iman_n21
کاربر تازه وارد
- تاریخ عضویت
- 16 ژانویه 2007
- نوشتهها
- 291
- لایکها
- 16
سلام
از دوستان خواهش میکنم در کتابها و متونی که خوندن، بخشهایی رو که توصیفی بوده و به نظرشون جالب بوده رو در اختیار بقیه هم قرار بدن ...
اول هم خودم میزارم
مهم نیست در چه موردی و موضوعی باشه ،البته من خودم از توصیف اشخاص بیشتر لذت میبرم به خصوص عشق و معشوقه!، همچنین از توصیف حالات روحی یک شخص (با چیزی شبیه این، شبیه شرح حال)
شب کارنوال داشتم با زنی که هیچوقت صورتش را ندیدم تانگوی آپاچه میرقصیدم. شاید بیست کیلو از من سنگین تر و دو وجب بلندتر بود و با این حال مثل پری در باد با من همقدمی می کرد. آن چنان چسبیده میرقصیدیم که گردش خون را در رگهایش حس می کردم. نفس نفس زدنهایش ، بوی عرق بدن و سینه های نجومی اش مرا در حالت رخوت لذت بخشی فرو برد. در این هنگام بود که زوزه مرگ برای اولین بار تکانم داد و چیزی نمانده بود که به زمین بیافتم. همچون ندایی وحشیانه در گوش هایم: چه حالا چه صد سال دیگه، هر کاری کنی بالاخره می میری. وحشت زده مرا از خودش جدا کرد: چت شد؟ سعی کردم قلبم را آرام کنم: هیچی ، به خاطر تو دارم میلرزم.
روسپیان سودا زده ی من - گابریل گارسیا مارکز
از دوستان خواهش میکنم در کتابها و متونی که خوندن، بخشهایی رو که توصیفی بوده و به نظرشون جالب بوده رو در اختیار بقیه هم قرار بدن ...
اول هم خودم میزارم
مهم نیست در چه موردی و موضوعی باشه ،البته من خودم از توصیف اشخاص بیشتر لذت میبرم به خصوص عشق و معشوقه!، همچنین از توصیف حالات روحی یک شخص (با چیزی شبیه این، شبیه شرح حال)
-----------------------------------------
شب کارنوال داشتم با زنی که هیچوقت صورتش را ندیدم تانگوی آپاچه میرقصیدم. شاید بیست کیلو از من سنگین تر و دو وجب بلندتر بود و با این حال مثل پری در باد با من همقدمی می کرد. آن چنان چسبیده میرقصیدیم که گردش خون را در رگهایش حس می کردم. نفس نفس زدنهایش ، بوی عرق بدن و سینه های نجومی اش مرا در حالت رخوت لذت بخشی فرو برد. در این هنگام بود که زوزه مرگ برای اولین بار تکانم داد و چیزی نمانده بود که به زمین بیافتم. همچون ندایی وحشیانه در گوش هایم: چه حالا چه صد سال دیگه، هر کاری کنی بالاخره می میری. وحشت زده مرا از خودش جدا کرد: چت شد؟ سعی کردم قلبم را آرام کنم: هیچی ، به خاطر تو دارم میلرزم.
روسپیان سودا زده ی من - گابریل گارسیا مارکز