• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

تا حالا عاشق شدی؟

وضعیت
موضوع بسته شده است.

vahiddddd

Registered User
تاریخ عضویت
4 می 2006
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
352
دوست داشتن و عشق ، 1 نوع احساسه که نه دلیل میخواد نه منطق ،اتفاقا احساس و منطق همیشه به موازات هم پیشمیرن و قابل مقایسه نیستن

البته آدم باید سعی کنه بین عشق و منطق تعادل برقراکنه
احساس و عشق پاک موهبتی الاهیه که ممکنه به هرکسی هم خدا ندتش

نخير ، به نظر من اتفاقاً عشق سازنده و به درد بخور هيچ موهبت الهی نيست ،عشق به هيچ وجه آسمانی نيست،،عشق يا عاشق شدن مقوله ايست زمينی و انسانی که انسان اون رو می آموزه و به وجود ميآره برای اينکه بهتر و بهتر زندگی کنه


عشق يه طرفه نيست
عشق بدون فکر و دليل و شناخت عشق نيست
عشق فلاکت و زجر و حقارت نيست
و ..
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
34
محل سکونت
Isfahan
درود

والا اگه منظورتون من هستم، خدمتتون عارضم که این بنده حقیر سراپاتقصیر درسرتاسر این عمر هرچند کوتاه نه دوست دختری داشتم/ندارم/نخواهم داشت/

کلاً بهش اعتقادی ندارم.
(البته یه وقت خلط مبحث از نوع محبوب و مشهور ایرانی ها اینجا صورت نگیره، دوستِ دختر دارم، اما "دوست دختر" GF ندارم.)

پس خیالتون از اون بابت تخت، عزت نفس آدم خیلی با ارزش تر از اونه که بخواد اینطوری خودش رو خوار و ذلیل کنه.






ببین برادر من، من هیچ اصراری بر درست بودن حرف هام ندارم، اینایی که میگم تجربیاتم و چیزهایی هست که بهش اعتقاد دارم برام هم جوابگو بوده.

//

چند شب پیش با صمیمی ترین دوستم که دانشجوی شهر دیگه ست رفتیم بیرون، تو نیم ساعت 8 نخ وینستون رو خاکستر کرد، بعد هم شروع کرد به گریه کردن، می پرسم چی شده؟
میگه دختری که باهاش شیرین و فرهاد(لیلی و مجنون، رومئو و ژولیتیا هر کوفت دیگه...) امشب براش قراره خواستگار بیاد، احتمال هشتاد الی نود درصد هم جواب خانواده اش مثبته، هرچند خودش راضی نیست.

صمیمی ترین رفیقم داره زار میزنه جلوی من و آب میشه، منم مثل احمقا زل زدم بهش، چه کاری از دستم برمیاد؟
یادمه زمانی که می خواست باهاش دوست بشه(حدود 8 ماه پیش) خیلی با من درددل کرد، من همون موقع این حرف ها رو بهش زدم، گفتم مواظب باش، ولی می دونید چی گفت؟ همین حرفا
گفت تو درکی از "عشق" نداری.

و این اولین و آخرین مورد هم از این دست نبوده...

//

آره شما می تونی خودت رو با این حرف های قشنگ و جذاب گول بزنی، چند صباحی سرمست از این "عشق واقعی" باشی، ولی بعد که با مخ خوردی زمین هیچکس نمی تونه کمکت کنه، حتی صمیمی ترین دوستت، همونطور که من نتونستم و نمی تونم به دوستم هیچ کمکی بکنم...

حرف دیگه ای نیست...

سلام
اولا" بگم که من" عشق واقعي " نداشتم که داريد از فعلهايي که مربوط بهم ميشه استفاده ميکنيد
هر چيزي رو که گفتم سر دوستم اومده.
شايد نظ شما درست باشه. نميدونم. قصد بحث کردن هم ندارم . ببخشيد اگه حرفي زدم
ولي يه چيزي و ميدونم: شايد حرفاي من و احساس دوستم دروغ باشه(که نيست)
ولي بيايد استدلال کنيم: اگه چيزي به نام عشق وجود نداره پس چرا از اول آفرينش انسان تا حالا حرفش زده شده.
يعني تمام مردم دنيا دارند خودشون و گول ميزنند؟
گيريم که افسانه اي بوده و اين همه شعر و داستان عاشقانه تخيلي بيش نبوده. ولي آيا همون تخيل ريشه اي نداره؟
کدوم شاعر يا نويسنده و ديديد که تخيلش انقدر قوي بوده که بتونه اين احساس رو از هيچ پايه گذاري کنه؟
يا اگه عشق دروغه چرا هنوز نمونه هايي ازش پيدا ميشه؟

در مورد دوستتون واقعا" متاسف شدم ولي بهتون توصیه میکنم که داستان راننده تاکسی سروش صحت رو بخونید.
برای من اینکه آقای صحت واقعیت رو نوشته یا خیال بوده فرقی نداره چون به نامحدود بودن عشق اعتقاد دارم.
یه چیز دیگه:
شما نمیدونید چرا دوست من میخواسته خودکشی کنه پس زود تصمیم نگیرید. برای فهمیدن دلیل کارش باید کل زندگیش رو بدونید در صورتی که نمیدونید.

یا حق
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
سلام
اگه بخوام توضیح بدم باید تمام مساله رو بازگو کنم.
ببخشید ولی حداقل الان توانش رو ندارم. شاید یه وقت دیگه. تا همینجا هم بازگو کردنش سخت بود.
دوست ندارم سوالتون بی جواب بمونه ولی...

سلام

ممنونم كه با وجود اينكه نشد كه موضوع رو بگيد پست بنده رو بي جواب رها نكرديد! :blush:
البته مسلما درك مي كنم كه مواردي وجود داره كه گفتنش رو براي شما سخت مي كنه براي همين هم اصرار نمي كنم. علت اينكه مي خواستم بدونم راستش چيزي فراتر از يك كنجكاوي بود. مدتيه ديگه سعي مي كنم خيلي دقيقتر تجربه هاي ديگران رو بررسي كنم ، هم به منظور كمك -البته اگه از دست من كمكي بربياد-و هم سعي كنم با استفاده از اين تجربيات تا جايي كه امكان داره از خطا و اشتباه دوري كنم. نه اينكه خودم دچار اشتباه نشده باشم ها، :blush: اتفاقا شدم و بيشتر به خاطر همين مي خوام عاقلانه رفتار كنم! :blush:

ولي بيايد استدلال کنيم: اگه چيزي به نام عشق وجود نداره پس چرا از اول آفرينش انسان تا حالا حرفش زده شده.
يعني تمام مردم دنيا دارند خودشون و گول ميزنند؟
گيريم که افسانه اي بوده و اين همه شعر و داستان عاشقانه تخيلي بيش نبوده. ولي آيا همون تخيل ريشه اي نداره؟
کدوم شاعر يا نويسنده و ديديد که تخيلش انقدر قوي بوده که بتونه اين احساس رو از هيچ پايه گذاري کنه؟
يا اگه عشق دروغه چرا هنوز نمونه هايي ازش پيدا ميشه؟

تاييد ميشه. علاوه بر اون ميشه حتي اينطور گفت كه اگه ما بياييم به خاطر چند مورد ناكامي در عشق، كل حقيقتش رو زير سوال ببريم، مثل اين مي مونه كه به خاطر ورشكست شدن يك شركت كوچك در يك تجارت خاص، بيش از 100 شركت ديگه كه در همون زمينه فعاليت داشته و موفق بوده اند رو به خاطر همين يك مورد از ليست آمار حذف كنيم و به ديگران اينطور بگيم كه چنين تجارتي اصلا نبايد وجود داشته باشه! :blink:
 
Last edited:

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
34
محل سکونت
Isfahan
سلام

ممنونم كه با وجود اينكه نشد كه موضوع رو بگيد پست بنده رو بي جواب رها نكرديد! :blush:
البته مسلما درك مي كنم كه مواردي وجود داره كه گفتنش رو براي شما سخت مي كنه براي همين هم اصرار نمي كنم. علت اينكه مي خواستم بدونم راستش چيزي فراتر از يك كنجكاوي بود. مدتيه ديگه سعي مي كنم خيلي دقيقتر تجربه هاي ديگران رو بررسي كنم ، هم به منظور كمك -البته اگه از دست من كمكي بربياد-و هم سعي كنم با استفاده از اين تجربيات تا جايي كه امكان داره از خطا و اشتباه دوري كنم. نه اينكه خودم دچار اشتباه نشده باشم ها، :blush: اتفاقا شدم و بيشتر به خاطر همين مي خوام عاقلانه رفتار كنم! :blush:



تاييد ميشه. علاوه بر اون ميشه حتي اينطور گفت كه اگه ما بياييم به خاطر چند مورد ناكامي در عشق، كل حقيقتش رو زير سوال ببريم، مثل اين مي مونه كه به خاطر ورشكست شدن يك شركت كوچك در يك تجارت خاص، بيش از 100 شركت ديگه كه در همون زمينه فعاليت داشته و موفق بوده اند رو به خاطر همين يك مورد از ليست آمار حذف كنيم و به ديگران اينطور بگيم كه چنين تجارتي اصلا نبايد وجود داشته باشه! :blink:

سلام
اگه دوست دارید تمام ماجرا را بدونید(یا اصلا" کل زندگی این آدم) باید صبر کنید . چون میگفت میخوام زندگینامه ام رو بنویسم تا برای بقیه مشکلات من پیش نیاد. البته شاید سال ها بعد چاپ بشه.
امروز که دیدمش خوشحال بود. خیلی خوشحال. میگفت چند ماهه دنبال کتاب رز گمشده(سردان ازکان) میگشتم ولی پیدا نمیشد. گفت چند روز پیش به صورت اتفاقی اون رو دیده و حالا خونده بود. و میگفت همه ی مسیری رو که رفتم نتیجه اش همین کتابه که خودم رو پیدا کنم. میگفت رز من هم گمشده و این داستان باعث شده دوباره به یاد بیارمش.
 

Cleeev

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2010
نوشته‌ها
1,271
لایک‌ها
801
محل سکونت
on the edge of a super-massive black-hole
به واقع در تمام طول عمرم تا بدین لحظه امری عبث، پوچ و بیهوده تر از عشق و عاشقی نه دیده و نه شنیده ام.

به نظرمان عشق و عاشقی تنها تکاملی از جفت گیری حیوانی توسط مغز انسانی هست که انسان امروز عقلش هم به اون دستورات حیوانی همچون جفت گیری و در نتیجه عشق و عاشقی میدهد و هم به او فرصت تعقل را میدهد و من به عنوان شخص، قدرت تعقل را انتخاب مینمایم و بررسی میکنم و میبینم که این امر که من نوعی (مذکر/مؤنث) به خاطر یک انسان دیگر، با توجه به اینکه ما انسان ها و سیاره ـمان و مسائل مربوطه بسیار حقیر و کوچک در پهنه جهان هستیم، اینگونه خود را به فلاکت بیندازم و بدین شکل مغز خود و قدرت تعقل خود را بازیچه حسی حیوانی نمایم تا اراده من را نابود گرداند، کاری بس خارج از عقل و شعور است و به واقع که از نظر بنده این عمل بسیار بی ارزش تر از آنیست که اجازه بدهم اندک زمانی از قدرت اراده مغز من را از من بگیرد و فکرم را منحرف به آن سمت نماید.

البته این موضوع به هیچ وجه مرتبط با ***** امیال جنسی حیوانی ما نیست که متأسفانه در حال حاضر نیازهای این بدن و جسم ما هستند. ولی غریزه جفت گیری هیچ ضرورتی ندارد و در ادامه آن همانطور که عشق و عاشقی توابعی از همان غریزه جفت گیری هستند که توسط مغز انسان به صورت خود ساخته در طی نسل ها و هزاران سال شکل گرفته اند، به همان صورت به کمک قدرت اراده و تعقل مغزمان میتوانیم نابودش گردانیم و به گوشه های سیاه و دورافتاده ی مغزمان بفرستیمش...


- پ.ن.: این فقط نظری بود و اشاره ای به دوست شما و یا موضوعات مربوطه نداشت چون بنده اطلاعاتی از آن شخص ندارم نمیتوانم به خود اجازه اظهار نظر بدهم ولی به هر حال تجربه آن شخص هم زیر مجموعه ای از سخنان گهربار ما را شامل میگردد که این موضوعات اصولاً بی ارزش تر از آنند که حتی بهشان فکر نماییم!
 
Last edited:

Solarist

کاربر فعال سینما
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2010
نوشته‌ها
172
لایک‌ها
10
محل سکونت
Solaris Ocean
خوب چیزی که مسلمه اینه که این بحث ما به نتیجه خاصی نمی رسه، درهرحال می گم که گفته باشم/

اولا" بگم که من" عشق واقعي " نداشتم که داريد از فعلهايي که مربوط بهم ميشه استفاده ميکنيد
هر چيزي رو که گفتم سر دوستم اومده.

دوست عزیز نگرفتی چی شد، ضمیر مخاطب تو پست قبلی خطاب به شخص خاصی نیست، نه شما نه دوستتون، کلیه، حتی خودم رو هم شما میشه.

ولي يه چيزي و ميدونم: شايد حرفاي من و احساس دوستم دروغ باشه(که نيست)
ولي بيايد استدلال کنيم: اگه چيزي به نام عشق وجود نداره پس چرا از اول آفرينش انسان تا حالا حرفش زده شده.
يعني تمام مردم دنيا دارند خودشون و گول ميزنند؟
گيريم که افسانه اي بوده و اين همه شعر و داستان عاشقانه تخيلي بيش نبوده. ولي آيا همون تخيل ريشه اي نداره؟
کدوم شاعر يا نويسنده و ديديد که تخيلش انقدر قوي بوده که بتونه اين احساس رو از هيچ پايه گذاري کنه؟
يا اگه عشق دروغه چرا هنوز نمونه هايي ازش پيدا ميشه؟

خیلی چیزها از گذشته داره درباره اش حرف زده میشه، اما هنوز در صحت و سقم اش هیچ اطمینانی وجود نداره، حتی همون خود "آفرینش".

در مورد جن و پری و دیو و فرشته هم حرف زده شده پس بدون شک وجود دارند؟

کلاً این بحث "عشق" و بود و نبودش انقدر نسبیه که هیچ نظر قطعی نمیشه در موردش داد،
ولی کسانی که مدعی هستند وجود داره بیان ثابتش کنند، می تونند این کار رو بکنند؟ خوب معلومه که نه، ما با اعداد و ارقام که سرو کار نداریم.

در مورد دوستتون واقعا" متاسف شدم

ممنون، ولی متاسف شدن دردی رو دوا می کنه؟

شما نمیدونید چرا دوست من میخواسته خودکشی کنه پس زود تصمیم نگیرید. برای فهمیدن دلیل کارش باید کل زندگیش رو بدونید در صورتی که نمیدونید.

شما وقتی خودت میای میگی می خواسته بخاطر دختره و سرهمین ماجرای عشقی خودکشی من چه تصمیم یا برداشتی می خوام بگیرم؟
به حرف های خودتون هم نکنه شک دارید؟ من که دوست شما رو ندیدم نه میشناسم، از روی چیزی که خود شما گفتید برداشت کردم.

//

شنیدین میگند سری که درد نمی کنه رو دستمال نمی بندن؟

حرف من هم دقیقاً همینه، آدمی که میدونه شروع کردن همچین ارتباطی به احتمال خیلی زیاد ممکنه باعث شکست عشقی و بروز افسردگی و هزار و یکجور مشکل دیگه بشه، چرا پا تو همچین راهی بذاره؟
آدم یه لحظه یا بقولی یک ساعت تفکر می کنه و بجای توسل به احساسات از عقلش استفاده می کنه و یک عمر راحته/
همین/

تاييد ميشه. علاوه بر اون ميشه حتي اينطور گفت كه اگه ما بياييم به خاطر چند مورد ناكامي در عشق، كل حقيقتش رو زير سوال ببريم، مثل اين مي مونه كه به خاطر ورشكست شدن يك شركت كوچك در يك تجارت خاص، بيش از 100 شركت ديگه كه در همون زمينه فعاليت داشته و موفق بوده اند رو به خاطر همين يك مورد از ليست آمار حذف كنيم و به ديگران اينطور بگيم كه چنين تجارتي اصلا نبايد وجود داشته باشه! :blink:

این قیاس شما کلاً قیاسی مع الفارق هست، اینا چه ارتباطی به هم دارند؟
در ضمن شما اگر یه نگاهی بندازی به این درصد رابطه های عشقی و شکست های عشقی و یک "برآورد" بدست بیارید متوجه خواهید شد عمق فاجعه کجاست، و مسئله یک نفر نیست، بلکه اکثراً باهاش درگیر هستند، کافیه همون تاپیک "عشقولانه پرشین تولز" رو یه نگاهی بندازید تا متوجه بشید قضیه از چه قراره.

اینطور که شما از رابطه های موفق عشقی حرف می زنید آدم یاد پروژه های اقتصادی و ساسیت های تمام و کمال موفق این **** ولایی و عدالت محور میوفته!

به واقع در تمام طول عمرم تا بدین لحظه امری عبث، پوچ و بیهوده تر از عشق و عاشقی نه دیده و نه شنیده ام.

به نظرمان عشق و عاشقی تنها تکاملی از جفت گیری حیوانی توسط مغز انسانی هست که انسان امروز عقلش هم به اون دستورات حیوانی همچون جفت گیری و در نتیجه عشق و عاشقی میدهد و هم به او فرصت تعقل را میدهد و من به عنوان شخص، قدرت تعقل را انتخاب مینمایم و بررسی میکنم و میبینم که این امر که من نوعی (مذکر/مؤنث) به خاطر یک انسان دیگر، با توجه به اینکه ما انسان ها و سیاره ـمان و مسائل مربوطه بسیار حقیر و کوچک در پهنه جهان هستیم، اینگونه خود را به فلاکت بیندازم و بدین شکل مغز خود و قدرت تعقل خود را بازیچه حسی حیوانی نمایم تا اراده من را نابود گرداند، کاری بس خارج از عقل و شعور است و به واقع که از نظر بنده این عمل بسیار بی ارزش تر از آنیست که اجازه بدهم اندک زمانی از قدرت اراده مغز من را از من بگیرد و فکرم را منحرف به آن سمت نماید.

البته این موضوع به هیچ وجه مرتبط با ***** امیال جنسی حیوانی ما نیست که متأسفانه در حال حاضر نیازهای این بدن و جسم ما هستند. ولی غریزه جفت گیری هیچ ضرورتی ندارد و در ادامه آن همانطور که عشق و عاشقی توابعی از همان غریزه جفت گیری هستند که توسط مغز انسان به صورت خود ساخته در طی نسل ها و هزاران سال شکل گرفته اند، به همان صورت به کمک قدرت اراده و تعقل مغزمان میتوانیم نابودش گردانیم و به گوشه های سیاه و دورافتاده ی مغزمان بفرستیمش...


- پ.ن.: این فقط نظری بود و اشاره ای به دوست شما و یا موضوعات مربوطه نداشت چون بنده اطلاعاتی از آن شخص ندارم نمیتوانم به خود اجازه اظهار نظر بدهم ولی به هر حال تجربه آن شخص هم زیر مجموعه ای از سخنان گهربار ما را شامل میگردد که این موضوعات اصولاً بی ارزش تر از آنند که حتی بهشان فکر نماییم!

ای بابا مثود جان ما این همه داریم صغری کبری می چینیم نمی دونم دوستان با خودشون چی فکر می کنند یا من بد منظورم رو می رسونم یا نمی خوایم حرف همدیگه رو بفهمیم.

تک تک جملاتت تایید میشه/

وقتی طرف میاد میگه من دردم اینه میگی یذره فکر کن یه عمر راحت باش، بعد متهم میشی به بی لطافت و عطوفت بودن!

فقط همین:

این امر که من نوعی (مذکر/مؤنث) به خاطر یک انسان دیگر، با توجه به اینکه ما انسان ها و سیاره ـمان و مسائل مربوطه بسیار حقیر و کوچک در پهنه جهان هستیم، اینگونه خود را به فلاکت بیندازم و بدین شکل مغز خود و قدرت تعقل خود را بازیچه حسی حیوانی نمایم تا اراده من را نابود گرداند، کاری بس خارج از عقل و شعور است و به واقع که از نظر بنده این عمل بسیار بی ارزش تر از آنیست که اجازه بدهم اندک زمانی از قدرت اراده مغز من را از من بگیرد و فکرم را منحرف به آن سمت نماید.
 

vahiddddd

Registered User
تاریخ عضویت
4 می 2006
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
352
به واقع در تمام طول عمرم تا بدین لحظه امری عبث، پوچ و بیهوده تر از عشق و عاشقی نه دیده و نه شنیده ام.

به نظرمان عشق و عاشقی تنها تکاملی از جفت گیری حیوانی توسط مغز انسانی هست که انسان امروز عقلش هم به اون دستورات حیوانی همچون جفت گیری و در نتیجه عشق و عاشقی میدهد و هم به او فرصت تعقل را میدهد و من به عنوان شخص، قدرت تعقل را انتخاب مینمایم و بررسی میکنم و میبینم که این امر که من نوعی (مذکر/مؤنث) به خاطر یک انسان دیگر، با توجه به اینکه ما انسان ها و سیاره ـمان و مسائل مربوطه بسیار حقیر و کوچک در پهنه جهان هستیم، اینگونه خود را به فلاکت بیندازم و بدین شکل مغز خود و قدرت تعقل خود را بازیچه حسی حیوانی نمایم تا اراده من را نابود گرداند، کاری بس خارج از عقل و شعور است و به واقع که از نظر بنده این عمل بسیار بی ارزش تر از آنیست که اجازه بدهم اندک زمانی از قدرت اراده مغز من را از من بگیرد و فکرم را منحرف به آن سمت نماید.

البته این موضوع به هیچ وجه مرتبط با ***** امیال جنسی حیوانی ما نیست که متأسفانه در حال حاضر نیازهای این بدن و جسم ما هستند. ولی غریزه جفت گیری هیچ ضرورتی ندارد و در ادامه آن همانطور که عشق و عاشقی توابعی از همان غریزه جفت گیری هستند که توسط مغز انسان به صورت خود ساخته در طی نسل ها و هزاران سال شکل گرفته اند، به همان صورت به کمک قدرت اراده و تعقل مغزمان میتوانیم نابودش گردانیم و به گوشه های سیاه و دورافتاده ی مغزمان بفرستیمش[/...


البته قبلا هم در اين مورد با شما بحث و گفتمانی صورت گرفته بود

اما ،حيوانی خواندن غريزه جنسی به نظر من ادعای بزرگ و بسيار بی اساسيت!

اگه غريزه جنسی رو برای حيوان بدونيم ،از طرف ديگه نفس کشيدن و غذا خوردن حيوان رو هم بايد امری حيوانی بدونيم!

پس ما هم غذا نخوريم و نفس نکشيم چون حيوانات اين کار رو ميکنن!!

قدرت تعقل هيچ تقابلی با غريزه جنسی نداره،،هيچ فلاکتی در کار نيست ،، اوج لذت انسان و اوج عشق بازيش ميرسه به رابطه جنسی!

حيوانی خواندن غريزه جسنی = ***** آن

ارضای مناسب غريزه جنسی= روان سالم =پيشرفت انسان و جامعه

انسان قدرت تعقلش ،غريزه جنسيش ،احساسات و عواطفش همه در يک کاسه قرار دارند و انسان رو ميسازند.
 
Last edited:

Cleeev

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2010
نوشته‌ها
1,271
لایک‌ها
801
محل سکونت
on the edge of a super-massive black-hole
ای بابا مثود جان ما این همه داریم صغری کبری می چینیم نمی دونم دوستان با خودشون چی فکر می کنند یا من بد منظورم رو می رسونم یا نمی خوایم حرف همدیگه رو بفهمیم.

تک تک جملاتت تایید میشه/

وقتی طرف میاد میگه من دردم اینه میگی یذره فکر کن یه عمر راحت باش، بعد متهم میشی به بی لطافت و عطوفت بودن!

فقط همین:

واللا !

البته قبلا هم در اين مورد با شما بحث و گفتمانی صورت گرفته بود

اما ،حيوانی خواندن غريزه جنسی به نظر من ادعای بزرگ و بسيار بی اساسيت!

اگه غريزه جنسی رو برای حيوان بدونيم ،از طرف ديگه نفس کشيدن و غذا خوردن حيوان رو هم بايد امری حيوانی بدونيم!

پس ما هم غذا نخوريم و نفس نکشيم چون حيوانات اين کار رو ميکنن!!

قدرت تعقل هيچ تقابلی با غريزه جنسی نداره،،هيچ فلاکتی در کار نيست ،، اوج لذت انسان و اوج عشق بازيش ميرسه به رابطه جنسی!

حيوانی خواندن غريزه جسنی = ***** آن

ارضای مناسب غريزه جنسی= روان سالم =پيشرفت انسان و جامعه

انسان قدرت تعقلش ،غريزه جنسيش ،احساسات و عواطفش همه در يک کاسه قرار دارند و انسان رو ميسازند.

بله تمامی اینها غرایز حیوانی ما هستند و متأسفانه بدن ما، ما رو مجبور میکنه که به این غرایط جواب بدیم... همونطوری که در مباحث گذشته اشاره کردم این بحث سر عشق و عاشقی هست و نه غرایز جنسی (البته معمولاً غریزه حیوانی حتی حکم بر زیاده روی در غرایز جنسی میکنه که عقل باید جلوش رو بگیره)... مگر اینکه شما عشق و عاشقی رو فقط در برآورده کردن غرایز جنسی ببینید...

تا به حال حیوانات رو در زمان جفت گیری و انجام اقدامات جنسی و تولید مثلی دیدید...؟ حرکاتشون حیوان به حیوان و جانور به جانور متفاوته ولی همگی قصد جلب توجه جنس ماده و در صورت جواب مثبت، ادامه ماجرا رو دارن... عشق انسانی که انقدر کلمه بزرگی شده از نظر من هیچ تفاوتی با اون حرکات بعضاً بسیار پیچیده حیوانات در زمان جفت گیری برای جلب توجه جنس ماده (مخالف) نداره... در واقع هم همونه و تنها تفاوتش اینه که نسل انسان در فرآیند تکامل هوشمند شده و عقل ما از محدودیت تکامل فراتر رفته و هر موضوعی که بهش بیشتر پرداخته شده و مورد توجه و تفکر قرار گرفته رو پیشرفت داده که یکیشون همین عشق و عاشقی هستش که از نظر من دقیقاً تکامل همون حرکات حیوانات هستن...

در کل همونطور که بارها گفتم و ابتدای این پستم گفتم متأسفانه به خاطر محدودیتی که این جسم و بدن ما که متعلق به سیر تکاملی این سیاره هستش، ایجاد میکنه، غریزه جنسی یه نیاز در این بدن هستش که باید برطرف بشه ولی همونطور که مغز ما در این زمینه عشق پیشرفت کرده در زمینه های دیگه هم پیشرفت کرده و دیگه مثل گذشته حیوانیمان نیستیم که فرآیند جفت گیری و ازدواج (موقت) رو فکر کنیم الزامه...!

البته این موضوع به هیچ وجه مرتبط با ***** امیال جنسی حیوانی ما نیست که متأسفانه در حال حاضر نیازهای این بدن و جسم ما هستند. ولی غریزه جفت گیری هیچ ضرورتی ندارد و در ادامه آن همانطور که عشق و عاشقی توابعی از همان غریزه جفت گیری هستند که توسط مغز انسان به صورت خود ساخته در طی نسل ها و هزاران سال شکل گرفته اند، به همان صورت به کمک قدرت اراده و تعقل مغزمان میتوانیم نابودش گردانیم و به گوشه های سیاه و دورافتاده ی مغزمان بفرستیمش...
 
Last edited:

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
34
محل سکونت
Isfahan
بهتره ادامه دادن به این بحث رو بذاریم به عهده ی شعور خواننده.
نمیدونم شاید حرف شما درست باشه ولی من رو که راضی نکرد.
من حرفهام رو زدم و موضع گرفتن شما و خودم رو در موردش دیدم.
این دوستمون هم که نور علی نوره. حداقل شما حرف از روابط جنسی و ربطش به عشق چیزی نگفتید.
نمیدونم چرا واژه ی عشق انقد کوچیک شده که به روابط جنسی و زندگی کردن با معشوق تعبیر میشه.
من از احساس حرف میزنم. از خوشبختی یه عاشق با رویای معشوقش. از ساختن( گرچه در مورد دوستم و ناامیدیش چیزایی گفتم که خودش هم از تفکرش پشیمون بود)
بعد از این همه ماجرا نمیدونم چرا خودم و شما عشق رو فقط به علاقه ی بین زن و مرد کوچک کردیم.
نمیخواستم اینا رو بگم ولی مجبورم:
در مورد خودکشی: وقتی که اون دختر گفته بود عمل میشه و میمیره. به عنوان نقش پدرش برای دوستم پیام میداد. تنها خواسته ی اون این بود که یه عکس یا یادگاری از اون دختر داشته باشه در صورتی که پدرش هم غیبش زد. میگفت سهم من این نیست که عاشق کسی باشم که حتی یه یادگاری ازش ندارم. از خدا شکایت کرد. گفت در حقش ظلم کرده. هر روز صحنه ی خودکشی خودش رو تصور میکرد. دو هفته. ولی باز هم امید داشت چون اون دختر گفته بود عید یکی مثل خودش. یه عاشق دیگه پیدا میشه. دو دل بود . و بعد همون دختر در نقش دوستش( با یه صدای دیگه و لحن صحبت دیگه) پیدا شد. گفت پدرش دق کرده و مرده. گفت اون رو مشهد خاک کردند و برای عید هدیه ای از اون به دوستم میده. دوستم هم طاقت نیاورد و رفت مشهد. اونجا سه روز به دنبال قبر اون آدم بود تا حرفهاش رو بزنه. روز سومی که تموم شد کلافه بود. نمیدونست چی کار کنه. دست خالی. به همون دختر گفت اگه حقیقت رو نگه زندگی اون دیگه ادامه ای نداره. و اون به جای گفتن حقیقت دروغ تازه رو با کور شدن دختر خیالی ادامه داد. با رفتنش به خارج از ایران. و هر روز از درد اون میگفت که بدتر میشه. از وضیعت بد ندیدنش. و دوست من با این استدلال که آرزوش به کور شدن رسیده و با پشیمونی از گلایه هاش دوباره به فکر نابودی افتاد. همین.
میخواستی دلیلش رو بدونی؟ ولی باز هم هزار تا حرف دیگه است که با تفکر شما و توان من ناسازگاره. پس من دیگه چیزی نمیگم.
شما هم میتونی این افکارت رو به کسایی که هنوز درک درستی از نقش آدم بودن رو ندارند تلقین کنی.

راستی ببخشید اگه بد حرف زدم. یا حرفی که باعث ناراحتی بقیه شد. هدفم چیز دیگه ای بود. ولی چه میشه کرد. انسانه و هزار تا تمایز.
خداحافظ.
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
البته قبلا هم در اين مورد با شما بحث و گفتمانی صورت گرفته بود

اما ،حيوانی خواندن غريزه جنسی به نظر من ادعای بزرگ و بسيار بی اساسيت!

اگه غريزه جنسی رو برای حيوان بدونيم ،از طرف ديگه نفس کشيدن و غذا خوردن حيوان رو هم بايد امری حيوانی بدونيم!

پس ما هم غذا نخوريم و نفس نکشيم چون حيوانات اين کار رو ميکنن!!

قدرت تعقل هيچ تقابلی با غريزه جنسی نداره،،هيچ فلاکتی در کار نيست ،، اوج لذت انسان و اوج عشق بازيش ميرسه به رابطه جنسی!

حيوانی خواندن غريزه جسنی = ***** آن

ارضای مناسب غريزه جنسی= روان سالم =پيشرفت انسان و جامعه

انسان قدرت تعقلش ،غريزه جنسيش ،احساسات و عواطفش همه در يک کاسه قرار دارند و انسان رو ميسازند.

تاييد ميشه. به بهترين شيوه ممكن توضيخ داديد!

بهتره ادامه دادن به این بحث رو بذاریم به عهده ی شعور خواننده.
نمیدونم شاید حرف شما درست باشه ولی من رو که راضی نکرد.
من حرفهام رو زدم و موضع گرفتن شما و خودم رو در موردش دیدم.
این دوستمون هم که نور علی نوره. حداقل شما حرف از روابط جنسی و ربطش به عشق چیزی نگفتید.
نمیدونم چرا واژه ی عشق انقد کوچیک شده که به روابط جنسی و زندگی کردن با معشوق تعبیر میشه.
من از احساس حرف میزنم. از خوشبختی یه عاشق با رویای معشوقش. از ساختن( گرچه در مورد دوستم و ناامیدیش چیزایی گفتم که خودش هم از تفکرش پشیمون بود)
بعد از این همه ماجرا نمیدونم چرا خودم و شما عشق رو فقط به علاقه ی بین زن و مرد کوچک کردیم.
نمیخواستم اینا رو بگم ولی مجبورم:
در مورد خودکشی: وقتی که اون دختر گفته بود عمل میشه و میمیره. به عنوان نقش پدرش برای دوستم پیام میداد. تنها خواسته ی اون این بود که یه عکس یا یادگاری از اون دختر داشته باشه در صورتی که پدرش هم غیبش زد. میگفت سهم من این نیست که عاشق کسی باشم که حتی یه یادگاری ازش ندارم. از خدا شکایت کرد. گفت در حقش ظلم کرده. هر روز صحنه ی خودکشی خودش رو تصور میکرد. دو هفته. ولی باز هم امید داشت چون اون دختر گفته بود عید یکی مثل خودش. یه عاشق دیگه پیدا میشه. دو دل بود . و بعد همون دختر در نقش دوستش( با یه صدای دیگه و لحن صحبت دیگه) پیدا شد. گفت پدرش دق کرده و مرده. گفت اون رو مشهد خاک کردند و برای عید هدیه ای از اون به دوستم میده. دوستم هم طاقت نیاورد و رفت مشهد. اونجا سه روز به دنبال قبر اون آدم بود تا حرفهاش رو بزنه. روز سومی که تموم شد کلافه بود. نمیدونست چی کار کنه. دست خالی. به همون دختر گفت اگه حقیقت رو نگه زندگی اون دیگه ادامه ای نداره. و اون به جای گفتن حقیقت دروغ تازه رو با کور شدن دختر خیالی ادامه داد. با رفتنش به خارج از ایران. و هر روز از درد اون میگفت که بدتر میشه. از وضیعت بد ندیدنش. و دوست من با این استدلال که آرزوش به کور شدن رسیده و با پشیمونی از گلایه هاش دوباره به فکر نابودی افتاد. همین.
میخواستی دلیلش رو بدونی؟ ولی باز هم هزار تا حرف دیگه است که با تفکر شما و توان من ناسازگاره. پس من دیگه چیزی نمیگم.
شما هم میتونی این افکارت رو به کسایی که هنوز درک درستی از نقش آدم بودن رو ندارند تلقین کنی.

راستی ببخشید اگه بد حرف زدم. یا حرفی که باعث ناراحتی بقیه شد. هدفم چیز دیگه ای بود. ولی چه میشه کرد. انسانه و هزار تا تمایز.
خداحافظ.

خيلي ممنونم كه لطف كرديد و موضوع رو به طور كامل گفتيد. واقعا الان كاملا درك مي كنم چرا گفتنش براتون سخت بوده. واقعا هم خيلي سخته ولي چه تحسين برانگيز كه حتي عمق چنين مسائلي باعث نشده شما بر روي يك كل خط نفي بكشيد. ان شاء الله هم شما عاقبت به خير ميشيد و هم دوستتون. براي هر دو تون دعا مي كنم.
 

mercedes62

کاربر حرفه ای سیستم عامل
تاریخ عضویت
5 فوریه 2011
نوشته‌ها
2,001
لایک‌ها
941
محل سکونت
TEH RUN
نخير ، به نظر من اتفاقاً عشق سازنده و به درد بخور هيچ موهبت الهی نيست ،عشق به هيچ وجه آسمانی نيست،،عشق يا عاشق شدن مقوله ايست زمينی و انسانی که انسان اون رو می آموزه و به وجود ميآره برای اينکه بهتر و بهتر زندگی کنه


عشق يه طرفه نيست
عشق بدون فکر و دليل و شناخت عشق نيست
عشق فلاکت و زجر و حقارت نيست
و ..

آقا من گفتم موهبت الهیه ، نه گفتن، سوزانده یا تخریب کننده است ، اتفاقا موهبت بودن دلیله همینه که سازندست
100% عشق لطف الهیه که باعث میشه انسان هارو رمانتیک و عاشقانه و با کیفیت اعجاب انگیز زندگی کنن
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
سلام
اگه دوست دارید تمام ماجرا را بدونید(یا اصلا" کل زندگی این آدم) باید صبر کنید . چون میگفت میخوام زندگینامه ام رو بنویسم تا برای بقیه مشکلات من پیش نیاد. البته شاید سال ها بعد چاپ بشه.
امروز که دیدمش خوشحال بود. خیلی خوشحال. میگفت چند ماهه دنبال کتاب رز گمشده(سردان ازکان) میگشتم ولی پیدا نمیشد. گفت چند روز پیش به صورت اتفاقی اون رو دیده و حالا خونده بود. و میگفت همه ی مسیری رو که رفتم نتیجه اش همین کتابه که خودم رو پیدا کنم. میگفت رز من هم گمشده و این داستان باعث شده دوباره به یاد بیارمش.


سلام

ببخشيد اين پست رو الان ديدم. :blush:

بله صد البته مايلم و اگه خدا بخواد صبر مي كنم تا چاپ بشه اين كتاب.واقعا خوشحال شدم كه دوستتون رو خوشحال ديديد! :) اين رو جدي گفتم! :blush:
 

vahiddddd

Registered User
تاریخ عضویت
4 می 2006
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
352
بله تمامی اینها غرایز حیوانی ما هستند و متأسفانه بدن ما، ما رو مجبور میکنه که به این غرایط جواب بدیم... همونطوری که در مباحث گذشته اشاره کردم این بحث سر عشق و عاشقی هست و نه غرایز جنسی (البته معمولاً غریزه حیوانی حتی حکم بر زیاده روی در غرایز جنسی میکنه که عقل باید جلوش رو بگیره)... مگر اینکه شما عشق و عاشقی رو فقط در برآورده کردن غرایز جنسی ببینید...

تا به حال حیوانات رو در زمان جفت گیری و انجام اقدامات جنسی و تولید مثلی دیدید...؟ حرکاتشون حیوان به حیوان و جانور به جانور متفاوته ولی همگی قصد جلب توجه جنس ماده و در صورت جواب مثبت، ادامه ماجرا رو دارن... عشق انسانی که انقدر کلمه بزرگی شده از نظر من هیچ تفاوتی با اون حرکات بعضاً بسیار پیچیده حیوانات در زمان جفت گیری برای جلب توجه جنس ماده (مخالف) نداره... در واقع هم همونه و تنها تفاوتش اینه که نسل انسان در فرآیند تکامل هوشمند شده و عقل ما از محدودیت تکامل فراتر رفته و هر موضوعی که بهش بیشتر پرداخته شده و مورد توجه و تفکر قرار گرفته رو پیشرفت داده که یکیشون همین عشق و عاشقی هستش که از نظر من دقیقاً تکامل همون حرکات حیوانات هستن...

در کل همونطور که بارها گفتم و ابتدای این پستم گفتم متأسفانه به خاطر محدودیتی که این جسم و بدن ما که متعلق به سیر تکاملی این سیاره هستش، ایجاد میکنه، غریزه جنسی یه نیاز در این بدن هستش که باید برطرف بشه ولی همونطور که مغز ما در این زمینه عشق پیشرفت کرده در زمینه های دیگه هم پیشرفت کرده و دیگه مثل گذشته حیوانیمان نیستیم که فرآیند جفت گیری و ازدواج (موقت) رو فکر کنیم الزامه...!

جالبه شما کشش دو جنس رو به هم غريزه حيوانی نام گذاری ميکنی و غريزه جنسی رو هم ميلی حيوانی!

هر طور ميخوام به قول شما عشق انسانی رو به حرکات حيوانات در زمان جفت گيری ربط بدم ،،نميتونم ،شايد ميخوايد بگيد عشق در واقع همون جفت گيريه!

در هر صورت اصراری نيست !اين هم ديدگاه شماست که برای من عجيبه !

در کل ديدگاه بنده هم نسبت به قضيه شفاف است ،سير تکاملی انسان هر چه بوده مهم نيست ،،مهم اينه در طبقه بندی موجودات ،انسان در طبقه اي جدا از بقيه موجودات قرار داده شده و کاملاً از آنها متمايز است

و اين ربط دادن انسان و اميالش به حيوان يا هر موجود ديگه کار بس عبث ميباشد! چون انسان ،انسان است و بايد با خصوصيات خودش سنجيده شود.

عشق انسان بر آورده کردن نياز جنسی نيست ،اما در نهايت عشق و رابطه جنسی در جايی با هم می آميزند,اين دو جدا از هم و غير از اين نميتواند باشد البته از نظر بنده .
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
34
محل سکونت
Isfahan
خيلي ممنونم كه لطف كرديد و موضوع رو به طور كامل گفتيد. واقعا الان كاملا درك مي كنم چرا گفتنش براتون سخت بوده. واقعا هم خيلي سخته ولي چه تحسين برانگيز كه حتي عمق چنين مسائلي باعث نشده شما بر روي يك كل خط نفي بكشيد. ان شاء الله هم شما عاقبت به خير ميشيد و هم دوستتون. براي هر دو تون دعا مي كنم.

برای روشن شدن قضیه مجبور بودم که قسمت کوچکی از اون رو تعریف کنم.
تحسین این نوشته ها برای دوستمه. چون اون با شرایطی که ما فقط شنیدیم یا دیدیم نظرش راجع به عشق عوض نشد.من فقط یه راوی بودم.
برای دعا کردنتون هم ممنونم. عاقبت به خیری همون خوشبختیه. و خوشبختی زمانی به سراغ آدم میاد که هر کسی خودش باشه و نه چیزی که دیگران از اون میخوان. راه سختیه ولی شدنی هست. پس اگه دعاتون مستجاب میشه برای همه دعا کنید.
خداحافظ
 

khofash_kh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
14 می 2011
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
1
محل سکونت
Fatherland
یه سوال عشق حتما باید به یه موجود زنده باشه !
 

majid1366

Registered User
تاریخ عضویت
14 می 2009
نوشته‌ها
757
لایک‌ها
707
محل سکونت
Ignore List
یه سوال عشق حتما باید به یه موجود زنده باشه !

نه به نظر من هر چی می تونه باشه عشق به ماشین عشق به گوشی عشق به اینترنت بازی این جیزها خیلی ها زندگی شون برای این چیزها می زارند عشق می تونه یک عقیده باشه هر چی ...
 

sinnaa

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2010
نوشته‌ها
6,537
لایک‌ها
3,555
محل سکونت
بر بال خوش خیالی
آقا پسرهای محترم هر کسی که از راه رسید مهر و محبت و احساستونو به پاش نریزید.
 

Mehraɴ

Registered User
تاریخ عضویت
3 ژانویه 2009
نوشته‌ها
2,053
لایک‌ها
40
محل سکونت
Tehrun
ما عشق به پروردگار در سر می پرورانیم
 

Cleeev

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2010
نوشته‌ها
1,271
لایک‌ها
801
محل سکونت
on the edge of a super-massive black-hole
در کل ديدگاه بنده هم نسبت به قضيه شفاف است ،سير تکاملی انسان هر چه بوده مهم نيست ،،مهم اينه در طبقه بندی موجودات ،انسان در طبقه اي جدا از بقيه موجودات قرار داده شده و کاملاً از آنها متمايز است

خیر انسان هیچ موجود متمایز و مهمی نیست... انسان تنها یکی از زیرشاخه های سیر تکامل در حیات کره زمین هست که خود کره زمین و خورشید کوچک ما و منظومه کوچک ما و کهکشان عظیم ما همگی با هم اندک ذره ای در تمام universe هم محسوب نمیشوند...

تنها تفاوت انسان با دیگر موجودات این سیاره (از گیاهان باکتری ها تا پرندگان و پستانداران همگی دارای ریشه مشترکیم)، تنها تفاوت نسل بشر و انسان این هست که به دلیل شرایط محیطی که بر اجداد ما و میمون ها و شامپانزه ها گذشته دسته ای از اونها کم کم به تکاملشون به این سو گروید که مغز و قدرت تفکر، خلاقیت و به کار بردن و ساخت ابزارشان پیشرفت و تکامل یافت (تکامل داروین)... این روند تا زمان ها ادامه یافت تا نسل هایی که انسان کمی هوشمند شد و دیگر شرایط محیطی باعث تکامل عقل و خرد وی نشدند بلکه خود انسان به این فکر کرده و میکند که عقلش تکامل یابد و پیشرفته تر شود...

بدین سان نسل انسان امروزی تنها برتری اش پیشرفته ترین مغز در کره زمین است و در طی زمان، تکامل انسان بنا به شرایط محیطی و بعد خواسته خود انسان تنها به این سمت پیش رفته و به همین دلیل است که تکاملی در سیستم های دفاعی خارجی و مسائلی دیگه مثل دیگر حیوانات نمیبینیم...

به واقع این کاری بس بیهوده است که خود را خیلی متفاوت و مهم در پهنه عالم بینگاریم... زمین ما در زمینه دارا بودن حیات پیشرفته، نسبت به عمر عالم بسیار بسیار جوان است... چه بسا سیاراتی همانند زمین (در مکان و زمان مناسب نسبت به ستاره ـشان و سیارات اطراف همانند زمین) وجود داشته باشند که روند حیات و شکل گیری حیات پشرفته و سپس هوشمند در آنها میلیون ها و حتی ده ها میلیون سال قدیمی تر از زمین بوده باشد و به واقع که چنان عمر سیستم تکاملی ای ، خروجی اش صدها برابر ما میتواند شعور و عقل داشته باشد...

در کل زیاد خودتان را بزرگ نپندارید ولی به فکر بزرگ شدن باشید که تنها راه بزرگ شدن ما پیشرفت در علم و دستیابی به رموز عالم است تا هم بتوانیم از سیاره مان و حیاتش و نسلمان دفاع کنیم و هم به قدرتی برتر تبدیل شویم و برای خود کلمه خداوندگار و قدرت برتر را به کار ببریم...

یه سوال عشق حتما باید به یه موجود زنده باشه !

خیر عشق به یک موجود زنده عشقی گذرا است به طول عمر (یا فاکتورهای دیگر) آن موجود زنده ولی عشق به علم و مسائل مربوطه عشقی پایان ناپذیر و همیشگیست...

ما عشق به پروردگار در سر می پرورانیم

الـلـــــــــــه اکبر الـلــــــــه اکبر اکبر اکــــبر اکبر

ما هم از پیروان عمو مران تأیید مینماییم که عشق ما الهی است و تنها عشق عالم باید عشق به حب پروردگار باشد
 

khofash_kh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
14 می 2011
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
1
محل سکونت
Fatherland
حال كه اينطوري بعد 600 يه cbr1000rr 2010 خدا قسمت كنه بگيريم يه 300 تايي بزنيم به بدن
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا