برگزیده های پرشین تولز

بهترین فیلمی که تا حالا دیدین

Epitome

Registered User
تاریخ عضویت
15 دسامبر 2012
نوشته‌ها
1,051
لایک‌ها
1,121
بله ؛ قبول دارم. اما آخه روی علمی بودن هم خیلی تاکید داشتید. واسه همین این مثال رو زدم. فیلم کوبریک هم بنده اطمینان می دم توسط هیچ کس توسط خود فیلم مخصوصا پایان بندیش فهمیده نشده. هر کی فهمیده بعد از انتشار کتاب سی کلارک و با استناد به اون بوده. واقعا کسی رو نمی شناسم که بدون مطالعه و صرفا و دیدن خود فیلم فهمیده باشه. دیدگاه های منفی هم مربوط به همینه. بنده مخالفتی که شخصا با فیلم 2001 ادیسه فضایی دارم اینه که در عین قوی بودن کار ؛ فهمیدنش بدون خوندن نقد یا رمان تقریبا غیر ممکنه !

حالا برسیم به همون Interstellar ؛ به نظر بنده فیلم بدی نبود و یک فیلم خوب بود. اما شخصا هنوز Inception رو در کنار Memento بهترین کار نولان می دونم.
خوب برخلاف شما من این خصیصه رو یه نقطه قوت میبینم؛ من دوست دارم در برابر یه اثر هنری احساس کوچکی کنم، دوست دارم سالها درگیرش بشم و باهاش زندگی کنم. مثلا جیمز جویس (عکس پروفایل) رو به خاطر همین دوست دارم؛ انقدر کتاباش سنگینه که ساعتها/نفر باید براش نقد بنویسن تا یه خواننده عادی مثل من بتونه مطالعه اش کنه. جیمز جویس از این نظر یه جورایی برای من غول آخر محسوب میشه!
درمورد اون سکانس سیاه چاله هم من بصورت جداگانه مشکلی باهاش ندارم؛ منتها با توجه به بخشهای قبلی فیلم اون سکانس شدیدا برام عجیب و ناهمگون به نظر میاد. با توجه به دقت فیلم تو نمایش پدیده های فیزیکی و تاکید شخصیت ها به علمی بودن ماجرا (دیالوگ های پروفسور و فضانوردها درباره زمان، جاذبه، نسبیت و غیره) وارد شدن شخصیت اصلی از یه فضای علمی و مشخص به عالم خیال و ماورا به شدت تو ذوق بیننده میزنه. ضمن اینکه اون سکانس داستان رو به سمتی میبره که به ناچار یه پایان مصنوعی و آبکی از توش بیرون میاد (همونطور که خودتون اشاره کردید).
بله اینسپشن و ممنتو فیلمای خوبی هستن. از فیلمای این کارگردان هنوز اون فیلمی رو که ال پاچینو توش بازی کرده ندیدم.
 

cinemaamooz

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
14 فوریه 2014
نوشته‌ها
2,000
لایک‌ها
2,244
محل سکونت
Tehran
خوب برخلاف شما من این خصیصه رو یه نقطه قوت میبینم؛ من دوست دارم در برابر یه اثر هنری احساس کوچکی کنم، دوست دارم سالها درگیرش بشم و باهاش زندگی کنم. مثلا جیمز جویس (عکس پروفایل) رو به خاطر همین دوست دارم؛ انقدر کتاباش سنگینه که ساعتها/نفر باید براش نقد بنویسن تا یه خواننده عادی مثل من بتونه مطالعه اش کنه. جیمز جویس از این نظر یه جورایی برای من غول آخر محسوب میشه!
درمورد اون سکانس سیاه چاله هم من بصورت جداگانه مشکلی باهاش ندارم؛ منتها با توجه به بخشهای قبلی فیلم اون سکانس شدیدا برام عجیب و ناهمگون به نظر میاد. با توجه به دقت فیلم تو نمایش پدیده های فیزیکی و تاکید شخصیت ها به علمی بودن ماجرا (دیالوگ های پروفسور و فضانوردها درباره زمان، جاذبه، نسبیت و غیره) وارد شدن شخصیت اصلی از یه فضای علمی و مشخص به عالم خیال و ماورا به شدت تو ذوق بیننده میزنه. ضمن اینکه اون سکانس داستان رو به سمتی میبره که به ناچار یه پایان مصنوعی و آبکی از توش بیرون میاد (همونطور که خودتون اشاره کردید).
بله اینسپشن و ممنتو فیلمای خوبی هستن. از فیلمای این کارگردان هنوز اون فیلمی رو که ال پاچینو توش بازی کرده ندیدم.
اون فیلم Insomnia ( بی خوابی ) هست که به نظر من متفاوت ترین فیلم نولان هست. بنده همه فیلم هاش و حتی فیلم های کوتاهش رو دیدم ، همه تقریبا بخشی از نبوغ و شخصیت نولان توش وجود داره ؛ اما Insomnia رو شما ببینی عمرا به جز یک یا دو تا پلان نمی تونی حدس بزنی کار نولان هست این فیلم. کلا فیلم خوبیه ؛ اما انتظار نداشته باشید نبوغ نولان به نوعی که در فیلم های دیگرش بوده در این فیلم هم به همون صورت وجود داشته باشه.
 

Epitome

Registered User
تاریخ عضویت
15 دسامبر 2012
نوشته‌ها
1,051
لایک‌ها
1,121
اون فیلم Insomnia ( بی خوابی ) هست که به نظر من متفاوت ترین فیلم نولان هست. بنده همه فیلم هاش و حتی فیلم های کوتاهش رو دیدم ، همه تقریبا بخشی از نبوغ و شخصیت نولان توش وجود داره ؛ اما Insomnia رو شما ببینی عمرا به جز یک یا دو تا پلان نمی تونی حدس بزنی کار نولان هست این فیلم. کلا فیلم خوبیه ؛ اما انتظار نداشته باشید نبوغ نولان به نوعی که در فیلم های دیگرش بوده در این فیلم هم به همون صورت وجود داشته باشه.
اون فیلم رو دارم اگه کار خوبیه و ارزش دیدن داره حتما در آینده نزدیک میبینمش
امیدوارم در آینده با بالا رفتن سن و پخته تر شدن فرازمانی فکر کنه (نه صرفا به اقتضای مخاطب حال) و همچنین بتونه ایده های نوآورانه شو رو یه زیربنا و چارچوب مشخص و محکم بسازه تا بتونه در تالار افتخارات سینما قدم بذاره.
 

cinemaamooz

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
14 فوریه 2014
نوشته‌ها
2,000
لایک‌ها
2,244
محل سکونت
Tehran
اون فیلم رو دارم اگه کار خوبیه و ارزش دیدن داره حتما در آینده نزدیک میبینمش
امیدوارم در آینده با بالا رفتن سن و پخته تر شدن فرازمانی فکر کنه (نه صرفا به اقتضای مخاطب حال) و همچنین بتونه ایده های نوآورانه شو رو یه زیربنا و چارچوب مشخص و محکم بسازه تا بتونه در تالار افتخارات سینما قدم بذاره.
بله ؛ بنده هم میگم ؛ فیلم خوبی هست. اما شاید با تصور شما با توجه به اینکه کارهای دیگه نولان رو دیدید متفاوت باشه. چون اثر متفاوتی هست. اما ارزش دیدن رو قطعا داره. بله ، بنده هم امیدوارم ؛ چون پتانسیل این رو داره که تبدیل به یک نابغه ماندگار مثل کوبریک بشه. ( کوبریک رو با نولان مقایسه نمی کنم ؛ فقط می گم اون هم می تونه صرفا یک نابغه ماندگار بشه )
 

poq

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2013
نوشته‌ها
1,229
لایک‌ها
2,567
سن
34
محل سکونت
Tehran
الان داشتم Inglourious Basterds رو میدیدم .
واقعا از شخصیت پردازیش که از اول فیلم شروع شد و توی نهایت نیم ساعت انجام شد و تموم شد و جمع شد لذت بردم .
طوری بود که وسط فیلم یه شخصیت از جاش پا میشد دقیقا بیننده میدونست این فرد با شخصیت شناخته شدنش قصد داره فرار کنه یا تفنگ بکشه ! و در عین حال غافلگیری هاش هم حفظ شده بود .
 

poq

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2013
نوشته‌ها
1,229
لایک‌ها
2,567
سن
34
محل سکونت
Tehran
چند روز پیش حدود 20 تا فیلم دانلود کردم و روزی تقریبا 3-4 تا میبینم .
چیز خاصی نظرمو جلب نکرده هنوز فیلمای 2013 و 2014 خیلی جالب نبودن گویا .
ولی الان The.Secret.Life.of.Walter.Mitty.2013 رو دیدم و تازه تموم شد . تقریبا از بقیه بهتر بود .
از نظر معنی دادن به زندگی و هدفدار کردن و چسبیدن محکم به هدفه زندگی حرفای زیادی داشت .
خوشم اومد توصیه میکنم ببینید .
 

Benchmarker

کاربر فعال پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 آگوست 2011
نوشته‌ها
5,573
لایک‌ها
31,827
محل سکونت
Sin City
همین الان فیلم Interstellar رو دیدم
یه فیلم خیلی خوب و خوش ساختِ دیگه از کریستوفر نولان
نولان استادانه علم و فیزیک و عواطف انسانی رو با موسیقی متن عالی رو با هم در امیخته تا بیننده رو میخکوبه فیلمش کنه Interstellar از اون دسته از فیلمهایست که تازه بعد از تیتراژه پایانی میتونه وادارتون کنه تا روزها بهش فکر کنید
فیلم رو حتما حتما ببینید


Interstellar_film_poster.jpg
 

poq

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2013
نوشته‌ها
1,229
لایک‌ها
2,567
سن
34
محل سکونت
Tehran
همین الان فیلم Interstellar رو دیدم
یه فیلم خیلی خوب و خوش ساختِ دیگه از کریستوفر نولان
نولان استادانه علم و فیزیک و عواطف انسانی رو با موسیقی متن عالی رو با هم در امیخته تا بیننده رو میخکوبه فیلمش کنه Interstellar از اون دسته از فیلمهایست که تازه بعد از تیتراژه پایانی میتونه وادارتون کنه تا روزها بهش فکر کنید
فیلم رو حتما حتما ببینید


مشاهده پیوست 784683
عمو بنچی cosinus نگو . فیلمش چرت بود از نولان بدمون گرفت .
ugly004.gif
 

Benchmarker

کاربر فعال پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 آگوست 2011
نوشته‌ها
5,573
لایک‌ها
31,827
محل سکونت
Sin City
عمو بنچی cosinus نگو . فیلمش چرت بود از نولان بدمون گرفت .
ugly004.gif
جدی ؟ o_O
قبول دارم بیش از حد علمی بود و شاید همین مسئله کمی ضربه زد به فیلم اما باز فیلم خوش ساخت و خیلی خوبی بود نولان هم پشیمونمون نکرد :general601:



بقیه دوستان نظرشون چیه ؟
 

cinemaamooz

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
14 فوریه 2014
نوشته‌ها
2,000
لایک‌ها
2,244
محل سکونت
Tehran
جدی ؟ o_O
قبول دارم بیش از حد علمی بود و شاید همین مسئله کمی ضربه زد به فیلم اما باز فیلم خوش ساخت و خیلی خوبی بود نولان هم پشیمونمون نکرد :general601:



بقیه دوستان نظرشون چیه ؟
بنده که ذکر کردم. فیلم خوبی هست. بهترین فیلم نولان نیست ؛ اما بازم خوبه. بعضی ها کم لطفی می کنن.
 

Mehdiwol

Registered User
تاریخ عضویت
3 اکتبر 2012
نوشته‌ها
4,074
لایک‌ها
20,249
محل سکونت
Old Trafford
جدی ؟ o_O
قبول دارم بیش از حد علمی بود و شاید همین مسئله کمی ضربه زد به فیلم اما باز فیلم خوش ساخت و خیلی خوبی بود نولان هم پشیمونمون نکرد :general601:



بقیه دوستان نظرشون چیه ؟
یه نگاه به صفحه ی قبل بندازی می بینی در این مورد بحث شده و با بهره گیری از جمله ی تاریخی آن بزرگوار باید بگویم که" نظر من به نظر شما نزدیک تر است"
اگه بعد از دیدن فیلم اینارو هم مطالعه کنید بد نیست
۵ نکته‌ی فیزیک برای درک بهتر «بین‌ستاره‌ای»



جاذبه‌ی مجازی (Artificial Gravity)

مشکل بزرگی که ما به عنوان انسان در سفرهای فضایی با آن روبه‌رو می‌شویم، تاثیراتِ جاذبه‌ی صفر بر بدن‌مان است. ما روی زمین به دنیا آمده‌ایم و از همین سو، بدن‌هایمان طوری وفق پیدا کرده‌ تا تحت شرایط جاذبه‌ای خاصی کار کند. اما وقتی برای دوره‌‌های طولانی در فضا باشیم، ماهیچه‌هایمان توانایی‌شان را از دست می‌دهند. این مشکلی است که در «بین‌ستاره‌ای» هم فضانوردان درگیرش هستند. برای مبارزه با این اتفاق، دانشمندان تکنولوژی‌هایی طراحی کرده‌اند که توانایی شبیه‌سازی جاذبه‌ی مجازی در فضاپیماها را داشته باشد. یکی از این ایده‌ها، دَوران مداوم فضاپیما است که در فیلم هم شاهدش هستیم. دَوران، نیرویی تولید می‌کند که به آن نیروی «گریز از مرکز» می‌گویند. نیرویی که اشیا را به سوی بیرون و به دیواره‌های فضاپیما هُل می‌دهد. این حرکت هُل دادن شبیه همان کاری است که جاذبه انجام می‌دهد، اما دقیقا در عکس آن قرار می‌گیرد. شما می‌توانید نوعی از جاذبه‌‌ی مجازی را جایی تجربه کنید که با ماشین درحال دور زدنِ پیچی تند هستید و در این بین احساس می‌کنید درحال پرتاب شدن به بیرون از ماشین هستید. خب، پس برای یک فضاپیمای درحال چرخش، دیواره‌ها تبدیل به زمینی می‌شوند که می‌توان روی‌شان راه رفت.



سیاه‌چاله‌ (Black hole)

سیاه‌چاله‌های معمولی به وسیله‌ی ستاره‌های مُرده تولید می‌شوند. ستاره‌ای با جرمی بزرگتر از حدود ۲۰ برابرِ خورشید، می‌‌تواند در پایان زندگی‌اش تبدیل به سیاه‌چاله شود. زندگی نرمالِ یک ستاره از جنگی بین کشش جاذبه به داخل و فشار به بیرون تشکیل شده است. واکنشاتِ هسته‌ای مرکز ستاره آنقدر انرژی تولید می‌کنند تا آن با کشش جاذبه متعادل شود و ستاره پایدار بماند. هرچند وقتی سوخت هسته‌ای به پایان می‌رسد، جاذبه پیش‌دستی می‌کند و مواد داخل هسته را فشرده‌تر و فشرده‌تر می‌کند. انفجار ستاره‌های بزرگ به سوپرنووا معروف هستند. سیاه‌چاله‌ ناحیه‌ای از فضا-زمان است که چنان قدرت گرانشی عظیمی دارد که هیچ ذره یا تابش‌های الکترومغناطیسی نمی‌توانند از آن فرار کند. نظریه‌ی نسبیتِ عام انیشتین پیش‌بینی می‌کند جرمی به اندازه‌ی کافی فشرده می‌تواند سبب تغییر شکل و خمیدگی در فضا-زمان و ایجاد سیا‌ه‌چاله شود. فضانوردان به صورت غیرمستقیم سیاه‌چاله‌ها را مشاهده کرده‌اند، اما کسی نمی‌داند چه چیزی در عمق این سیاه‌چاله‌ها وجود دارد. ولی دانشمندان حداقل برای آن نامی دارند: یگانگی.



کرم‌چاله (Wormhole)

کرم‌چاله‌ها—مثل همانی که فضانوردانِ «بین‌ستاره‌ای» برای سفرِ به کهکشانی دیگر از آن استفاده می‌کنند—تنها پدیده‌ی فیزیکی داخل فیلم است که در دنیای واقعی هیچ مدرکی درباره‌ی وجود آنها در دست نیست. کرم‌چاله‌ها از بیخ پدیده‌ای تئوری و تخیلی هستند. اما با این حال، به‌طرز غیرقابل‌باوری در میان نویسندگانِ داستان‌های علمی‌خیالی طرفدار دارند. مخصوصا آن داستان‌هایی که به دنبال انتقالِ قهرمانان‌شان به مکان‌های دست‌نیافتنی کیهان هستند. برای چه؟ چون کرم‌چاله‌ها را می‌توان در یک کلام میان‌بُرهای فضایی نامید. یعنی فضا می‌تواند کشیده شود، دچار انحراف شود یا انحنا پیدا کند. خب، کرم‌چاله انحنایی در صفحه‌ی فضا-زمان است که مثل تونلی دو مکان در فضا را به هم متصل می‌کند. اصطلاحِ رسمی کرم‌چاله، پُلِ انیشتین-رِوزن است. چون برای اولین‌بار در سال ۱۹۳۵ بود که آلبرت انیشتین و همکارش نیتن رِزون نظریه‌ی آن را ارائه کردند.



اتساع زمان گرانشی (Gravitational Time Dilation)

اتساع زمان گرانشی پدیده‌ای واقعی است که حتی روی زمین هم دیده شده است. این اتفاق به دلیل نسبی‌ بودن زمان می‌افتد. یعنی زمان در چارچوب‌های مختلف با سرعت‌های مختلفی حرکت می‌کند. وقتی شما در محیطی با جاذبه‌ی قدرتمند هستید، زمان برای شما نسبت به کسانی که در محیطی با جاذبه‌ی ضعیف‌تر هستند، آرام‌تر حرکت می‌کند. برای مثال اگر شما نزدیک یک سیاه‌چاله (مثل همانی که در فیلم هست)‌باشید، از آنجایی که چارچوبِ مرجع گرانش‌تان متفاوت است، در نتیجه درک‌تان از زمان در مقایسه با کسی که روی زمین ایستاده، تفاوت خواهد داشت. یک دقیقه برای شما در نزدیکی سیاه‌چاله همان ۶۰ ثانیه خواهد بود، اما اگر بتوانید به ساعتی روی زمین نگاه کنید، خواهید دید یک دقیقه کمتر از ۶۰ دقیقه زمان می‌برد. این یعنی شما کندتر از زمینی‌ها، پیر می‌شوید. و همچنین هرچه میدانِ گرانشی قوی‌تر باشد، اتساع زمان هم شدیدتر می‌شود.



واقعیتِ پنج بُعدی (Five-dimensional Reality)

آلبرت انیشتین ۳۰ سال پایانی زندگی‌اش را وقفِ اثباتِ تئوری «وحدت» کرد. او سعی داشت به گونه‌ای تمام نیروهای طبیعت را یکی کند. او شدیدا احساس می‌کرد می‌توان تمام طبیعت را با یک تئوری تنها توضیح داد. نظریه‌ای که مفهوم ریاضی جاذبه را با سه نیروی پایه‌ای طبیعت (نیروی قوی، نیروی ضعیف، نیروی الکترومغناطیسم) ترکیب می‌کرد. او در این ماموریت شکست خورد و البته فیزیکدان‌های بی‌شماری از زمان انیشتین تاکنون به در بسته خورده‌اند. مشکل این است که جاذبه همکاری نمی‌کند. از همین سو، برخی فیزیکدان‌ها فکر می‌کنند برای حل این رازِ عظیم به جای استفاده از کیهانِ چهار بُعدیِ که انیشتین در تئوری نسبیت‌اش مطرح کرد (که شامل سه‌ بعد فضا و یک بعد زمان یا به اختصار فضا-زمان می‌شود) باید به کیهان به عنوان چیزی که در ۵ بعد عمل می‌کند، نگاه کنیم.

منبع: Business Insider



توضیح پایان فیلم
اگر یک‌بار «بین‌ستاره‌ای» را دیده باشید (که اگر هم تاکنون ندیده باشید، برای مطالعه‌ی ادامه‌ی مقاله بی‌برو برگرد این کار را باید کنید!) حتما با بالا رفتن تیتراژ نهایی، از پیچیدگی ناگهانی پرده‌ی آخر فیلم مخ‌تان انواع سوت‌ها را شبیه‌سازی کرده است! در این بخش از پرونده، می‌خواهیم اتفاقات فیلم را پشت سر هم بگذاریم و ببنیم بالاخره کوپر چرا در پایان فیلم نمی‌توانست کتاب موردنظرش را پیدا کند و به خاطر این مسئله اینقدر مثل بچه‌ها گریه می‌کرد!



ماجرای نقشه‌ی A و‌ B چیست؟
همان اوایل فیلم می‌فهمیم دولت امریکا به صورت مخفی درحال حمایت مالی از پروژه‌ای در ناسا بوده است که هدف‌اش یافتن خانه‌ی جدیدی برای سکوت نژاد انسان است. کوپر می‌پرسد، چگونه ناسا می‌تواند سیاره‌ای قابل‌سکونت پیدا کند، درحالی که انسان‌ها همین الانش هم وقت زیادی ندارند و نقل مکان به نزدیک‌ترین کهکشان به تنهایی دهه‌‌ها زمان می‌برد. پروفسور برند (مایکل کین) فاش می‌کند که تمدنی ناشناخته که فقط به نام «آنها» شناخته می‌شوند، کرم‌چاله‌ای در نزدیکی زحل قرار داده‌اند—کرم‌چاله‌ای که می‌تواند به عنوان میان‌بُری برای دسترسی به بخش‌های دوردست فضا مورداستفاده قرار بگیرد. وقتی کوپر با پروفسور برند دیدار می‌کند، ناسا قبلا ۱۲ نفر را از طریقِ آن کرم‌چاله به کهکشانی دیگر فرستاده تا ببیند آیا در آن‌سوی کرم‌چاله سیاره‌ای قابل‌زندگی وجود دارد یا نه. با رسیدنِ به سیاره‌هایشان، هر فضانورد وظیفه دارد تا سیستمِ ارسال امواج رادیویی‌اش را برپا کند. امواج رادیویی نشان می‌دهند که آیا سیاره‌ی هر فضانورد، نامزد برنامه‌ی کلون‌سازی انسان‌ها می‌شود یا نه. ناسا نمی‌تواند به طور مستقیم با فضانوردان‌اش ارتباط برقرار کند و ظاهرا بیش از یک دهه است که رد تماس‌هایشان را از دست داده—تماس‌هایی که فقط سه‌تایشان فعال باقی مانده‌اند.

حالا نوبت کوپر و دیگر اعضای ایندیورنس است که از سرنوشت این سه فضانورد پرده برداشته و اطلاعاتِ تهیه شده برای اتخاذ تصمیمی درباره‌ی اینکه کدام سیاره شرایط بهتری را فراهم می‌کند، به دست بیاورند. اگر ایندیورنس بتواند سیاره‌ای قابل‌زندگی پیدا کند، برند ادعا می‌کند که ناسا برای بقای انسان‌ها دو نقشه دارد:

نقشه‌ی A) درحالی که تیم ایندیورنس در سفر هستند، برند به کارش روی معادله‌ای پیشرفته ادامه می‌دهد. اگر این معادله حل شود، انسان‌ها می‌توانند به ویژگی‌های فیزیکِ بُعد پنجم-به ویژه جاذبه- دست پیدا کنند. اینطوری ناسا قادر خواهد بود با برهم زدن درکِ سنتی‌مان از قوانین فیزیک، ایستگاه فضایی غول‌پیکری را که حامل جمعیتِ باقی‌مانده‌ی زمین است به فضا بفرستد.

نقشه‌ی B) اگر برند در محاسبات‌اش شکست بخورد یا ایندیورنس زمان زیادی را برای بررسی سیاره‌های احتمالی سپری کند، ناسا بانکی از جنین‌های انسانی بارورشده را آماده کرده تا از بقای نژاد انسان مطمئن شود. در این سناریو، ایندیورنس روی قابل‌ سکونت‌ترین سیاره‌ فرود می‌آید و نسل جنین‌ها را بزرگ می‌کند و آن نسل هم در بزرگ‌کردن نسل جدیدی از جنین‌ها همکاری می‌کنند و درآن واحد به صورت طبیعی هم تولید مثل می‌کنند.



در اواخر فیلم متوجه می‌شویم، هیچ نقشه‌ی Aای وجود ندارد و برند هرگز باور نداشته انجام این برنامه امکان‌پذیر بوده است. او اعلام می‌کند که سال‌ها پیش آن معادله را حل کرده بوده اما این معادله انسان‌ها را نجات نخواهد داد. او فقط از این ایده برای مجبور ساختن رهبران دنیا برای همکاری با یکدیگر جهت ساخت سازه‌های لازم استفاده کرده تا از این طریق از موفقیت نقشه‌ی B‌ مطمئن شود. برند باور دارد که انسان‌ها فقط برای نجات نژادشان دست به همکاری نمی‌زدند—درواقع آنها باید باور می‌کردند که همکاری در کنار یکدیگر به نجات شخصی خودشان ختم می‌شده است.

وقتی کوپر و آملیا متوجه می‌شوند که نقشه‌ی A دروغی بیش نبوده، به همان نقشه‌ی B متوسل می‌شوند و مقصد بعدی‌شان را سومین و آخرین گزینه‌ای که برای انتقال جنین‌ها در اختیار دارند، در نظر می‌گیرند؛ سیاره‌ای که معشوقه‌ی آملیا، وولف ادمونز، هنوز درحال ارسال پیام‌های رادیویی مثبت از آن است. در این بین کوپر که هنوز متقاعد نشده که نقشه‌ی A غیرقابل‌انجام است، در حالی که گروه از سیاه‌چاله‌ی گاراگنچوآ برای هدایتِ ایندیورنس به سوی سیاره‌ی ادمونز استفاده می‌کنند، او روبات همراه‌شان، تارس، را به مرکز سیاه‌چاله می‌فرستد—به این امید که تارس بتواند اطلاعاتِ لازم برای تکمیل و بهبود محاسباتِ پروفسور برند را بدست بیاورد. کوپر همچنین جان خودش را هم برای کم کردنِ وزنِ ایندیورنس فدا می‌کند تا از موفقیتِ آملیا در رسیدن به سیاره‌ی ادمونز و انجام نقشه‌ی B درصورتی که تارس شکست خورد، مطمئن شود. با این حال، کوپر به جای مُردن در فضا، به داخل «تسراکت» (Tesseract) کشیده می‌شود. تسراکت نقطه‌ی مرکزی سیاه‌چاله‌ی گاراگنچوآ است که توسط «آنها» ساخته شده. اما این موجودات (آنها) چه کسانی هستند که به سوی انسان‌ها دست کمک دراز کرده‌اند؟

«آنها» چه کسانی هستند؟
کوپر و دیگر دانشمندان ناسا تصور می‌کنند، «آنها»، نژادی فرازمینی یا ماوراطبیعه‌ای هستند که به راز و رمزهای دستکاری در بُعدی‌های هستی احاطه دارند و به دلایلِ نامعلومی تصمیم گرفته‌اند به انسان‌ها برای فرار از سیاره‌ی درحال‌ نابودی‌شان کمک کنند. ناسا فکر می‌کند این موجودات قادر نیستند یا علاقه‌ای به ارتباط مستقیم با انسان‌ها ندارند—مخصوصا به خاطر اینکه «آنها» به بُعد پنجم دسترسی دارند، پس از راه و روش‌های سه بُعدی فهم ما از هستی، فراتر رفته‌اند. برند فکر می‌کند «آنها» از طریق یک سری پیام‌های دودویی (Binary) و تکنولوژی پیشرفته (کرم‌چاله) خرده‌نان‌هایی را برای انسان‌ها به سوی نجات‌شان از انقراض پخش کرده‌اند. اما بعدا معلوم می‌شود موجوداتی که ناسا به عنوان یک نژاد بیگانه تصور می‌کرده، درحقیقت دو نهاد جدا اما یکسان بوده‌اند.

اول) انسان‌های آینده که به قوانین کیهان به درجه‌ی استادی رسیده‌اند و از همین سو، قادر به دست‌کاری زمان و فضا هستند.

دوم) تلاش کوپر برای ارتباط با دخترش از درون تسراکت-که آن هم توسط انسان‌های آینده برای او ساخته شده است.



در نتیجه، تمام پدیده‌های غیرقابل‌توضیحی که ناسا آنها را به موجودات بیگانه در ارتباط می‌دانسته، در واقع کارهایی بوده که کوپر در آینده انجام داده است. وقتی کوپر خودش را برای اطمینان از موفقیت نقشه‌ی B فدا می‌کند، به جای اینکه بمیرد، از طریق کشش گرانشی سیاه‌چاله از فضاپیمایش بیرون کشیده شده و داخل تسراکت فرود می‌آید. جایی که قوانین فضا و زمان بی‌نهایت می‌شوند. از آنجایی که انسان‌های آینده از گذشته‌شان و رویدادهایی که به نجات‌شان منجر می‌شود، خبر داشته‌اند، تسراکت را در زمانی خیلی دور در آینده ساخته و با استفاده از دانش پیشرفته‌شان از فیزیک بُعد پنجم، با دستکاری فضا-زمان، آن را در گذشته جایگذاری کرده‌اند تا ناسا آن را پیدا کند. از آنجایی که از کوپر و مورف به عنوان نجات‌دهندگان انسان‌ها یاد می‌شوند—انسان‌های بعد پنجم که می‌توانند گذشته، حال و آینده را ببینند—تسراکت شخصی‌سازی‌شده‌ای برای کوپر ساخته‌اند تا او بتواند با تکیه بر اطلاعاتی که تارس از یگانگی (نطقه‌ی مرکزی سیاه‌چاله‌ها) به دست می‌آورد، با دخترش ارتباط برقرار کند. از همین سو، تسراکت در واقع فیلتری است که دنیای پنج بُعدی را به دنیای سه بعدی که برای انسان‌ها قابل‌دیدن باشد، تبدیل می‌کند. حقیقت این است که ما انسان‌ها روی زمین برخلاف بعد‌های طول‌، عرض و ارتفاع، از حضور بعد زمان اطلاع داریم، اما قادر به حرکت در آن نیستیم. اما در نطقه‌ی مرکزی سیاه‌چاله تمام قوانین فیزیکی که می‌شناسیم، از بین می‌روند و کوپر از این طریق می‌تواند سیر زندگی دخترش را ببیند و توانایی حرکت در آن را هم داشته باشد. درست همانطور که ما الان می‌‌توانیم در بالا رفتن از پله‌های یک ساختمان، در بُعدِ «ارتفاع» حرکت کنیم. او می‌تواند در بعد «زمان» جا‌به‌جا کند.



توضیح قوانین نسبیت فضا-زمان
«بین‌ستاره‌ای» براساس ایده‌های کیپ تورن، فیزیکدان نظریه‌پردازِ معروفی است که در تولید فیلم هم نقش داشته است. به ویژه این دانسته که درحالی که تمام چیزی که ما از کیهان می‌بینیم در سه بُعد است، اما درحقیقت امکان دارد هستی حداقل پنج بعد داشته باشد. همچنین در برخی تئوری‌ها، گفته شده که برخی نیروها (در اینجا جاذبه) قادر به حرکت از میان بعدها هستند-یعنی براساس قوانین نیوتون، چیزی که در ابتدا به عنوان نیرویی محدود شناخته می‌شود، درواقع می‌تواند تاثیراتی بی‌نهایت داشته باشد.

این مفهوم همان ابتدا در اولین سیاره‌ای که تیم ایندیورنس روی آن فرود می‌آید، ساده‌سازی می‌شود. به طور کلی، زمان در این سوی کرم‌چاله سریع‌تر از آن سوی شناخته‌نشده‌اش حرکت می‌کند. این به خاطر قدرت نیروی جاذبه‌ی سیاه‌چاله‌ی گاراگنچوآ است که در زمان باتوجه به فاصله‌ی شی به مرکز سیاه‌چاله، دست می‌برد. یعنی هر چه شی‌ای به مرکز نزدیک‌تر باشد، زمان برای آن شی آرام‌تر حرکت می‌کند. در نتیجه، زمان بر روی سیاره‌ی میلر به طرز شدیدی آرام‌تر جلو می‌رود. یعنی برای هر ساعتی که تیم روی سطح آبی سیاره سپری می‌کند، بر روی زمین ۷ سال می‌گذرد. این بزرگ‌ترین دلیلی که کوپر را به جنب‌و‌جوش انداخته تا هرچه سریع‌تر از سیاره‌ی میلر بیرون بزند. چون کوپر می‌داند سه ساعت حضور روی این سیاره، دهه‌ها همراهی با خانواده‌اش را می‌سوزاند. همین‌طور آملیا هم اشاره می‌کند که در حقیقت تاثیر جاذبه‌ی سیاه‌چاله روی زمان دلیل اصلی حضور تیم‌شان روی میلر بوده است- چراکه با اینکه در ابتدا تصور می‌کردند، این سیاره سال‌ها است که درحال ارسال پیام‌های مثبت رادیویی بوده، اما در واقع میلر تنها دقایقی قبل از آنها روی سیاره فرود آمده بوده و توسط موج‌‌های آب کشته شده بوده است. این مفهوم وقتی دوباره نمایش داده می‌شود که کوپر و آملیا بعد از بازگشت از میلر به ایندیورنس (که خیلی دورتر از گاراگنچوآ قرار دارد) متوجه می‌شوند، رامیلی که منتظرشان نشسته بوده، پیر شده است. چون در سه ساعتی که آنها رفته بودند، او ۲۳ سالِ کامل را به تنهایی زندگی کرده بوده است. در همین راستا، در پیام‌های ویدیویی که گروه از خانه دریافت می‌کنند، شاهد بچه‌های کوپر هستیم که حالا کاملا بالغ شده‌اند.

هرچه گروه از سیاه‌چاله دورتر می‌شود، از مقدار تغییر در فضا-زمان هم کاسته می‌شود. یعنی وقتی آنها به سیاره‌ی «مَن» (Mann) می‌رسند، به طرز قابل‌ملاحظه‌ای دیگر خبری از آن اضطرار در ماموریت‌شان نیست. این وسط، تاثیر قابل‌لمسی از جاذبه روی فضا-زمان ابزاری است که به کوپر اجازه می‌دهد با دخترش، مورف، از درون تسراکت ارتباط برقرار کند. در داخل این ماشین، جاذبه از میان دیگر بعد‌ها در فضا و زمان عبور می‌کند و به کوپر اجازه می‌دهد تا پیام «بمان» (STAY) را از طریق انداختن کتاب‌ها منتقل کند. یا از طریق گرد و خاکِ روی زمین با نسخه‌ی خودش در گذشته ارتباط برقرار کند. مهم‌تر از همه، ارتباطِ پنج بعدی از طریق جاذبه، کوپر را قادر می‌سازد تا در ساعت‌مچی مورف دست ببرد و اطلاعاتی که تارس بدست آورده را به زمین منتقل کند. به همین صورت، ترجمه‌ی آن داده‌ها از زبان دودویی، اطلاعاتی که مورف برای پیشرفت دیوانه‌وار و عظیم انسان‌ها جهت فهمیدن فضا و زمان و همچنین تکمیلِ نقشه‌ی A دارند، را در اختیارش قرار می‌دهد.

image002.jpg


اما چگونه کوپر از تسراکت زنده بیرون آمد و با نسل پیشرفته‌ای از انسان‌ها ملاقات کرد؟ خب، نولان بارها در طول فیلم جواب این سوال‌ را داده است. با توجه به اینکه هرچه به سیاه‌چاله نزدیک می‌شویم، زمان آرام‌تر حرکت می‌کند. پس، با اینکه بیرون افتادن کوپر از تسراکت فقط ثانیه‌هایی بر او گذشته، اما این ثانیه‌ها روی زمین بیش از نیم‌قرن طول کشیده است. یادتان باشد، اگر تغییر زمانی بر روی سیاره‌ی میلر، یک ساعت برای هر هفت سال بود، پس تصور کنید در نقطه‌ی مرکزی سیاه‌چاله، این فاصله‌ی زمانی چقدر دچار تغییر می‌شود. در نتیجه، با اینکه در نگاه انسان‌های روی زمین، تارس و کوپر نزدیک به ۹۰ سال در فضا سرگردان هستند، اما این مدت برای آنها در حد ثانیه‌هایی کوتاه سپری شده. همین باعث می‌شود تا کوپر زنده بماند و به دیدار مورف برود. کسی که حالا بیش از ۱۰۰ سال سن دارد. از آنجایی که کوپر بعد از مرگ فرزندان‌اش، دلبستگی دیگری ندارد. مورف به یادش می‌آورد که آملیا درحال پیاده‌سازی نقشه‌ی B روی سیاره‌ی ادمونز است. با اینکه این سیاره قابل‌زندگی است، اما ظاهرا خودِ ادمونز از فرودش جان سالم به در نبرده و در نتیجه، آملیا فعلا در پایگاه کلون‌سازی آنجا تنها است. کوپر با استفاده از فضاپیمایی درحالی راهی ادمونز می‌شود که می‌داند شاید سال‌ها از حضورشان در آن‌سوی کرم‌چاله گذشته، اما از آنجایی که زمان در آن‌سوی کرم‌چاله خیلی خیلی آرام‌تر جلو می‌رود، او این شانس را دارد تا با آملیا روی سیاره‌‌ی ادمونز دیدار کند. ما دقیقا شاهد این دیدار نیستیم، اما می‌توان به‌شکل خوش‌بینانه‌ای حدس زد که کوپر به آملیا می‌رسد و به او در برپایی کلونی تازه‌ی نژاد انسان‌ها کمک می‌کند.

اما در پایان یک سوال خیلی بزرگ مطرح می‌شود. اینکه انسان‌های آینده مگر مرض داشته‌اند تا برای نجات نژاد انسان‌ به خودشان زحمت بدهند. منظورم این است انسان‌های آینده، کوپر را برای نجات زمینیان یاری می‌کنند. پس خود این انسان‌های آینده هم وجودشان را مدیون کوپر هستند. آره، با عقل جور درنمی‌آید. اینکه انسان‌ها دوباره یکی را بفرستند تا نجات‌شان دهد. اما توضیحی برای این سوال است که نولان نه در داستان اصلی، بلکه در روایت زیرمتنی فیلم به آن اشاره می‌کند. ما تا این لحظه فکر می‌کنیم، «آنها» انسان‌های آینده هستند، اما سوال فوق روی انسان‌های آینده به عنوان منبع کمک‌رسان کوپر خط می‌کشد. به نظرتان چه کسی انگیزه‌ی نجات انسان‌ها را دارد؟ در طول فیلم به جز خودِ انسان‌ها چه چیزهایی مدام به فضانوردان در طول ماموریت‌شان یاری می‌رسانند، بله خودشه: روبات‌ها.

image007.jpg


برخلاف «۲۰۰۱: یک ادیسه‌ی فضایی» که در آن استنلی کوبریک، هوش مصنوعی فضاپیمای دیسکاوری، هال ۹۰۰۰، را تبدیل به یکی از شیطانی‌ترین موجودات «زنده»‌ی تاریخ سینما می‌کند، در «بین‌ستاره‌ای» نولان نسبت به روبات‌ها چشم‌اندازی شدیدا مثبت دارد. به طوری که حتی علم را در کنار احساس قرار می‌دهد. روبات‌ها در طول فیلم باحال و جذاب هستند و مدام به انسان‌ها کمک می‌کنند. چه وقتی تارس، آملیا را در سیاره‌ی میلر نجات می‌دهد، چه وقتی که نولان وظیفه‌ی دریافت‌کننده‌ی کُدهای نجات‌دهنده‌ی بشریت را به عهده‌ی تارس می‌سپارد و چه وقتی که مورف در اوایل فیلم درباره‌ی آن پهبادِ سقوط کرده به پدرش می‌گوید:«اونکه کسی رو اذیت نمی‌کنه، نمیشه ولش کنیم.» مورف طوری حرف می‌زند انگار روبات‌ها جان دارند و البته چندین و چند نکته‌ دیگر که همه به روحیه‌ی انسان‌گرایانه‌ی روبات‌ها اشاره می‌کنند. با توجه به همین موضوع، من فکر می‌کنم «آنها» در واقع روبات‌هایی هستند که در آینده زندگی می‌کنند و می‌خواهد هر طور شده نسل منقرض‌شده‌ی انسان‌ها را دوباره احیا کنند. درست برخلاف تمام فیلم‌هایی که روبات‌ها به جنگ علیه انسان برمی‌خیزند، اینجا علم و هوش‌مصنوعی، راه‌حل نجات بشریت است. بی‌تردید، بدون در نظر گرفتن اشاره‌های نولان در طول فیلم، باز نجات نژاد انسان به دست روبات‌های آینده خیلی قابل‌درک‌تر و منطقی‌تر به نظر می‌رسد، تا انسان‌های آینده که از سر بیکاری می‌خواهند خودشان را دوباره از نو نجات دهند.

[بروزرسانی]: بررسی خط‌های زمانی احتمالی فیلم
به تازگی به سناریوی جدیدی برای توضیح داستان فیلم برخوردم که خیلی به خط داستان اصلی فیلم نزدیک است و در آن خبری از روبات نیست و در واقع دنبال‌کننده‌ی همان گفته‌ی عمومی “«آنها» انسان‌های آینده هستند” است. این سناریو از دو خط زمانی تشکیل شده است:

خط زمانی اول:
زمین همانطور که در طول فیلم می‌بینیم به سوی پایانی آخرالزمانی پیش می‌رود. فقط با این تفاوت که ایندفعه انسان‌ها بدون کمک کرم‌چاله‌ای سوار بر فضاپیمایی شده و در فضا به جستجو می‌پردازند. در این خط زمانی خبری از نقشه‌ی A نیست و فقط و فقط آنها نقشه‌ی B را برای اجرا در دست دارد. آنها با استفاده از روبات‌ها و خواب‌های مصنوعی و فضاپیماهایی نزدیک به سرعت نور، می‌توانند سیاره‌ی جدیدی پیدا کنند. اما در این بین، زمین از بین می‌رود. انسان‌های آن فضاپیما در سیاره‌ای دیگر کلونی تشکیل می‌دهند، برای صدها یا هزاران سال تکامل پیدا می‌کنند و در نهایت به قابلیت‌های بعد پنجم دست پیدا می‌کنند و سپس، تصمیم می‌گیرند، انسان‌های زمین را از طریق قرار دادن کرم‌چاله‌ای در گذشته و در نزدیکی زحل نجات دهند. انسان‌های آن کلونی در اوج پیشرفتگی به سر می‌برند و دلیلی برای نجات گذشتگان ندارند، اما شاید یک‌جور عذاب‌ وجدان آنها را به جلو هل می‌دهد. چون، بالاخره آنها برای نجات انسان‌های روی زمین راهی فضا شده بودند و در موعد مقرر موفق به این کار نشده بودند و حالا می‌توانند حداقل با دست‌کاری گذشته از وقوع آن جلوگیری کنند.

خط زمانی دوم:
زندگی بر روی زمین همین‌طور که می‌بینیم، جلو می‌رود. یعنی یک کرم‌چاله ظاهر می‌شود، ناسا پروژه‌ی مخفی لازاروس را راه‌اندازی می‌کند و ده سال بعد آملیا به همراه کوپر، رامیلی، دویل و همچنین تارس یک‌راست از طریق کرم‌چاله روی سیاره‌ی ادمونز (همانی که بهترین مکان برای زندگی است) فرود می‌آیند. فقط گروه آملیا را داریم که کلونی انسان‌ها را روی این سیاره‌ی جدید برپا می‌کنند. اما همانطور که می‌دانید، ساخت کلونی، نقشه‌ی B است. برای همین آنها از دوردست‌ها می‌بینند که نقشه‌ی A با شکست روبه‌رو می‌شود و زمین با نژاد انسان‌هایش از هم می‌پاشد. درحالی که مورف تنها راه ارتباطی آنها با زمین و ناسا است.

اما انسان‌ها روی کلونی آملیا رشد و تکامل پیدا کرده و به درنهایت به دانش بُعد پنجم دسترسی پیدا می‌کنند. آنها با مطالعه و بررسی سیاه‌چاله‌ی گاراگنچوآ معادله‌ی بعد پنجم را حل می‌کنند. سپس، «تسراکت» را ساخته، آن را درون سیاه‌چاله جایگذاری کرده و آن را به اتاق خواب مورف متصل کرده و از این طریق پای کوپر و دخترش را به ماجرا باز می‌کنند.

در این خط زمانی می‌توان تصور کرد که کوپر حین همراهی با گروه کشته می‌شود و هیچ‌وقت پایش به سیاره‌ی ادمونز باز نمی‌شود. حالا آملیا می‌خواهد با ساخت «تسراکت» هم کوپر و هم تمام انسان‌هایی که روی زمین منقرض شده‌اند را نجات دهد.
 

amir.tabatabai

Registered User
تاریخ عضویت
18 نوامبر 2014
نوشته‌ها
2,944
لایک‌ها
1,251
در حال حاضر در حال دیدن سریال والکینگ دد هستم و به نظر خیلی خوبه
 

rhdan

Registered User
تاریخ عضویت
28 آگوست 2011
نوشته‌ها
2,353
لایک‌ها
2,716
محل سکونت
اصفهان
Theory of everything عالی بود

دوستان کسی می دونه فیلمی به اسم خفاش شب چی هست؟ دنبال لاتینشم. همون بتمنه یا blade؟ . تو گوگل می زنم فارسی همش برای قاتل زنجیره ای میاره[emoji3]
 

Mr.Ansari

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,591
لایک‌ها
1,996
محل سکونت
Qom - Tehran
در حال حاضر در حال دیدن سریال والکینگ دد هستم و به نظر خیلی خوبه

اصلا هم خوب نیست :D
نمی خوام ناامیدت کنم ولی سریال های بهتری هم هست :D از فصل 4 قسمت 8 به بعد مضخرف میشه ...

بشین 24 ببین :rolleyes:
 

koosharz

Registered User
تاریخ عضویت
28 آگوست 2012
نوشته‌ها
3,623
لایک‌ها
9,542
سن
30
محل سکونت
شمال
همین الان فیلم Interstellar رو دیدم
یه فیلم خیلی خوب و خوش ساختِ دیگه از کریستوفر نولان
نولان استادانه علم و فیزیک و عواطف انسانی رو با موسیقی متن عالی رو با هم در امیخته تا بیننده رو میخکوبه فیلمش کنه Interstellar از اون دسته از فیلمهایست که تازه بعد از تیتراژه پایانی میتونه وادارتون کنه تا روزها بهش فکر کنید
فیلم رو حتما حتما ببینید


مشاهده پیوست 784683
سنگین بود لامصب بعضی جاهاشو نفهمیدم
 

rms

Registered User
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
4,759
لایک‌ها
7,919
محل سکونت
اهواز
امشب تک تیر انداز امریکایی رو دیدم 2014
اثر بسیار تاثیرگذاری بود، واقعا لذت بردم و تحت تاثیرم قرار داد
(ناگفته نماند که جنبه های تبلیغاتی- میهن پرستانه وحشتناکی داشت که منطقی به قضیه نگاه کنیم قابل احترام و قابل تحمل هستش)
 

Pars207

Registered User
تاریخ عضویت
2 سپتامبر 2012
نوشته‌ها
3,818
لایک‌ها
1,221
محل سکونت
شهر زیبای خدا
دوستان میشه یک فیلم با موضوع کلید واژه های زیر بهم معرفی کنید:

مدیریت -موفقیت -هدف
 

cinemaamooz

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
14 فوریه 2014
نوشته‌ها
2,000
لایک‌ها
2,244
محل سکونت
Tehran
Theory of everything عالی بود

دوستان کسی می دونه فیلمی به اسم خفاش شب چی هست؟ دنبال لاتینشم. همون بتمنه یا blade؟ . تو گوگل می زنم فارسی همش برای قاتل زنجیره ای میاره[emoji3]
تا جایی که من می دونم کلمه خفاش شب ( یا مرد خفاشی ) در فارسی همان Batman هست.
دوستان میشه یک فیلم با موضوع کلید واژه های زیر بهم معرفی کنید:

مدیریت -موفقیت -هدف
اگه منظور فیلم های تاثیر گذار هست که باعث می شه اون حس تلاش بر موفقیت در شما فعال تر بشه این لیست رو از سایت های مختلف جمع کردم در این زمینه.
The Social network (2010)
Forrest Gump (1994)
Moneyball (2011)
Pirates of Silicon Valley (1999)
Glengarry Glen Ross (1992)
 
بالا