• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

اشعار سروده شده توسط کاربران پرشين تولز

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
اسم نوشته هام رو نمی زارم شعر...یه جور خط خطی...شاید نثر..
نظرتون رو بگید:blush:


--------------
یاد من باشد که همه ی انسان ها تنها هستند

یاد من باشد که "عشق"دزدیده ترین واژه ی زمین است

یاد من باشد که فراموشی حربه ی دل خوشی هاست

یاد من باشد که قانون زمین پست ترین محبت است



یاد من باشد اقاقی مرده ست

یاد من باشد پول واژه ی وابستگی هاست

یاد من باشد با اشک نگویم من خوشبختم

یاد من باشد رازم را به سنگ نگویم

یاد من باشد سهراب و فروغ را پنهان بکنم

یاد من باشد واژه را دزدیدم



یاد من باشد حافظه ی انسان ها مثل غذای دیشب است!!



یاد من باشد که هنوز "دوست" مقدس ترین اتفاقی ست که جریان دارد

یاد من باشد که مادر همیشه مادر ست

یاد من باشد که عاشق نشوم

یاد من باشد که عاشق بمیرم!!

یاد من باشد که دنیا مزرعه ی خاطره هاست

یاد من باشد کودکی زیباترین روزها بود

یاد من باشد که خوشبختی یعنی پشت سر



یاد من باشد که اشک هایم را پنهان بکنم

یاد من باشد موقع نوشتن بغض نکنم

یاد من باشد که بغض را فریاد نکنم



یاد من باشد حربه ی نفس کشیدن خفه شدن است

یاد من باشد که"تبعیض"حل شده ترین واژه ی زمین است

یاد من باشد که برای نفس آزاد کشیدن ،پست باشم

یاد من باشد که به این مردم دیگر اعتماد نکنم

یاد من باشد چه کسی خنجر زد

یاد من باشد بی صدا بارها شکستم

یاد من باشد که "فکر"بزرگترین حماقت دنیاست



یاد من باشد "تحقیر"فقط برای من تلخ نبود!

یاد من باشد که از سهراب دزدیدم



یاد من باشد که یادم بماند که تنها هستم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
و بزار خیال کنم

و بزار در آغوش تو خیال کنم

خیال خام،یاوه،پوچ و هر چه که بوی تهی بودن می دهد





بگذار لهجه ی گل ها را به یاد بیاورم

بگذار تُن صدای مسافر را مزه مزه کنم



و بگذار،بگذار که خیال کنم

خیال کنم به بودنم

به زیبا بودنم

هر چند خیال پوچی ست

اما تو را قسم

بگذار خیال کنم

شاید این خیال مرا زنده کرد

شاید به آغوش گلها برگشتم





خیال،خیال...

تا نفس جاری ست بگذار خیال تو را هم مزه مزه کنم

بگذار داغ داغ هورت بکشم

حتی اگر زبانم بسوزد

ولی به خدا دَم نمی زنم



بگذار خیال کنم

تو را،گل ها را

خیال،خیال انگیزی ست





و بگذار

دم مرگ من رسیده

برای آخرین بار

لحظه ای خیال کنم

به پاک بودنم!!

با تمام واهی بودنش



بگذار خیال کنم

باور کنم

که یک روزی

پاک بودم!!

می خواهم به همان یک روز افتخار کنم

حتی اگر آن یک روزهم فقط یک خیال باشد....

بگذار خیال کنم


بگذار خیال کنم که آرزوهای کودکیم بر باد نرفته ست....



پ.ن:دوستان نظری؟چیزی؟:blush:
 

pany

Registered User
تاریخ عضویت
4 آپریل 2008
نوشته‌ها
677
لایک‌ها
19
الان یکی از اشعارم رو که به تازگی سرودم و بسیار مورد توجه اهل ادب قرار گرفت براتون میزارم .


ساختمان جنوبی


دیروز وارد ساختمان جنوبی شدم

اسانسوری در گوشه سالن بود که داشت بالا میرفت ......

اسانسور دوباره باز گشت

میرفت و باز میگشت

اسانسور بالا رفت و پایین وامد

بالا رفت .......

پایین اومد.........

بالا

پایین

بالا

پایین

بالا

پایین

بالا

پایین

بالا

پایین

بالا

پایین

بالا

پایین

بالا

پایین

بالا

پایین

بالا

پایین

بالا

پایین ........


اسانسور رفت......
 

senator2007

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 مارس 2010
نوشته‌ها
7
لایک‌ها
0
خواهش میکنم نظر بدین



این قلم این ورق
از کجا میایی بی رمق
صبوری کن صبوری یار یار است
چون یاران در صبوری ,در دیاری میروند
که در ان ریشه صبر است و بیابان نیرنگ
در ان دیار ادمی روبه بود
چون زبانش رو به روی عاقلان کوته بود
روبه هردم دم خم کرد
چون کلاغ عاقل شد
عاقلان مثل کلاغ
کاهلان مثل الاق
دیگران میپرسند
من نگویم سخن من این است
چون غیر این هرگز ندیدم
به یادم امد
معلمم یادم داد
داستانی خواند روبه,کلاغ ناعقل کرد
ادمی روبه بود
اشیانش میسوخت
در دیارش چون بود
عالم شده بود محو روبه سخنان
روبه صفتان خود میدانند
من تهی از انم که بگویم روبهی
خود بگو در این میان چه کسی روبه بود؟
 
Last edited:

senator2007

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 مارس 2010
نوشته‌ها
7
لایک‌ها
0
نوشته ام تر می شد
گونه ام خیس می گشت
بی رهی پر کشید
بی صدا حرفی زد
بی دلیل چیزی خواست
بی دلی عاشق شد
بی ندا اگاه شد
بی قلم نقشی زد
نقش ها یاری نکرد
بی هدف راهی جست
بی تفکر عاقل شد
بی صدا و بی رمق, بی تفکر بی درنگ
بی دلی و با ندا اگاه شد



((((((مهران_ر))))))
 

senator2007

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 مارس 2010
نوشته‌ها
7
لایک‌ها
0
این نگاهها از چه هستند و کجا خواهند رفت
این نگاهها با نگاهت در نگاهم یار شد
همدمت بی فریاد در شلوغی داد زد
همدمت بی تبق , مردمان با چماق
همدمت سر کوب شد
جامه اش از دست رفت
همدمت محرم شد
ناله ات فریاد شد
همدمت ساده و بی الایش
چون دریا دلش در اسایش
همدمت رفت , همدمت ادم شد
همدمت رفت بی رمق و بی صدا

همدمت بی قلم شاعر شد



((((((مهران_ر))))))
 

kaktus11

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
8 فوریه 2010
نوشته‌ها
43
لایک‌ها
0
محل سکونت
توی جبر جغرافیایی
کاش

کاش سینه ام خالی بود از دل
تا جای آن عکس تو می کاشتم

تو بودی آن کس که دادیم جان و
من ساده آن کس را خدا می پنداشتم

کهکشان ستاره بودی و
در آسمانم من فقط تو را داشتم

ببخشایم تو خورشید بودی و
من غافل تو را ستاره می انگاشتم

کاش سینه ات خالی نبود از دل
تا با دل ما کمی می ساختی

هزار بار در بازی عشقت باختم
ای کاش تو هم یکبار می باختی

کاش مرا در گوشه ای از
آسمان پر ستاره ات می کاشتی

یا لااقل نامم را در خطی
از دفتر عشقت می نگاشتی​
 

azita61

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 جولای 2007
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
0
پیش من می آیی

روی لبهای قشنگت رنگ لبخند بزن

به لبان تو

این رنگ نمی آیدو تو می دانی

خط بزن واژه خاموشی را

به من امید بده

غصه را خاک کن و حرف بزن.
 

setare sobh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 ژانویه 2011
نوشته‌ها
13
لایک‌ها
0
این قسمت رو زدم تا دوستان اگر احیانا شعری سرودند ، این جا بنویسند....
فراموش نشه این جا فقط اشعار باید از خودتون باشه. و تا اونجا که من گشتم تاپیک مشابه ندیدم.
حالا هم خودم شروع می کنم:
پسر واعظ شهراست همین سگ سانی که نشسته ست به پیشم ، تو خود این می دانی
ادبیاتم اگر نیست مودب بپذیر که ز شاگردی آن است که این می خوانی
** این شعر در وصف استاد بی بدیل ادبیات شهرمون (حاج آقا واعظ پور) گفته شده... البته این دو تا بیت رو من جمعا تو 2-3 دقیقه و در حالی که خیلی عصبانی بودم گفتم... و همون طور هم که تو بیت دوم گفتم اگربی ادبانه هست ، تقصیر از من نیست.

سلام
دروغ است

باور نكن

مرا به جزيره اي گمنام فرستاده اند

كه عشق را به انتظار بگذارند

وجود من از پيچك هاي كوچك پير شده

شك داري

بويم كن

و نفس هايم را به شهادت بخوان.
 

reza 206

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
26 آپریل 2010
نوشته‌ها
116
لایک‌ها
2
محل سکونت
سبزوار
می گیرم گاهی زانوی غم در فراقت
آرزویم دیدن بی وقفه ی آن روی ماهت
چرا دوری ز من ؟ من چرا دورم ز تو؟!
نمی دانم جوابش را ، گر تو میدانی بگو
 

maral-

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آپریل 2011
نوشته‌ها
778
لایک‌ها
11
سن
42
محل سکونت
tehran
کاش میشد که با یک نگاهت باز قلب مرا می ربودی
دستهایم پر از شعر میشد از زبانم غزل میسرودی
کاش میشد نگاهم دوباره از نگاه تو معنا بگیرد
در دل قاب خالی چشمم عکس چشمان تو جا بگیرد
کاش میشد برایت بگویند دستهای من از درد دوری
بی تو با خاطرات تو ماندن:بغض سنگین زنده به گوری
کاش میشد بدانی که رفتن برسر این مسافر چه آورد
در شبی تیره و ساکت و سرد قلب یک آشنا خودکشی کرد
شاعر :خودم:happy:
1990
 
Last edited:

Ace...!

Registered User
تاریخ عضویت
12 آپریل 2011
نوشته‌ها
276
لایک‌ها
3,084
محل سکونت
Own little World
خسته شده ام ...

خسته شده ام از رود زندگی ، جریان یکنواخت آب ...

از پنهانیه بردگی ، از پرستش آفتاب ...

خسته شده ام از پیچش مسیر ، سوال های بی پاسخ ایمان

از تک درختی گوشه ی کویر ، از من ویا آن

خسته شده ام ...

از خسته شدن خسته شده ام ...
 

maral-

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آپریل 2011
نوشته‌ها
778
لایک‌ها
11
سن
42
محل سکونت
tehran
بی تو آرام ندارم برگرد بیش از این خوار ندارم برگرد
گشته ام غرقه امواج خزان ناجی سبز بهارم برگرد
چشم من تر شده از حادثه ات سر انکار ندارم برگرد
رهگذر در گذر حادثه ای من برایت نگرانم برگرد


خرداد 1379
 

Ace...!

Registered User
تاریخ عضویت
12 آپریل 2011
نوشته‌ها
276
لایک‌ها
3,084
محل سکونت
Own little World
زندگی چیست
براستی
در تمام کردن زشتی و کاستی
از ره دور و دراز ،چیدن میوه ی سیب
لمس عشق و عاشقی
دیدن حب و حبیب
ذلت از چشیدن لذت خواری
زندگی چیست
براستی
در بودن گل
نبودن زخمی و خاری
وصف آن با چش(م) سبز
نبوده و نیست نمک ، مرهم درد



زندگی چیست
براستی

پ.ن : اینو تو گفتگوی آزاد هم گفتم :)
 

mahmahot

Registered User
تاریخ عضویت
24 دسامبر 2008
نوشته‌ها
1,187
لایک‌ها
1,094
محل سکونت
تهران
بچکان
قطره ای
که در سر این سرگشته گیج در رفتار
جز حیرت از تصویر پیش چشم
و
حسرت از واگویه نوار خاطرات دور
چیزی در نگنجیده است
بچکان
ترست از چیست؟
من ملامتت نخواهم کرد
و هیچکس عقوبتت
بچکان
ماشه را بچکان
 

omid2009omid

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2010
نوشته‌ها
17
لایک‌ها
0
بی تو آرام ندارم برگرد بیش از این خوار ندارم برگرد
گشته ام غرقه امواج خزان ناجی سبز بهارم برگرد
چشم من تر شده از حادثه ات سر انکار ندارم برگرد
رهگذر در گذر حادثه ای من برایت نگرانم برگرد


خرداد 1379

شعر قشنگی بود، ولی فکر میکنم قافیه در مصرع چهارم ایراد داره، چرا که حروف اصلی قافیه در سه مصرع اول که ار هست پیروی نکرده. م بعد از ار حرف الحاقی به حساب میاد و جزو حروف اصلی قافیه نیست.
 

omid2009omid

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2010
نوشته‌ها
17
لایک‌ها
0
شب آمد و می سوخت دلم در غم دوست

می گفت که این دل دل دیوانه روست

دیوانه رویی که مرا دید و دلم

هر شب به تمنای نظر بر رخ اوست
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
شب آمد و می سوخت دلم در غم دوست

می گفت که این دل دل دیوانه روست

دیوانه رویی که مرا دید و دلم

هر شب به تمنای نظر بر رخ اوست

ممنون دوست عزیز شعر زیبایی هست :)

البته من تو وزن و قافیه سررشته ای ندارم متاسفانه ولی تو مصرع دوم احساس میکنم « روست » یه کم مشکل داره با آهنگ شعر نمیخونه.
 

omid2009omid

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2010
نوشته‌ها
17
لایک‌ها
0
مرسی از نظر.

نه اتفاق اگر سررشته دارید میخوام ببینم یه قافیه این چنینی درست هست یا نه.

روست رو خب اینجا مخخف رو + است آوردم. رو به معنی صورت که در مصرع سوم هم توضیحش اومده.

پس یعنی روست رو دقیقا هم وزن و هم آهنگ دوست میخونیم.

حالا با توجه به اینکه حروف قافیه در مصرع اول " اوست " هستند، اینکه در مصرع دوم این حروف قافیه از جمع کلمه

مستقل رو + حروف مخفف ست ساخته شده، این طرز قافیه چینی درست هست یا نه رو نمیدونم.
 
Last edited:

omid2009omid

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2010
نوشته‌ها
17
لایک‌ها
0
رفتی و من از تو صد نشان می گیرم

دستم به دو چشم خون فشان می گیرم

ور بار غمت سرای دل را کوبد

در خانه یادت آشیان می گیرم
 
بالا