برگزیده های پرشین تولز

کلوب هواداران منچستر یونایتد

Abbath

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2010
نوشته‌ها
2,362
لایک‌ها
27,705
محل سکونت
(Caspian(Qazvin
پخش اینجور صحنه ها تو لیگ برتر ممنوعه کلا

البته عباس اینا کار داخلی نیستا!
خیلی وقتا خود کارگردانا اونور عوض میکنن صحنرو همونطور که افشین زودتر گفت!

آخه داشت پخش می کرد اون صحنه رو! یه دفعه تصویر رفت روی گل ژیرو و تایم بازی هم مربوط به همون زمان گل بود،یعنی این طور به نظر می رسید که اون طرف سانسور نکردن، چون اگه سانسور می کردن تایم دست نمی خورد!

نمی دونم در کل بی خیال،فعلا این سه امتیاز شیرین رو بچسبیم :دی
 

dreamypixy

کاربر فعال بخش فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
11 ژوئن 2012
نوشته‌ها
3,873
لایک‌ها
12,610
محل سکونت
استان تهران
troll_football_image_22daf8fd4c711eead5051998f7312d32.jpg


troll_football_image_44445e590a8699b510e42bd2db01304c.jpg
 

plsboy

Registered User
تاریخ عضویت
29 آگوست 2011
نوشته‌ها
6,376
لایک‌ها
21,502
دوستان کسی به جدول نگاه کرده؟؟؟؟
الان چهارم هستیم بعداز سیتی!!!!!!
البته اختلاف امتیاز با 3 تیم بالای جدول کمی زیاد هستش ولی ما فقط سهمیه هدفمون هستش...
 

sara__joon

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
2 آگوست 2006
نوشته‌ها
5,355
لایک‌ها
5,607
محل سکونت
El Paso, Texas
تبریک میگم. نتیجه فوق العاده ای گرفتیم. نمیدونم چرا یه عده همچنان به تیم میتازن و غر میزنن. با این همه مصدوم + بیرون رفتن شاو میخواید چطوری بازی کنیم؟
تو اکثر بازی های بزرگ تیم میزبان مالکیت بیشتری داره ولی کار بزرگ رو ما کردیم که تونستیم 95 دقیقه با فقط 3 مدافع واقعی که 2 تاشون 19-20 ساله هستن جلوی آرسنال تو امارات گل نخوریم و 2 گل هم بزنیم.
یه ذره کردیت بدین به تلاش بازیکن ها و مربی.
 

Old Ali

کاربر افتخاری موسیقی
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
874
لایک‌ها
3,530
محل سکونت
Tehran
اول که تبریک. یک جونی گرفتیم و فعلا سهمیه رو تو دست داریم.

دوم نوشتهء بعضی از دوستان به من احساس این رو میده که یکی داره از تیم مقابل باهام کل کل میکنه! بازیکن‌های بی‌مصرف، مربی احمق، گل شانسی، تیم خوش شانس ...
نمی‌دونم زمان جوونی ِ ما، معمولا هوادارها کمی بیش‌تر تیم‌شون رو دوست داشتن. و من تو کتم نمیره که بگین، آخه روی تیم تعصب داریم و از کوره در میریم و قاطی می‌کنیم ...
خوب فقط من ِفوتبال نفهم ِعتیقه رو روشن کنید که ادبیات شما با رقبای خودمون چه فرقی داره؟ شما که همون چیزایی رو در مورد تیم میگین که همونا میگن!

سوم انتظار شما از بازی چی بود؟ رفتیم به استادیوم رقیب. رقیبی که در اول فصل، بالقوه کاندیدای قهرمانی هم بود (یعنی اینقدر تیم خوبیه). بعد هم تیمی داشتیم که همینجوری اگر تو فهرست بازیکن‌ها اسم رونی و دخیا نبود، من کهنسال هم نمی‌فهمیدم که این همون منچستر خودمه! این تیم جز دفاع، صبر و اتکا به وقایع فوتبالی چه کار دیگه‌ای می‌بایست می‌کرد؟ و مگه همین کارها نتیجه نداد؟ شانس آوردیم؟ خوب مگه بازی‌های دیگه‌ای نبود که منتهای بدشانسی رو آوردیم؟ پس اینم یک روی دیگهء فوتباله. مگه نه؟

چهارم چرا شانس آوردیم؟ چند تا توپ آرسنالی‌ها به تیرک خورد؟ چندتا تک به تک رو به اوت زدند؟ چند تا اشتباه فاحش داوری به ضررشون گرفته شد؟ نه عزیزان، تک به تک‌ها رو دخیا گرفت. پس بازیکن ما خوب بازی کرد. ما بودیم که تک به تکی هلو رو به اوت زدیم. ما بودیم که داور با سوت اشتباهش فرصت گل رو ازمون گرفت. پس اونا شانس آوردن.

و پنجم. با تیمی متشکل از لشگر مصدومای منچستر، میشه قهرمان اروپا شد. همین که الان چهارم هستیم، شاهکاره. شاهکار. منصف و واقع‌بین باشید.
ارادت
 

sara__joon

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
2 آگوست 2006
نوشته‌ها
5,355
لایک‌ها
5,607
محل سکونت
El Paso, Texas
چهارم چرا شانس آوردیم؟ چند تا توپ آرسنالی‌ها به تیرک خورد؟ چندتا تک به تک رو به اوت زدند؟ چند تا اشتباه فاحش داوری به ضررشون گرفته شد؟ نه عزیزان، تک به تک‌ها رو دخیا گرفت. پس بازیکن ما خوب بازی کرد. ما بودیم که تک به تکی هلو رو به اوت زدیم. ما بودیم که داور با سوت اشتباهش فرصت گل رو ازمون گرفت. پس اونا شانس آوردن.
اخراج نشدن ویلشر رو یادت رفت. خیلی راحت باید کارت قرمز می گرفت.
 

rhdan

Registered User
تاریخ عضویت
28 آگوست 2011
نوشته‌ها
2,353
لایک‌ها
2,716
محل سکونت
اصفهان
سلام
الان فرصت شد های لایتو دیدم.
بازی جالبی بود.
حیف دخیا هست از دستش بدیم. داره به بلوغ می رسه. جاگیری حرکاتش پرش و ...
تک تک به اخر دیماریا هم خیلی افتضاح بود! اخه همچین چیزی ادم از دست می ده!

گل اولو زدیم
فن خال نصفه نمیه بلند شد و با دست مشت کرده و سریعا نشست!
حالا رییس بود شصت تا جفتگ پارو بالانسو اینا می زد! :D
 

plsboy

Registered User
تاریخ عضویت
29 آگوست 2011
نوشته‌ها
6,376
لایک‌ها
21,502
نمیدونم این سایتها این خبرهای مسخره رو از کجا در میارن و این سایتهای ایرانی هم که دیگه خبر میسازن واسه خودشون!!!!
دیروز خبر اومد که فرمالن همسترینگ ترکونده(همون اول فصل هم خیلی خوشحال شدم که آرسنال بهمون ننداختش) نگاه کنید که چند دقیقه تا حالا بازی کرده این فصل و والدز بدون تیم، جالبه که خبر زدن که آرسنال و منچستر فرمالن رو میخوان!!!!!!!!!!!!!!:eek::eek::eek::eek::eek::eek::general304::general304::general304::general304::general304:
الان هم خبر زدن که منچستر میخواد یه بازیکن عتیغه دیگه بارسارو یعنی ترشتگن دروازه بان براسا رو بخره(اون هم با قیمت 80 میلیون یورو!!!!!!!!!!!!!!!:eek::eek::eek::eek::general304::general304::general304::general304:) که جایگزین دخیا بکنه!!!o_Oo_Oo_O
معلوم نیست که منبع این خبرها از کجا میاد!!!!
 

Old Ali

کاربر افتخاری موسیقی
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
874
لایک‌ها
3,530
محل سکونت
Tehran
یک نکتهء تاریخی
تو رو جان هر کی دوست دارین اینقدر یادآوری نکنین که سرنوشت لیورپول نگرانتون میکنه. به خدا داستان اینجوری نیست. حالا که شما هم جزو دلواپس‌ها قرار گرفته‌اید لااقل ببینید در آن تاریخ چه وقایعی رخ داد که از اون درس بگیرید.

احتمالا خیلی از شماها از قهرمانی‌های لیوپول فقط چیزی شنیدید و اون موقع اصلا نبودید یا خیلی کوچیک بودید. لیورپول اونقدر به قهرمانی عادت کرده بود که انگار ارث پدریه. دالگلیش رو که یک در میون قهرمان و نایب قهرمان میشد کنار زد تا دیگه فقط قهرمان بشه. نتیجه همینی شد که بعدا خوندید. یک زیاده‌طلبی و غرور احمقانه که تصور میکرد بازیکن‌های تیم‌های دیگه که اومدن تو زمین چمن، واسه چرا کردن اومدن و قراره که لیورپولی‌ها باهاشون خرس وسط بازی کنن.

بقیه هم که بیکار نبودن، کار کرده بودن و تلاش برای قهرمانی. لیورپول منسجم و مقتدر، به هر دلیلی (ولو احمقانه) رهبرش رو از دست داد (مقایسه کنید با خداحافظی سر الکس) و تیم یکهو به لرزه در اومد. فکر نکنید که بعد از دالگلیش، مدیران رفتند سراغ مربی تیم دسته دوم سنگاپور. نخیر اونا رونی موران رو کردن مربی. موران بازیکن، کاپیتان و مربی لیورپول بود. اونقدر لیورپولی بود که انگار مادرش اون رو تو رختکن آنفیلد زائیده بود. (قابل توجه دوستانی که مرتبا میگن گیگز که یک منچستری اصیله...). موران ِمادرمرده از اول با این تغییر و تحولات دست و پنچه نرم کرد. از اول هم گفتند این مربی برای دوران گذاره. بعد هم هواداران محترم شروع کردند به سوت و هو کردن و این داستان‌های کاریزما و قدرت ***** (یاد مویس نمی‌افتید؟) و موران رو که از همهء اون‌ها اصیل‌تر بود خنثی و عقیم کردند و تیم رو داغون‌تر. مربی زیر فشار سنگین تماشاگر و سایهء غول‌آسای دالگلیش خرد شد. یک فصله عذرش رو خواستند (یاد چیزی نمی‌افتید؟).

و نوبت رسید به گراهام سونس. اونقدر لیورپولی نبود که موران بود اما چنان **** مقتدری بود که مهم‌ترین وجهی که ازش به عنوان بازیکن و کاپیتان به یادها مونده، نقش‌اش در لیورپول بود. لامصب تو هفت فصل، پنج تا قهرمانی لیگ و سه تا قهرمانی اروپا رو به دست آورده بود. وسط زمین به نام باباش سند خورده بود. گل هم میزد فراوون (یاد اسکولزی نمی‌افتید؟). دیگه کاریزما و اقتدار و این قصه‌ها جای خود داره. اما چی شد؟
نخیر عزیزان، تیمی که به همت مدیران و البته تماشاگران و هواداران محترمش اونقدر زیر فشار قرار گرفته بود، به این زودی بازسازی بشو نبود. تازه مگه بقیه یونجه می‌خوردند که منتظر باشن یکی بیاد یک فوت کنه و اونا برن بشینن سر جاشون؟

سونس با همهء توانایی‌هاش نتونست تیم رو به سرعت به جایگاهش برگردونه. و نتیجه این شد که هواداران چنان بساطی راه انداختند که لیورپول بدبخت شد رفت پی کارش. البته اون تماشاگرها هم لابد تعصب داشتند، یا خیلی تیم‌شون رو دوست داشتن. حتما هم وقتی تیمشون می‌باخت میرفتن خونه زنشون رو کتک می‌زدند. نتیجهء این عشق و عاشقی اما چیز دیگری بود. فشار احمقانهء این هواداران عاشق و متعصب، موجب عکس‌العمل احمقانه‌تر مدیران شد. بجای اینکه به سونس فرصتی ده ساله بدن، بعد از سه فصل عذرش رو خواستند. خوب این که دیگه شانسی برای لیورپول نمی‌گذاشت و نگذاشت.

دقیقا در همون دورانی که لیورپول سر مست از پیروزی بود، مدیران باهوش یک باشگاه ریشه‌دار، داشتند تلاش می‌کردند که با حمایت همه جانبه از مربی تقریبا ناموفق‌شان، فرصت پیروزی‌های آینده را پی‌ریزی کنند. لازمه که بگم اسم اون باشگاه و مربی‌شون چی بود؟ موقعی که این صبوری و شعور داشت نتیجه می‌داد، همون تعصب و عشق لیورپولی‌ها (که من اسمش رو می‌گذارم دوستی خاله خرسه) خیلی به درد باشگاه منچستر خورد. اون فرصت به دست اومد و تاریخ ورق خورد.

تازه آرسنال هم بود که همین قدر صبورانه به پای آرسن ونگرش نشست و منتظر فرصت موند. و البته نتیجه‌اش را هم گرفت.

دوستانی که تاریخ رو تنها از روی آمار یادگرفته‌اند، میتونن هشدار بدن که وای وای وای، سرنوشت لیورپول رو نگاه کنید، ما اونجوری میشیم. ما دلواپسیم، بدجور.
اما تاریخ یک موجود زنده است. روابطش علت و معلولیست. نتایج امروزش در گرو تصمیمات دیروز است. این تاریخ به ما میگه که حتما باید از سرنوشت لیورپول درس گرفت و دونست که مدیران لیورپول، دقیقا همین کارهایی رو کردند که برخی دوستان محترم بنده در این صفحه مرتبا توصیه‌اش می‌کنند.

و بر این اساس باید صد هزار مرتبه شاکر بود که همین مدیران ظاهرا احمق، نفهم و گوسالهء فعلی منچستر یونایتد، اصلا کارهایی که این عزیزان توصیه می‌کنند را انجام نمی‌دهند. چقدر خوشحالم که با این توصیه‌ها (که فقط به دنبال معجزه است) آیندهء گیگز و اسکولز را خراب نکردند. مطمئن باشید اسکولز یا گیگزی فعلا به هیچ وجه نمی‌توانند جایگزین مربی مهیبی در قد و قوارهء فن‌خال باشند. اصلا این قیاس به شوخی بیشتر شبیه است. بزرگترین شانس‌شان این است که در مکتب سر الکس بزرگ شده‌اند و حالا در مکتب یک غول دیگر، برای مربی در حد یونایتد شدن، شاگردی می‌کنند تا روزش برسد.
خواهد رسید. صبر باید کرد.
 
Last edited:

rhdan

Registered User
تاریخ عضویت
28 آگوست 2011
نوشته‌ها
2,353
لایک‌ها
2,716
محل سکونت
اصفهان
یک نکتهء تاریخی
تو رو جان هر کی دوست دارین اینقدر یادآوری نکنین که سرنوشت لیورپول نگرانتون میکنه. به خدا داستان اینجوری نیست. حالا که شما هم جزو دلواپس‌ها قرار گرفته‌اید لااقل ببینید در آن تاریخ چه وقایعی رخ داد که از اون درس بگیرید.

احتمالا خیلی از شماها از قهرمانی‌های لیوپول فقط چیزی شنیدید و اون موقع اصلا نبودید یا خیلی کوچیک بودید. لیورپول اونقدر به قهرمانی عادت کرده بود که انگار ارث پدریه. دالگلیش رو که یک در میون قهرمان و نایب قهرمان میشد کنار زد تا دیگه فقط قهرمان بشه. نتیجه همینی شد که بعدا خوندید. یک زیاده‌طلبی و غرور احمقانه که تصور میکرد بازیکن‌های تیم‌های دیگه که اومدن تو زمین چمن، واسه چرا کردن اومدن و قراره که لیورپولی‌ها باهاشون خرس وسط بازی کنن.

بقیه هم که بیکار نبودن، کار کرده بودن و تلاش برای قهرمانی. لیورپول منسجم و مقتدر، به هر دلیلی (ولو احمقانه) رهبرش رو از دست داد (مقایسه کنید با خداحافظی سر الکس) و تیم یکهو به لرزه در اومد. فکر نکنید که بعد از دالگلیش، مدیران رفتند سراغ مربی تیم دسته دوم سنگاپور. نخیر اونا رونی موران رو کردن مربی. موران بازیکن، کاپیتان و مربی لیورپول بود. اونقدر لیورپولی بود که انگار مادرش اون رو تو رختکن آنفیلد زائیده بود. (قابل توجه دوستانی که مرتبا میگن گیگز که یک منچستری اصیله...). موران ِمادرمرده از اول با این تغییر و تحولات دست و پنچه نرم کرد. از اول هم گفتند این مربی برای دوران گذاره. بعد هم هواداران محترم شروع کردند به سوت و هو کردن و این داستان‌های کاریزما و قدرت ***** (یاد مویس نمی‌افتید؟) و موران رو که از همهء اون‌ها اصیل‌تر بود خنثی و عقیم کردند و تیم رو داغون‌تر. مربی زیر فشار سنگین تماشاگر و سایهء غول‌آسای دالگلیش خرد شد. یک فصله عذرش رو خواستند (یاد چیزی نمی‌افتید؟).

و نوبت رسید به گراهام سونس. اونقدر لیورپولی نبود که موران بود اما چنان **** مقتدری بود که مهم‌ترین وجهی که ازش به عنوان بازیکن و کاپیتان به یادها مونده، نقش‌اش در لیورپول بود. لامصب تو هفت فصل، پنج تا قهرمانی لیگ و سه تا قهرمانی اروپا رو به دست آورده بود. وسط زمین به نام باباش سند خورده بود. گل هم میزد فراوون (یاد اسکولزی نمی‌افتید؟). دیگه کاریزما و اقتدار و این قصه‌ها جای خود داره. اما چی شد؟
نخیر عزیزان، تیمی که به همت مدیران و البته تماشاگران و هواداران محترمش اونقدر زیر فشار قرار گرفته بود، به این زودی بازسازی بشو نبود. تازه مگه بقیه یونجه می‌خوردند که منتظر باشن یکی بیاد یک فوت کنه و اونا برن بشینن سر جاشون؟

سونس با همهء توانایی‌هاش نتونست تیم رو به سرعت به جایگاهش برگردونه. و نتیجه این شد که هواداران چنان بساطی راه انداختند که لیورپول بدبخت شد رفت پی کارش. البته اون تماشاگرها هم لابد تعصب داشتند، یا خیلی تیم‌شون رو دوست داشتن. حتما هم وقتی تیمشون می‌باخت میرفتن خونه زنشون رو کتک می‌زدند. نتیجهء این عشق و عاشقی اما چیز دیگری بود. فشار احمقانهء این هواداران عاشق و متعصب، موجب عکس‌العمل احمقانه‌تر مدیران شد. بجای اینکه به سونس فرصتی ده ساله بدن، بعد از سه فصل عذرش رو خواستند. خوب این که دیگه شانسی برای لیورپول نمی‌گذاشت و نگذاشت.

دقیقا در همون دورانی که لیورپول سر مست از پیروزی بود، مدیران باهوش یک باشگاه ریشه‌دار، داشتند تلاش می‌کردند که با حمایت همه جانبه از مربی تقریبا ناموفق‌شان، فرصت پیروزی‌های آینده را پی‌ریزی کنند. لازمه که بگم اسم اون باشگاه و مربی‌شون چی بود؟ موقعی که این صبوری و شعور داشت نتیجه می‌داد، همون تعصب و عشق لیورپولی‌ها (که من اسمش رو می‌گذارم دوستی خاله خرسه) خیلی به درد باشگاه منچستر خورد. اون فرصت به دست اومد و تاریخ ورق خورد.

تازه آرسنال هم بود که همین قدر صبورانه به پای آرسن ونگرش نشست و منتظر فرصت موند. و البته نتیجه‌اش را هم گرفت.

دوستانی که تاریخ رو تنها از روی آمار یادگرفته‌اند، میتونن هشدار بدن که وای وای وای، سرنوشت لیورپول رو نگاه کنید، ما اونجوری میشیم. ما دلواپسیم، بدجور.
اما تاریخ یک موجود زنده است. روابطش علت و معلولیست. نتایج امروزش در گرو تصمیمات دیروز است. این تاریخ به ما میگه که حتما باید از سرنوشت لیورپول درس گرفت و دونست که مدیران لیورپول، دقیقا همین کارهایی رو کردند که برخی دوستان محترم بنده در این صفحه مرتبا توصیه‌اش می‌کنند.

و بر این اساس باید صد هزار مرتبه شاکر بود که همین مدیران ظاهرا احمق، نفهم و گوسالهء فعلی منچستر یونایتد، اصلا کارهایی که این عزیزان توصیه می‌کنند را انجام نمی‌دهند. چقدر خوشحالم که با این توصیه‌ها (که فقط به دنبال معجزه است) آیندهء گیگز و اسکولز را خراب نکردند. مطمئن باشید اسکولز یا گیگزی فعلا به هیچ وجه نمی‌توانند جایگزین مربی مهیبی در قد و قوارهء فن‌خال باشند. اصلا این قیاس به شوخی بیشتر شبیه است. بزرگترین شانس‌شان این است که در مکتب سر الکس بزرگ شده‌اند و حالا در مکتب یک غول دیگر، برای مربی در حد یونایتد شدن، شاگردی می‌کنند تا روزش برسد.
خواهد رسید. صبر باید کرد.
سه خط نشده لایکو زدم!
باید گل بیاد مقاله تون بخره منتشر کنه!
 

Old Ali

کاربر افتخاری موسیقی
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
874
لایک‌ها
3,530
محل سکونت
Tehran

AslanSalarkia

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
25 جولای 2013
نوشته‌ها
7,283
لایک‌ها
22,271
محل سکونت
تهران
یک نکتهء تاریخی
تو رو جان هر کی دوست دارین اینقدر یادآوری نکنین که سرنوشت لیورپول نگرانتون میکنه. به خدا داستان اینجوری نیست. حالا که شما هم جزو دلواپس‌ها قرار گرفته‌اید لااقل ببینید در آن تاریخ چه وقایعی رخ داد که از اون درس بگیرید.

احتمالا خیلی از شماها از قهرمانی‌های لیوپول فقط چیزی شنیدید و اون موقع اصلا نبودید یا خیلی کوچیک بودید. لیورپول اونقدر به قهرمانی عادت کرده بود که انگار ارث پدریه. دالگلیش رو که یک در میون قهرمان و نایب قهرمان میشد کنار زد تا دیگه فقط قهرمان بشه. نتیجه همینی شد که بعدا خوندید. یک زیاده‌طلبی و غرور احمقانه که تصور میکرد بازیکن‌های تیم‌های دیگه که اومدن تو زمین چمن، واسه چرا کردن اومدن و قراره که لیورپولی‌ها باهاشون خرس وسط بازی کنن.

بقیه هم که بیکار نبودن، کار کرده بودن و تلاش برای قهرمانی. لیورپول منسجم و مقتدر، به هر دلیلی (ولو احمقانه) رهبرش رو از دست داد (مقایسه کنید با خداحافظی سر الکس) و تیم یکهو به لرزه در اومد. فکر نکنید که بعد از دالگلیش، مدیران رفتند سراغ مربی تیم دسته دوم سنگاپور. نخیر اونا رونی موران رو کردن مربی. موران بازیکن، کاپیتان و مربی لیورپول بود. اونقدر لیورپولی بود که انگار مادرش اون رو تو رختکن آنفیلد زائیده بود. (قابل توجه دوستانی که مرتبا میگن گیگز که یک منچستری اصیله...). موران ِمادرمرده از اول با این تغییر و تحولات دست و پنچه نرم کرد. از اول هم گفتند این مربی برای دوران گذاره. بعد هم هواداران محترم شروع کردند به سوت و هو کردن و این داستان‌های کاریزما و قدرت ***** (یاد مویس نمی‌افتید؟) و موران رو که از همهء اون‌ها اصیل‌تر بود خنثی و عقیم کردند و تیم رو داغون‌تر. مربی زیر فشار سنگین تماشاگر و سایهء غول‌آسای دالگلیش خرد شد. یک فصله عذرش رو خواستند (یاد چیزی نمی‌افتید؟).

و نوبت رسید به گراهام سونس. اونقدر لیورپولی نبود که موران بود اما چنان **** مقتدری بود که مهم‌ترین وجهی که ازش به عنوان بازیکن و کاپیتان به یادها مونده، نقش‌اش در لیورپول بود. لامصب تو هفت فصل، پنج تا قهرمانی لیگ و سه تا قهرمانی اروپا رو به دست آورده بود. وسط زمین به نام باباش سند خورده بود. گل هم میزد فراوون (یاد اسکولزی نمی‌افتید؟). دیگه کاریزما و اقتدار و این قصه‌ها جای خود داره. اما چی شد؟
نخیر عزیزان، تیمی که به همت مدیران و البته تماشاگران و هواداران محترمش اونقدر زیر فشار قرار گرفته بود، به این زودی بازسازی بشو نبود. تازه مگه بقیه یونجه می‌خوردند که منتظر باشن یکی بیاد یک فوت کنه و اونا برن بشینن سر جاشون؟

سونس با همهء توانایی‌هاش نتونست تیم رو به سرعت به جایگاهش برگردونه. و نتیجه این شد که هواداران چنان بساطی راه انداختند که لیورپول بدبخت شد رفت پی کارش. البته اون تماشاگرها هم لابد تعصب داشتند، یا خیلی تیم‌شون رو دوست داشتن. حتما هم وقتی تیمشون می‌باخت میرفتن خونه زنشون رو کتک می‌زدند. نتیجهء این عشق و عاشقی اما چیز دیگری بود. فشار احمقانهء این هواداران عاشق و متعصب، موجب عکس‌العمل احمقانه‌تر مدیران شد. بجای اینکه به سونس فرصتی ده ساله بدن، بعد از سه فصل عذرش رو خواستند. خوب این که دیگه شانسی برای لیورپول نمی‌گذاشت و نگذاشت.

دقیقا در همون دورانی که لیورپول سر مست از پیروزی بود، مدیران باهوش یک باشگاه ریشه‌دار، داشتند تلاش می‌کردند که با حمایت همه جانبه از مربی تقریبا ناموفق‌شان، فرصت پیروزی‌های آینده را پی‌ریزی کنند. لازمه که بگم اسم اون باشگاه و مربی‌شون چی بود؟ موقعی که این صبوری و شعور داشت نتیجه می‌داد، همون تعصب و عشق لیورپولی‌ها (که من اسمش رو می‌گذارم دوستی خاله خرسه) خیلی به درد باشگاه منچستر خورد. اون فرصت به دست اومد و تاریخ ورق خورد.

تازه آرسنال هم بود که همین قدر صبورانه به پای آرسن ونگرش نشست و منتظر فرصت موند. و البته نتیجه‌اش را هم گرفت.

دوستانی که تاریخ رو تنها از روی آمار یادگرفته‌اند، میتونن هشدار بدن که وای وای وای، سرنوشت لیورپول رو نگاه کنید، ما اونجوری میشیم. ما دلواپسیم، بدجور.
اما تاریخ یک موجود زنده است. روابطش علت و معلولیست. نتایج امروزش در گرو تصمیمات دیروز است. این تاریخ به ما میگه که حتما باید از سرنوشت لیورپول درس گرفت و دونست که مدیران لیورپول، دقیقا همین کارهایی رو کردند که برخی دوستان محترم بنده در این صفحه مرتبا توصیه‌اش می‌کنند.

و بر این اساس باید صد هزار مرتبه شاکر بود که همین مدیران ظاهرا احمق، نفهم و گوسالهء فعلی منچستر یونایتد، اصلا کارهایی که این عزیزان توصیه می‌کنند را انجام نمی‌دهند. چقدر خوشحالم که با این توصیه‌ها (که فقط به دنبال معجزه است) آیندهء گیگز و اسکولز را خراب نکردند. مطمئن باشید اسکولز یا گیگزی فعلا به هیچ وجه نمی‌توانند جایگزین مربی مهیبی در قد و قوارهء فن‌خال باشند. اصلا این قیاس به شوخی بیشتر شبیه است. بزرگترین شانس‌شان این است که در مکتب سر الکس بزرگ شده‌اند و حالا در مکتب یک غول دیگر، برای مربی در حد یونایتد شدن، شاگردی می‌کنند تا روزش برسد.
خواهد رسید. صبر باید کرد.
علی جان بدون هیچ تعارفی زیباترین و مفیدترین پستی که از اول عضویتم توی این انجمن و این تاپیک خوندم این پست شما بود.
فوق العاده گیرا و دقیق. تشکر بسیار!

Sent from my LG-D802 using Tapatalk
 

seyyed mohammad

Registered User
تاریخ عضویت
3 آگوست 2010
نوشته‌ها
1,116
لایک‌ها
972
محل سکونت
Mashhad
یک نکتهء تاریخی
تو رو جان هر کی دوست دارین اینقدر یادآوری نکنین که سرنوشت لیورپول نگرانتون میکنه. به خدا داستان اینجوری نیست. حالا که شما هم جزو دلواپس‌ها قرار گرفته‌اید لااقل ببینید در آن تاریخ چه وقایعی رخ داد که از اون درس بگیرید.

احتمالا خیلی از شماها از قهرمانی‌های لیوپول فقط چیزی شنیدید و اون موقع اصلا نبودید یا خیلی کوچیک بودید. لیورپول اونقدر به قهرمانی عادت کرده بود که انگار ارث پدریه. دالگلیش رو که یک در میون قهرمان و نایب قهرمان میشد کنار زد تا دیگه فقط قهرمان بشه. نتیجه همینی شد که بعدا خوندید. یک زیاده‌طلبی و غرور احمقانه که تصور میکرد بازیکن‌های تیم‌های دیگه که اومدن تو زمین چمن، واسه چرا کردن اومدن و قراره که لیورپولی‌ها باهاشون خرس وسط بازی کنن.

بقیه هم که بیکار نبودن، کار کرده بودن و تلاش برای قهرمانی. لیورپول منسجم و مقتدر، به هر دلیلی (ولو احمقانه) رهبرش رو از دست داد (مقایسه کنید با خداحافظی سر الکس) و تیم یکهو به لرزه در اومد. فکر نکنید که بعد از دالگلیش، مدیران رفتند سراغ مربی تیم دسته دوم سنگاپور. نخیر اونا رونی موران رو کردن مربی. موران بازیکن، کاپیتان و مربی لیورپول بود. اونقدر لیورپولی بود که انگار مادرش اون رو تو رختکن آنفیلد زائیده بود. (قابل توجه دوستانی که مرتبا میگن گیگز که یک منچستری اصیله...). موران ِمادرمرده از اول با این تغییر و تحولات دست و پنچه نرم کرد. از اول هم گفتند این مربی برای دوران گذاره. بعد هم هواداران محترم شروع کردند به سوت و هو کردن و این داستان‌های کاریزما و قدرت ***** (یاد مویس نمی‌افتید؟) و موران رو که از همهء اون‌ها اصیل‌تر بود خنثی و عقیم کردند و تیم رو داغون‌تر. مربی زیر فشار سنگین تماشاگر و سایهء غول‌آسای دالگلیش خرد شد. یک فصله عذرش رو خواستند (یاد چیزی نمی‌افتید؟).

و نوبت رسید به گراهام سونس. اونقدر لیورپولی نبود که موران بود اما چنان **** مقتدری بود که مهم‌ترین وجهی که ازش به عنوان بازیکن و کاپیتان به یادها مونده، نقش‌اش در لیورپول بود. لامصب تو هفت فصل، پنج تا قهرمانی لیگ و سه تا قهرمانی اروپا رو به دست آورده بود. وسط زمین به نام باباش سند خورده بود. گل هم میزد فراوون (یاد اسکولزی نمی‌افتید؟). دیگه کاریزما و اقتدار و این قصه‌ها جای خود داره. اما چی شد؟
نخیر عزیزان، تیمی که به همت مدیران و البته تماشاگران و هواداران محترمش اونقدر زیر فشار قرار گرفته بود، به این زودی بازسازی بشو نبود. تازه مگه بقیه یونجه می‌خوردند که منتظر باشن یکی بیاد یک فوت کنه و اونا برن بشینن سر جاشون؟

سونس با همهء توانایی‌هاش نتونست تیم رو به سرعت به جایگاهش برگردونه. و نتیجه این شد که هواداران چنان بساطی راه انداختند که لیورپول بدبخت شد رفت پی کارش. البته اون تماشاگرها هم لابد تعصب داشتند، یا خیلی تیم‌شون رو دوست داشتن. حتما هم وقتی تیمشون می‌باخت میرفتن خونه زنشون رو کتک می‌زدند. نتیجهء این عشق و عاشقی اما چیز دیگری بود. فشار احمقانهء این هواداران عاشق و متعصب، موجب عکس‌العمل احمقانه‌تر مدیران شد. بجای اینکه به سونس فرصتی ده ساله بدن، بعد از سه فصل عذرش رو خواستند. خوب این که دیگه شانسی برای لیورپول نمی‌گذاشت و نگذاشت.

دقیقا در همون دورانی که لیورپول سر مست از پیروزی بود، مدیران باهوش یک باشگاه ریشه‌دار، داشتند تلاش می‌کردند که با حمایت همه جانبه از مربی تقریبا ناموفق‌شان، فرصت پیروزی‌های آینده را پی‌ریزی کنند. لازمه که بگم اسم اون باشگاه و مربی‌شون چی بود؟ موقعی که این صبوری و شعور داشت نتیجه می‌داد، همون تعصب و عشق لیورپولی‌ها (که من اسمش رو می‌گذارم دوستی خاله خرسه) خیلی به درد باشگاه منچستر خورد. اون فرصت به دست اومد و تاریخ ورق خورد.

تازه آرسنال هم بود که همین قدر صبورانه به پای آرسن ونگرش نشست و منتظر فرصت موند. و البته نتیجه‌اش را هم گرفت.

دوستانی که تاریخ رو تنها از روی آمار یادگرفته‌اند، میتونن هشدار بدن که وای وای وای، سرنوشت لیورپول رو نگاه کنید، ما اونجوری میشیم. ما دلواپسیم، بدجور.
اما تاریخ یک موجود زنده است. روابطش علت و معلولیست. نتایج امروزش در گرو تصمیمات دیروز است. این تاریخ به ما میگه که حتما باید از سرنوشت لیورپول درس گرفت و دونست که مدیران لیورپول، دقیقا همین کارهایی رو کردند که برخی دوستان محترم بنده در این صفحه مرتبا توصیه‌اش می‌کنند.

و بر این اساس باید صد هزار مرتبه شاکر بود که همین مدیران ظاهرا احمق، نفهم و گوسالهء فعلی منچستر یونایتد، اصلا کارهایی که این عزیزان توصیه می‌کنند را انجام نمی‌دهند. چقدر خوشحالم که با این توصیه‌ها (که فقط به دنبال معجزه است) آیندهء گیگز و اسکولز را خراب نکردند. مطمئن باشید اسکولز یا گیگزی فعلا به هیچ وجه نمی‌توانند جایگزین مربی مهیبی در قد و قوارهء فن‌خال باشند. اصلا این قیاس به شوخی بیشتر شبیه است. بزرگترین شانس‌شان این است که در مکتب سر الکس بزرگ شده‌اند و حالا در مکتب یک غول دیگر، برای مربی در حد یونایتد شدن، شاگردی می‌کنند تا روزش برسد.
خواهد رسید. صبر باید کرد.
هیچ حرفی ندارم علی اقا.بسیار لذت بردیم.اقا یکی اینو ترجمه کنه بزاره تو پیج طرفداری منچستر تو توییتر و فیس بوق.
 

dreamypixy

کاربر فعال بخش فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
11 ژوئن 2012
نوشته‌ها
3,873
لایک‌ها
12,610
محل سکونت
استان تهران
یک نکتهء تاریخی
تو رو جان هر کی دوست دارین اینقدر یادآوری نکنین که سرنوشت لیورپول نگرانتون میکنه. به خدا داستان اینجوری نیست. حالا که شما هم جزو دلواپس‌ها قرار گرفته‌اید لااقل ببینید در آن تاریخ چه وقایعی رخ داد که از اون درس بگیرید.

احتمالا خیلی از شماها از قهرمانی‌های لیوپول فقط چیزی شنیدید و اون موقع اصلا نبودید یا خیلی کوچیک بودید. لیورپول اونقدر به قهرمانی عادت کرده بود که انگار ارث پدریه. دالگلیش رو که یک در میون قهرمان و نایب قهرمان میشد کنار زد تا دیگه فقط قهرمان بشه. نتیجه همینی شد که بعدا خوندید. یک زیاده‌طلبی و غرور احمقانه که تصور میکرد بازیکن‌های تیم‌های دیگه که اومدن تو زمین چمن، واسه چرا کردن اومدن و قراره که لیورپولی‌ها باهاشون خرس وسط بازی کنن.

بقیه هم که بیکار نبودن، کار کرده بودن و تلاش برای قهرمانی. لیورپول منسجم و مقتدر، به هر دلیلی (ولو احمقانه) رهبرش رو از دست داد (مقایسه کنید با خداحافظی سر الکس) و تیم یکهو به لرزه در اومد. فکر نکنید که بعد از دالگلیش، مدیران رفتند سراغ مربی تیم دسته دوم سنگاپور. نخیر اونا رونی موران رو کردن مربی. موران بازیکن، کاپیتان و مربی لیورپول بود. اونقدر لیورپولی بود که انگار مادرش اون رو تو رختکن آنفیلد زائیده بود. (قابل توجه دوستانی که مرتبا میگن گیگز که یک منچستری اصیله...). موران ِمادرمرده از اول با این تغییر و تحولات دست و پنچه نرم کرد. از اول هم گفتند این مربی برای دوران گذاره. بعد هم هواداران محترم شروع کردند به سوت و هو کردن و این داستان‌های کاریزما و قدرت ***** (یاد مویس نمی‌افتید؟) و موران رو که از همهء اون‌ها اصیل‌تر بود خنثی و عقیم کردند و تیم رو داغون‌تر. مربی زیر فشار سنگین تماشاگر و سایهء غول‌آسای دالگلیش خرد شد. یک فصله عذرش رو خواستند (یاد چیزی نمی‌افتید؟).

و نوبت رسید به گراهام سونس. اونقدر لیورپولی نبود که موران بود اما چنان **** مقتدری بود که مهم‌ترین وجهی که ازش به عنوان بازیکن و کاپیتان به یادها مونده، نقش‌اش در لیورپول بود. لامصب تو هفت فصل، پنج تا قهرمانی لیگ و سه تا قهرمانی اروپا رو به دست آورده بود. وسط زمین به نام باباش سند خورده بود. گل هم میزد فراوون (یاد اسکولزی نمی‌افتید؟). دیگه کاریزما و اقتدار و این قصه‌ها جای خود داره. اما چی شد؟
نخیر عزیزان، تیمی که به همت مدیران و البته تماشاگران و هواداران محترمش اونقدر زیر فشار قرار گرفته بود، به این زودی بازسازی بشو نبود. تازه مگه بقیه یونجه می‌خوردند که منتظر باشن یکی بیاد یک فوت کنه و اونا برن بشینن سر جاشون؟

سونس با همهء توانایی‌هاش نتونست تیم رو به سرعت به جایگاهش برگردونه. و نتیجه این شد که هواداران چنان بساطی راه انداختند که لیورپول بدبخت شد رفت پی کارش. البته اون تماشاگرها هم لابد تعصب داشتند، یا خیلی تیم‌شون رو دوست داشتن. حتما هم وقتی تیمشون می‌باخت میرفتن خونه زنشون رو کتک می‌زدند. نتیجهء این عشق و عاشقی اما چیز دیگری بود. فشار احمقانهء این هواداران عاشق و متعصب، موجب عکس‌العمل احمقانه‌تر مدیران شد. بجای اینکه به سونس فرصتی ده ساله بدن، بعد از سه فصل عذرش رو خواستند. خوب این که دیگه شانسی برای لیورپول نمی‌گذاشت و نگذاشت.

دقیقا در همون دورانی که لیورپول سر مست از پیروزی بود، مدیران باهوش یک باشگاه ریشه‌دار، داشتند تلاش می‌کردند که با حمایت همه جانبه از مربی تقریبا ناموفق‌شان، فرصت پیروزی‌های آینده را پی‌ریزی کنند. لازمه که بگم اسم اون باشگاه و مربی‌شون چی بود؟ موقعی که این صبوری و شعور داشت نتیجه می‌داد، همون تعصب و عشق لیورپولی‌ها (که من اسمش رو می‌گذارم دوستی خاله خرسه) خیلی به درد باشگاه منچستر خورد. اون فرصت به دست اومد و تاریخ ورق خورد.

تازه آرسنال هم بود که همین قدر صبورانه به پای آرسن ونگرش نشست و منتظر فرصت موند. و البته نتیجه‌اش را هم گرفت.

دوستانی که تاریخ رو تنها از روی آمار یادگرفته‌اند، میتونن هشدار بدن که وای وای وای، سرنوشت لیورپول رو نگاه کنید، ما اونجوری میشیم. ما دلواپسیم، بدجور.
اما تاریخ یک موجود زنده است. روابطش علت و معلولیست. نتایج امروزش در گرو تصمیمات دیروز است. این تاریخ به ما میگه که حتما باید از سرنوشت لیورپول درس گرفت و دونست که مدیران لیورپول، دقیقا همین کارهایی رو کردند که برخی دوستان محترم بنده در این صفحه مرتبا توصیه‌اش می‌کنند.

و بر این اساس باید صد هزار مرتبه شاکر بود که همین مدیران ظاهرا احمق، نفهم و گوسالهء فعلی منچستر یونایتد، اصلا کارهایی که این عزیزان توصیه می‌کنند را انجام نمی‌دهند. چقدر خوشحالم که با این توصیه‌ها (که فقط به دنبال معجزه است) آیندهء گیگز و اسکولز را خراب نکردند. مطمئن باشید اسکولز یا گیگزی فعلا به هیچ وجه نمی‌توانند جایگزین مربی مهیبی در قد و قوارهء فن‌خال باشند. اصلا این قیاس به شوخی بیشتر شبیه است. بزرگترین شانس‌شان این است که در مکتب سر الکس بزرگ شده‌اند و حالا در مکتب یک غول دیگر، برای مربی در حد یونایتد شدن، شاگردی می‌کنند تا روزش برسد.
خواهد رسید. صبر باید کرد.

علی آقا عالی بود این مطلب، دست مریزاد. بسی لذت بردم از خوندنش، مخصوصا اون قسمتی که سرمربیگری یونایتد واسه گیگز و اسکولز و امثالهم هنوز زوده و باید فعلا یاد بگیرن تا بتونن سرمربی یونایتد بشن. من هم شدیدا با این موضوع موافقم.
 
بالا