mahdi.b20
Registered User
روزی مردی رو به حکیمی کرد و گفت: ای حکیم! چرا همسرم یک گل رز را که یک روز زنده است و روز دیگر می میرد این قدر دوست دارد؟ ولی مرا که هر روز برایش می میرم و زنده می شوم دوست ندارد؟
حکیم لبخندی زد و گفت: خیلی قشنگ بود، با وایبر برام بفرستش!:general307:
--------------------------------------------------------------------------
ریاضیِ عزیز
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
قبول کن که ایکس رفته و دیگه بر نمیگرده.اینقدر از ما نخواه که ایکس و برات پیدا کنیم.سعی کن به زندگیت بدون اون ادامه بدی .. !!!
حکیم لبخندی زد و گفت: خیلی قشنگ بود، با وایبر برام بفرستش!:general307:
--------------------------------------------------------------------------
ریاضیِ عزیز
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
قبول کن که ایکس رفته و دیگه بر نمیگرده.اینقدر از ما نخواه که ایکس و برات پیدا کنیم.سعی کن به زندگیت بدون اون ادامه بدی .. !!!