

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
ضمن خسته نباشید به بزرگان

دوست گرامی "لیو فور وات" چنان عجله به خرج می دهند که من 4 صفحه عقب مانده ام!

البته قطعا اشکال از من است.

سلام دوست عزیز!
مدتها بود اینجا سر نمیزدید!
ای دی جدید مبارک! ;)
چشم سرعت رو کمتر میکنیم! البته من حدودآ روزی یک پست میزنم!
بسیار به همکاری مجدد شما هم امیدوارم!
 

سیامک

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 سپتامبر 2006
نوشته‌ها
303
لایک‌ها
0
سلام دوست عزیز!
مدتها بود اینجا سر نمیزدید!
ای دی جدید مبارک! ;)
چشم سرعت رو کمتر میکنیم! البته من حدودآ روزی یک پست میزنم!
بسیار به همکاری مجدد شما هم امیدوارم!

سلام "لیو فور وات" گرامی
حق میدهم بهت واقعا تنهایی.
اما من هر جور که باشه خودم رو بهت می رسونم.
اگه بگردی می بینی که سرم شلوغه.
حتی روزی یک پست رو هم نمی تونم بخونم.
خیلی بده که دیگران از آدم چیزی رو بخواهند اما انسان نتواند به کل در خدمت آنها باشد!

الان در خصوص کدام بزرگوار بحث می کنی دوست من؟
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
سلام "لیو فور وات" گرامی
حق میدهم بهت واقعا تنهایی.
اما من هر جور که باشه خودم رو بهت می رسونم.
اگه بگردی می بینی که سرم شلوغه.
حتی روزی یک پست رو هم نمی تونم بخونم.
خیلی بده که دیگران از آدم چیزی رو بخواهند اما انسان نتواند به کل در خدمت آنها باشد!

الان در خصوص کدام بزرگوار بحث می کنی دوست من؟

سیامک جان!
از اینکه هر روز بیشتر از روز قبل آثار پخته تر شدن را در شما میبینم بسیار خوشحالم
و بسیار به آینده درخشانی که میتونی داشته باشی امیدوارم!
فکر کردم بهتره برای تنوع هم شده به سراغ شاعران جوانتر هم بیاییم!
الان در مورد یغما گلرویی صحبت میکنیم که احتمال زیاد ، ترانه های معروفی از او را شنیدی!
ترانه تصور کن که با صدای سیاوش قمیشی به یکی از پر طرفدار ترین ترانه های فارسی تبدیل شده از سروده های اوست
مسلمآ اشعارش به قدرت بزرگان ادب معاصر ما مثل اخوان ، سهراب ، مشیری و شاملو نیست اما جوان است و احتمالآ میتواند به زودی جایگاه جاودانی در ادب پارسی پیدا کند!
 

سیامک

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 سپتامبر 2006
نوشته‌ها
303
لایک‌ها
0
سیامک جان!
از اینکه هر روز بیشتر از روز قبل آثار پخته تر شدن را در شما میبینم بسیار خوشحالم
و بسیار به آینده درخشانی که میتونی داشته باشی امیدوارم!
فکر کردم بهتره برای تنوع هم شده به سراغ شاعران جوانتر هم بیاییم!
الان در مورد یغما گلرویی صحبت میکنیم که احتمال زیاد ، ترانه های معروفی از او را شنیدی!
ترانه تصور کن که با صدای سیاوش قمیشی به یکی از پر طرفدار ترین ترانه های فارسی تبدیل شده از سروده های اوست
مسلمآ اشعارش به قدرت بزرگان ادب معاصر ما مثل اخوان ، سهراب ، مشیری و شاملو نیست اما جوان است و احتمالآ میتواند به زودی جایگاه جاودانی در ادب پارسی پیدا کند!

ممنون دوست من
البته امیدوارم این پختگی که از وجود بزرگان فروم همچون بهروز و شما بهره گرفته راه به سوختن کج نکنه!
ترانه تصور کن اونجور که من شنیدم از یک شعر انگلیسی ترجمه شده که در آن به دین اسلام هم توهین شده و برخی از قسمت های شعر توسط خود استاد قمیشی سانسور شده.
البته این را از یک سایت یا وبلاگ ضد دینی خواندم و بسیار هم آتشش داغ بود که چرا سانسورش کردید!
به امید خدا دوباره مثل قبلها با هم خواهیم بود.
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
ترانه تصور کن اونجور که من شنیدم از یک شعر انگلیسی ترجمه شده که در آن به دین اسلام هم توهین شده و برخی از قسمت های شعر توسط خود استاد قمیشی سانسور شده.
اطلاعی در این مورد ندارم البته کمی هم بعید میدانم!
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
مشقای من جریمه نیست
پسرک ! گریه نکن ! چوب فلم رو می شکنم
من مثه معلم ت مشقات رو خط نمی زنم
دفتر تازه بیار مشقای من جریمه نیس
مشق شب رو پاره کن مشق طلوع رو بنویس
رنگ روزگار نباش !‌ یه دس صدا داره هنوز
بودنت تو دایره نقطه ی پرگار هنوز
وقتی دریا میگه نه تو قطره باش بگو بله
دسته ی تیغ تبر ‚ چوب درخت جنگله
همه قصه ها دروغه دیگه چش براه نباش
قصه رو خودت شروع کن این مداد رو بتراش
بنویس جای کبوتر روی ابراس نه تو چاه
بنویس تا بشکنه طلسم این تخته سیاه
رنگ روزگار نباش ! یه دس صدا داره هنوز
بودنت تو دایره نقطه ی پرگار هنوز
وقتی دریا میگه نه ! تو قطره باش بگو بله
دسته ی تیغ تبر چوب درخت جنگله
هیچ کسی سرور مننیست این رو صد بار بنویس
سایه ای رو سر من نیست اینرو صد بار بنویس
من خودم یه پا سوارم این رو صد بار بنویس
دل دل یه انفجارم این رو صد بار بنویس
رنگ روزگار نباش !‌ یه دس صدا داره هنوز
بودنت تو دایره نقطه ی پرگار هنوز
وقتی دریا می گه نه تو قطره باش بگوو : بله
دسته ی تیغ تبر‚ چوب درخت جنگله

زخم یادگار جنگ
به یاد از دست شدگان جبهه ی جنوب
ددین تمام دنیا تو یه عکس یادگاری
اونجا که برای گریه ،‌یه ترانه کم میاری
اونجا که نبض سرودن ، نبض خاطرات دور
تو نموندی تا ببینی ، لحظه هام چه سوت و کور
داداشی ! توی نگاهت اون همه ستاره داشتی
ولی ما رو تک و تنها تو سیاهی جا گذاشتی
تو طنین هر ترانه تو کنارمی همیشه
اما جای خالی تو با ترانه پر نمی شه

دل رو زدی به شعله ها تو هرم خکستر و دود
جنگ بزرگ قصه مون کبریت بی خطر نبود
سوختی رو از سوختن تو گنبد فیروزه شکست
سفره ی هف سین بهار از خونه مون بارش رو بست

زخمی کدوم خزونی ؟ ای گل گلوله خورده !
که توی شب نگاهت ، این همه ستاره مرده
زخمی کدوم خزونی ؟ ای مسافر جنوبی !
برای من تا همیشه تو طلوع هر غروبی
هنوزم ساحل کارون ، پر پوکه ی فشنگه
تو جنوب رو تن نخلا ، زخم یادگار جنگه
تو میون دود و ترکش فکر یه دریچه بودی
غزل آخر عشق رو اونور ابرا سرودی

دل رو زدی به شعله ها تو هرم خکستر و دود
جنگ بزرگ قصه مون کبریت بی خطر نبود
سوختنی و از سوختن تو گنبد فیروزه شکست
سفره ی هف سین بهار از خونه مون بارش رو بست
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
مناسبت هم داره این شعر!
البته با برداشتهای مختلف از تاریخ میشه برداشتهای مختلف از این شعر کرد

سینما رکس
سینما شلوغ امشب ، هیچ کس این فیلم رو ندیده
کسی قصه ی سقوط رو از ستاره نشنیده
قصه ی شاخ گوزن و شاخه ی بدون برگه
اما قصه ناتمومه ،‌سانس بعدی سانس مرگه
هر کسی از رو شماره ش روی صندلی نشسته
یه نفر برای شوخی درای سالن رو بسته
تپش ترانه مرده تو رگای این دقیقه
لحظه لحظه ی شروع یکه تازی حریقه
سینما ! ای سینما رکس ! آخرین فیلمت رو بفروش
واسه هر بلیط یه دریا گریه کن بغض منم روش
سینما ! ای سینما رکس ! پرده ی سیات رو بنداز
اگه از حافظه رفتی جون بگیر تو نبض آواز

صدای جیغ جماعت شب رو می شکنه دمادم
این بوی سوختن چوبه ، یا بوی کباب آدم ؟
شعله قد کشیده تا سقف ، ریه ها خونه ی دود
به جای آتیش نشانی ، تاول که زود به زود
پرده ی پک نمایش گر گرفته از حرارت
فردا رو عزا می گیرن آدمای این ولایت
سینما و آدماش رو شعله های شب سوزونده
وقتی که خروس بخونه سینما رکسی نمونده
سینما ! ای سینما رکس ! نگا کن ! یه مرد سوخته
هنوز از بین ذغالا چشماش رو به پرده دوخته
شب بیست هشت مرداد سینما رکس رو سوزوندن
اونا که این کار رو کردن خودشون مرثیه خوندن
ما تو روزنامه ی کهنه عکس قاتل رو ندیدیم
اما اسمش رو همیشه از سکوت شب شنیدیم
سوختن اون همه آدم تا ابد نمیره از یاد
نفرت قبیله از تو ، همیشه باقی جلاد
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
بی سرزمین تر از باد ٭پَس ِ تبسمم زخم ِ دریده یی پنهان است!

من کتک خورده ترین حنجره ام با صدای پاره پاره توی باد!
ذلـّه از سکوت ِ سایه های شب، دل شکار ِ حرفای یکه زیاد!
من کتک خورده ترین حنجره ام! خسته از ترانه های بی امید!
پا به زنجیر ِ یه خواب ِ یائسه! خط ِ قرمز روی کاغذ‌ِ سفید!
من نفس مرده ترین حنجره ام! بی نشون ُ سر به مُهرم مثِ راز!
تو که از غریبه آشنا تری، من ُ ‌این زخم ِ شکفته ر ُ بساز!

تنْ تشنه مثل ِ خورشید! بی سرزمین تر از باد!
کولی تر از ترانه! بی پرده مثل ِ فریاد!
همسفره ی جنونم! پابندِ شام ِ آخر!
یاغی ترین ستاره، در این شب ِ شناور!

من ُ تا جشنِ ستاره ها ببر، که توی سیاهی زندونی شدم!
من ُ با خبر کن از رمز ِ غزل، که اسیر ِ حبس ِ پنهونی شدم!
پیش ِ فانوس ِ‌شب ایینه بگیر، تا چراغونی شه این سقف ِ کبود!
ننویس رو برگ ِ اولِ کتاب، دوباره یکی بود ُ یکی نبود!
بود ِ من بودنِ تو بوده وُ هست، ببرم تا خلوت ِ امن ِ یه دست!
شونه ت ُ یه تکیه گاه ِ تازه کن، تا زمین نخورده این همیشه مَست!

تن تشنه مثل ِ خورشید! بی سرزمین تر از باد!
کولی تر از ترانه! بی پرده مثل ِ فریاد!
تنهاتر از سکوتم! روشن تر از ستاره!
از غربتی رسیدم، تا غربتی دوباره


همه شب
رؤیایی هایل از خواب هایم می گذرد:

به برهوتی نادرخت گام برمی دارم
که تنها بیتوته گاهش
سایه ی بال مرغان ِ مُردارْخوارْ است ُ بس!
پوزاری از تاول به پا و ُ
کوله یی از عطشْ بر دوش!

آنک! ترنّم یکی چشمه!
با قدم های بُریده گام می زنم...
تو تن به عریانی ِ آبی داده یی
که خُنکای عطرش بی خودم می کند!

به افکندن ِ‌تنْ در چشمه پیش می روم،
صدای تو بر می خیزد:

اَگـَرَم دوست می داری
تنها به حض ِ تماشای چشمه دل خوش باش
که به یک جرعه ی تو از این آب
خواهم مُرد!

من با دهان ِ‌ گشوده ی وهنی ناسیرْآب می میرم
و تو
بی نگاه ُ سرودْخوانْ
به برق ِ عفیف ِ‌ حباب ها می نگری...

ای فرشته یی که اقیانوس ها در سینه اَتْ می آرامند!
به نشان ِ چپْ بودن ِ اینْ رؤیا مرا بوسه یی بفرستْ
تا از تمام آزها پکیزه شوم
و تشنگی - که معنای تازه ی عشق است - را
در قصیده یی رودوار بسرایم!

همه شب - آری ! -
همه شب رؤیایی هایل از خواب هایم می گذرد
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
از اینکه دوست و استاد خوبم به اینجا هم سر زدند بسیار خوشحال شدم
و روحیه گرفتم برای ادامه کار!
به واقع شاملو دارای ادبیات بسیار قوی بود و طبیعی که مرثیه او برای بانوی برجسته ادبیات ایران تبدیل به متنی یگانه شود!
ممنونم علي جان

اين تاپيك شما يكي از تاپيك هاي مورد علاقه من است و هر روز آن را مي خوانم . اگر كمتر پست مي زنم تنها به اين دليل است كه بيشتر استفاده نمايم .

تلاش شما در اين مورد جاي قدرداني بسيار دارد .

در مورد شاملو هم حق با شما است . تنها يك نكته به ذهنم مي رسد . شاملو هنرش تنها اين نبود كه ادبيات قوي داشت . شاملو در ميان همين مردم مي زيست و از آنها دوري نمي جست . خود را متعلق به ما مي دانست و مانند خيل عظيم شاعران كه خود را جدا از اين ملت مي دانند نبود . آن زماني كه بر اثر فشارهاي اطراف تمام كشورهاي دنيا برايش دعوتنامه فرستادند و ايشان را به عنوان شهروند افتخاري پذيرفتند از اين آب و خاك دور نشد و در ميان ما زيست و در ميان ما از دنيا رفت و در همين خاك مقدس آرام گرفت . چون ايمان آورده بود كه اگر از اينجا برود ديگر به ما تعلق ندارد و از ما نيست و از سويي به جايي هم كه ميرود تعلق ندارد . چون مي خواست تعلق داشته باشد ؛ ماند و همه مشكلات را به جان خريد . از عدم مجوز براي چاپ آثارش / توهين و تحقير در مجله و روزنامه / حتي زماني كه برنامه هويت پخش شد و در آن هزاران دروغ و توهين را در حق ايشان روا داشتند باز هم ماند و به قول خودش آنقدر اهميت نداشتند كه بخواهد پاسخي به آنها بدهد .

من چراغم در اين خانه مي سوزد / آبم در اين كوزه اياز مي خورد و نانم بر سر اين سفره است .
يادش گرامي باد
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
من چراغم در اين خانه مي سوزد / آبم در اين كوزه اياز مي خورد و نانم بر سر اين سفره است .
اتفاقه جالبی که افتاده از وقتی این شعر را برای من خواندید به صورت مداوم با طنین شما در گوش من نجوا میکند
برای خودم هم کمی عجیب بود اما واقعآ بسیار تاثیر گذار هست
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
اتفاقه جالبی که افتاده از وقتی این شعر را برای من خواندید به صورت مداوم با طنین شما در گوش من نجوا میکند
برای خودم هم کمی عجیب بود اما واقعآ بسیار تاثیر گذار هست
همين حالت تاثير عجيب را براي من داشت وقتي كه اين نوشته از شاملو را خواندم علي جان
همان تاثير باعث شد كه بي خيال بورس تحصيلي و زندگي در خارج از ايران را بشوم و ديگر به آن فكر نكنم .
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
من وارث تمام بردگان جهانم

می آمیزم سیاهی شب را
با سفیدی ِ روزْ
- که خودْ عصاره ی رنگینْ کمانْ استْ!-
تا خکستری ْ را برگزینم
برای ترسیم ِ آسمانِ سرزمین ِ خویش!

بَر حاشیه ی سوری ِ بومْ
شن‎ْ زاری تفته را نقاشی می کنم
با سَرچشمه ای که خوابْ گاه ِ‌ اژدهاست!

خورشیدی قُراضه ْ را پَرچْ می کنم بر آسمان
با عبور تاریک کلاغان در حاشیه و ُ
خبرْکشان ِ مُرده به تازیانه ی باد...

این جا ایران است
و من
تو را دوست می دارم

می خواهم تو را
در این شب ِ نقطه چین!
تا طاعونی ترین ترانه ی من،
- از نگاه ِ هاشور خورده ی شب -
در ستایش ِ نفس های تو باشد!
به دیاری که عشق را
مصیبتی همه گیر می دانند!

تا طاعونی ترین ترانه ی من،
- از نگاه ِ میرْ سایه ْ ها -
مدیحه ی دست های تو باشد،
آن دست ها که ایمنم می کنند
از تند باد بی مروّت کینه
به شهری که در آن
گیسوی سپرده به باد را
پرچم ِ عصیانْ می دانند!

و طاعونی ترین ترانه ی من،
نخستینْ درود ِ ما بود،
که بدرود ِ واپسین را
به افسانه یی مبدل کرد
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
همين حالت تاثير عجيب را براي من داشت وقتي كه اين نوشته از شاملو را خواندم علي جان
همان تاثير باعث شد كه بي خيال بورس تحصيلي و زندگي در خارج از ايران را بشوم و ديگر به آن فكر نكنم .

تویه لحظه اولی که شنیدم خیلی اثر نذاشت اما بلافاصله بعد از تنهایی در گوش به صورت مداوم زمزمه میشد!
کم کم بحث در مورد یغما گلرویی و آثارش رو هم تموم میکنیم و میریم سراغ سایرین!
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
هوشنگ ابتهاج ه.ا.سایه

Hooshang%20-%20Ebtehaj%20(SAAYEH).jpg


هوشنگ ابتهاج در سال 1306 در شهر رشت زاده شد
دوره آموزش دبستانی را در همین شهر و آموزش دبیرستانی را در تهران پایان رساند
وی مدتی را به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کار اشتغال داشت از سال 1350 تا 1356 نیز برنامه گلهای تازه و گلچین هفته رادیو ایران را سرپرستی می کرد
او در دوران دبیرستان اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه ها منتشر کرد
وی با سرودن شعر های عاشقانه آغاز کرد اما با کتاب شبگیر خود که حاصل سالهای پر تب و تاب پیش از 1332 است به شعر اجتماعی روی آورد

دفترهای شعر
نخستین نغمه ها --- رشت 1325

سراب --- صفی علیشاه 1320

سیاه مشق --- امیر کبیر 1332

شبگیر --- زوار 1332

زمین برگزیده شعر --- نیل 1334

چند برگ از یلدا --- تهران 1334

یادگار خون سرو --- توس 1360

اینه در اینه برگزیده شعر --- نشر چشمه 1368
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
نگاه آشنا

ز چشمی که چون چشمه آرزو
پر آشوب و افسونگر و دل رباست
به سوی من اید نگاهی ز دور
نگاهی که با جان من آشناست
تو گویی که بر پشت برق نگاه
نشانیده امواج شوق و امید
که باز این دل مرده جانی گرفت
سرایمه گردید و در خون تپید
نگاهی سبک بال تر از نسیم
روان بخش و جان پرور و دل فروز
برآرد ز خکستر عشق من
شراری که گرم است و روشن هنوز
یکی نغمه جو شد هماغوش ناز
در آن پرفسون چشم راز آشیان
تو گویی نهفته ست در آن دو چشم
نواهای خاموش سرگشتگان
ز چشمی که نتوانم آن را شناخت
به سویم فرستاده اید نگاه
تو گویی که آن نغمه موسیقی ست
که خاموش مانده ست از دیرگاه
از آن دور این یار بیگانه کیست ؟
که دزدیده در روی من بنگرد
چو مهتاب پاییز غمگین و سرد
که بر روی زرد چمن بنگرد
به سوی من اید نگاهی ز دور
ز چشمی که چون چشمه آرزوست
قدم می نهم پیش اندیشنک
خدایا چه می بینم ؟ این چشم اوست

سراب

عمری به سر دویدم در جست وجوی یار
جز دسترس به وصل ویم آرزو نبود
دادم در این هوس دل دیوانه را به باد
این جست و جو نبود
هر سو شتافتم پی آن یار ناشناس
گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم
بی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرار
مشتاق کیستم
رویی شکست چون گل رویا و دیده گفت
این است آن پری که ز من می نهفت رو
خوش یافتم که خوش تر ازین چهره ای نتافت
در خواب آرزو
هر سو مرا کشید پی خویش دربدر
این خوشپسند دیده زیباپرست من
شد رهنمای این دل مشتاق بی قرار
بگرفت دست من
و آن آرزوی گم شده بی نام و بی نشان
در دورگاه دیده من جلوه می نمود
در وادی خیال مرا مست می دواند
وز خویش می ربود
از دور می فریفت دل تشنه مرا
چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود
وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب
دیدم سراب بود
بیچاره من که از پس این جست و جو هنوز
می نالد از من این دل شیدا که یار کو ؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب ؟
بنما کجاست او
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
احساس
بسترم
صدف خالی یک تنهایی است
و تو چون مروارید
گردن آویز کسان دگری ...

احساس زیادی پشت این شعر هست من خیلی دوسش دارم

دیوار
پشت این کوه بلند
لب دریای کبود
دختری بود که من
سخت می خواستمش
و تو گویی که گالی
آفریده شده بود
که منش دوست بدارم پر شور
و مرا دوست یدارد شیرین ...
و شما می دانید
آه ای اخترکان خاموش
که چه خوشدل بودیم
من و او مست شکر خواب امید
و چه خوشبختی پک
در نگاه من و او می خندید ...
وینک ای دخترکان غماز
گر نه لالید و نه گنگ
بگشایید زبان
و بگویید که از این بهتان چون شد این چشمه غبار آلوده
و میان من و او اینک این درشت بزرگ اینک این راه دراز
اینک این کوه باند ...
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
او در سال ۱۳۰۶ در رشت متولد شد و پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. هوشنگ ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود. و بعد هم که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد در شعری سرود: "دیریست، گالیا! / هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست. / هرچیز رنگ آتش و خون دارد این زمان. / هنگامه رهایی لبها و دستهاست / عصیان زندگی است." (شعر «کاروان»)

او در آغاز از شاگردان و پیروان نیما بود، اما به راه دیگر رفت و غزل سرود. وی را در غزلسرایی بعد از حافظ بهترین غزلسرا می‌‌دانند.

سایه در سال 1325 مجموعهٔ «نخستین نغمه‌ها» را، كه شامل اشعاری به شیوهٔ كهن است، منتشر كرد. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپاره است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنكه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای 25 تا 29 شاعر را دربرمی‌گیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ كرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا كه می‌توان گفت تعدادی از غزلهای او از بهترین غزلهای این دوران به شمار می‌رود.

سایه در مجموعه‌های بعدی، اشعار عاشقانه را رها كرد و با مردم همگام شد. مجموعهٔ «شبگیر» پاسخ‌گوی این اندیشهٔ تازهٔ اوست كه در این رابطه اشعار اجتماعی باارزشی پدید می‌آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازه‌ای در شعر معاصر گشود.

غلامحسین یوسفی دربارهٔ شعر سایه می‌گوید: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه (هوشنگ ابتهاج) در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلكش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوش‌تركیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دلپذیر حافظ است.از جمله غزلهای برجستهٔ اوست: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریهٔ لیلی، چشمی كنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر.»

اشعار نو او نیز دارای درون‌مایه‌ای تازه و ابتكاری است؛ و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با این درون‌مایهٔ ابتكاری همگام شده، نتیجهٔ مطلوبی به بار آورده است.

وی علاوه بر شاعری موسیقی‌شناسی برجسته در زمینه موسیقی ایرانی است و مدتی مسئول برنامه گل‌ها در رادیوی ایران بود و تعدادی از غزل‌های او توسط خوانندگان ترانه اجرا شده است.

هم اکنون در آلمان زندگی می‌کند. برخی از معروف‌ترین غزل‌های او با ابیات زیر آغاز شده اند:

- ای عشق همه بهانه از توست/من خامشم این ترانه از توست

- مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا/همدم او گشتم و او برد به خورشید مرا

- در این سرای بی کسی، کسی به در نمی‌زند/ به دشت پرملال غم پرنده پر نمی‌زند

- نشود فاش کسی آنچه میان من و توست/ تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
چنگ حزین
به خوابی دیدمش غمگین نشسته
گرفته در بغل چنگی گسسته
من این چنگ حزین را می شناسم
دریغا عشق من ، عشق شکسته

عزیز تر از جان
یارا حقوق صحبت یاران نگاه دار
باهمرهان وفا کن و پیمان نگاه دار
در راه عشق گر برود جان ما چه بک
ای دل تو آن عزیز تر از جان نگاه دار
محتاج یک کرشمه ام ای مایه ی امید
این عشق را ز آفتت حرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
مپسند یوسف من اسیر برادران
پروای پیر کلبه ی احزان نگاه دار
بازم خیال زلف تو ره زد خدای را
چشم مرا ز خواب پریشان نگاه دار
ای دل اگر چه بی سر و سامان تر از تو نیست
چون سایه سر رها کن و سامان نگاه دار
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
دام بلا

زین پیش از پس و پیش زلف دو تا مگستر
در پیش پای دل ها دام بلا مگستر
تا کی کنی پریشان دل های مبتلا را
آن خرمن بلا را پیش صبا مگستر
بر پای مرغ مألوف کس رشته می نبندد
دام فسون خدا را بر آشنا مگستر
من خود به خواهش خویش سر در پی ات نهادم
دستان مساز و دامم در پیش پا مگستر
چون شب سیاه کردی بر سایه روز روشن
بر آن مه دو هفته زلف دو تا مگستر

عشق هزار ساله

کیست که از دو چشم من در تو نگاه می کند
اینه ی دل مرا همدم آه می کند
شاهد سرمدی تویی وین دل سالخورد من
عشق هزار ساله را بر تو گواه می کند
ای مه و مهر روز و شب اینه دار حسن تو
حسن ، جمال خویش را در تو نگاه می کند
دل به امید مرهمی کز تو به خسته ای رسد
ناله به کوه می برد شکوه به ماه می کند
باد خوشی که می وزد از سر موج باده ات
کوه گران غصه را چون پر کاه می کند
آن که به رسم کجروان سر ز خط تو می کشد
هر رقمی که می زند نامه سیاه می کند
مایه ی عیش و خوش دلی در غم اوست سایه جان
آن که غمش نمی خورد عمر تباه می کند
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
غریبانه

بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید
دیرن خانه غریبند ، غریبانه بگردید
یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود
جهان لانه ی او نیتس پی لانه بگردید
یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست
قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید
یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟
ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید
یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد
به دامش نتوان یافت ، پی دانه بگردید
نسیم نفس دوست به من خورد و چه خوشبوست
همین جاست ، همین جاس ، همه خانه بگردید
نوایی نشنیده ست که از خویش رمیده ست
به غوغاش مخوانید ، خموشانه بگردید
سرشکی که بر آن خک فشاندیم بن تک
در این جوش شراب است ، به خمخانه بگردید
چه شیرین و چه خوشبوست ، کجا خوابگه اوست ؟
پی آن گل پر نوش چو پروانه بگردید
بر آن عق بخندید که عشقش نپسندید
در این حلقه ی زنجیر چو دیوانه بگردید
درین کنج غم آباد نشانش نتوان دید
اگر طالب گنجید به ویرانه بگردید
کلید در امید اگر هست شمایید
درین قفل کهن سنگ چچو دندانه بگردید
رخ از سایه نهفته ست ، به افسون که خفته ست ؟
به خوابش نتوان دید ، به افسانه بگردید
تن او به تنم خورد ، مرا برد ، مرا برد
گرم باز نیاورد ، به شکرانه بگردید

سحرخیزان

سحرخیزان به سرناها دمیدند
نگهبانان مشعل ها دویدند
غریو از قلعه ی ویرانه برخاست
گرفتاران به آزادی رسیدند

دل تنگم

من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد
 
بالا