برگزیده های پرشین تولز

باشگاه هواداران 40چراغ

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
سلام به دوستان چلچراغی
من هم از خوانندگان این مجله هستم
محض اطلاع
پ.ن:
150fs46144.gif
 

orginalfilm

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
27 آگوست 2006
نوشته‌ها
2,451
لایک‌ها
1,527
سن
43
محل سکونت
زير يه سقف
همه باید این مجله رو بخونن . ...
معرکه اس
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
حرفی با نویسنده ها و مدیرمسوول چهلچراغ دارین اینجا بنویسین:
ابراهیم رها
ژوله
شرمین نادری
ضابطیان
شهرابی
عموزاده خلیلی
.
.
.
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
اخطار! راه عقل در دست تعمير است​

1- هنوز مُرددم كه چه بايد نوشت. وقتي پاي مسائل متافيزيكي به ميان مي‌آيد، پاي استدلال هم چوبين مي‌شود. دوست دارم يكسره بر فال و فالگيري و همه مشابهينشان بتازم. بنويسم و بگويم دروغگوياني شياد هستند كه از راه سركيسه كردن مردمان ساده‌لوح روزگار مي‌گذرانند و اتفاقاً روزگارشان هم بد نيست. اما درست در لحظاتي كه آدم عزمش را جزم مي‌كند تا اين «تندنامه» را بنويسد، آدم‌هايي بي‌ربط و غيرمنتظره سر و كله‌شان پيدا مي‌شود و خاطره‌هايشان را مي‌ريزند روي دايره. اين‌كه مثلاً در فلان جا و فلان روز، فالگيري را ديده‌اند و پيش‌بيني‌اي را شنيده‌اند كه درست درآمده و حتي مسير زندگي‌شان را عوض كرده. سازوكار اين پيش‌بيني‌ها چيست؟ من نمي‌دانم. شما چطور؟

2- صرف‌نظر از آن موارد خاص – كه دوست دارم آن هم نباشد – فالگيرها سودجوياني‌اند كه نانشان به نان‌خورش ترديد و دودلي مردم است كه غذايي دندانگير مي‌شود. آنجا كه راه عقل بسته مي‌شود، آنجا كه شك مثل خوره به جان آدم‌ها مي‌افتد، آنجا كه هزار و يك چيز نمي‌گذارد تفكر و يا حتي احساس، راه را بنمايد، پاي فالگيرها به زندگي ما باز مي‌شود. حضوري ناخجسته و ناميمون، حتي اگر خوش‌بينانه بعضي‌هايشان را راستگو بدانيم.

3- آن‌چه مسلم است نمي‌توان رويكرد اغراق‌آميز جامعه را به سمت فال و فالگيرها انكار كرد. حتي اگر بخواهيم دوباره شعارهاي جامعه اخلاقي را بازگو كنيم، اما باز هم نمي‌توان بر حقيقت تلخ اين رويكرد چشم بست. انبوه مجلات زرد را ببينيد، خيلي‌هايشان به خاطر صفحات فال و ستاره‌شناسي و طالع‌بيني است كه به فروش مي‌روند. يكي از پرتيراژترين روزنامه‌هاي جدي ايران، پرخواننده‌ترين صفحه‌اش يكي از صفحات ضميمه‌ نيازمندي‌ها بود، تنها و تنها به اين خاطر كه در آن صفحه طالع‌بيني چاپ مي‌كرد. اين غم‌انگيز نيست؟

4- شايد آنهايي كه به صفحات طالع‌بيني نشريات سري مي‌زنند، بيشتر بر جنبه‌هاي سرگرم‌كننده آن اشاره دارند، يك‌جور اسباب خنده و شوخي براي وقت‌هايي كه دور هم هستند. اما كار زماني خطرناك مي‌شود كه فالگيران قهرمان‌هاي بلامنازع زندگي مي‌شوند. و غم‌انگيز است كه اين اتفاق براي خيلي‌ها افتاده است. چند سال پيش با يك خانم ترانه‌سراي بسيار معروف كه حتماً كارهايش را فراوان شنيده‌ايد، گفت‌وگو مي‌كردم. او اذعان مي‌كرد كه همه زندگي‌اش، همه روابطش و همه تصميماتش براساس نظرات يك ستاره‌شناس است كه به‌طور مرتب به او مراجعه مي‌كند. شما هم حتماً در اطراف خود آدم‌هاي اين‌گونه ديده‌ايد. اينجاست كه حكم صريح آدم در رد نظرات فالگيرها مخدوش‌ مي‌شود و با خودش مي‌گويد جريان چيست كه روشنفكران نيز گاه مشتري‌هاي پروپاقرص فالگيرها و طالع‌بين‌ها مي‌شوند؟
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
5- حكمراني فالگيرها بر زندگي بخشي از جامعه، تنها به جامعه ايران محدود نمي‌شود. امروزه فالگيرها بسياري از شبكه‌هاي ماهواره‌اي را به تسخير درآورده‌اند. يك نفر به سادگي روبه‌روي دوربين مي‌نشيند و به نيت تلفن‌كنندگان، كارت‌هاي تاروت را روي ميز مي‌چيند، آن ديگري با چند تا مهره فال مي‌گيرد، يكي ديگر به شمع خيره مي‌شود و آن ديگري به سفارش بيننده‌ها برايشان «خواب» مي‌بيند. در هتلي در تايلند، هر روز خانم مُسني را مي‌ديدم كه در اتاقي شيشه‌اي در بهترين نقطه لابي هتل مي‌نشست و گاهي هم كسي پيش او بود. يك‌ بار از متصدي پذيرش پرسيدم اين اتاقك مال چه كاري است؟ و او گفت كه اينجا اتاق فالگير هتل است و اگر دوست دارم مرا به او معرفي كند! شبيه چنين صحنه‌اي را حتي در قلب اروپا هم مي‌شود ديد. اتفاقاً اين روزها غربي‌ها با سرعت بيشتري به فالگيران روي آورده‌اند. (مطلب بزرگمهر شرف‌الدين را در همين رابطه بخوانيد.)
4mlstft.jpg

6- روزهاي آخري كه محمدرضا پهلوي در ايران بوده، كار حكومت چنان خراب مي‌شود كه درباريان دست به دامن يك فالگير هندي مي‌شوند. فالگير خدمت اعليحضرت مي‌رسد و به مقام شامخ سلطنت اطمينان مي‌دهد كه تا 20 سال ديگر زنده خواهد بود! نمي‌دانم شاه واقعاً آن‌قدر ساده‌لوح بوده كه اين حرف بتواند او را اميدوار كند يا نه، اما اين را مي‌دانم كه وقتي فالگير از اتاق شاه بيرون مي‌آيد، به يكي از اطرافيانش مي‌گويد، «بيچاره ... تا دو سال ديگر مي‌ميرد.» و اين اتفاق درست دو سال بعد مي‌افتد. به خودم مي‌گويم اين حتماً يك حدس بوده.

7- يكي از بچه‌ها بحث جالبي مطرح مي‌كند. مي‌پرسد: «به نظر تو فالگيرهايي كه گذشته آدم را مي‌گويند بهتر هستند يا فالگيرهايي كه از آينده خبر مي‌دهند؟» او اين سؤال را به شوخي مي‌پرسد، اما انگشت مي‌گذارد بر يك ميل دروني. بر گذشته‌گرايي و آينده‌نگري. شايد تفاوت ميان اين دو شبيه تفاوت ميان روان‌شناسان و روان‌پزشكان باشد. يكي در گذشته مي‌كاود و ديگري به آينده نظر مي‌كند.

8- مقدمه را ادامه نمي دهم. تا همين‌جا داشته باشيد و بقيه‌اش را به قلم بچه‌ها دنبال كنيد كه سراغ فالگيرهاي مختلف رفته‌اند. سعي كرده‌ايم درباره فالگيرها اظهارنظري نكنيم و تنها راوي آن‌چه ديده‌ايم باشيم. خوب يا بدش با شما.

9- نظر شما چيست؟ جهان با فالگيرها بهتر است يا بدون فالگيرها. حضور سرگرم‌كننده‌شان را مي‌شود تحمل كرد، اما اگر در جهان آينده، فالگيرها حاكمان بلامنازع ذهن مردم جهان شوند، چه؟ روزگار غريبي خواهد بود.
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
جاتونم خالی تا نیم ساعت پیش داشتم امیلی رز میدیدم . تموم که شد ساعتو اتفاقی دیدم دقیقا 3 بود
اگه فیلمو دیدین میفهمین منظورمو
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
چه سوتو کور شد! بچه ها کجایین؟ جری اوریجینال کمیل هادی هدا بیایین بیایین D:
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
1- از ده روز پيش تا الان مجبور شده‌ام به چند تا مهماني بروم. از مهماني‌هاي كوچك دوستانه تا عروسي‌هاي مفصل. در همه اين دور هم جمع شدن‌ها يك نكته بحث اصلي بود: «بنزين» و البته هنوز هم هست. جدا از اين‌كه مهمانان دعوت شده در چه سطحي بودند، چه گرايشي داشتند، زن بودند يا مرد، پولدار بودند يا فقير و ... از بنزين به عنوان يكي از اصلي‌ترين مسائل فعلي كشور ياد مي‌كردند. در يك مهماني حدوداً 15 نفره، يك بار خودم را شاهد بحث هفت گروه دو نفره ديدم كه هر كدام در نقطه‌اي ايستاده و نشسته بودند و بلااستثنا داشتند در اين باره حرف مي‌زدند. بين حرف‌هاي هم مي‌پريدند، يكديگر را تأييد مي‌كردند يا از هم خرده مي‌گرفتند و به نظر مي‌رسيد تكليفشان با خودشان معلوم نبود. آيا آن مهماني ماكتي از تفكر اجتماعي مردم ايران در اين باره در آغاز تابستان 1386 بود؟ يعني تركيبي از موافقت، مخالفت، احساس مسئوليت در مقابل ثروت ملي، خودخواهي، بدبيني، سردرگمي و خيلي چيزهاي ديگر؟

2- ما در دفتر چلچراغ كمي زودتر از آن‌چه مردم از طريق اخبار شبانگاهي تلويزيون خبردار شدند، از سهيمه‌بندي بنزين با خبر شديم. اما هنوز باور نمي‌كرديم كه آيا ممكن است بدون اعلام قبلي و يكباره اين طرح به اجرا درآيد؟ ظاهراً ديگراني هم بودند كه خبر را زودتر از ديگران شنيده بودند، چون بچه‌هايي كه از بيرون مي‌آمدند صحبت از يك ترافيك بي‌دليل مي‌كردند كه بسياري از خيابان‌هاي شهر را دربرگرفته بود. تنها زماني كه به آنها مي‌گفتيم جريان چيست، متوجه مي‌شدند كه چرا تهران يكباره قفل شده است.

3- تلفن‌ها مرتب زنگ مي‌زند. در تمام شهرها همين‌طور است. آنهايي كه ماشين دارند، هدف‌هاي اصلي تلفن‌ها هستند. دوستان و اقوامشان سفارش مي‌كنند كه سريع به پمپ بنزين بروند و باكشان را پر كنند. خوشبخت‌ها آنهايي هستند كه نزديك پمپ بنزين زندگي مي‌كنند. شايد اين اولين بار بوده كه آنها از همسايگي با پمپ‌بنزين خوشحال بودند. اين حرص عمومي براي پر كردن باك اتومبيل‌ها در آخرين لحظات آزاد بودن بنزين، ترافيك خوفناكي را به پمپ بنزين‌ها تحميل كرد. اگر متوسط اتومبيل‌هاي كشور را پرايد بدانيم، با فرض خالي بودن باك در زمان بنزين زدن، راننده‌ها مي‌توانستند 40 ليتر بنزين ذخيره كنند. يعني به عبارتي براي يك سال آينده روزي 109 سي‌سي بنزين مصرف كرده‌اند، يعني روزي تقريباً 3/1 كيلومتر را مي‌توانند بدون سهميه برانند. يعني با متوسط سرعت 80 كيلومتر در ساعت مي‌شود روزي 39 ثانيه. اين اعداد ارزش آن همه وقت تلف كردن را داشت؟

4- آيا اين شكل از اعلام سهميه‌بندي بنزين يك تصميم ناگزير بود يا مي‌شد شيوه‌هاي مدني‌تري هم پيدا كرد؟ در دو ماه گذشته دوستي مرتب توصيه مي‌كرد كه به محض آن‌كه درجه آمپر بنزينت به نيمه رسيد باكت را پر كن. وقتي دليلش را مي‌پرسيدم، مي‌گفت كه چون ممكن است يكباره سهيه‌بندي شود و دلت بسوزد. من مي‌گفتم نه، اين غيرممكن است. بالاخره از يك هفته جلوتر تاريخ مشخصي براي اين كار اعلام مي‌شود و او مي‌گفت نه، چه اعتباري وجود دارد؟ يكدفعه شب مي‌خوابي و صبح بلند مي‌شوي و مي‌بيني چنين اتفاقي افتاده است. و من به او مي‌خنديدم. سه‌شنبه‌ پيش براي من و بسياري از دوستان اس‌ام‌اس زد كه: «didi goftam»

اين جمله بسيار تلخ بود. آيا بايد غافلگيرمان كنند تا مبادا فكر كردن به روزهاي مبادا ما را به هر كاري وادارد؟ چه كسي مسئول اعمال اين شيوه بود؟ مسئولان يا خود مردم؟ وقتي در هفته‌هاي اخير با شنيدن كوچك‌ترين شايعه‌اي درباره سهميه‌بندي بنزين به پمپ بنزين‌ها هجوم برديم تا همه گالن‌ها و بطري‌هاي نوشابه خانواده و هر چيز ديگري را كه در خانه داشتيم پر از بنزين كنيم، آيا چاره‌اي ديگر باقي مي‌ماند؟ رفتار عمومي و رفتار حكومتي اضلاع يك چند ضلعي نيستند، نقاط متواتري از يك دايره‌اند كه در هر جامعه‌اي بر يكديگر تأثير مي‌گذارند. ما از كدام نقطه بايد شروع كنيم تا مساحت اين دايره منطبق بر خردمندي جمعي شود؟

(شايعه‌اي حكايت مي‌كرد كه قرار بوده در زمان آغاز سهميه‌‌بندي، اعلام شود كه ميزان بنزين تهيه شده در چهار روز گذشته توسط هر فرد از سهميه ماهانه او كاسته مي‌شود. عقلاي قوم با اين سطح از بي‌اعتمادي به مردم مخالفت مي‌كنند.)

5- «چون خشم آيد، عقل گريزان مي‌شود.» اين از سفارش‌هاي اميرالمؤمنين(ع) است. چون خشم مي‌آيد راهي براي عاقلانه تصميم گرفتن باقي نمي‌ماند. اين نكته را آنهايي ثابت كردند كه در سه‌شنبه شب پنجم تيرماه، بنا به گفته آتش‌نشاني و نيروي انتظامي اقدام به آتش زدن چندين جايگاه بنزين در سطح ايران كردند. كساني كه آدم را ياد آنهايي مي‌اندازند كه وقت دعوا شروع به شكستن كاسه بشقاب‌هاي خانه خود مي‌كنند. و تنها بعد از فروكش كردن دعواهاي زن و شوهري است كه يادشان مي‌افتد صاحب آن همه چيز شكسته شده خودشان بوده‌اند. اين مثال را در يكي از همان مهماني‌ها مي‌زنم. يك خانم مسن تحليل خودش را ارائه مي‌دهد و به من مي‌تازد كه: «وقتي يه مردي مي‌بينه از فردا ديگه نمي‌تونه شكم زن و بچه‌اش رو سير كنه، تو انتظار داري كه بشنيه و واسه تو فكر كنه؟» و يك «برو بابا» هم ضميمه جملاتش مي‌كند. بي‌آن‌كه بگويد آيا اين حركت فردا شكم زن و بچه‌اش را سير مي‌كند؟
نویسنده:منصور ضابطیان
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
6- شوك يكباره بنزين بسياري چيزها را تحت تأثير قرار داد. همان شب براي گرفتن آژانس و فرستادن بچه‌هايي كه تا آخر شب در چلچراغ مانده بودند دچار مشكل شديم. آژانس‌ها مي‌گفتند ماشين نداريم (و دليلي هم نمي‌آوردند)، حتي رستوران نزديك دفتر، وقتي كه غذا سفارش داديم، رقمي را هم براي حق آوردن غذا گرفت. كاري كه پيش از آن رايگان بود. صبح شنبه توزيع مجله در بسياري از شهرستان‌ها با مشكل روبه‌رو شد و برخلاف دستور مسئولان رانندگان شهري در اغلب مسيرها بر كرايه‌ها افزودند و بسياري از رانندگان تاكسي بيش از پيش بر سيستم «دربستي» پافشاري كردند. يك موتورسوار كه جابه‌جايي مسافر شغل دومش بعد از هشت ساعت كار در يك كارخانه بود، مي‌گفت كه حالا بايد چه كار كند؟ من سعي مي‌كردم به او دلداري دهم كه بايد چند وقت تحمل كند تا اوضاع درست شود و دوران گذار طي شود و اين درنهايت به نفع همه است. اما همچنان مطمئن نيستم كه آيا او مي‌تواند تحمل كند؟ و آيا انتظار من از او يك درخواست نابخردانه است؟


7- ديگر «سياست‌زدگي» عادت ثانويه همه شده است و مسئله بنزين محمل خوبي است كه موافقان و مخالفان اين و آن به مجادله مطبوعاتي يكديگر بنشينند. تيترهاي روزنامه‌ها، براساس گرايش سياسي‌شان، در بسياري موارد باعث ايجاد موجي از موافقت‌ها و مخالفت‌هاي به دور از تعقل مي‌شود. در اين ميان منافع ملي را فراموش مي‌كنيم. اغلب تحليل‌ها چه آنها كه موافق دولتند و چه آنها كه مخالف آنند، نه از زاويه منافع ملي ايران كه از زاويه تأييد و رد دولت و مجلس و ديگر ارگان‌هاي كشور است. روزنامه‌هاي موافق دولت هيچ انتقادي را از سيستم توزيع فعلي برنمي‌تابند و درد دل‌هاي مردمي را كه داعيه حمايت از آنها دارند، به صفحاتشان نمي‌آورند و روزنامه‌هاي مخالف دولت هم بر بسياري از ثمرات درازمدت اين طرح كه پيش از ان خود هم در طراحي آن شريك بوده‌اند، چشم مي‌بندند. يك چنگ و دندان‌ نشان دادن سياسي بر بخش عمده‌اي از خرد رسانه‌اي ما سايه افكنده است و در اين ميان مردم و منافع ملي قرباني نگاه‌هاي سياسي مي‌شوند.

8- فاصله دفتر چلچراغ تا منزل من حدود 20 كيلومتر است. چند نفر از بچه‌ها از كرج مي‌آيند و بعضي‌ها در دوردست‌ترين نقاط تهران. در شهرهاي بزرگ و به ويژه در تهران، هر رفت و آمد ميان دو جا چندين ليتر بنزين مي‌طلبد در حالي كه در خوانسار هيچ‌كس براي رسيدن از نقطه‌اي به نقطه ديگر بيش از پنج دقيقه رانندگي نمي‌كند. آيا بايد سهميه سوخت شهروندان در اين دو شهر به يك اندازه باشد. به نظر منطقي نمي‌آيد. آيا روشي براي تمايز شهروندان شهرهاي مختلف وجود دارد؟

9- سهميه‌بندي بنزين مشكلات فراواني را در همين يك هفته براي بخش عمده‌اي از مردم به وجود آورده است (اميدوارم اين نكته به حساب مخالفت كوركورانه با طرح‌هاي دولت گذاشته نشود)، اما در عين حال فوايدي هم داشته است. (اميدوارم اين نكته به حساب موافقت كوركورانه با طرح‌هاي دولت گذاشته نشود.) دست‌كم در تهران ترافيك بسيار روان‌تر شده و شهر نفس كشيده است. شايد اين تمريني باشد تا مثل مردم اغلب جوامع متمدن جهان، ما هم بيشتر فكر كنيم. در پاريس اگر شما بخواهيد با اتومبيل از نقطه‌اي به نقطه ديگر برويد، حتماً 10 دقيقه نقشه شهر را پهن مي‌كنيد تا ببينيد كدام مسير نزديك‌تر است و انرژي كمتري را تلف مي‌كند. غيرممكن است كه يك شهروند آلماني بدون آن‌كه بداند مشخصاً مقصدش كجاست، از خانه بيرون بزند. ما براي پيدا كردن يك نشاني، همه شهر را زير پا مي‌گذاريم. خيابان‌هاي اطراف مقصدمان را آن‌قدر بالا و پايين مي‌رويم تا بالاخره كوچه مورد نظر را پيدا كنيم، در حالي كه اين رسمش نيست. شايد سهميه‌بندي بنزين به حل اين مسئله كمك كند. جداي از آن تنها به اين فكر نكنيم كه چقدر ضرر يا سود مالي نصيبمان مي‌شود، بلكه به اين نقطه برسيم كه اين مسئله بخش عمده‌اي از بودجه كشور را پس‌انداز مي‌كند.

10- يك و نيم ليتر آب در بطري‌هاي پلاستيكي 200 تومان است، در حالي كه قيمت 5/1 ليتر بنزين تنها 150 تومان مي‌شود. نيازي به مغز اقتصادي و دانش عجيبي نيست كه بفهميم اين سيستم بيمار است. مردمان هيچ جاي دنيا تا اين حد به حيف و ميل سرمايه‌هايشان مي‌نشينند؟

عادت متهم كردن دولت‌هاي ديگر و دولت‌هاي پيشين بنا به هر دليلي، معمولاً راهي است براي سرپوش گذاشتن بر بسياري از سياست‌هاي اشتباهمان، اما در اين مورد خاص، تصور مي‌كنم حكومت سابق ايران يك مقصر اصلي است. كاش آن موقع دولت شاهنشاهي حرف خردمندان جامعه را جدي‌تر مي‌گرفت و بنزين را با چنين قيمت ارزاني به كشور تزريق نمي‌كرد، پز قلابي رفاه نمي‌داد و به مردم آن‌قدر اعتماد مي‌داشت كه همه‌چيز را برايشان بگويد و نخواهد در يك سياست پوپوليستي آنها را مرفه و خوشبخت جلوه دهد. اگر آن روز، همان روزهاي اول، به جاي اتلاف بنزين و برق و آب و دلار ارزان، به فكر توسعه حمل و نقل شهري، سيستم بيمه، رفاه صادقانه عمومي و ... بودند، حالا كار به اينجا نمي‌كشيد. پدران ما بنزين ليتري يك ريال سوزاندند، با دلار هفت توماني دور دنيا را گشتند، سوبسيد گرفتند و خوش گذراندند و مشكلات اقتصادي را گذاشتند براي نسل ما. دستشان درد نكند.

11- براي گذار از اين دوران بايد سختي‌هايي را تحمل كنيم. بسياري از ما كارهاي دوم و حتي اولمان را از دست داده‌ايم. قيمت‌ها در همين يك هفته و 10 روز صعود كرده و به نظر مي‌رسد بيشتر هم خواهد شد و ... درست است از يكي از معدود تفريحات ممكن يعني چرخ زدن در خيابان‌ها محروم شده‌ايم، از روشن كردن ماشين‌هايمان محروم شده‌ايم، از رفتن هر چند هفته يك بار به شمال محروم شده‌ايم، بسياري از رفت‌و‌آمدها و مهماني‌‌هايمان محدود شده است و يكسره چشممان به آمپر بنزين ماشين‌هايمان است...

اما اينها كمترين هزينه‌هايي است كه براي رسيدن به يك سيستم درست بايد پرداخت كنيم. هزينه‌هايي به مراتب كمتر از آن‌چه ژاپني‌ها بعد از جنگ جهاني دوم پرداختند، به مراتب كمتر از هزينه‌هاي مردم آلمان پس از سقوط هيتلر، كمتر از هزينه‌هاي مردم كره در دهه 50 و ...

12- اگر ژاپني‌ها چنان هزينه‌اي پرداختند، اگر مردم آلمان چنان رنجي را تحمل كردند و كره‌اي‌ها و فرانسوي‌ها و مردم مالزي و چين و ... براي رسيدن به نقطه‌اي از پيش تدوين شده و چشم‌اندازي مشخص و واقعي بود، آيا ما چنين چشم‌اندازي داريم؟ آيا قرار است با اين سهميه‌بندي به نقطه‌اي خاص برسيم و يا سهميه‌بندي تنها يك تلاش موقتي است كه بيش از آن‌كه بوي بنزين بدهد بوي سياست مي‌دهد؟

اگر بدانيم همه اين مشكلات مشخصاً منجر به گسترش چه طرح‌هاي عمراني و خدماتي و زيرساختي در جامعه مي‌شود، شايد تحمل سختي‌هاي اين دوران گذار آسان‌تر شود. آيا كسي چنين اطميناني به مردم مي‌دهد كه با تحمل اين سختي‌ها تا فلان تاريخ، فلان جاده و كارخانه ساخته مي‌شود و سطح بيكاري پايين مي‌آيد و ... و بر ادعاي خود يك ضمانت اجرايي تعيين كند؟

13- حالا ديگر نمي‌شود درباره يك مسئله اجتماعي، سياسي، فرهنگي، هنري و ... نوشت و در آن به اس‌ام‌اس‌هايي كه در رابطه با آن مي‌آيد كاري نداشت. يكي از اس‌ام‌اس‌هاي قابل چاپ كه اين روزها رد و بدل مي‌شود اين است:

«اگه كسي بهت گفت دوستت دارم، مي‌ميرم برات، فدات شم، تمام زندگيمي، زود باور نكن، اگه مي‌خواي امتحانش كني بهش بگو: كارت سوختت رو مي‌دي به من؟»

14- مي‌گويند قسم دادن كار پسنديده‌اي نيست، مگر آن‌كه ديگر راه‌ها بسته شده باشد. و حالا در پايان اين نوشتار مي‌خواهم بگويم يك بار هم كه شده (شما را به خدا) بياييم در قضاوت و تصميم‌گيري به خاتمي و احمدي‌نژاد و اصلاح‌طلبي و اصول‌گرايي فكر نكنيم. فكر كنيم، همه جوانب يك اتفاق را در نظر بگيريم و آن را از صافي‌ «ايران» عبور دهيم. آدم گاهي دلش براي اين «ايران خانوم» دوست داشتني، براي اين مادر، مي‌گيرد. چقدر مظلوم است و چقدر قرباني سياست مي‌شود.

بنشينيم كلاهمان را قاضي كنيم. به هيچ‌كس ديگر هم كاري نداشته باشيم. ببينيم اگر سهميه‌بندي بنزين در درازمدت به نفع «ايران» است، به دور از آن‌كه اين طرح در چه دولتي اجرا شده، از آن حمايت كنيم يا دست‌كم مخالفتي با آن نداشته باشيم و اگر هم مي‌بينيم اين طرح هيچ سودي به منافع ملي و سرزمين مادري نمي‌رساند، با آن «منطقاً» مخالف باشيم. در اين موضع‌گيري‌ها يك واژه را فراموش نكنيد: «ايران». ما اين روزها به «ايران» فكر مي‌كنيم. شما چطور؟
 

samoraee

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2006
نوشته‌ها
62
لایک‌ها
4
دیشب برنامه ی کوله پشتی بزرگمهر حسین پور کاریکاتوریست ساندویچ چلچراغ رو دعوت کرده بود
جالب بود که اسم تمام مجلاتی که کاریکاتور توش کشیده میشه برده شد به جز چلچلراغ به خاطر مسائل سیاسی و اینکه اصولا این صدا سیمای بی طرف دوست نداره اسمی از دوم خرداد و حتی هواداراش توی برنامه هاش برده بشه :hmm:
باز هم متاسفم:eek:
 

Persiana

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 جولای 2005
نوشته‌ها
4,220
لایک‌ها
129
سن
47
محل سکونت
Persian Empire
راستى‌اون انيميشنى‌که تو برنامه نشون دادند اسمش چى بود؟ خيلى جالبناک بود، جايى هست که بشه کاملشو دانلود کرد؟
129fs3702145.gif



بعد من فقط 15 دقيقه ى پايانى برنامه رو ديدم و فکر کردم لابد صحبت هاى‌مربوط به مجله رو همون اول برنامه لابد کردند که خبرى‌نيست، پس نگو اصلا اسمش رو هم به ميون نياوردند
ugly002.gif



در ضمن ‌ميگم فکر نميکنيد اگر تايتل تاپيک رو به جاى چهلچراغ به 40چراغ تغيير بديم 40چراغى تر باشه؟
129fs3701929.gif
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
راستى‌اون انيميشنى‌که تو برنامه نشون دادند اسمش چى بود؟ خيلى جالبناک بود، جايى هست که بشه کاملشو دانلود کرد؟
129fs3702145.gif



بعد من فقط 15 دقيقه ى پايانى برنامه رو ديدم و فکر کردم لابد صحبت هاى‌مربوط به مجله رو همون اول برنامه لابد کردند که خبرى‌نيست، پس نگو اصلا اسمش رو هم به ميون نياوردند
ugly002.gif



در ضمن ‌ميگم فکر نميکنيد اگر تايتل تاپيک رو به جاى چهلچراغ به 40چراغ تغيير بديم 40چراغى تر باشه؟
129fs3701929.gif

اگه مدیر محترم ادبیات اینجارو میبینه ازشون میخوام اسم تاپیک رو از چهلچراغ به 40چراغ عوض کنه ممنون:)

از شما هم برا توجهتون ممنون
من اون برنامه رو ندیدم . خود بزرگمهر هم حرفی از چهلچراغ نزد؟:blink:
 

Persiana

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 جولای 2005
نوشته‌ها
4,220
لایک‌ها
129
سن
47
محل سکونت
Persian Empire
اگه مدیر محترم ادبیات اینجارو میبینه ازشون میخوام اسم تاپیک رو از چهلچراغ به 40چراغ عوض کنه ممنون
عوضش کردم
wink.gif



من اون برنامه رو ندیدم . خود بزرگمهر هم حرفی از چهلچراغ نزد؟

در اين 15 دقيقه اى‌که من ديدم که چيزى نگفت
306.gif
 

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
اگه مدیر محترم ادبیات اینجارو میبینه ازشون میخوام اسم تاپیک رو از چهلچراغ به 40چراغ عوض کنه ممنون:)

از شما هم برا توجهتون ممنون
من اون برنامه رو ندیدم . خود بزرگمهر هم حرفی از چهلچراغ نزد؟:blink:
حرفی نزد
no.gif
اما از ساندویچ نام برده شد
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
لازم نيست حتماً خرافاتي باشيم كه به نفرين نيمه نهايي معتقد باشيم. طي هفت دوره گذشته جام ملت‌هاي آسيا، پنج بار به نيمه نهايي رسيديم و هر پنج بار از رسيدن به فينال باز مانده‌ايم. يك قفل ذهني در فكر فوتباليست و مربي ايراني شكل گرفته كه عبور از نيمه نهايي را غيرممكن ساخته است. از اين پنج بار حضور، سه بار عربستان ما را از رسيدن به فينال محروم كرده است. كه دو بار آن با ضربات پنالتي بوده. يك‌بار كويت و يك بار هم چين (آنها هم با ضربات پنالتي).

طي اين سال‌ها، ما در حسرت حضور در فينال سوخته‌ايم، اما داستان هر بار براي ما تكرار مي‌شود. امسال اگر باز هم به نيمه نهايي برسيم، من كه طاقت تماشاي بازي را ندارم. اين يك نفرين است. جادوي سياه. نفريني كه هر بار دستياران خود را دارد. يك بار مدافع خودمان دروازه‌مان را باز مي‌كند، يك بار داور به كمك نفرين سياه مي‌آيد، يك بار ستاره بزرگمان سوتي مي‌دهد و... نفرين سياه اما بي‌بروبرگرد عمل مي‌كند.


1980، كويت

رقص تماشاگران كويتي

در شهريور و مهر 79، موقعيت متناقض و تراژيكي داشتيم. از يك سو چشم نگران آسمان و شبيخون ميگ‌هاي عراقي بوديم و تازه داشتيم طعم دلهره جنگ را حس مي‌كرديم و از آن سو در ميان خاموشي‌هاي مكرر و صداي ناآشناي آژير قرمز گوش به راديو و چشم به تلويزيون مي‌سپرديم تا از نتيجه بازي‌هاي ايران در جام ملت‌هاي آسيا در كويت خبردار شويم. مشخص بود كه تيم ملي در چه شرايط روحي متزلزلي قرار دارد. كشورشان مورد هجوم ارتش دشمن قرار گرفته و بازي‌ها هم در كشوري برگزار مي‌شود كه هر چند مسئولان و تماشاگرانش سعي مي‌كردند خود را به ظاهر همدرد با ايران نشان دهند، اما شعف و رضايتشان را نمي‌توانستند پنهان كنند. مي‌پنداشتند كه كار ايران تمام است. آن زمان نمي‌شد پيش‌بيني كرد كه 10 سال بعد همين كويتي‌هاي مغرور و مرفه در عرض سه روز توسط صدام به شكل تحقيرآميزي تسخير مي‌شوند. در روزگار سرخوشي كشورهاي عربي، تيم ملي ما كه 10 سال سيطره بي‌چون و چرا به فوتبال آسيا داشت، در نيمه نهايي از كويتي‌ها شكست خورد و پس از سه بار قهرماني جام ملت‌ها، از حضور در فينال بازماند. شادي تماشاگران كويتي در انتهاي آن بازي و رقصشان، در برابر استيصال فوتباليست‌هاي ايراني كه يك هفته قبل كشورشان ناغافل مورد تهاجم قرار گرفته بود و حالا بازي سرنوشت را نيز باخته بودند، تراژيك‌ترين لحظه تاريخ فوتبال ما را تشكيل مي‌دهد.

نتايج:

ايران 2- چين2

ايران صفر- سوريه صفر

ايران 3- كره شمالي 2

ايران 7 – بنگلادش صفر

ايران 1- كويت 2

ايران 3- كره شمالي صفر

مقام: سوم

بهترين بازيكنان: عبدالرضا بزرگي، بهتاش فريبا

حاشيه: بعد از هشت سال، علي پروين در تيم ملي حضور نداشت.


1984، سنگاپور

پنج ساعت افتخار

شادماني آن پنج ساعت را هنوز در خاطرات كودكي و نوجواني‌ام دارم. اخبار ساعت پنج از پيروزي يك بر صفر ايران بر عربستان تا دقيقه 85 خبر داد. بازي‌ها از راديو پخش مي‌شد و نه تلويزيون، اينترنت هم نبود. پس تا ساعت 10 شب بايد صبر مي‌كرديم تا در اخبار ورزش شبكه دو، سرنوشت نهايي بازي را ببينيم. در آن پنج ساعت، در قله آسيا بوديم. خوشحال و شادمان. تمام آن فوتباليست‌ها، قهرمانان كودكي ما بودند. محمدخاني، چنگيز، عليدوستي و... چقدر به يك افتخار بزرگ احتياج داشتيم.

اما اخبار ساعت 10 همه آن توهمات را به باد داد. در يك اتفاق حيرت‌انگيز و غيرقابل تفسير شاهين بياني، يك توپ بي‌خطر را به درون دروازه خودي هدايت كرد. در فاصله سه دقيقه مانده به انتهاي بازي. اين صحنه از غيرقابل تفسيرترين صحنه‌هاي فوتبال معاصر است. اين‌كه افتخار و پيروزي، چگونه پوچ و احمقانه از دست تو بگريزد. بازي مساوي شد و در ضربات پنالتي باختيم. نفرين نيمه نهايي ديگر واقعاً داشت شكل مي‌گرفت و كينه تماشاگران ايران از تيم‌هاي عربي به اوج خود رسيد.

نتايج:

ايران 3- امارات متحده عربي صفر

ايران 2- چين صفر

ايران 1- سنگاپور 1

ايران صفر – هند صفر

ايران 1 – عربستان 1 (شكست با ضربات پنالتي)

ايران 1- كويت 1 (شكست با ضرباتي پنالتي)

مقام: چهارم

بهترين بازيكنان: ناصر محمدخاني، عبدالعلي چنگيز، شاهرخ بياني، محمد پنجعلي

حاشيه: مصدوميت حميد عليدوستي پس از بازي با امارات، از مهم‌ترين دلايل افت تيم ايران بود.


1988، قطر

عقاب

مربيان كره‌اي ديگر تلاش براي خودداري از شادماني نمي‌كردند. رديف كنار هم، با دهان‌هايي گشاده و چشماني كه ديگر به يك خط باريك تبديل شده بودند، قهقهه سر مي‌دادند. پرويز دهداري سرمربي تيم ملي كه خيالش از صعود راحت بود، در حركتي غيرقابل توجيه، دروازه‌بان دوم تيم (احمد سجادي) را درون دروازه قرار داده بود و شاه‌مهره ‌خود (عابدزاده) را به روي نيمكت فرستاده بود. فاجعه شكل گرفت: طي 58 دقيقه سه بار دروازه ايران باز شد. تمام ابهتي كه ايران در سه بازي اول شكل داده بود، در هم ريخت. عابدزاده شتابان از دقيقه 60 به درون دروازه برگشت. ايران گلي نخورد، اما بدترين شكست خود را در جام ملت‌هاي آسيا طي 40 سال گذشته تجربه كرد.

وقتي در نيمه نهايي، بار ديگر همان نفرين هميشگي اما اين بار در قالب يك ضربه سر از ماجد عبدالله به سراغ فوتبال ايران آمد، باز هم عابدزاده بود كه در بازي رده‌بندي با مهار دو پنالتي از چيني‌ها، كمي اعصاب به هم ريخته ايرانيان را سامان داد. هشت سال بعد اشك‌هاي مربي كره‌اي در شكست خردكننده‌شان از ايران، «كارما»ي آن قهقهه‌هاي سنگدلانه بود.

نتايج:

ايران 2 – قطر صفر

ايران صفر – ژاپن صفر

ايران 1 – امارات صفر

ايران صفر – كره 3

ايران صفر – عربستان 1

ايران صفر – چين صفر (پيروزي با ضربات پنالتي)

مقام: سوم

بهترين بازيكنان: عابدزاده، قايقران، پيوس، زرينچه


حاشيه: سياست‌هاي افراطي اخلاق‌گرايانه دهداري، تيم ملي را در سال‌هاي 86 تا 88 به سقوط كشاند. پيش از آغاز جام ملت‌هاي آسيا، بازگشت پيوس و انصاري‌فر و قايقران خون تازه‌اي به تيم ملي تزريق كرد. تيمي كه روي ضربات سر كريم باوي مي‌گشت.


1992، هيروشيما

سال ننگين

صحنه غم‌انگيزي بود. بازيكنان ايران با چهره‌هايي عصبي و با حالتي كه انگار در صورت لزوم مي‌توانستند طرف خود را بكشند، در برابر 70 هزار تماشاگر مؤدب ژاپني و ميليون‌ها تماشاگر تلويزيوني، دنبال داور مي‌دويدند، او را هل مي‌دادند، توي صورتش آب دهان پرتاب مي‌كردند و در اين ميانه بازيكنان حريف را نيز بي‌نصيب نمي‌گذاشتند.

اين دقايق پاياني بازي ايران با ژاپن بود. وقتي كازويوشي ميورا در دقيقه 88، در موقعيتي مشكوك به آفسايد دروازه عابدزاده را گشود و ژاپن را جاي ايران به مرحله بعد فرستاد. براي اولين بار ايران به شكل تحقيرآميزي در همان دور مقدماتي حذف شد. اما داغ اين حذف در برابر ننگ حركات غيرقابل تفسير بازيكنان ايران در انتهاي بازي، چيزي حساب نمي‌شود. تيم سال 92، بي‌كلاس‌ترين و بدترين تيم تاريخ فوتبال ايران بود. عصبي، پرخاشگر و كم‌هنر. آن هم در حالي كه دو سال قبل ايران قهرمان بازي‌‌هاي آسيايي شده بود. اين نسل از فوتباليست‌هاي ايران، در ادامه گل‌فشاني‌هاي خود، در مقدماتي جام جهاني 93 و بازي‌هاي آسيايي 94 نيز ناكام شدند تا از صحنه فوتبال كنار روند و جا را براي نسل جديدتر به طور كامل باز كنند. نسلي كه بين سال‌هاي 96 تا 2000 بار ديگر به قله آسيا بازگشت.

نتايج:

ايران 2 – كره شمالي صفر

ايران صفر – امارات صفر

ايران صفر – ژاپن 1

حذف در مرحله مقدماتي

بهترين بازيكنان: شايد سيروس قايقران و فرشاد پيوس

حاشيه: كرماني مقام، محرمي و پيوس پس از اين بازي‌ها از شش ماه تا دو سال محروم شدند.


1996، امارات

هلند آسيا

عقده هشت ساله ما گشوده شد. مربي كره‌اي دوربين را فراموش كرده بود. كنار زمين ايستاده بود و به پهناي صورت اشك مي‌ريخت. اشك شرمساري و حقارت. چه كسي باور مي‌كرد ايران شش گل به كره‌اي‌ها بزند؟ علي دايي در روزي توفاني و غيرقابل تكرار، چهار گل فضايي به كره‌اي‌ها زد. (البته يكي از آنها از روي نقطه پنالتي بود.)

نسل جديد فوتبال ايران با بازيكنان عمدتاً بين 18 تا 25 سال، آسيايي‌ها را غافلگير كرد. تيمي كه فوتبال را شجاعانه و بي‌محابا بازي مي‌كرد و از چنان استعداد ذاتي برخوردار بود كه مي‌توانست پس از 20 سال جام ملت‌ها را براي ايران به ارمغان بياورد.

اما يك پرتغالي موذي به اسم وينگادا، بار ديگر نفرين نيمه‌نهايي را كار انداخت و عربستان براي سومين بار سد راه حركت ايران به فينال شد. اما اين بار مقام سومي براي ايراني‌ها چندان آزارنده نبود. ايران زيباترين و پرهيجان‌ترين بازي‌ها را به نمايش گذاشت و اسم خود را بر جام ملت‌هاي 96 حك كرد. همان كاري كه مثلاً هلند با جام جهاني سال 74 كرد. آن جام را آلمان برد اما تا هميشه جام 74 يادآور درخشش جادوگران هلندي است.

نتايج: ايران 1 – عراق 2

ايران 3 – تايلند 1

ايران 3 – عربستان صفر

ايران 6 – كره جنوبي 2

ايران صفر – عربستان صفر (شكست در ضربات پنالتي)

ايران 1 – كويت 1 (پيروزي در ضربات پنالتي)

مقام: سوم

بهترين بازيكنان: علي دايي، خداداد عزيزي، كريم باقري

حاشيه: مهدوي‌كيا، يزداني، موسوي و ميناوند تعدادي از بازيكنان بسيار جوان تيم شجاع مايلي‌كهن بودند.


2000، لبنان

شب‌هاي مديترانه

هيچ‌كس فلسفه آن حركت علي دايي روي خط شش قدم تيم ايران را درك نكرد. يك بر صفر جلو بوديم. با گلي كه كريم باقري از فاصله 40 متري وارد دروازه حريف كرده بود. دقيقه 90 بود كه علي دايي تصميم گرفت عمليات دفاعي تيمش را نيز رهبري كند. اين ماجراي اعتمادبه‌نفس زياد او بود. پس توپي را كه مي‌شد با شوتي محكم دفع كرد، دايي تصميم گرفت با حركتي نمايشي و يك عدد قيچي جانانه دور كند. حاصل يك سوتي باورنكردني بود. يك هديه كريسمس براي مهاجم كره‌اي كه هاج و واج حركت ژانگولر علي دايي ايستاده بود و وقتي به خودش آمد، با يك شوت راحت گل تساوي را وارد دروازه ايران كرد. و بعد در وقت‌هاي اضافه تير خلاص را نيز زدند.

آن تيم پرستاره، به روايت بسياري، از جو نامهربان داخل اردوي تيم و جو «خيلي مهربان» بيرون از اردو و كنار ساحل مديترانه ضربه خورد. اين شب‌هاي مديترانه لامصب طوري است كه آدم را همين‌طوري مثل خواب‌زده‌ها راهي كنار ساحل مي‌كند!

نتايج: ايران 4 – لبنان صفر

ايراني 1 – تايلند 1

ايران 1 – عراق صفر

ايران 1 – كره 2

حذف در مرحله يك‌چهارم نهايي

بهترين بازيكن: حميد استيلي

حاشيه: اين تيم، پر حاشيه‌ترين تيم تاريخ ما بود. به اسم‌ها دقت كنيد: رهبري‌فر، نوازي، كاويانپور، كريمي، دايي، برومند، بختياري‌زاده، انصاريان، مجيدي و...!


2004، چين

كونگ‌فو در زمين چمن

چيزي را كه مي‌ديديم، اول باور نكرديم. اين دو تا ايراني بودند؟ هم‌تيمي؟ رضايي و بداوي به سمت هم حركت كردند، با هم خوش‌وبش كردند، بعد اين يكي با سيلي خواباند در گوش آن يكي، آن طرف هم مشتش را به سمت چشمان زيباي آن يكي حركت داد. اين اتفاقات كجا بود؟ در اتاق اختصاصي‌شان؟ در پارك؟ نه، در وسط زمين چمن در جلوي چشمان ميليون‌ها تماشاگر. فوتبال‌دوست ايراني در ادامه ذهنيت آزرده و زخم‌خورده‌اش از فوتباليست‌هاي ايراني، اين صحنه را نيز صبورانه بايگاني كرد. هرچند دقايقي بعد هم، همه ديديم كه محمد نصرتي چگونه با آرامش خيال روي بازيكن زمين خورده عماني رژه رفت و لگد به كمر او كوبيد. اما ذهنيت فوتبال‌دوست ايراني ديگر با اين اتفاقات خو گرفته است. با اشتباهات، از دست دادن فرصت‌ها، آبروريزي در جلوي دوربين و ...

سال 2004، يك ويژگي ديگر هم داشت: يك بار ديگر با كره‌اي‌ها بي‌حساب شديم و در يك بازي تاريخي 4 – 3 آنها را برديم، اما نفرين نيمه‌نهايي باز هم به كار افتاد. اين بار دستياران اين نفرين ستار زارع و علي بداوي بودند. زارع كه با حركت بچگانه‌اش از زمين اخراج شد و تيم را 10 نفره جلوي چيني‌ها رها كرد و بداوي هم كه در ادامه هنرنمايي‌هايش در اين جام در دقيقه 90، پاس طلايي مهدوي‌كيا را از روي خط‌ شش قدم به اوت زد. نه، خلاصي از نفرين نيمه‌نهايي غيرممكن است.

نتايج: ايران 3 – تايلند صفر

ايران 2 – عمان 2

ايران صفر – ژاپن صفر

ايران 4 – كره 3

ايران 1 – چين 1 (شكست با ضربات پنالتي)

ايران‌ 4 – بحرين 2

مقام: سوم

بهترين بازيكن: مهدوي‌كيا، كريمي
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
من دوباره برگشتم! بيشتر از سه ماه غيبت داشتم كه حتي يك روزش هم غيبت غيرموجه نبود، به جان خودم. حالا يك صفحه جديد را راه‌ انداخته‌ام. اسم صفحه را كه ديده‌ايد: (گاو خشمگين). من در اينجا قسم ياد مي‌كنم كه در اين زمان سرنوشت‌ساز و اين برهه حساس و اين شرايط خاص، اين صفحه را حداقل 32 هفته ادامه دهم. حالا چرا 32 هفته؟ اين امر توضيحات دارد. من هر هفته قصد دارم ضرب‌المثل‌هايي را كه با يكي از حروف الفبا شروع مي‌شود، برايتان شرح دهم و معنايش را تفسير كنم، آنچنان كه روحتان شاد شود. و چون الفباي فارسي 32 حرف بيشتر نيست (چين و ژاپن كه نيست، ايرانه‌ها!) پس اين صفحه همين تعداد خواهد بود كه خودش كلي است!

آب كه از سر گذشت، چه يك وجب چه صد وجب

يعني شما يك روزي (روزش مهم نيست) مي‌روي در يك انتخاباتي به يك نفري يك رأيي مي‌دهي. بعد به هر حال يك نفر ديگر رأي مي‌آورد، ديگر هي غر نزن كه چرا فلان كس شد وزير مثلاً علوم يا مثلاً چرا وزير آموزش و پرورش در برابر سؤال‌هاي موهن واكنش مناسب نشان نداد يا چرا مسكن قيمتش چند برابر شد يا چرا سيب‌زميني... اين حرف‌ها را ول كن، به قول معروف آب كه از سر گذشت، چه يك وجب چه صد وجب. خوب فهميدين معني اين ضرب‌المثل رو؟

آب به آب شدن

اين ضرب‌‌المثل مي‌تواند معاني بدي هم داشته باشد كه ما با آن كاري نداريم! اما قبول كنيد كه براي هر چيزي اگر كوشش كنيم، مي‌توانيم معاني خوبي هم پيدا كنيم. ما البته مدت‌ها گشتيم و راستش يك معني قابل چاپ پيدا نكرديم. خوشحال مي‌شويم اگر شما پيدا كرديد براي ما بفرستيد!

آب كه سر بالا بره قورباغه ابوعطا مي‌خونه

يك روز در ولايتي دوردست در حدود 123 سال پيش يك اتفاقاتي افتاد كه اوضاع كلاً عوض شد و به هم ريخت و وضعيت به گونه‌اي شد كه علماي جامعه‌شناسي به آن مي‌گويند: «كي به كيه». در چنين شرايطي كه طبق گفته آگاهان و براساس آمار مندرج در نشريات آن زمان هيچ سگي صاحبش را شناسايي نمي‌كرد، يك عده كه تا ديروز در محله پشمك‌فروشي‌ها يخمك تبليغ مي‌كردند، شدند رئيس دايره حمل و نقل برون دهِ شركت‌هاي آفت‌زدايي و حومه، و مجال اظهارنظرهاي عجيب پيدا كردند، طوري كه عقل كن فيكون مي‌شد بدفرم. حكما سه شب و سه روز فكر كردند و به جاي آن‌كه آن وضعيت را چاره كنند، برايش ضرب‌المثل درست كردند!

آسته برو آسته بيا كه گربه شاخت نزنه

الاغ، طنز ننويس! با اين اوضاع و احوال ديوانه‌اي طنز مي‌نويسي؟! يعني اين‌كه با ملاحظه حركت كن تا مشكلي از هيچ جهت برايت پيش نيايد. گويا در قديم گاوها خيلي سرشان شلوغ بوده و گربه‌ها به جايشان به مردم شاخ مي‌زده‌اند. حالا اين‌كه اين وظيفه طي چه فرايندي به گربه‌ها محول شده بوده خيلي مشخص نيست. راستش مهم هم نيست، چرا كه مهم‌تر از آن شيوه حركت است. پيام اخلاقي اين ضرب‌المثل اين است كه داداش من مواظب خودت باش، از ما گفتن بود!

آمد زير ابروش رو برداره، چشمش رو كور كرد

شهين دست طلا! گويا اين كار را يك خانمي كه آرايشگر قابلي بوده و عروس هم درست مي‌كرده دو ميليون تومن، مانيكور پديكورش هم حرف نداشته، تهِ شينيون بوده، هاي‌لايت مي‌كرده بيست، حتي بنا به بعضي روايات معروف بوده به شمسي پن‌كيك، انجام داده و به كسي كه زير دستش نشسته بوده صدمات جبران‌ناپذيري زده. البته معني و محتواي اين ضرب‌المثل‌ خيلي به مرغوبيت ريمل يا انواع رژلب مربوط نمي‌شود و قطعاً به چيزهاي ديگري مربوط است، اما اين‌كه چرا ما فقط به همين بخش گير داده‌ايم معلوم نيست!

آش نخورده و دهن سوخته

ساده معني كنم يعني اين‌كه شما به يك مهماني دعوت مي‌شويد، بعد با دوستان راهي مي‌شويد، دم در منزلي كه مهماني در آنجا برپاست (چه جور هم برپاست!) متوجه مي‌شويد كه آنجا براي شما مناسب نيست، چرا كه همه به آقايي شما نيستند و حتي احتمالاً چند فقره خانم هم در مهماني هستند كه شايد پوشش آنها خيلي معقول هم نباشد و شايدتر حركاتشان هم به شكل موزون يا ناموزون زياد باشد و ... (بقيه توضيح با خودتان) خب شما داخل نمي‌شويد (مثلاً) و همان دم در مي‌خواهيد برگرديد كه مي‌ريزند و همه از جمله شما را كه اصلاً نرفته‌ايد مي‌گيرند، خب اگر به آن حالت آش نخورده و دهن سوخته نمي‌گويند، پس چه مي‌گويند؟!

آب دست يزيد افتادن

امروزي‌اش مي‌شود اين‌كه كارت سهميه‌بندي بنزينت بيفتد دست كسي كه با تو ميانه خوبي ندارد. خلاصه وضعيت خوبي نيست و سخت است كه آدم در مورد يك وضعيت توضيح بدهد. مثل صفحه طنزي مي‌ماند كه افتاده باشد زيردست مديرمسئول! مي‌فهميد كه؟!

آن‌قدر بايست كه زيرپايت علف سبز شود

ديروز يك مرد 50 ساله در حالي كه فرياد مي‌زد من شش ماه است كه بيكار شده‌ام، خودش را زير چرخ‌هاي مترو انداخت و مرد. سيب‌زميني امسال به كيلويي 1500 تومن رسيد. گراني ميوه بيداد مي‌كند. مسكن وضعيت فاجعه‌باري دارد... حالا تو منتظري تا وضع اقتصادي خوب شود؟ پس آن‌قدر بايست تا زير پايت علف سبز شود. شيرفهم شد؟!

آواز دهل شنيدن از دور خوش است

چلچراغ! اين‌كه يك مجله مكانش به خيابان جردن منتقل شود، وضعيت چاپ و انتشارش بهتر شود، اما تا امروز (يازدهم برج) به هيچ‌كس حقوق نداده باشند! متأسفانه ما سال‌هاست كه آواز دهلمان بايد از دور، دور دور، شنيده شود.

آن ممه را لولو برد

بله، خب، البته... اي بي‌ادب‌ها! منظور آن نيست، منظور اين است كه ... نه، خب چرا به ماجرا به آن شكل نگاه مي‌كنيد... از «ماجرا» منظور بدي نداشتم. اصلاً بگذاريد يك جور ديگر مطرح كنيم. معناي واقعي اين ضرب‌المثل اين است كه آن عضو شيردهي را انسان‌هاي كريه و خوفناكي با خود به نقطه نامعلومي منتقل كرده‌اند. از كساني كه از نامبرده اطلاعي دارند خواهش مي‌كنيم ما را مطلع سازند و جمعي را از نگراني رهايي بخشند!
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
37
محل سکونت
اهواز
ديروز يك مرد 50 ساله در حالي كه فرياد مي‌زد من شش ماه است كه بيكار شده‌ام، خودش را زير چرخ‌هاي مترو انداخت و مرد. سيب‌زميني امسال به كيلويي 1500 تومن رسيد. گراني ميوه بيداد مي‌كند. مسكن وضعيت فاجعه‌باري دارد... حالا تو منتظري تا وضع اقتصادي خوب شود؟ پس آن‌قدر بايست تا زير پايت علف سبز شود. شيرفهم شد؟!

:(:(:(تاسف بار بود
 
بالا