برگزیده های پرشین تولز

زیباترین اشعار عاشقانه

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دست من کوتاه ازدیدارتوست

قلب من اماهمیشه یادتوست

بهترینی هرکجاهستی بدان

هرکجاباشم دلم دریادتوست
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
فردا اگر بدون تو باید به سر شود

فرقی نمی کند شب من کی سحر شود

شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست

بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود

رنج فراق هست و امید وصال نیست

این «هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است

مگذار درددل کنم و دردسر شود

ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند

دیگر قرار نیست کسی با خبر شود

موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است

بگذار گفتگو به زبان هنر شود

فاضل نظری
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
خبر داری یا که بگم دلم هنوز تو رو می خواد
یادت میفتم یه دفعه
بغض می کنم خیلی زیاد
این روزا باز یه حالی ام
دلم می گیره دم به دم
بدجور هواتو می کنم
آره...هنوز به یادتم
مثل روزای اول حال و هوای عاشقی
خبر داری یا که بگم بدجوری بی قرارتم
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
من اگر دختر نفرین شده تقدیرم
اگر از راز جهان وارث یک احساسم
تو همان ادمک چوبی پیمان شکنی
که فقط لایق اتش زدنی
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
از تو می نویسم
انگشتانم
شاه پر بازی می شوند
که از دهانشان
واژه هائی از جنس پرواز می ریزد
از تو می نویسم
چشم هایت، پا برهنه چون باران
در احساس من می دوند
پنجره های حسّ مرا می گشایند
کبوترهای دنیا به هوا می خیزند
و تو را سبک بالُ سرخوش
در آسمان شعر من پراکنده می کنند
و من از پر پرواز عشق تو
بالشی می سازم
برای واژه های بی خوابم !
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
نمي خواهم فكر كنم ، نه امروز
نه هيچ زمان ديگري
از امروز مي خواهم با آغوش تو زندگي كنم
براي تو به كام تو
اگر عاشقي سكوت است من لال مي شوم
اگر دوست داشتن اطاعت است
من رعيت حكومت تو مي شوم
و محو در استبداد تو
آينه ها را از خانه دور مي كنم
كه ديده نشوم
مي خواهم تنها تو را ببينم و
محو تو باشم ..
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
میان تاریکی
تو را صدا کردم
سکوت بود و نسیم
که پرده را می برد .
در آسمان ملول
ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت
ستاره ای میمرد !
ترا صدا کردم
ترا صدا کردم
تمام هستی من ...
چو یک پیالۀ شیر
میان دستم بود
نگاه آبی ماه
به شیشه ها می خورد
ترانه ای غمناک
چو دود بر می خاست
ز شهر زنجره ها
چو دود میلغزید
به روی پنجره ها
تمام شب آنجا
میان سینه ی من
کسی ز نومیدی
نفس نفس می زد
کسی به پا می خاست
کسی تو را می خواست
دو دست ِ سرد او را
دوباره پس می زد !
تمام شب آنجا
ز شاخه های سیاه
غمی فرو میریخت
کسی ز خود میماند
کسی ترا می خواند
هوا چو آواری
به روی او می ریخت
درخت کوچک من
به باد عاشق بود
به باد ِ بی سامان
کجاست خانه ی باد ؟
کجاست خانه ی باد ؟
از : فروغ فرخزاد

 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و بر سینه
فشاندم
چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم
افشان کردم زلفم را بر سر شانه
در کنج لبم خالی آهسته نشاندم
گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست
تا مات شود زین همه افسونگری و ناز
چون پیرهن سبز ببیند به تن من
با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
شاید این را شنیده ای که زنان
در دل « آری » و « نه » به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند

آه ، من هم زنم ، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
بچه شده ام
یاد بازی های کودکی کرده ام
آخر مدتی است در هوای تو تاب می خورم …
آرمین یوسفی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
یا بفرما به سرایم ، یا بفرما به سرآیم

غرضم وصل تو باشد ، چه تو آیی چه من آیم

کشکول طبسی / طرح : کــ شو
 

HomeFront

Registered User
تاریخ عضویت
1 سپتامبر 2014
نوشته‌ها
119
لایک‌ها
92
محل سکونت
مریخ
متولد شدیم و نام تازه ای

بر خودگذاشتیم

فرقی نمی کند

آن فصل

- فصلی که می توان متولد شد -

حتما بهار باید باشد

و نام تازه ی ما ، حتما

دیوانه وار باید باشد

فرقی نمی کند

امروز هم

ما هر چه بوده ایم ، همانیم

ما باز می توانیم هر روز ناگهان متولد شویم

ما ... همزاد عاشقان جهانیم ...

" قیصر امین پور "
 

one king love

Registered User
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2014
نوشته‌ها
203
لایک‌ها
321
بی عشق عمر آدم بی اعتقاد میره
هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره
:(:(
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
سوز عشق تو چون گرم التهاب شوم
چو شمع شعله کشم آنقدر که آب شوم

هزار چشمه نور از تو در دلم جاريست
به کهکشان روم و رشک آفتاب شوم

تو ای سلاله خورشيد ذره پرور باش
مباد آنکه چو زلفت به پيچ و تاب شوم

مشام من ز گل روی خود معطر کن
که با نسيم سبک سير همرکاب شوم

به شوق چشمه وصل تو آمدم ، مپسند
که درکويرغمت خسته از سیراب شوم

کنون که دامنم زاشک شوق لبريزست
بیا که من ز وصال تو کامياب شوم

هزار شکوه ناگفته در دلم باقیست
ولی چو لب به سخن آوری مجاب شوم

من و غلامی درگاه مهدی موعود
که با شنيدن نامش در انقلاب شوم

در ن حریم که نامحرم است مهر منیر
کیم که ذره ناچيز آن جناب شوم

به گرد شعله چو پروانه سوختم ای دوست
بدین امید که از عاشقان حساب شوم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
هنوز گردش چشمی نبرده از هوشت
که یاد خویش هم از دل شود فراموشت

تو از سیاهی شب های ما چه غم داری
که آفتاب دمیده است از بناگوشت

مگر به دامن گل سر نهاده ای شب دوش
که آید از نفس غنچه بوی آغوشت

رهی اگرچه لب از گفتگو فروبستی
هزار شکوه سراید نگاه خاموشت!!
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
حســــرت،
يعني خواستن تـــــــو
كه داشتن نمي شود
هيـــچوقـــــــــت
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
چه سخت است تشییع عشق بر روی شانه های فراموشی
وچه سخت است سپردن دل به قبرستان جدایی...
وقتی میـــــدانی پنج شنبه ای نیــــــست تا..
رهگذری بر بی کسی ات فاتحه بخواند...
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
این بار هم دیر رسیدی.
ببین!
دراز کشیده ام میان تابوت
و لب خندِ انتظار
ماسیده است روی لب هایم.
تو، همیشه دیر می رسی...
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
آنکه مست آمد و دستي به دل ما زد و رفت ،
در اين خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهايي ما را به رخ ما بکشد،
طعنه اي بر در اين خانه تنها زد و رفت
 

zapas1369

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 فوریه 2015
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
113
در این شبــهای بـــارانی
غــــــم انگیز است تنـــــــهایــــــی
بـــــــه امـــــــید نگـــــــاهی تلــخ که می ایـــــی
به احســــاست قســــــم یــــک شب
دلم می میرد از حسرت
و من اهسته میگویم :
تــــــو هــــــــم دیـــــگر نمـــیـــایــــی .....
 
بالا