برگزیده های پرشین تولز

زیباترین اشعار عاشقانه

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
عشق معنی لبخند ماست
معنی لبخند ما، پیوند ماست
عشق یعنی اینکه باور کنیم
یک دل دیگر ارادتمند ماست
 

مهراب 17

Registered User
تاریخ عضویت
23 نوامبر 2013
نوشته‌ها
629
لایک‌ها
895
وقتي مرد با تمام غرورش
با تمام احساسش
با تمام دانه هاي اشکش
ميگويد "دلم برايت تنگ شده"
يعني خیلی دوستت دارد...
 

مهراب 17

Registered User
تاریخ عضویت
23 نوامبر 2013
نوشته‌ها
629
لایک‌ها
895
به سلامتی‌ پسری که
وقتی‌ نگاهش به غریبه دلربا افتاد
سرشو انداخت پایین و گفت

مرا عهديست با جانان که تا جان در بدن دارم...
 
Last edited:

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
شد ز غمت خانه ی سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلـــــم

در طلب گوهر پویای عشق
موج زند موج چو دریا دلــم!

فرش غمش گشتم و آخر ز بخت
رفت بر این سقف مصفا دلـــــم!

در طلب زهره رخ ماهرو
می نگرد جانب والا دلم

روز شد و چادر شب می درد
در پی آن عیش و تماشا دلم

آه! که امروز دلــــــــــــــم را چه شد!؟
دوش چه گفته است کسی با دلم!؟

از دل تو... در دل من... نکته هاست
آه! چه ره است... از دل تــو تا دلم!!

گر نکنی بر دل من رحمتی
وای دلم! وای دلم! وا دلم!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمی دانم
همه هستی تویی فی الجمله این وآن نمی دانم

به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمی بینم
به جز تو در همه گیتی دگر جانان نمی دانم

یکی دل داشتم پر خون،شد آنهم از کفم بیرون
کجا افتاد آن مجنون،در این دوران نمی دانم

دلم سرگشته می دارد سر زلف پریشا نت
چه می خواهد ازین مسکین سرگردان نمی دانم

اگر مقصود تو جان است رخ بنماو جان بستان
اگر مقصد دگر داری من این وآن نمی دانم

نمی یابم ترا در دل،نه درعالم نه در گیتی
کجا جویم ترا آخر من حیران نمی دانم
 

مهراب 17

Registered User
تاریخ عضویت
23 نوامبر 2013
نوشته‌ها
629
لایک‌ها
895
موبایلی که توی دست فشرده نشه...
به خاطر تو بوسیده نشه...
شب کنار بالش گذاشته نشه...
چند بار نیمه های شب...
به خاطر پیام های احتمالی چک نشه...
گوشی موبایل نیست که...
صرفا همون گوشت کوب معروفه...
که به خاطر نداشتن " تـــو " ...
باید روزی صد بار کوبیدش به دیوار...
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
از این تنهایی هزارساله
خسته‌ام
از این که صدای تو را بشنوم
خیال کنم وهم بوده
این که هرچی بخواهم بخرم
می گویم حالا نه
صبر می کنم وقتی آمد
یاز این اجاق خاموش
این قابلمه ها، ماهیتابه ها
این شراب که هنوز بازش نکرده ام
گیلاس های خاک گرفته
بشقاب های دلمرده
این فیلم که قرار بود با هم ببینیم
متکایی که سرت را می گذاشتی
خودم که بهانه‌جو شده
از انتظار خسته ام
همینجا نشسته ام
و فکر می کنم
چه خوب! که زمین گرد است
عشق من!
می روی آنقدر می روی
که بازآنسوی زمین می رسی به من.


عباس معروفی
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
تنهایـــــــــی را بلنــــــدترین شاخــــه ی درخـــت خوبــــ میفهــــمد...

انگــــــــار هرچه بزرگتر میشویـــــم تنهاتر میشویـــــم...

"براستــــی خدا" : از بزرگــــــی تنهاست یا از تنهایــــــی بزرگ...
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
وقتــﮯ میروــے פَـوآωـت بـآشـَב פَـتمـا {פֿـבآنگـﮬـבآر} بـگـویـﮯ! ║❤

تـآ פֿـבآ פَـواسَشــ رآ بیشتـَر بـــِﮧ مـَטּ بـבَهـَב؛║❤

آפֿـَـر میــــבآنـﮯ ║❤

פֿــــــــــــــــــــــــــــــבآ .║ ❤

بـــِﮧ هَـوآ ــے {تـو} مـَرآ {رَهـآ} ڪَـرבه اَست . [!] ║❤
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
حرف را باید زد!
درد را باید گفت!
سخن از مهر من و جور تو نیست
سخن از متلاشی شدن دوستی است
و عبث بودن پندار سرور آور مهر...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
آه ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
هیچ در عمق دو چشم خامشم
راز این دیوانگی را خوانده ای
هیچ می دانی که من در قلب خویش
نقشی از عشق تو پنهان داشتم
هیچ می دانی کز ای عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم
گفته اند آن زن زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان می دهد
آری اما بوسه از لبهای تو
بر لبان مرده ام جان میدهد
هرگزم در سر نباشد فکر نام
این منم کاینسان ترا جویم بکام
خلوتی می خواهم و آغوش تو
خلوتی می خواهم و لبهای جام
فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر
ساغری از باده ی هستی دهم
بستری می خواهم از گلهای سرخ
تا در آن یک شب ترا مستی دهم
آه ای مردی که لبهای مرا
از شراربوسه ها سوزانده ای
این کتابی بی سرانجامست و تو
صفحه کوتاهی از آن خوانده ای
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
32
محل سکونت
shangri
امـــروز نــه چـایـــم دارچیــن داشـت
نـه قهـــوه ام شکــر
نــه اینکــه نــخواهـم
حـــوصله اش را نــداشتــم
یعنـــی مــی دانـــی..
امـــروز نــبـودم
نــه!
امـــروز اصــلا نـبـــودم
مــن کـه خیلــی وقـــت اسـت
نـ.یـ.سـ.تـ.مـ..
امـــروز آفتــاب بـــود..بهــــار بــــود...
راحـــت بگویــمــت
امـــروز تــــو بایـــد مــی بـــودی
همـــه ی روزهـا بـه کنــار
تــو امــروز را عجیــب بـه مــــــن
وبه چشمهای منتظرم
بـدهـکـاری. . . !
 

sam_nevada

Registered User
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2011
نوشته‌ها
146
لایک‌ها
57
پس این است عشق:

اسکنه ی مجسمه ساز.

و سنگ، که در تمام زندگی‌اش

حتی یک کلمه بر زبانش نرفته‌است،

ناگهان

زیر آواز می‌زند.

*********
میلان روفوس

برگردان : محسن عمادی
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
نور محبت - بتول حسینی

ترک من کردي و رفتي و ندانم به کجايي
راستي از من و دل بيخبر اين قدر چرايي
واي اگر دولت الفت بفروشي و دگر ره
بينمت بر سر بازار محبت به گدايي
از وفا ره به درون قفس سينه ي من ار
که گرفتار دلم يابد از اين درد رهايي
من بجز مهر ندارم گهري در صدف دل
صدف بسته ي من گر نگشائي، چه گشايي
يار اگر پا بسرکوي دگر يار گذارد
پايد، اما تو بکوبم چو نهي پاي نپاي
در سرا پرده ي جانت نبود پر تو مهري
اي که با مايي و از ديده و دل هر دو جدايي
من باميد تو در خانه شب و روز نشينم
نا اميدم چه نهي، اي که اميد دل مايي
نگه نرگس بيمار سياهم به چه ماند؟
من مي ناب، که بر مستي از اين مي بفزايي
يک سر موي من ارزد به جهاني که جهاني
خواهداز توکه در اين حلقه به جز من نستايي
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تنها تو مي داني دلم سرشار تنهائي ست
چشم هاي خسته ام غمبار و باراني ست
تنها تو مي داني سكوتم پر زفرياد است
اندوهگين و خسته ام اما لبم شاد است
تنها تو مي داني چقدر غمگين و تنهايم
ماه و ستاره گشته است همدرد شب هايم
وقتي نباشي بي قرار و خسته مي مانم
هر دل خوشي را بي تو از آينه مي دانم
من خوب مي دانم دلم بي تو زمستاني ست
تنها پناهم اشك هاي سرد و باراني ست
من خوب مي دانم تنفس بي تو دشوار است
غم با وجود تو سرش همواره بر دار است
با من بمان اي خوب من اي ماه شب هايم
من با حضور سبز تو از عشق سرشارم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
آن قدر خوابت را دیده ام

که دیگر برایم واقعی نیستی

ذهنم پر می شود از موسیقی خیال تو .

سر بر آستان رویاهایم می کوبم

و آرزوی دیدار تو را زمزمه می کنم .

دستی از ورای خیال

دستانم را مسخ می کند

و سریرم را مسح می کشد .

دست ِ رسیده از خیال ِ تو را

دیوانه وار لمس می کنم

با لبان تکیده از نگاه ِ تو

افسوس ، که باز خواب دیده ام تو را !
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
چشمت شراب بود و نگاهت شراب تر

چشمت خراب کرد و نگاهت خراب تر

بی تاب مهربانی خورشید نیستم

بر من بتاب ای نگهت آفتاب تر

از بوی استجابت لبریز شد دلم

ای پرسش همیشۀ دل را جواب تر

ای ذات هر تغزل و معنای هر غزل

چون طبع عشق گرمی و چون روح آب، تر

ای همچو روح شعر خیال مرا ببر

همراه خود به سوی غزل های ناب تر

از من نبود هیچکس آبادتر ولی

آنک خراب کردی ام اینک خراب تر

جواد زهتاب
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
چشمانت چيست که مرا به سوي خود ميکشد؟
در گرمي دست هايت چيست که دستهايم آنها را ميطلبد؟
در آينه چشمهايم بنگر چه ميبيني؟ آيا ميبيني که تو را
ميبيند؟ صداي طپش قلبم را ميشنوي که فرياد ميزند
دوستت دارم
دوست ندارم که بگويم دوستت دارم
دوست دارم که بداني دوستت دارم.

"ناشناس"
 

Mohammad 20

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 مارس 2014
نوشته‌ها
6
لایک‌ها
5
سن
34
باز شب شد و به ارزويم نرسيدم
كه با صداي نفس هاي تو
در آغوش گرمت نواي زندگي را بخوانم
و همچون لالاي پر مهري با صداي نفست
به خواب روم
چه كنم شرمنده نبودي و نمردم
اما از نبودت هنوز تفاوت شب و روز را نفهميدم
كه با سياهي شب هم دردم
او به عشق آفتابش
و من به عشق آفتابم مي سوزم


Sent from my iPhone using Tapatalk
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
بازدرخلوت من دست خیال

صورت شاد تورا نقش نمود

بر لبانت هوس مستی ریخت

در نگاهت عطش توفان بود

یاد آن شب که تورا دیدم وگفت

دل من با دلت افسانه ی عشق

چشم من دید در آن چشم سیاه

نگهی تشنه و دیوانه ی عشق

رفتی و دردل من ماند بجای

عشقی آلوده به نومیدی و درد

نگهی گمشده در پرده ی اشک

حسرتی یخ زده در خنده ی سرد

فروغ فرخزاد


عشقی آلوده به نومیدی و درد

نگهی گمشده در پرده ی اشک

حسرتی یخ زده در خنده ی سرد
فروغ فرخزاد
 
بالا