یادش به خیر کیهان بچه ها داستانای مصور خیلی هیجان انگیزی داشت میرفتم تو انباریمون یه عالمه از قدیم خانواده جمع کرده بود و اونجا خاک میخورد هنوز یادمه عرق از سرو صورتم میریخت تا تک تک شماره هاشو پیدا کنم فقط به عشق همین داستانای نباله دار که اسماشونم بهتون میگم :
نخودی جریان یه دونه نخود بود که وقتی یه پیرزن داشت آش درست میکرد آهی میکشه و از خدا طلب بچه میکنه گریش میگیره و اشکش تو دیگ میفته روی سر نخود و اون جون میگیره و ماجراهای بسیار طولانی رقم میخوره و در آخر با لوبیا ازدواج میکنه
حسن کچل همه میدونیم نیاز به گفتنم نداره ولی ماجراش با چیزی که ازش فیلم میسازن یه کم فرق میکرد و اسلامیزه شده بود اما همون داستان بود که دیدم نسبت به حسن کچل رو شکل داد حسن برای پیدا کردن کار به جاهای مختلف میره و از پس کارا برنمیاد اما تجربه زیادی کسب میکنه و در نهایت ... والا آخرش یادم نیست !
من و بابام یه سری داستان کوتاه مصور بود که یه نویسنده آلمان به نام اریش اوزر برای بچش میکشید زندگی غم انگیزی داشته و اعدامش کردن ... ولی داستانها و بهتر بگم نقاشیهاش برای کودکان دنیا به یادگار موند
البته بازم از این داستانای مصور تو کیهان بچه ها اومد و همشون واقعاً به یاد ماندنی و بسیار برای بچه های اون دوران و حتی همین حالا جذابن
حیف که خانواده تو اساس کشی مجله ها رو ریختن دور وگرنه خودم الان پی دی افشون کرده بودم و براتون میگذاشتم
راستی راهی هست آرشیو اون سالای کیهانو ازشون خرید ؟ (قضیه مال دهه 60 ه)