برگزیده های پرشین تولز

مشاعره!!!

kourosh-ma

Registered User
تاریخ عضویت
31 مارس 2013
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
117
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,434
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
یا رب بگشا گره ز کار من زار
رحمی که زعقل عاجزم در همه کار
جز در گه تو کی بودم در گاهی
محروم ازین درم مکن یا غفار
ابوسعید ابوالخیر
 

kourosh-ma

Registered User
تاریخ عضویت
31 مارس 2013
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
117
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود
رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل توهم گشتی رقیب من؟
خیال خود به شبگردی به زلفت دیدم و گفتم:
رقیب من چه میخواهی تو از جان حبیب من؟
نهیبی میزدم با دل که زلفت را نلرزاند
ندانستم که زلفت هم، بلرزد با نهیب من
خوشم من با غم عشقت , طبیب آمد جوابش کن
حبیبم ! چشم بیمار تو بس باشد طبیب من...
شهریار
 

kourosh-ma

Registered User
تاریخ عضویت
31 مارس 2013
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
117
نمی ترسم نه از مار و نه از شیطان نه از جادو
غم خود را به یک سو هشته از غمخوار می ترسم
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,434
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
من و احتمال دوری ز رخ تو حاش لله
نفسی که بی تو آید نفس مجاز باشد
 

jlk135

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 آپریل 2015
نوشته‌ها
64
لایک‌ها
22
سن
28
محل سکونت
HaMeDaN
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند

خواجه ان است که باشد غم خدمتکارش
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,434
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
شیوهٔ عهدش دگر با انوری بخرند باز
خویشتن بفروخت در بازار او تدبیر چیست
انوری
 

kourosh-ma

Registered User
تاریخ عضویت
31 مارس 2013
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
117
تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن

در جهان گریاندن آسانست اشگی پاک کن

گر نسیم فیض خواهی ازگلستان وجود

یک‌سحر چون گل به عشق اوگریبان چاک کن

هرکه بار او سبکتر راه او نزدیکتر

بار تن بگذار و سیر انجم و افلاک کن

تا ز باغ خاطرت گل‌های شادی بشکفد

هرچه در دل تخم کین داری به زبر خاک کن

تا شوی فارغ بهار از بازبرس ابلهان

صوم‌رحمن کیر و چندی‌در سخن‌امساک کن

بهار
((((((((نون بده))))))
 

jlk135

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 آپریل 2015
نوشته‌ها
64
لایک‌ها
22
سن
28
محل سکونت
HaMeDaN
نردبان این جهان ما و منی ست

عاقبت این نردبان افتادنی ست

لاجرم هر کس که بالاتر نشست

استخوانش سخت تر خواهد شکست

(( ت بده ))
 

kourosh-ma

Registered User
تاریخ عضویت
31 مارس 2013
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
117
تا توانی خدمت رندان کن
بنیاد نماز و روزه ویران کن
بشنو سخن راست ز خیام عمر
می خور و ره زن و احسان کن
 

jlk135

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 آپریل 2015
نوشته‌ها
64
لایک‌ها
22
سن
28
محل سکونت
HaMeDaN
ناز بودی ناز کردی من خریدارت شدم
آمدی با جان و دل سر گرم بازارت شدم

ای همه زیبایی ات در واژه ها جاری شده
شعربودی شعرگویان محو دیدارت شدم
 

kourosh-ma

Registered User
تاریخ عضویت
31 مارس 2013
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
117
مقام امن و می ‌بی‌غش و رفیق شفیق
گرت مدام میسر شود زهی توفیق
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
 

jlk135

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 آپریل 2015
نوشته‌ها
64
لایک‌ها
22
سن
28
محل سکونت
HaMeDaN
قهر او از آشتی شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست معنی می دهد
قهر ما با دوست معنی می دهد
 

kourosh-ma

Registered User
تاریخ عضویت
31 مارس 2013
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
117
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
 

starshop

Registered User
تاریخ عضویت
28 دسامبر 2007
نوشته‌ها
538
لایک‌ها
595
سن
39
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا

این بگفت و رفت در دم زیر خاک
آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک

زانک عشق مردگان پاینده نیست
زانک مرده سوی ما آینده نیست

عشق زنده در روان و در بصر
هر دمی باشد ز غنچه تازه‌تر

عشق آن زنده گزین کو باقیست
کز شراب جان‌فزایت ساقیست

عشق آن بگزین که جمله انبیا
یافتند از عشق او کار و کیا

تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,434
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
تا دست ارادت به تو داده‌ست دلم
دامان طرب ز کف نهاده‌ست دلم

ره یافته در زلف دل آویز کجت
القصه به راه کج فتاده‌ست دلم

فروغی_ بسطامی
 

kourosh-ma

Registered User
تاریخ عضویت
31 مارس 2013
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
117
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی
وان ساقی سرمستی با ساغر شاهانه
ای لولی بربط زن تو مست تری یا من
ای پیش تو چو مستی افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
گفتم : ز کجایی تو؟ تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه
من بی دل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زین وقف به هوشیاران مسپار یکی دانه
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,434
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی
وان ساقی سرمستی با ساغر شاهانه
ای لولی بربط زن تو مست تری یا من
ای پیش تو چو مستی افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
گفتم : ز کجایی تو؟ تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه
من بی دل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زین وقف به هوشیاران مسپار یکی دانه
هزار سختی اگر بر من آید آسان است

که دوستی و ارادت هزار چندان است

سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

که خار دشت محبت گل است و ریحان است

سعدی
 

starshop

Registered User
تاریخ عضویت
28 دسامبر 2007
نوشته‌ها
538
لایک‌ها
595
سن
39
تا چند زنی بر من ز انکار تو خار آخر
من با تو نمی‌گویم ای مرده پار آخر

ماننده ابری تو هم مظلم و بی‌باران
تاریک مکن ای ابر یک قطره ببار آخر

این جمله فرمان‌ها از بهر قدر آمد
ای جبری غافل تو از لذت کار آخر

با کور کسی گوید کاین رشته به سوزن کش
با بسته کسی گوید کان جاست شکار آخر

با طفل دوروزه کس از شاهد و می‌گوید
یا با نظر حیوان از چشم خمار آخر

چون هیچ نیابی توی پهلوی زنان بنشین
از حلقه جانبازان بگذر به کنار آخر

در قدرت مخدومی شمس الحق تبریزی
غوطی بخوری بینی حق را به نظار آخر
 
بالا