برگزیده های پرشین تولز

عشق اول

_Amir_

Registered User
تاریخ عضویت
4 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,585
لایک‌ها
554
محل سکونت
Nezami.Net
سلام
اگه عشق اولتون الان برگرده،با تمام خیانت ها و نامردی هایی که در حقتون کرده،با تمامی زخم زبان ها و دل شکستن ها
با همه خاطرات خوب و بدی که با هم داشتید و بخاطر جدایی همه اون خاطراتو به خاک سپردید آیا حاضرید دوباره باهاش باشید؟
چرا نمیشه عشق اول رو فراموش کرد؟؟؟:(

سلام.
داداش از کجا معلوم اون خیانت کرده باشه؟؟؟
شاید شما خیانت کردی که اون رفته...

به هر حال عشق کشک نیستش که یه روز باشه یه روز نباشه...
 

myhamed

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
4 می 2006
نوشته‌ها
1,129
لایک‌ها
5,110
محل سکونت
Tehran
الان اولی زنگ زد
هنوزم هروقت دلش از کسی میگیره به من زنگ میزنه
شوخی نیست 3سال مثه زنم بود فقط زیره یه سقف نبودیم!
هنوزم وقتی زنگ میزنه رو موبایلم با اینکه از هر 7-8 تا زنگش یکیشو جواب میدم ولی دلم میگیره...
دلم واسه پاکی قلبم میگیره
که چرا؟؟!
میخواستم به یکی بگم
میخواستم بغزمو پاره کنم واسه کسی ولی خیلی سخته که هیشکی محرمت نباشه تو دردات!
واسه همین اینجا میگم چون هیشکی منو نمیشناسه
از وقتی ازش جدا شدم هیشکی تو دلم جا نکرد
همش ترس دارم
شکاک شدم ناجور
با اخرین کسی که دوست شدم گفتم تو از دوستم خوشت میاد!
اونم کات کرد باهام
اونم منو نمیخواست ولی میگفت خیلی میخوامت! (مثه قبلیا!!!)
اخه چقدر دیگه تحمل کنم تا از یادم بره؟!
اصلا به روم نمیارم ولی واقعا دلم شکسته
عاشقش نبودم هیچوقت ولی دوستش داشتم
ای کاش دوستاشتنو خدا تو دلمون نمیزاشت
ببخشید اگه حرف زیاد زدم!

لایک دوستان مارو هر از چندگاهی میکشونه سمته این تاپیک
اینو تو ابان 91 تو همین تاپیک نوشتم
اون موقع حالم خیلی گرفته بود و احساس تنهایی میکردم
طبق اخرین خبری که ازش دارم 11 تیر عقد میکنه
با کی؟
کجا؟
چطور؟
چی شد؟!!!
نمیدونم...
فقط همینو میدونم
امیدوارم خوشبخت بشه (ما راضیم! :eek: )
ولی خدایی اگه الان سرم به جای دیگه پرت نبود دق میکردم
اما الان احساس خوبی دارم و خوشحالم تموم شد
بعضی وقتا ادما تو زندگیشون برای یه چیزایی خیلی میجنگن چون حس میکنن بودن اون چیزا به زندگیشون رنگو بو میده
اما شاید تو نبوده اون چیزا ادما زندگی بهتر و پررنگ تری داشته باشن اما خودشون نمیدونن...
 

تهرانی

Registered User
تاریخ عضویت
26 نوامبر 2011
نوشته‌ها
2,007
لایک‌ها
2,350
لایک دوستان مارو هر از چندگاهی میکشونه سمته این تاپیک
اینو تو ابان 91 تو همین تاپیک نوشتم
اون موقع حالم خیلی گرفته بود و احساس تنهایی میکردم
طبق اخرین خبری که ازش دارم 11 تیر عقد میکنه
با کی؟
کجا؟
چطور؟
چی شد؟!!!
نمیدونم...
فقط همینو میدونم
امیدوارم خوشبخت بشه (ما راضیم! :eek: )
ولی خدایی اگه الان سرم به جای دیگه پرت نبود دق میکردم
اما الان احساس خوبی دارم و خوشحالم تموم شد
بعضی وقتا ادما تو زندگیشون برای یه چیزایی خیلی میجنگن چون حس میکنن بودن اون چیزا به زندگیشون رنگو بو میده
اما شاید تو نبوده اون چیزا ادما زندگی بهتر و پررنگ تری داشته باشن اما خودشون نمیدونن...

خوشحالم مشکلت با خودت حل شده رفیق
منم یک سالی خماری جدا شدن کشیدم ,طرف من قتی اموزشی بودم بهم زد باهام. خوردم کرد. له شدم قشنگ. یکسال طول کشید از فکرش برم بیرون و با یکی دیگه بتونم دوست شم. بعد از دوسال زنگ زد بهم دقیق یادمه بیست و پنج اسفند بود. نمیتونست حرف بزنه از زور گریه و نفسش بالا نمیومد .. التماس التماس که بزار ببینمت منم گفتم نه چون دوستم ناراحت میشه نمیخوامم بهش دروغ بگم . گفت به من که یه بار دروغ گفته بودی گفتم جوابشم دادی بهم اخرش به این یکی نمیگم !!
هیچی خلاصه همون پای تلفون شروع کرد به گریه زاری و حرف زدن .پسری که منو بخاطرش پیچوند معتاد بوده و این نمیدونسته بعدا فهمیده الانم با چاقو هی دنبال این میکنه که اگه ولم کنی یا خیانت کنی میزنمت !!! تو دلم گفتم نوش جونت لیاقتت همینه !! یکم دیگه زر زر کرد و اشک ریخت و رفت
قضیه مال خیلی سال پیشه
بعوش دیدیم همدیگرو. چقدر التماس کرد دوباره دوست شیم باهم ولی دیگه از چشم افتاده بود
منم اون دوران که زخمی بودم رفتم یه جایی تو یه فرومی درد دل کردم و بعضی وقتا چشمم میوفته بهش فقط از سرنوشت سپاسگذار میشم که مثل یه بچه ازم مراقبت کرد و حین اون فشارهای شدید بلایی سرم نیومد ..
خلاصه بگم ,دوست گلی که زخم خوردی,از هر جای ایران که هستی مثل برادر کوچیکه منی ،شما شش ماه فاصله و دوری باید داشته باشی حداقل برای اینکه به یه رابطه دیگه بتونی وارد شی
حین این شش ماه غصه هاتو حسابی بخور گریه هاتو کن ولی بعدش وارد اجتماع شو با رفقا برو بیرون و از همه مهمتر برو یکی دوتا کلاس اسم بنویس که خوشت میاد که از اون لاک سیاهی که دورت بستی بیای بیرون و ادمای جدید وارد دایره دورت بکنی

در سیاه ترین روزای اموزشی سربازی ، پادگان قدیم نیروی زمینی بیرجند , در زمستون , گرسنه و مریض , شدیدا حسرت خواب.. بعد از یه صف صد نفری رسوندم خودم رو پای تلفن و به جای خونه خودمون شماره اونو گرفتم .. گوشی رو برداشت خیلی خشک و جدی باهام حرف زد .. بعدا فهمیدم پیش یارو بوده .. حساب کن من چی کشیدم تو اون پادگان ... اینو میخوام بگم که تو تنها نیستی و خیلی باهاتن .. اون کسی که دلت رو زخمی کرده بدون که یه روزی میاد و به پات میوفته و اون روز خواهی فهمید که ایراد از تو نبوده و طرف لیاقتت مرام تو داداش گل من رو نداشته .


Sent from my LG-P970 using Tapatalk 2

لایک دوستان مارو هر از چندگاهی میکشونه سمته این تاپیک
اینو تو ابان 91 تو همین تاپیک نوشتم
اون موقع حالم خیلی گرفته بود و احساس تنهایی میکردم
طبق اخرین خبری که ازش دارم 11 تیر عقد میکنه
با کی؟
کجا؟
چطور؟
چی شد؟!!!
نمیدونم...
فقط همینو میدونم
امیدوارم خوشبخت بشه (ما راضیم! :eek: )
ولی خدایی اگه الان سرم به جای دیگه پرت نبود دق میکردم
اما الان احساس خوبی دارم و خوشحالم تموم شد
بعضی وقتا ادما تو زندگیشون برای یه چیزایی خیلی میجنگن چون حس میکنن بودن اون چیزا به زندگیشون رنگو بو میده
اما شاید تو نبوده اون چیزا ادما زندگی بهتر و پررنگ تری داشته باشن اما خودشون نمیدونن...

خوشحالم مشکلت با خودت حل شده رفیق
منم یک سالی خماری جدا شدن کشیدم ,طرف من قتی اموزشی بودم بهم زد باهام. خوردم کرد. له شدم قشنگ. یکسال طول کشید از فکرش برم بیرون و با یکی دیگه بتونم دوست شم. بعد از دوسال زنگ زد بهم دقیق یادمه بیست و پنج اسفند بود. نمیتونست حرف بزنه از زور گریه و نفسش بالا نمیومد .. التماس التماس که بزار ببینمت منم گفتم نه چون دوستم ناراحت میشه نمیخوامم بهش دروغ بگم . گفت به من که یه بار دروغ گفته بودی گفتم جوابشم دادی بهم اخرش به این یکی نمیگم !!
هیچی خلاصه همون پای تلفون شروع کرد به گریه زاری و حرف زدن .پسری که منو بخاطرش پیچوند معتاد بوده و این نمیدونسته بعدا فهمیده الانم با چاقو هی دنبال این میکنه که اگه ولم کنی یا خیانت کنی میزنمت !!! تو دلم گفتم نوش جونت لیاقتت همینه !! یکم دیگه زر زر کرد و اشک ریخت و رفت
قضیه مال خیلی سال پیشه
بعوش دیدیم همدیگرو. چقدر التماس کرد دوباره دوست شیم باهم ولی دیگه از چشم افتاده بود
منم اون دوران که زخمی بودم رفتم یه جایی تو یه فرومی درد دل کردم و بعضی وقتا چشمم میوفته بهش فقط از سرنوشت سپاسگذار میشم که مثل یه بچه ازم مراقبت کرد و حین اون فشارهای شدید بلایی سرم نیومد ..
خلاصه بگم ,دوست گلی که زخم خوردی,از هر جای ایران که هستی مثل برادر کوچیکه منی ،شما شش ماه فاصله و دوری باید داشته باشی حداقل برای اینکه به یه رابطه دیگه بتونی وارد شی
حین این شش ماه غصه هاتو حسابی بخور گریه هاتو کن ولی بعدش وارد اجتماع شو با رفقا برو بیرون و از همه مهمتر برو یکی دوتا کلاس اسم بنویس که خوشت میاد که از اون لاک سیاهی که دورت بستی بیای بیرون و ادمای جدید وارد دایره دورت بکنی

در سیاه ترین روزای اموزشی سربازی ، پادگان قدیم نیروی زمینی بیرجند , در زمستون , گرسنه و مریض , شدیدا حسرت خواب.. بعد از یه صف صد نفری رسوندم خودم رو پای تلفن و به جای خونه خودمون شماره اونو گرفتم .. گوشی رو برداشت خیلی خشک و جدی باهام حرف زد .. بعدا فهمیدم پیش یارو بوده .. حساب کن من چی کشیدم تو اون پادگان ... اینو میخوام بگم که تو تنها نیستی و خیلی باهاتن .. اون کسی که دلت رو زخمی کرده بدون که یه روزی میاد و به پات میوفته و اون روز خواهی فهمید که ایراد از تو نبوده و طرف لیاقتت مرام تو داداش گل من رو نداشته

Sent from my LG-P970 using Tapatalk 2
 

myhamed

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
4 می 2006
نوشته‌ها
1,129
لایک‌ها
5,110
محل سکونت
Tehran
خوشحالم مشکلت با خودت حل شده رفیق
منم یک سالی خماری جدا شدن کشیدم ,طرف من قتی اموزشی بودم بهم زد باهام. خوردم کرد. له شدم قشنگ. یکسال طول کشید از فکرش برم بیرون و با یکی دیگه بتونم دوست شم. بعد از دوسال زنگ زد بهم دقیق یادمه بیست و پنج اسفند بود. نمیتونست حرف بزنه از زور گریه و نفسش بالا نمیومد .. التماس التماس که بزار ببینمت منم گفتم نه چون دوستم ناراحت میشه نمیخوامم بهش دروغ بگم . گفت به من که یه بار دروغ گفته بودی گفتم جوابشم دادی بهم اخرش به این یکی نمیگم !!
هیچی خلاصه همون پای تلفون شروع کرد به گریه زاری و حرف زدن .پسری که منو بخاطرش پیچوند معتاد بوده و این نمیدونسته بعدا فهمیده الانم با چاقو هی دنبال این میکنه که اگه ولم کنی یا خیانت کنی میزنمت !!! تو دلم گفتم نوش جونت لیاقتت همینه !! یکم دیگه زر زر کرد و اشک ریخت و رفت
قضیه مال خیلی سال پیشه
بعوش دیدیم همدیگرو. چقدر التماس کرد دوباره دوست شیم باهم ولی دیگه از چشم افتاده بود
منم اون دوران که زخمی بودم رفتم یه جایی تو یه فرومی درد دل کردم و بعضی وقتا چشمم میوفته بهش فقط از سرنوشت سپاسگذار میشم که مثل یه بچه ازم مراقبت کرد و حین اون فشارهای شدید بلایی سرم نیومد ..
خلاصه بگم ,دوست گلی که زخم خوردی,از هر جای ایران که هستی مثل برادر کوچیکه منی ،شما شش ماه فاصله و دوری باید داشته باشی حداقل برای اینکه به یه رابطه دیگه بتونی وارد شی
حین این شش ماه غصه هاتو حسابی بخور گریه هاتو کن ولی بعدش وارد اجتماع شو با رفقا برو بیرون و از همه مهمتر برو یکی دوتا کلاس اسم بنویس که خوشت میاد که از اون لاک سیاهی که دورت بستی بیای بیرون و ادمای جدید وارد دایره دورت بکنی

در سیاه ترین روزای اموزشی سربازی ، پادگان قدیم نیروی زمینی بیرجند , در زمستون , گرسنه و مریض , شدیدا حسرت خواب.. بعد از یه صف صد نفری رسوندم خودم رو پای تلفن و به جای خونه خودمون شماره اونو گرفتم .. گوشی رو برداشت خیلی خشک و جدی باهام حرف زد .. بعدا فهمیدم پیش یارو بوده .. حساب کن من چی کشیدم تو اون پادگان ... اینو میخوام بگم که تو تنها نیستی و خیلی باهاتن .. اون کسی که دلت رو زخمی کرده بدون که یه روزی میاد و به پات میوفته و اون روز خواهی فهمید که ایراد از تو نبوده و طرف لیاقتت مرام تو داداش گل من رو نداشته

Sent from my LG-P970 using Tapatalk 2



ممنون داداشی
ما فروردین 91 باهم تموم کردیم
تو صفحات 14 و 15 همین تاپیک نوشتم
تا ابان طول کشید تا تونستم به خودم بیام
دختر و پسر واسم فرقی نداشت ، همه چی بی معنی بود ولی خوب گذشت...
من خیلی شرایطم بهتر از تو بود:
من کات کردمو نخواستم
من سربازی نمیرفتم (دستم بسته نبود! :p )
و ...
اون فقط یه ماه اول خوشحال بود که رفته
از اوایل فروردین تا اواخر اسفند 91 به بهانه های مختلف میومد سراغم
اومد دمه خونمون با یه دسته گل ، به روم نیاوردم و نرفتم
دیگه اشکایی که پشته تلفن میریخت بماند!
کلی واسم فیلم بازی کرد که اره استادم میخواسته اذیتم کنه بیا دانشگاه ببینتت بفهمه بی کس نیستم و فلانی فلان کارو کرده و ....
ولی خوب من این دخترو میشناسم همون تر که اون منو بهتر از خودم میشناخت ، دم به تله ندادم! :D
الانم که عقدشه باشه یا نباشه واسم فرق نداره
چون یه بار دیگه هم گفت دارم عقد میکنم من دقامو همون موقع کردم!
الان با کسی هستم که درسته عشق اول نیست ولی میتونم بگم 180 درجه با اون فرق داره ، اصلا همین باعث شد ازش خوشم بیاد (تفاوتش...)
درسته خیلی وقتا خوی سردی داره
درسته شاید اینم نمونه!
ولی فعلا به بودنش نیاز دارم و اونم داره این نیازو
یکی میگفت تا یه رابطه تو ذهنت خیلی کم رنگ بشه همون اندازه که بوده طول میکشه

اهان راستی از وقتی که ازمن جدا شد و رفت متوجه شدم دیگران حسابی حدو حدودشو یادش دادن و خیلی دختر (نسبت به قدیم) تو سری خوری شده
از اینم راضی بودم چون قدر دونست!
 

saeid450

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژوئن 2012
نوشته‌ها
662
لایک‌ها
65
من خیلی راحت فراموش میکنم طرف رو
میترسم رابطم با زن ایندم هم اینجوری بشه
دست خودمم نیست خیلی راحت طرف عادی میشه واسم
 

s205l

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 دسامبر 2012
نوشته‌ها
3
لایک‌ها
1
محل سکونت
teh
حذف شود.....................
 
Last edited:

TheNight

Registered User
تاریخ عضویت
5 می 2013
نوشته‌ها
719
لایک‌ها
605
محل سکونت
M-E-M-O-R-I-E-S
ای بابا غصه فایده ای نداره
بی خیال داداش
 

ansar

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 فوریه 2010
نوشته‌ها
393
لایک‌ها
247
هیچ وقت قبل از ازدواج عاشق نشید چون این عشق نیست هوسه هوسی شیطانی
 

Chilbuk

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2012
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
190
حضرت داریوش میفرمایند :

عشق اولین تو بودی با تو من عشقو شناختم
ای تو عشق آخرینم رفتی و دردو شناختم
باتو من عشقو شناختم باتو من زندگی ساختم
از کسی گلایه ای نیست اگه باختم به تو باختم
هر کسی پس از تو آمد خلوت منو به هم زد
سرنوشت من نبوده سرنوشتی ه رقم زد




عشق اول ... اگه بهش برسی و عشق اول و آخرت باشه ... بهترین لذت دنیاست ...
وقتی هم نمیرسی حسرتش همیشه باهاته ... بدترین چیز ممکن هم اینه که با هر کی باشی به یاد اون میفتی ...



لامصب توی این وانفسای دنیا سه تا چیز هست که اولیش جیگر آدمو خون میکنه ...

عشق اول ، پیک اول ، پک اول :heart:

به سلامتی هر سه شون که تا دنیا دنیاست از خاطرمون نمیرند که نمیرند ....
 

differentboy1994

کاربر فعال موبایل و اسمارت فون ها
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 سپتامبر 2012
نوشته‌ها
4,184
لایک‌ها
2,260
محل سکونت
اصفهان
اگه در حقم ظلم هم کرده باشه بازم دلم اونو میبخشه ولی عقلم میگه نه.
البته دل پیروز میشه
 

mahiye_bala

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 می 2012
نوشته‌ها
512
لایک‌ها
508
محل سکونت
in the sea
من خیلی راحت فراموش میکنم طرف رو
میترسم رابطم با زن ایندم هم اینجوری بشه
دست خودمم نیست خیلی راحت طرف عادی میشه واسم


تنوع طلب ایا؟دی

ممنون داداشی
ما فروردین 91 باهم تموم کردیم
تو صفحات 14 و 15 همین تاپیک نوشتم
تا ابان طول کشید تا تونستم به خودم بیام
دختر و پسر واسم فرقی نداشت ، همه چی بی معنی بود ولی خوب گذشت...
من خیلی شرایطم بهتر از تو بود:
من کات کردمو نخواستم
من سربازی نمیرفتم (دستم بسته نبود! :p )
و ...
اون فقط یه ماه اول خوشحال بود که رفته
از اوایل فروردین تا اواخر اسفند 91 به بهانه های مختلف میومد سراغم
اومد دمه خونمون با یه دسته گل ، به روم نیاوردم و نرفتم
دیگه اشکایی که پشته تلفن میریخت بماند!
کلی واسم فیلم بازی کرد که اره استادم میخواسته اذیتم کنه بیا دانشگاه ببینتت بفهمه بی کس نیستم و فلانی فلان کارو کرده و ....
ولی خوب من این دخترو میشناسم همون تر که اون منو بهتر از خودم میشناخت ، دم به تله ندادم! :D
الانم که عقدشه باشه یا نباشه واسم فرق نداره
چون یه بار دیگه هم گفت دارم عقد میکنم من دقامو همون موقع کردم!
الان با کسی هستم که درسته عشق اول نیست ولی میتونم بگم 180 درجه با اون فرق داره ، اصلا همین باعث شد ازش خوشم بیاد (تفاوتش...)
درسته خیلی وقتا خوی سردی داره
درسته شاید اینم نمونه!
ولی فعلا به بودنش نیاز دارم و اونم داره این نیازو
یکی میگفت تا یه رابطه تو ذهنت خیلی کم رنگ بشه همون اندازه که بوده طول میکشه

اهان راستی از وقتی که ازمن جدا شد و رفت متوجه شدم دیگران حسابی حدو حدودشو یادش دادن و خیلی دختر (نسبت به قدیم) تو سری خوری شده
از اینم راضی بودم چون قدر دونست!


سلام

توی اون صفحات من با شما هم صحبت بودم:اگه خاطرتون باشه
 

ROMINA ALONE

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 ژوئن 2013
نوشته‌ها
59
لایک‌ها
24
من خودم اعتقاد دارم هیچ وقت نمیشه به عشق اول رسید همیشه جدایی راه کار عشق اول هست...و تنها چیزی که از عشق می مونه خاطرات هست....جز خاطره چیز دیگه ای نیست..

خیلی وقته فراموشش کردم..منتظرم عشق دوم با اسب سفید بیاد پیشم
:rolleyes:
 

divar68

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2012
نوشته‌ها
189
لایک‌ها
19
من اصن اعتقادی به عشق و عاشقی نداشتم...
تا اینکه 17 و 18 فروردین 92 عاشق شدم ، اونم چه عشقی همرا با گریه و آبریزش بینی :دی
خدا رو شکر اونم یکی از آشناهامونه و خیلی هم دختر خوبیه، حاظرم هر کاری براش بکنم.
با وجودی که هنوز هیچ صحبت جدی نشده و هیچ کسی نمی دونه که من با خودش تا حالا حرف زدم ولی هر موضوعی که در مورد من پیش بیاد توی جمع فامیلی ازم حمایت کرده. همه هم تعجب کردن که چرا اون دایه مهربان تر از مادر شده برا من ! نمیدونن که.
خلاصه بگم حاظرم همه دنیا رو بدم
لامصب عجب چیزیه این عشق :دی
 

Majikpc

Registered User
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2011
نوشته‌ها
545
لایک‌ها
318
من خودم اعتقاد دارم هیچ وقت نمیشه به عشق اول رسید همیشه جدایی راه کار عشق اول هست...و تنها چیزی که از عشق می مونه خاطرات هست....جز خاطره چیز دیگه ای نیست..

خیلی وقته فراموشش کردم..منتظرم عشق دوم با اسب سفید بیاد پیشم
:rolleyes:

شما هم که میگی به عشق اول نمیرسی و... , شاید نرسی ولی اینکه فراموشش کنی یعنی اصلا دوسش نداشتی پس یعنی عشقی نبوده بنابراین عشق اولم نبوده ....

شما عشق اول نداشتی , اولین محبت جنس مخالف رو داشتی که خب واسه بعضیا تبدیل به عشق میشه و واسه بعضیا تبدیل به خاطره

عشق یعنی اینکه طرفو از اول دبیرستان بخوای و اونم ترو بخواد

عشق یعنی به خاطره اون دانشگاه دولتی ی رشته ی خوب قبول بشی اما 600 کیلومتر اونور تر باشه و تو تحمل دوریشو نداشته باشی واسه همین نری دانشگاه

عشق یهنی با مناسبت یا بی مناسبت براش کادو بخری تا خندشو ببینی

عشق یعنی اینکه برات مهم باشه که فقط اون خوشحالو با آرامش زندگی کنه

عشق یعنی وقتی رفت همه ی خاطراتو بریزی تو خودت ولی به روش نیاری

عشق یعنی تنها کسی باشی که تو فامیل تو جوونی داره موهاش سفید میشه

عشق یعنی اونو با شوهرش ببینی که شادو و خوشبخت دارن تو خیابون میخندن و قدم میزنن و تو خندهاشو ببینی و بغضت بگیره

عشق یعنی اینا و خیلی چیزای دیگه . . .

پس لطفا روی یک رابطه ی احساسی و پوچ اسمه عشق نزارید ...

منظورم شخصه خاصی نبود ی جورایی کلی گفتم ....
 
بالا