برگزیده های پرشین تولز

باشگاه هواداران 40چراغ

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
این ابراهیم رها رو اگه دوست دارید هرروز توی روزنامه اعتماد صحفه آخر یه ستون داره .
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
اتفاقا خودشم گفت
اسمشم فکر کنم جنگ سرد بود
روزنامه هم خریدم ولی ستونشو ندیدم!
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
نوشته این هفته رها هنوز تو سایت نیومده( چون هنوز مجله داره میفروشه) فردا پسفردا گاو خشمگین قسمت 2 رو میذارم ببینین چیکار کرده
همه حرفهاشم طنز و انتقاد به احمدینژاده
 

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
اتفاقا خودشم گفت
اسمشم فکر کنم جنگ سرد بود
روزنامه هم خریدم ولی ستونشو ندیدم!


خب دیگه بیشتر موقعها غیر قابل چاپه !!
 

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
یادداشت امروز او در همان روزنامه

خبر خوشحال کننده

ابراهيم رها

شنيدم که فرهنگستان ادب پارسي، به جاي واژه اس.ام.اس (sms) جايگزين فارسي پيشنهاد کرده. راستش خيلي پيگير نشدم که چي پيشنهاد کرده، بله به صرافت افتادم خودم هم به جاي sms، واژه جايگزين پيشنهاد کنم؛

الف) بيلبيلک

ب) حسن،

ج) به جاي «شورت مسيج سيستم» که بي ادبانه و غيرارزشي است، بهتر است بگوييم «ساختار شلوارک پيام.»

د) پيامک، پيام گوگولي. ني ني پيام، فنچول، بر اين مژده گر جان فشانم رواست. آرش برهاني گلزن بزرگ تاريخ فوتبال ايران و حومه، همچون خطري از بيخ گوش پرسپوليس گذشت، و شکر خدا به استقلال پيوست.

الف) آرش جان ممنون که به پرسپوليس نيامدي، صفاي قدمت،

ب) از اينکه با اقدام شايسته ات داربي امسال را هم به سود قرمزها رقم زدي ممنونم.

ج) خداوکيلي حس اين را نداشتم ببينم ده دفعه توپ را از شش قدم مي زني توي اوت،

د) خدا را شاکرم که بالاخره يک خبر خوشحال کننده شنيديم.
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
ممنون برای پستت

خوشحال میشیم بازم از ستون رها تو اعتماد اینجا مطلب بزاری
بالاخره همه 40چراغیها علاقه خاصی به رها و ژوله دارن
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
( یک ورزش فول هیجان و خطری):cool:
مي گويند در ماتريکس هيچ حقيقتي نيست. اما اينجا نه ماتريکس است، نه دنياي کدهاي مجازي و نه خبري از افکت هاي سينمايي. اين چند نفر قوانين دنياي حقيقي را به سخره مي گيرند. هفت متر و نيم فاصله بين دو پشت بام با ارتفاع حدود 24 را مي پرند و سرعت بالا و پايين رفتن شان از پله ها آن قدر بالاست که انگار همه قوانين طبيعي را نقض کرده اند.
در «پارکور» با ملغمه اي از تمام غيرممکن ها طرف ايد. «البته بخش اصلي اين ورزش بخش ذهني آن است. يعني اين که بايد اين توانايي را داشته باشي که سريع تصميم بگيري و آمادگي هر اتفاقي را داشته باشي تا بتواني در کوتاهترين زمان ممکن بهترين تصميم را بگيري.»
»Parkour« يک کلمه فرانسوي، برآمده از همان کشوري است که مي گويند مهد اين ورزش است. انگليسي ها آن را»run Free« مي نامند که به معناي «دوي آزاد» است، ورزشي عجيب و سرشار از انرژي که از انسان يک ياغي جنگجو مي سازد. شايد بتوان گفت، پارکور، تلفيقي ا ست از تمام ورزش ها، ژيمناستيک، اسکيت بورد، ورزش هاي رزمي و ...
اينجا در پارک شاد در خيابان ملاصدراي تهران ، قرار عکاسي با نخستين گروه پارکور ايراني را گذاشته ايم.
گروه «رها»، بچه هايي که در نظر اول به نظرت نمي آيد که توانايي انجام اين حرکات را داشته باشند دور هم جمع شده اند. تا با چشم خودت نبيني. باور نمي کني و شايد جالب تر از همه اين باشد که اينها همه بچه درسخوان اند. براي توضيح اش فکر کنم همين کافي است که بدانيد دو تاي آنها در دانشگاه شريف درس مي خوانند.
اميرحسين ايماني مکانيک مي خواند و بچه ها به او مي گويند: «پدربزرگ پارکور.» پويا منصوري دانشجوي برق، افشين بابايي، دانشجوي معدن، آرمان خاشعي، دانشجوي سخت افزار، امير حسين متين هم نرم افزار مي خواند و بروبچه ها به او مي گويند: «اميد» و احسان دادفر که با گرافيک سر خودش را گرم کرده. کوچکترين فرد گروه هم آرش متين است که تازه 17 سالش شده است.
طوري که بچه ها مي گويند، پارکور را 20 سال پيش فرانسوي ها ابداع کرده اند. اما وقتي که مي شنوند ايراني هاي قديمي دستي در اين ورزش داشته اند، تعجب مي کنند. «عياران کاغذباز» که در زمان حسن صباح و قبل و بعد از آن در ايران بوده اند و رداهايي شبيه کاغذ مي پوشيده اند به نوعي از اين ورزش سود مي جسته اند. اينها براي انجام ماموريت هايشان از بامي به بام ديگر مي پريده اند و از ديوار راست هم بالا مي رفته اند. چيزي شبيه پرش هاي غلو شده فيلم هاي چيني.
بچه هاي گروه «رها» تا حالا يک فيلم براي جشنواره فيلم پليس ساخته اند و در يک کليپ هم بازي کرده اند و چندتايي اجراي زنده هم در افتتاحيه هاي برنامه هاي ورزشي داشته اند. از اين که باDancer ها مقايسه شوند، ناراحت اند و حتي بر سر اين مساله کل کل هم مي کنند. دارند تلاش خودشان را مي کنند که نظر مردم را نسبت به پارکور عوض کنند تا ديگر اين جمله را نشوند که، «داريد براي دزدي و از ديوار مردم بالا رفتن تمرين مي کنيد؟»
به غير از بچه هاي گروه «رها» دو گروه ديگر در اصفهان و شيراز هم مدتي است، شروع به تمرين هاي پارکور کرده اند و اتفاقا هر سه گروه با هم در ارتباط اند.
6b087z7.jpg


4r9to9j.jpg



روز عکاسي
تقريبا همه مان سر ساعت مي رسيم و چيزي حدود 5 ساعت کار مي کنيم. بچه ها کلي به اصطلا ح حرکت مي زنند و بعضي از حرکت ها را بارها و بارها تکرار مي کنند. در نهايت مي رويم سراغ تکنيک هاي فردي که هر کدام در آن بهتر هستند. از روي يک بام به بام ديگر که فاصله بينشان 7/5 متر است و ارتفاعش چيزي در حدود 24 متر، مي پرند. کسي روي دستش بلند مي شود و در هوا چرخي مي زند و از مانعي مي پرد و ...
همه اين کارها با چنان سرعتي انجام مي شود که انگار بچه ها در هوا معلق اند. اينجا اتفاقهايي مي افتد که حتي فکرش را نمي کني انسان توانايي انجام کارش را داشته باشد.

تاريخچه پارکور
پارکور نخستين بار 20 سال پيش توسط يک فرد فرانسوي به اسم «ديويدبل» و دوستانش که در يکي از محله هاي حاشيه نشين پاريس زندگي مي کرده اند، باب مي شود. اين افراد دنبال ورزشي مي گشته اند که در عين سادگي ، حس هيجان آنها را نيز ارضا کند. آنها ترکيبي از همه ورزش هايي را که تا آن روز تجربه کرده بودند، با هم ترکيب مي کنند و پارکور را به وجود مي آورند. بعد از اين ماجرا فرد ديگري به نام «سباستين فوکور» که فردي سياهپوست بوده و گروهي به اسم «ياماکازي» -که يک فيلم هم به همين نام ساخته اند - اين ورزش را تکامل بخشيدند و تکميل کردند. فيلم گروه «ياماکازي» از تلويزيون خودمان هم پخش شده است.
حسن پارکور اين است که قاعده و قانون خاصي ندارد و مثل ورزش هاي کلاسيک تابع قانون خاصي نيست که حرکتي در آن خطا به حساب بيايد و بنابراين مي توان در پارکور هر خلاقيتي بروز داد. تو در اين ورزش فقط به يک کفش خوب احتياج داري و لازم نيست که هيچ هزينه خاصي بکني. فقط بايد بدنت آمده باشد. «پارکور» هيچ چيز به جز آمادگي بدني خودت نيست. هر چه آماده تر باشي بهتر اين کار را انجام مي دهي و به قول خودمان حرکت با حال تر و خفنتري مي زني. البته بخش اصلي اين ورزش بخش ذهني آن است. يعني اين که تو بايد توانايي اين را داشته باشي که سريع تصميم بگيري و آمادگي هرگونه اتفاقي را داشته باشي و بتواني در کوتاهترين زمان ممکن بهترين تصميم را بگيري. نبايد از چيزي بترسي، تو مي داني اينجا برايت هيچ اتفاقي نمي افتد ولي مي ترسي آن را انجام بدهي. اين ترس را بايد از بين ببري. ذهنت بايد آماده باشد. ذهنت بايد آزاد باشد. در حال حاضر اين ورزش در ارتش آمريکا به سربازان آموزش داده مي شود و پليس فرانسه هم براي مقابله با مجرمين آن را به کارکنانش ياد داده است.
در کل فرانسوي ها حرف اول را در پارکور مي زنند و بعد از آنها انگليسي ها هستند که همه کارهاي تجاري دنيا را انجام مي دهند. يعني اجراي کليپ و برنامه ها را در دنيا قبضه کرده اند.
فکر مي کنيد اين بچه ها همديگر را چطوري پيدا کرده اند؟ چطوري دور هم جمع شده اند و اصلا چطوري به ذهنشان رسيده که توي ايران پارکور کار کنند؟
اميرحسين: من در يک مجله درباره اين ورزش چيزهايي خواندم آن موقع شيراز بودم بعد توي دبيرستان به دوستانم گفتم که بچه ها همچنين چيزي هست و آنها هم استقبال کردند و شروع کرديم به تمرين. دوم دبيرستان بودم. يکسالي تمرين کرديم. آموزش ها را از اينترنت مي گرفتيم. بعد از دو سال يک موقعيت به وجود آمد و من توانستم براي تمرين دو سه هفته اي پيش يک گروه انگليسي بروم و با آنها تمرين کنم و از اينجا بود که قضيه جدي شد. سايتمان را هم راه انداختيم. تا اين که رسيديم به بحث شرکت در المپياد درسي و بعد کنکور که قضيه پارکور برايم راکد شد. بعد از کنکور هم از گروه قبلي هر کسي رفت سراغ کار خودش و من خودم تنهايي هر از گاهي تمرين مي کردم تا اين که در اينترنت با دو نفر آشنا شدم که آنها هم تمرين مي کردند. تا اين آشنايي در حقيقت قضيه راکد شده بود و ما عملا فقط يک سايت داشتيم.
تا اين که با آرمان و اميرحسين آشنا شدم و قضيه عوض شد. ما تمريناتمان را در اکباتان شروع کرديم اما هنوز منسجم نبود. تصميم گرفتيم باشگاهي بگيريم و آدم هاي بيشتري را جذب کنيم. بعد من پويا را پيدا کردم. (با خنده جمع) احتمالا يکي از اشتباهات زندگي ام هم اين بود.
پويا: من هميشه حس مي کردم چيزي در وجودم کم دارم. وقتي اميرحسين راجع به پارکور برايم توضيح داد حس کردم خيلي وقت است که مي شناسمش. همان روز توي حياط دانشگاه شروع کرديم به تمرين کردن و کم کم با بقيه بچه ها آشنا شدم.

4uiyul3.jpg

اميرحسين (اميرو): فکر کنم 12 فروردين بود. من نشسته بودم خانه تا مثلا براي کنکور درس بخوانم اما داشتم تلويزيون مي ديدم. يک ورزش عجيب غريبي داشت نشان مي داد به اسم دوي آزاد. حرکت ها همه ماتريکسي. آدم ها روي ديوار راه مي رفتند و مي پريدند و کارهاي عجيب و غريب مي کردند. زنگ زدم به آرمان که او هم برنامه را ببيند. بعد ازتمام شدن برنامه آرمان کمي در اينترنت درباره اين ورزش جست وجو کرد. دو ساعت بعد ما پايين خانه مان داشتيم تمرين مي کرديم. براي اولين بار از يک ارتفاع سه متري پريديم و البته آسيب هم ديديم. الان تازه مي فهميم چه کار خطرناکي کرديم. تا اين که آرمان گفت با يکي در شيراز آشنا شده که اتفاقا اسم او هم اميرحسين است و به اين ورزش علاقه دارد و بعدش ...

آرمان: ... بعدش آشنايي ما با اميرحسين بيشتر شد و فهميديم او با يک گروه انگليسي تمرين کرده. در اينترنت که مي گشتيم فهميديم دو قطب در اين ورزش وجود دارد: يکي فرانسوي ها بودند و يکي گروه انگليسي که اميرحسين با آنها تمرين کرده بود.
و اين طوري تمرين هاي ما شروع شد: يک باشگاه کوچک گرفتيم تا با برنامه درست تمرين کنيم. يکي از بهترين وسايل آشنايي ما با اين ورزش کليپ هايي بود که از اينترنت مي گرفتيم و حرکات خودمان را با استفاده از آنها تصحيح مي کرديم. در اين بين افشين و آرش هم به ما اضافه شدند. تا اين که يک موجود عجيب گوشه باشگاه ديديم که مشغول گرم کردن بود و اين طوري احسان هم کشف شد و...
احسان: من ورزش هاي زيادي را تجربه کرده بودم اما آشناييم با اين ورزش مثل اميرحسين و بچه هاي ديگر از طريق کليپ ها و اين طور چيزها بود. اما پارکور را به ديد فلسفه پارکور نگاه نمي کردم و بيشتر آن موقع برايم مهم شکل ظاهري آن بود. من تجربه ژيمناستيک داشتم و با تبادل اطلاعات با هم، به طور علمي روي اين ورزش کار کرديم، تااينکه الان بعد از دو سال توانسته ايم حرفه اي شويم.

بعضي از حرکت هاي مهم در پارکور
(Vault) والت. گذشتن از هر مانعي به کمک دست. بيشتر حرکت هاي پارکور از اين نوع هستند. هر کدام از حرکت هاي والت اسم مخصوص به خودشان را دارند مثل کينگ کونگ، مانکي، ليزي و.... نام گذاري هر کدام براساس فيگور ظاهري است که در آن گرفته مي شود.
(Climding) حرکاتي که شامل بالا رفتن از يک سطح هستند مخصوصا از روي ديوار
(mount On) فرود آمدن از ارتفاع که دو شکل متفاوت دارد.
1- ثابت که با فيگورSpiber انجام مي شود.
2- رولينگ: حرکت رو به جلو و معلق زدن روي پشت تا به بدن آسيبي نرسد.
(run Wall) حرکت روي ديوار. مثل دويدن روي ديوار که در فليم ماتريکس هم نمونه اش را ديده ايم.
(Spin Wall) با کف روي ديوار چرخيدن


(Spin Palm) حرکت روي لبه
(Leap Cat) حرکتي براي گذر از دو فاصله مثلا دو لبه پشت بام. اگر اين فاصله فضايي خالي باشد اين حرکت راjump Cat مي گويند.

دو مانع بزرگ براي پارکور هست. يکي حرف مردم و دوم ترس. اينها را بايد کنار بگذاريم. اين که کسي مسخره ات کند نبايد تو را تحت تاثير قرار دهد، يا حرف هايي مثل اين که بابا در شان تو نيست اين کار را بکني و ...

يک نکته ديگر هم اين که «پارکور» جنگولک بازي نيست. يعني خود ما هم اول اين فکر را مي کرديم اما حالا به چند چيز ديگر رسيده ايم. تو هدف و نتيجه داري و برا ي آن تلاش مي کني.

اولين ضربه اي که معمولا همه دراين ورزش مي خورند ضربه به ساق پاست. موقعي که از روي مانعي مي پري پايت به ميله ها گير مي کند. اما فکر مي کنيد بدترين ضربه هايي که اين بچه ها تا حالا خورده اند چه بوده؟
اميرحسين: قبل از امتحانات پايان ترمم از يک ارتفاع سه متري زمين خوردم و مفصل آرنج و دماغم شکست. تقريبا 7-6 ماه هيچ کاري نمي توانستم بکنم. من در حرکتي اين آسيب را ديدم که دوستان انگليسي ام مي گفتند خيلي خوب آن را انجام مي دهم. يعني در حرکتي که فکر مي کردم خيلي ماهرم بعد از چهار سال اين ضربه را خوردم.
آرمان: فکر مي کنم تو اصل اول را رعايت نکردي. (اين اصل را آرمان خلق کرده !) اصل اول اين است: « وقتي خسته اي پارکور نکن.» تا به حال هر کدام از ما آسيب ديده ايم به آن مرز خستگي رسيده ايم. جايي که توان جسمي ات تحليل مي رود و جالب اين که تو آن موقع وسوسه مي شوي که بگذار اين حرکت را هم بزنم. دقيقا اين جمله را که مي شنوي بايد منتظر آسيب ديدن باشي و به قول ما «رب» مي شوي.
4r9to9j.jpg

ميلاد: بعد از اولين تمرينم با اميرحسين جلوي دانشکده فيزيک (دانشگاه شريف) که انگار براي پارکور کردن ساخته شده، اين قدر به خودم فشار آوردم که تا يک هفته نمي توانستم راه بروم و همه به من مي خنديدند.
افشين: يک روز در باشگاه داشتم روي هوا مي چرخيدم تا «بک فيليپ» بزنم که مچ پايم رفت زير بدنم. فقط يادم مي آيد وسط باشگاه خوابيده بودم و گريه مي کردم و داد مي زدم.
اميرحسين (اميرو): البته يک چيز هم بايد بگوييم که در «پارکور» اصلا قرار نيست آسيب ديدگي باشد. علت آسيب هاي ما هم يا خستگي بوده يا اشتباه. مثلا ما براي فرود حرکتي به اسم «رول» داريم که ضربه را مي گيرد و باعث مي شود زانوها و ساق هايت آسيب نبينند. اسمش ورزش خطرناک هست اما اگر هوشيار باشي آسيب نمي بيني.
آرش: من هر موقع کار کردم خسته نبودم (خنده جمع) و به همين خاطر تا حالا آسيب نديده ام.
آرمان: آن اول ها که جوگير بودم خواستم روي ميله نيم پشتک بزنم. تا وسطش خوب آمدم و بعدش تنها چيزي که يادم مي آيد اين است که ديدم ميله دارد به من نزديک مي شود و با صورت روي آن آمدم.

اميرحسين (اميرو): اولين بار که داشتم از ديوار صاف بالا مي رفتم بغل زانويم به ديوار گير کرد و يک خراش بزرگ برداشت، ولي آسيب ديدگي جدي نداشته ام.
احسان: من در اوج آمادگي جسماني بودم. دقيقا 7 ماه پيش بود که داشتيم براي يک کليپ کار مي کرديم. در حرکتي که من قبلا زياد روي آن کار کرده بودم درست به خاطر يک محاسبه کوچک که به آن توجه نکرده بوديم آسيبي ديدم. قرار بود از يک پشت بام به پشت بام ديگري بپرم. همه تمرين هاي ما در شب انجام شده بود و ايزوگام سقف آن موقع سفت بود اما وقتي ظهر من اين پرش را انجام دادم، ايزوگام بر اثر گرما نرم شده بود. در پرش بين اين دو پشت بام که فاصله شان از هم تقريبا 7/5 متر بود، دو پايم چسبيد توي ايزوگام و اين باعث شد مينيسک زانويم پاره شود و مجبور شوم جراحي کنم. اين يک مصاحبه کوچک بود که ما به آن توجه نکرده بوديم. سيستم ما با سيستم بدلکاران فرق مي کند. آنها هميشه يک ايمني دارند ولي مال ما کاملا واقعي است که فقط با تمرکز حواس و محاسبات دقيق مي تواني آن را درست انجام بدهي.
در «پارکور» همه چيز به هنر حرکت کردن تو برمي گردد. در حقيقت هدف در نهايت اين است که تو از جايي به جايي ديگر بروي، يکسري حرکت را بزني و آسيب هم نبيني. آن موقع است که تو به عنوان يک انسان حس مي کني با توانايي هاي خودت تمام محدوديت ها و مرزهايي را که براي يک انسان وجود دارد از بين برده اي و اين برايت لذت بخش است.
بچه ها از يک چيز ديگر هم در «پارکور» لذت مي برند. چيزي که سباستين گفته. اين که در پارکور هيچ رئيسي وجود ندارد، هيچ مسابقه اي نيست و تو با کسي کل کل نمي کني. همه کنار هم فقط تمرين مي کنند تا پيشرفت کنند. اين که من از تو بهترم و از اين جور چيزها وجود ندارد.
افشين: هر شخصي مي تواند از يک ارتفاع بپرد و هر کسي با روش خودش اين کار را مي کند. مهم اين است بعد از اين پرش چه اتفاقي براي تو مي افتد. يکي سالم مي آيد، يکي دست و پايش مي شکند، يکي هم شايد بميرد. اما پارکور مي آيد اين را به ما نشان مي دهد که با چه حرکتي تو سالم مي ماني و کارت را هم مي کني. مهم اين است که تو روي حرکتت تمرکز و فقط به آن فکر کني و تجسمش کني.
احسان: در حقيقت ما تا زماني که از نظر ذهني بر حرکت غالب نباشيم آن را انجام نمي دهيم. وقتي به مرز 100 درصد رسيديم آن را انجام مي دهيم.
ميلاد: من هيچ وقت به نشدن حرکت فکر نمي کنم. اين خيلي چيز مهمي است. چون اگر فکر کنم که مي افتم، مي افتم و همه چيز خراب مي شود. آخر حرکت را خوب مي بينم و آن را اجرا مي کنم. اينجا بحث نترس بودن و ريسک پذيري هم هست و اين که تو احتمال هايي خيلي کم هم را در نظر بگيري.
آرمان: تو بايد يک تعادل بين ريسک و منطق برقرار کني. اگر منطق زياد شود، تو به اين فکر دچار مي شوي که نکند فلان اتفاق بيفتد. اگر هم ريسک زياد بشود آن وقت تو کاري را مي کني که در توان فکري ات نيست و آن وقت ...

پارکور تاثيرات زيادي روي شخصيت ما داشته. اولين چيزي که خيلي مشهود بود و کلي روحيه آدم را عوض مي کند اين است که ديد تو نسبت به شهر عوض مي شود. الان وقتي ديواري را در شهر مي بينيم يک لحظه پيش خودمان تصور مي کنيم داريم از آن بالا مي رويم يا از آن پشت بام در حال پريدنيم. شهري که تا حالا همين طور معمولي از کنارش رد مي شدي، حالا تمام تمرکز و حواست را به خود جلب مي کند، با آن کانکت مي شوي و درباره اش تخيل مي کني. خيلي لذت بخش است. حس زنده شدن در شهر.
دوم اين که تو مجبوري از ترس هايت بگذري و اين در زندگي عادي خيلي کمکت مي کند. اين که از هر مانعي اگر بخواهي مي تواني رد شوي. زندگي با مانع ها و سختي هايش برايت جالب مي شود. يک جورهايي آدم را جنگجو مي کند، يک مبارزه جويي لذت بخش و مثبت.

(کول زرو : خیلی حال کزدم دیدم بچه های باحال اکباتان اینجا هم سهم داشتن)
 

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
ممنون برای پستت

خوشحال میشیم بازم از ستون رها تو اعتماد اینجا مطلب بزاری
بالاخره همه 40چراغیها علاقه خاصی به رها و ژوله دارن
حتما این کار را خواهم کرد
happy.gif
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
سایت 40 چراغ مدت مدیدیست که بهروز نشده D:
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
از ترشي تا مانتو

نويسنده : دنا درفشي

پيراهني بلند كه تا مچ‌هاي ماكت را پوشانده، از جنس حرير و بسيار نازك. روي آن كتي كوتاه از جنس كتان، تمام پوشيدگي ماكت را بر عهده گرفته‌ است. «عذر مي‌خوام يعني اگه ما اينو تو خيابون بپوشيم نمي‌گيرنمون؟» مرد مشتري‌هاي ديگر را رها مي‌كند و جواب مي‌دهد: «نه خانوم! شما اينو بخريد. اگه گرفتنتون ما خودمون مي‌آييم و آزادتون مي‌كنيم.»

وزارت كشور به همراه استانداري و صدا و سيما دومين دوره جشنواره زنان سرزمين من را برگزار كرده و سه طبقه از ساختمان كانون پرورش فكري كودكان در خيابان حجاب را به اين جشنواره اختصاص داده است. ساختمان نسبتاً شلوغ است. از در كه وارد مي‌شويم، غرفه‌هاي مختلف را مي‌بينيم كه كنار هم چيده شده‌اند. اولين غرفه‌اي كه به چشم مي‌‌خورد، غرفه مسابقه حضوري است. دختران غرفه با پوششي اسلامي (چادر) به بازديدكنندگان برگه‌هاي پرسش و پاسخ مي‌دهند. سؤال‌ها در مورد زندگي و نوع رفتار حضرت فاطمه‌(س) است. «اگه شركت كنيد، فردا قرعه‌كشي مي‌كنيم و به چند نفر اول جايزه‌هاي نفيسي تعلق مي‌گيرد.»، «جايزه‌هاتون چي هست؟»، «نفيسه ديگه».


كمي آن طرف‌تر غرفه‌اي است پر از روسري و شال‌هاي رنگارنگ. زني در غرفه ايستاده و طرز طراحي و رنگ‌آميزي روسري‌ را با موم و رنگ به بازديدكنندگان نشان مي‌دهد. چند غرفه دانشگاه‌هاي مختلف هم اطراف اين غرفه خودنمايي مي‌كنند. آنها چيزي براي فروش ندارند و فقط طراحي دانشجويان خود را براي معرفي كار دانشگاه به نمايش گذاشته‌اند. طبقه پايين مربوط به غرفه‌هاي استان‌ها و اقوام مختلف است. هر كسي از هر قومي نوع پوشش خود را آورده تا در جشنواره نشان دهد. پيرزني با عينك ته‌استكاني كه با كش به گوش‌هايش وصل شده در غرفه‌ سيستان و بلوچستان نشسته و مشغول سوزن‌دوزي است. دم غرفه شلوغ است و پيرزن مي‌دوزد و براي هر كسي كه سؤال مي‌كند، توضيح مي‌دهد كه چطور اين كار سخت را انجام مي‌دهد. بارزترين چيزي كه در صورت پرچروكش ديده مي‌شود، لبخندي است كه لحظه‌اي محو نمي‌شود.

در غرفه يزد و كرمانشاه خبري از پوشش محلي نيست. آنها شيريني‌هاي محلي خود را مي‌فروشند به همراه ديگر وسايل تزييني.

كمي آن طرف‌تر غرفه‌اي بي‌نام و نشان مشغول فروختن ترشي و مربا و چاشني‌هاي ديگر است. از مسئول غرفه مي‌پرسم: «اينجا جشنواره پوشش محلي است، شما چرا هيچ پوششي را در غرفه ارائه نداده‌ايد؟»، «خب خانوم ما پوشش محلي خاص نداريم، ولي كلي شيريني و مربا و ترشي داريم. همون‌ها رو هم آورديم.»

بعد از قسمت اقوام به غرفه‌هايي مي‌رسيم كه متعلق به توليدي‌هاي مانتوست؛ همان مانتوهايي كه توي هفت‌تير، تجريش و هفت‌حوض پر است. «چرا قيمت مانتوهاتون از مغازه ارزون‌تره؟ از انبار مانتوها رو آورديد؟» «نه خانوم، انبار كدومه، به خاطر جشنواره قيمت‌ها رو كم كرديم. البته كسي ازمون نخواسته كه ارزون‌تر بفروشيم. اين ابتكار خودمونه. مثلاً اين مانتوي مجلسي رو شما توي مغازه خودمون مي‌خريد 35 هزار تومان، ولي اينجا مي‌فروشيم 21 هزار تومان.»

طبقه بالا هم متعلق به غرفه‌هاي بين‌المللي است كه از 22 كشور مسلمان تشكيل شده. «غرفه‌هاي بين‌المللي خوب بود؟» از دختري كه به
سمت در خروجي مي‌رود، مي‌پرسم و او مي‌گويد: «بد نبود، ولي بعضي از غرفه‌ها واقعاً قسمت‌هاي احمقانه‌اي داشتند، مثلاً غرفه تركيه يه لباس خيلي خيلي ساده رو كه آدم مي‌تونه با 10 تا 15 هزار تومن تهيه كنه، مي‌فروخت 55 هزار تومن. ولي غرفه افغانستان و هند هم خوب بود و هم قيمت‌هاي مناسبي داشت. در كل جشنواره بدي نبود. ولي انتظار ما خيلي بيشتر از اين بود.» دختر خود را طراح لباس معرفي مي‌كند و مي‌گويد: «نظرات من كاملاً كارشناسي است.»

اكثر بازديدكنندگانِ غرفه‌هاي بين‌المللي، غرفه تركيه را گران‌ترين و غرفه افغانستان را بهترين انتخاب مي‌كنند.

اينجا قسمت اصلي جشنواره است، يعني همان نمايش زنده شوي لباس‌هاي اسلامي. وسط سالن، سكويي به شكل صليب‌ قرار دارد، دور تا دور سكو را صندلي چيده‌اند براي تماشاگران. نمايش شروع مي‌شود:


دو دختر جوان هر كدام با نوع متفاوت از پوشش اسلامي از دو دري كه دو طرف سكو قرار گرفته بيرون مي‌آيند. فيگورهايشان كاملاً شبيه مانكن‌هاي خارجي است. كنار هم مي‌رسند مكث كوتاهي مي‌كند و بعد هر كدام به يك طرف صليب مي‌روند. دوباره مي‌ايستند و برمي‌گردند و با هم به سمت انتهاي صليب حركت مي‌كند. آنجا دوباره مكثي كرده و برمي‌گردند و از در مخالف دري كه وارد شده‌اند خارج مي‌شوند و بعد نوبت سري ديگر است. از خانمي كه با من داخل سالن آمده و از مسئولان جشنواره است، مي‌پرسم: «تا كي اين جشنواره ادامه دارد؟» تا هفدهم غرفه‌ها هستند و هجدهم هم اختتاميه برنامه‌هاي دفيله است» «دفيله يعني چه؟»، «دفيله همان رژه رفتن روي سن خودمان است ديگر.»
 

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
آخرين متد نظم در جهان

ابراهيم رها

ديروز در مطلب من، بدفرم، چاپ شده بود برخرم، آنوقت من مي گويم همه جاي اين مملکت از اون بالا کفتر ميايه، شما بگوييد نه. در بحث هاي مجلس با دولت بر سر فروش بنزين آزاد، حرفي زده شده که به گمانم اهميت فراواني داشت. رئيس مجلس گفته؛ «مردم بايد بترسند تا نظم جا بيفتد.» ما فکر مي کنيم در تمام کشورهاي دنيا که نظم بسيار چشمگير است، اين کارها را مي کنند؛ الف) در سوئد، صبح به صبح مردم را پيش از رفتن به سر کار از تونل وحشت عبور مي دهند. ب) در کانادا يکي پشت در خانه مردم قايم مي شود و وقتي آنها از خانه بيرون مي آيند، مي رود جلو و مي گويد وه، سپس آنها به شدت مي ترسند و کارها منظم مي شود.ج) در آلمان يکي شب ها پشت پنجره خانه ها مدام مي گويد هووووو، د) در امريکا و انگلستان هم ...

وزير ارشاد گويا تشريف برده اند به تحريريه يک روزنامه ورزشي و گفته اند؛ «از حمايت مربيان تيم ملي دست برنداريد، نگذاريد دست اجنبي به تيم برسد.» الف) عزيز دل برادر، اين جنگ واترلو نيست ها، اين مسابقه فوتباله. ب) ما تا آخرين قطره خون در برابر مربيان خارجي ايستادگي خواهيم کرد. ج) در شرايط کنوني پس از امريکاي جنايتکار، بزرگ ترين دشمن ما فابيو کاپلو است. د) عرض مي کنم که مدتي است کرور کرور از اون بالا کفتر ميايه،دو تا سوژه خوب ديگر هم بود که مدام به من مي گويند جا کم است و ننويس. اي مردم با «اعتماد» تماس بگيريد و بگوييد جاي من را زياد کنند، خدا خيرتان بدهد،
 

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
خيرمقدم آقاي افروغ،

ابراهیم رها

آقاي باهنر، نايب رئيس مجلس گفته به جاي تعبير کودتاي خزنده بگوييم سيل خروشان آزادي مطبوعات. از اينکه فرهنگستان ادب فارسي در حال تکثير است خوشحاليم و در راستاي پيشنهاد جالب توجه باهنر ما هم پيشنهادهايي ارائه مي کنيم. دوستان لطفاً در صحن علني مجلس اينها را بخوانند؛ الف) به جاي تعبير مهار تورم بگوييم چه خوشگل شدي امشب، ب) به جاي تعبير وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي بگوييم مامور تعيين کادر فني تيم ملي فوتبال و تغيير سيستم 2-4-4 به 2-5-3 ج) به جاي تعبير اوضاع بسيار اسفناک است بگوييم از اون بالا کفتر ميايه. گويا عماد افروغ در ذهن چندتا سوال داشته که پرسيده اما چون يقين دارم مثل سوال هاي قبلي اش به پاسخ مناسبي نخواهد رسيد، تصميم گرفتم خودم جواب بدهم. پرسيده؛ «آيا گراني مهار شده و قدرت خريد مردم افزايش يافته؟» الف) بله افزايش يافته منتها دوستان حواس شان نبوده عبارت «افزايش يافته» را به گراني مرتبط کرده اند، عبارت «مهارشده» را به قدرت خريد مردم، ب) بله، از شما مي خواهيم کوتوله سياسي نباشيد و در يک اقدام فري سايز اين حرف ها را کنار بگذاريد. ج) قيمت خانه روبه رويي ما از متري 700 هزار تومان در يک سال گذشته به متري يک ميليون و 800 هزار تومان رسيده، رئيس جمهور اما مي گويند قيمت مسکن 15درصد گران شده، لطف کنيد اقدامي به عمل بياوريد که صاحبخانه روبه رويي ما نسبت به درس رياضي دقت بيشتري داشته باشد تا ما بتوانيم آنجا را بخريم، د) آقاي افروغ، گويا شما يکي دو سالي است ايران تشريف نداشته ايد. ضمن عرض خيرمقدم، ورودتان به وطن را خيرمقدم عرض مي کنيم،
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
برنامه سازی شهروندان برای تلویزیون (شما روی ایر هستید)



درباره پدیده‌ای به نام «شهروند خبرنگار» بارها نوشتیم و گفتیم که با پیشرفت تکنولوژی و ارزان‌تر شدن و در نتیجه همگانی شدن ابزاری مانند موبایل‌های دوربین‌دار شهروندان عادی در مقام خبرنگاران قرار گرفته‌اند و دقیقه‌ای نیست که یک خبر روی وبلاگ‌ها یا یک ویدئو در سایت‌ها به اشتراک گذاشته نشود.

با همه‌گیر شدن این پدیده سایت‌های اشتراک محتوا اقبال بیشتری پیدا کرده‌اند. این روزها سایت‌هایی چون یوتیوب از پربیننده‌ترین سایت‌ها محسوب می‌شوند و حالا کم‌کم شبکه‌های تلویزیونی راه‌اندازی می‌شوند که تولیدات «شهروند خبرنگار»ان را پخش می‌کند.

شبکه تلویزیونی «کارنت» که در سال 2005 افتتاح شد در این زمینه پیشرو بوده و نزدیک به سی درصد از پخش روزانه خود را به برنامه‌هایی اختصاص داده که بینندگانش آن را تولید می‌کنند. به گفته مارک گلدمن مدیر اجرایی کارنت، مخاطبان این شبکه، هر روز با ارسال برنامه‌هایی در موضوعات مختلف خبری، مسائل روز، مد روز، موسیقی و اجتماعی به تنوع برنامه‌های این شبکه کمک می کنند. شاید برایتان جالب باشد که بدانید بنیانگزار این شبکه کسی نیست جز «ال گور» معاون «بیل کلینتون» رئیس‌جمهور سابق آمریکا. همان کسی که فیلم مستندش را با نام «حقیقت تلخ» در اسکار 2007 جایزه بهترین فیلم مستند را از آن خود کرد. پس بعید نیست که چنین فردی به راه‌اندازی چنین شبکه‌ای علاقمند باشد.

کارنت به گفته بنیانگزارش «پاسخگوی نیاز نسل اینترنت» است و با حضور مردم در این رسانه به گسترش مردم‌سالاری کمک می‌کند. این تلویزیون محبوبیت فوق‌العاده‌ای هم دارد چرا که 40 میلیون آمریکایی مشترک آن و دریافت‌کننده برنامه‌هایش هستند. یکی از برنامه‌های پرطرفدار این تلویزیون «پاد» نام دارد که شامل برنامه‌های سه تا هفت دقیقه‌ای از تولیدات بینندگان است. توجه «کارنت» به کاربران اینترنت آن قدر هست که با همکاری گوگل هر ساعت یک بخش خبری سه دقیقه‌ای را به موضوع‌های مورد علاقه وبگردها اختصاص داده است.

کوین ایپس که از ساکنان سانفرانسیسکو است یکی از مخاطبان کارنت تی وی است که به تهیه برنامه برای این شبکه مشغول است. او ساختار آزاد این شبکه را علت همکاری با آن می‌داند چرا که این شبکه به او اجازه داده تا کارهایش را برای مخاطبان آمریکایی به نمایش بگذارد بدون آن که دخل و تصرفی در محتوای آن انجام دهد.

این روزها «کارنت تی‌وی» تنها در آمریکا محبوب نیست بلکه شهروند خبرنگاران بریتانیایی نیز از آن استقبال زیادی کرده‌اند به نحوی که این شبکه از سال 2007 فعالیت خود را در بریتانیا و ایرلند آغاز کرده است. جالب است که 40 درصد برنامه‌های ارسالی این شبکه را بینندگان خارج از آمریکا تأمین می‌کنند.
 

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
آي قلبم،


ابراهيم رها

يک برنامه يي شب ها از شبکه سوم پخش مي شود که با وجود آنکه جواد رضويان ندارد اما خنده دار است. با وجود آنکه مهران مديري ندارد گاهي خيلي خنده دار است، مثلاً چندي پيش مجري برنامه را عوض کردند و مجري جديد آمد و گفت مجري قبلي قلبش ناراحت است و نمي تواند برنامه زنده اجرا کند. الف) راست مي گويند سن بيماري قلبي در ايران به شدت (گويا خيلي به شدت،) کاهش يافته است. ب) مواظب باشيد با چه کسي مصاحبه مي کنيد، چون احتمال دارد بيماري قلبي بگيريد. ج) آها، از اون لحاظ؟ د) پسر جان، خداحافظ همين حالا، مي خوانيم چون رحيم مشايي معاون رئيس جمهور است و نه وزير، مجلس حق ندارد عملکرد او را در صحن علني مورد سوال قرار دهد. در اينجا براي تنوير همه جاي افکار عمومي، کساني را که حق دارند از رئيس سازمان ميراث فرهنگي گردشگري سوال کنند، ذکر مي کنم؛ الف) کوروش کبير، او هم فقط مي تواند بپرسد آب اين استخري که روي سر منه کي عوض مي کني، کمبوجيه اينا مي خوان شنا کنن؟، ب) داريوش هخامنشي، او هم فقط مي تواند بپرسد چرا آب بستي به قبر پدرجدم؟ ج ) ادوارد دست قيچي. دليل خاصي هم ندارد، وقتي مجلس و مردم نمي توانند در مورد ميراث فرهنگي شان سوال کنند لابد ادوارد دست قيچي بايد سوال کند، پريروز يک خط درباره توقيف شرق نوشته بودم که حذف شد. اين را گفتم که نگوييد حواسم پرت است. الان هم به اين اميد که آب ها از آسياب افتاده و حذف نمي کنند، نوشتم،
 

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
برو واسه خودت


ابراهيم رها

رئيس سازمان تربيت بدني - محمد علي آبادي - در مراسم استقبال از تيم ملي بسکتبال ايران که قهرمان آسيا شده و مربي اش ترومن است، گفته؛ تيم هاي ملي بزرگسالان ما متعلق به مربيان داخلي است. ضمن تشکر از اين گوهرباري ات همه گير عرض مي کنم که الف) هر سخن جايي و هر نکته مکاني دارد يعني کشک، ب) ترومن در واقع ايراني است زيرا قبلاً مردان ايراني سفر خارج زياد مي رفته اند ج) در راستاي بند ب ما فقط مانده ايم علي آبادي ماجرا را از کجا فهميده، اي شيطون، د) لطف کنيد نتيجه آزمايش دي ان اي را به عموم ملت ايران نشان بدهيد. نجابت نماينده مجلس در امتداد همين گوهرباري ات همه گير در روز خبرنگار گفته خبرنگاران ولگرد در مجلس زياد شده اند. الف) عرض کرديم که هر سخن جايي و هر نکته مکاني دارد يعني برو واسه خودت، ب) ايشان تازه نجابت به خرج داده اند به ولگرد تشبيه کرده اند. ج) نجابتت منو کشته. د) نجابت جان شما که معلوم است با ما روزنامه نگارها ميانه بسيار خوبي داري پس يک زحمتي بکش، در مجلس، يک نگاهي بينداز ببين حوالي صندلي ات از اون بالا کفتر ميايه؟، بانک مرکزي اعلام کرده نرخ تورم به 8/14 درصد رسيده و چون گفته اند تورم رواني و ذهني است پس الف) بانک مرکزي اخيراً قرص اکس مي زند. ب) طفلک بانک مرکزي روانش به هم ريخته. ج) روانت رو بخورم، د) آي روان روان بيا به بالينم.
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
خیلی رها باحاله
امیدوارم مشگلی براش درست نکنن
عکس ازش نداری؟ من همشونو از نزدیک دیدم حرف هم زدم ولی رها رو ندیدم!
 

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
خیلی رها باحاله
امیدوارم مشگلی براش درست نکنن
عکس ازش نداری؟ من همشونو از نزدیک دیدم حرف هم زدم ولی رها رو ندیدم!
نه ،من عکسی تا حالا ندیدم از این بشر
biggrin.gif
 

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
شماره جدید مثل اینکه با بهرام رادان مصاحبه کردند .
من گیرم نیومد .
اگه جایی گیر آوردید تو نت بذارید اینجا
155fs504862.gif
 

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
کرکره را پايين بکشيم؟

ابراهيم رها

مي نويسم «دولت نهم» تبديل مي شود به «دوستان»، مي نويسم رئيس جمهور تبديل مي کنند به «يکي از مسوولان». از غلامحسين الهام هم نمي شود حتي يک کلمه نوشت. من رسماًفرض کنيد سرگيجه گرفته ام. واقعاً دارم به اين فکر مي کنم که کرکره اين ستون را پايين بکشيم. شما مخاطبان قشنگ هم اگر موافقيد با روزنامه تماس بگيريد و نظرتان را بگوييد.گويا، احتمالاً دو تن از دوستان که در يک جايي يک سمتي داشته اند يک مقدار استعفا داده اند. گمانم ادله استعفاي اين دوستان نهم از کابينه يکي از مسوولان اينها باشد؛الف) براي کل کابينه يک نفر کافي است، همه رقمه، باورکنيد،ب) خواسته اند در مخارج و هزينه هاي سفرهاي استاني صرفه جويي کنند.ج) هر دم از اين باغ بري مي رسد.د) خوب است که ساير دوستان نهم هم به اين عمل نيک تاسي کنند مخصوصاً آن دوستاني که خيلي به فرهنگ علاقه دارند،بعضي نشريات اصولگرا پيشنهاد داده اند مطالب نشريات سوسولگرا پيش از چاپ کنترل شود، الف) خوب است در مرحله بعدي پيش از نوشتن مطلب آن را کنترل کنيد. ب) در مرحله بعد پيش از نويسنده شدن فردي را که قرار است مطلب را بنويسد کنترل کنيد.ج) بعد پيش از خواندن و نوشتن آموختن آن فرد، کنترل کنيد.د) در مرحله نهايي پيش از به وجود آمدن نويسنده کنترل کنيد، راه هاي کنترل هم الان ارزان و فراوان است و همه جا هم هست، بچه که عمر و نفسه/ يکي خوبه تا دو بسه، مخصوصاً اگر قرار باشد روزنامه نگار شود، گويا گفته اند «ازدواج مجدد به اجازه همسر نياز ندارد»، عزيز من همين جوري هم امروزه در زندگي مردم از اون بالا کفتر ميايه، شما ديگر از اين زحمت ها نکشيد،
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
37
محل سکونت
اهواز
ابراهیم رها زده به سیم آخر!!!!!!!!!!!!!
 
بالا