چه روزای شلوغ پلوغیه...کاش میشد اینترنتی پرینت حسابمو بگیرم...کی حوصله داره بره تا بانک؟....کاش بی بی زود بره خونشون...گاهی وقتا فکر می کنم اگه آدما قرار باشه غده ای به اسم روابط اجتماعی داشته باشن ,غده ی من احتمالا خیلی خیلی کم کاره....قرصای محیا رو دادم؟ندادم؟.....دلم واسه دلمه های مادربزرگم تنگ شده.دنیا افتاده رو دور تند.مثل وقتایی که حوصله ی یه تیکه فیلمو نداری وُ هی میزنی بره جلو.امروز برم کتابخونه ی آگاه.تنها کتابخونه اییه که کمیک داره فعلا..کارت پستالم می خواد؟چی بنویسم اونوقت؟عیدت مبارک؟تولدت مبارک؟با آرزوی بهترین ها؟هر چی آرزوی خوبه مال تو؟پس تکلیف بقیه چی میشه؟ اصلا مگه آرزوهای خطرناک تر دل ندارن؟
کاش دوست داشته باشه کمیک....به قیافش میخوره اهلش باشه..ولی اگه نباشه چی؟دندون اسب پیش کشی بود که نمی شمردنش؟پس چیو میشمرن؟یعنی میشه آدمی که انیمه میبینه کمیک دوست نداشته باشه؟لابد داره دیگه.بگم؟نه ولش کن...گاهی وقتا دلم می خواد خوب نباشم تا نگرانم بشه..تا چشماش بلرزه...چقدر دلم برای چشمای نگرانش تنگ شده...ولی برای دلمه بیشتر..مثل وقتایی که میگن باباتو بیشتر دوست داری یا پفکو؟ و تو ام میمونی که کدومو انتخاب کنی...وقتی نگرانه چشماش قهوه ای تره...لباش می لرزه..خیلی با مزه میشه
دلم گلدون محبوبه شب می خواد..با اون گلدونایی که توی میدون خاتمی بود از این فلفل بامزه ها داشت..کی فصل خرید و کاشتشونه؟الان برم بگیرم؟یا صبر کنم؟
آبی یا قهوه ای؟شایدم هم آبی و هم قهوه ای...شایدم فقط آبی..آبیو دوست دارمچون رنگ دریاست...ولی قهوه ای بهم میاد..کاش ابی هم بهم میومد..مگه بدتر از اینم هست؟که کلی شال و روسری آبی بخری همیشه و هیچ وقت سرت نکنی...چون بهت نمیاد..عمم دعوام می کنه که چرا نرفتم دکتر...خوب نمی خوام...اگر برم و بگه عمل می خوای چی؟پس مامانم چی؟کی مراقبش باشه؟کی کمک حال بابام باشه اگه من نباشم>؟الان که وقت مریض شدن نیست...الان فقط وقت مسکن بودنه..بعضی آدما شاید بدرد خودشون نخورن ولی مسکنای خوبی میشن برا بقیه...مثل وقتایی که مادرم پشت تلفن بغض می کنه و من براش از کیک موزی که رنگش شبیه کیک شکلاتی شده بود می گم...!
همه چیز خیلی ساکته ولی تندم هست...تند پیش میره..خیلی تند. من نمی تونم خودمو با این سرعت هماهنگ کنم..همیشه از زمان عقب ترم دلم می خواست یکسال پیش بود...چقدر گریه کردم اون موقع ها..چقدر غمگین بودم..خوب بود خیلی خوب بود حداقل یه حسی داشتم..حس داشتن خوبه...اینکه یه نفر هنوزم فرصت و حوصله ی اینکه ناراحت باشه یا خوشحال باشه رو داشته باشه خیلی خوبه...اینکه کسی اینقدر تو روزمره ها وُ برآورده کردن آرزوهای این و اون وُ زندگی کردن به جای بقیه ,غرق نشه خوبه...خیلی خوبه
آره همینه...یه کارت با رنگای شاد و یه نوشته مثل هرچی آرزوی خوبه مال تو....هووم..دوسش دارم..
گاهی وقتا آدما نباید بشنون نباید ببینن..نباید بفهمن...فقط باید زندگی کنن...