• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

تا حالا عاشق شدی؟

وضعیت
موضوع بسته شده است.

worship_u

Registered User
تاریخ عضویت
25 فوریه 2010
نوشته‌ها
291
لایک‌ها
195
محل سکونت
تو طاقچه
یعنی اینجا همه شکست عشقی خوردن؟
منم دو بار عاشق شدم،بار اولش که بعد از یه مدت فهمیدم انتخابم غلطه و با سختی گذاشتمش کنار
و برای بار دوم حواسم روجمع کردم،بار دوم هم همسرم هست که خدا رو شکر از زندگیم راضیم
امیدوارم همه شماها اگه قراره از این به بعد عشق رو تجربه کنین،در کنارش ارامش داشته باشین نه گریز و نفرت
 

alireza_3d

Registered User
تاریخ عضویت
25 اکتبر 2007
نوشته‌ها
435
لایک‌ها
29
قصد بحث با شما و آقای Solarist رو ندارم ولی مشکل ما اینه که اگه چیزی رو نبینیم فکر میکنیم وجود نداره.
اون عشق واقعی که حرفش رو زدم با چشمای خودم دیدم
دوست من که یه انسان واقعیه. که کاری به سیاست و پلید بودن آدمها نداره گرفتارش شده بود.
یه دختری که ندیدش و فقط صداش رو شنید. یه دختری که انقدر از انسانیت دور بود که نقش سه نفر رو بازی کرد.
ولی دوست من قبل از فهمیدن دروغ هاش یه عاشق واقعی بود.
...

وقتی داری فیلم میبینی
وسط فیلم میترسی، میخندی، گریه میکنی، غمگین میشی
بدون اینکه چیزی مستقیما روی تو ، جسمت یا روال زندگیت تاثیر گزاشته باشه
فقط خودتی که ذهنت رو درگیر کردی

در ترسناک ترین لحظه ی فیلم اگه از خودت بپرسی واقعا داری از چی میترسی ؟ پاسخی براش نداری، تنها چیزی که مشخصه اینه که تو واقعا ضربان قلبت رفته بالا و ترسیدی یا دپرس شدی بابت چیزی که وجود خارجی نداشته

در این نوع دوست داشتن ها (اسمشو عشق میزارین یا هر چی)
اگه از خودت بپرسی خب من این شخصو واقعا برای چی دوست دارم ؟ خیلی وقت ها میبینی که جوابی برای این سوال پیدا نمیکنی و فقط یه حس دوست داشتن در خودت احساس میبینی
(خیلی ها در توجیه جواب نداشتن برای این سوال میگن خب عشقه دیگه کار دله و از این حرفا )

این نوع عشق ها از نظر من فقط و فقط یک سری تغییرات هورمونی توی بدنه و هیچ اعتباری نداره
اگر هم زمانی خودم درگیر اش بشم خیلی راحت تر باهاش کنار میام و بهش اهمیت نمیدم.

هر وقت تونستی جواب منطقی و محکمه پسند برای اون "چرا" هه پیدا کنی میتونی روی عشقت حساب کنی ;)
 

Solarist

کاربر فعال سینما
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2010
نوشته‌ها
172
لایک‌ها
10
محل سکونت
Solaris Ocean
خب شما که بازی های بچه گانه بقیه رو که دیدین رو رد میکنید چندتا معیار واسه عشق واقعی هم بگید .

برادر من واسه چیزی که وجود نداره که نمیشه معیار تعیین کرد، وقتی چیزی به اسم "عشق واقعی" وجود نداره، بنابراین معیاری هم نمیشه براش ذکر کرد.

راستی عشق و ... رو که نمیشه با دو دوتا چهارتا اثبات کرد . و من اینجا دقیقا نمیفهمم منطق یعنی چی
( یعنی نه که نفهمم . اینو نمی فهمم که اینجا طبق چه اصولی بحث میشه منطقی ) .
خب عشق مربوط به احساس میشه دیگه .

من منظورم از منطق در اینجا دقیقاً همون چیزی هست در برابر احساسات قرار می گیره و اون رو خنثی می کنه.
درسته عشق مربوط به احساس میشه، و احساسات هم قابل سنجش نیست، یعنی اینجوری نمیشه گفت که کدوم عشق واقعیه کدوم نیست، در واقع اصلاً معیاری وجود نداره، وقتی شما با دید منطقی و نه احساسی به قضیه نگاه کنی خیلی ساده بنظر میاد، همش یه بازی اغلب لذت بخش ذهنیه.
در واقع داری خودت رو گول میزنی.

در کل من میگم شاید وجود داشته باشه شایدم نه . با قطعیت نمیشه گفت

خوب شما اگه بخوای اثبات کنی که عشق واقعی وجود داره یانه، و بقولی با قطعیت بگی وجود داره چطور اینکار رو می کنی؟ چجوری ثابتش می کنی؟

قصد بحث با شما و آقای Solarist رو ندارم ولی مشکل ما اینه که اگه چیزی رو نبینیم فکر میکنیم وجود نداره.
اون عشق واقعی که حرفش رو زدم با چشمای خودم دیدم
دوست من که یه انسان واقعیه. که کاری به سیاست و پلید بودن آدمها نداره گرفتارش شده بود.
یه دختری که ندیدش و فقط صداش رو شنید. یه دختری که انقدر از انسانیت دور بود که نقش سه نفر رو بازی کرد.
ولی دوست من قبل از فهمیدن دروغ هاش یه عاشق واقعی بود.
با چشمای خودم اشک ریختنش(تا قبل از این ماجرا یه بار هم گریه نکرده بود)و خنده های پر از غمش رو دیدم.
اون شخص میگفت قلبش درد میکنه دوستم هم قلبش درد میگرفت.
مثل کسایی شده بود که انگار تو این دنیا گم شده. داشت دیوانه میشد.
شاید شما الان به احساسش و ساده لوحیش بخندید و بگید مگه میشه تو چند ماه همچین عشقی و ندیده. ولی من که کنارش بودم دیدم که عشق واقعی به یه آدم دروغین داشت.
درسته حقیقت چیز دیگه ایه. حقیقت اینه که ما یادمون رفته اول انسان باشیم(منظورم با شما نیست)
به قول دوستم ما این شعر فروغ رو کتمان میکنیم و فکر میکنیم پریدن فقط مال پرنده هاست
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است

اتفاقاً من اصلاً به اینجور آدم ها نمی خندم و ابداً تمسخرشون نمی کنم، بلکه منظور من هم از ادامه بحث و حرف زدن در باره همین به اصطلاح "عشق واقعی" همین افراد یکدل و بی ریا هستند که بازی میخورند و بازیچه کارهای مزخرف یه عده تحت لوای همین به اصطلاح عشق قرار می گیرند. چون همچین آدم هایی رو دیدم و تا جایی که تونستم هم کمکشون کردم.

شما مدعی هستی عشق واقعی رو دیدی، ولی اون چیزی که شما دیدی با عرض معذرت توهم و فکر و خیالات دوست شما و بعد هم افسردگی شدیدش بوده.

حالا من از شما یه سوال می پرسم، شمایی که این مورد رو دیدید حاضری همچین چیزی رو تجربه کنی؟

من میگم اگه "عشق واقعی" اینه که یه آدم سالم و سرحال تبدیل بشه به یه آدم افسرده و منزوی و گوشه گیر و مثل دیوونه ها مدام گریه کنه و سرش رو به در و دیوار بکوبه، باید با عرض معذرت بگم تف تو ذات اون عشق بیاد، اون عشق نیست بلکه بیماریه، چارش هم همون احساسی عمل نکردنه.

برای من درک اینکه یه دختر 18 ساله برای سرگرمی و ... نقش یه عاشق رو به مرگ رو بازی کنه و دو روز نقش پدر اون دختر رو و همچنین نقش دوست اون عاشق دروغین رو و لو نره غیر ممکنه.(آدم به این....) وقتی که رنج های دوستم و دنیایی که توش زندگی میکرد و چند روزی که فکر خودکشی سراغش میومد رو میبینم دوست داشتم حکم مرگ اون دختر رو بدند ولی اون انقدر آدم بود که بخشیدش. حتی به اینکه التماسش رو بکنه راضی نبود.

آره احساساتیه.
از یک سال پیش احساس کرد که قیافه ی هیچ کسی براش جالب نیست. فکر ها و اعتقادات خاصی داشت.
بهم میگفت اون آدمی رو که عاشقم باشه و عاشقش بشم رو از خدا میخوام. و بعد....
یه چیزی رو هم نمیخواستم بیان کنم. دوستم یه شاعره. چیزای قشنگ ولی غمناکی مینویسه.
یه روز از یکی برای پیشرفت نوشتنش کمک خواست و گفت تنها کمکم اینه که بهت بگم عاشق همه چیز باش حتی خاک
و همین حرف باعث پیشرفت و ساده شدنش شد.
قصد بازگو کردن زندگیش رو نداشتم فقط برای دلیل گفتم.


اینا هم همش برمی گرده به ضعف اراده.
به خاطر یه رابطه اینچینی که دوطرف هنوز هم رو ندیدن و شناختی هم از هم ندارند و فقط صدای هم رو شنیدن طرف بیاد بخواد دست به خودکشی بزنه.

اینا هیچ چیز غیر از اعتماد به نفس پایین، ضعف اراده و ناتوانی در تحلیل درست و دقیق وقایع اطرف از طرف دوستتون رو نمی رسونه. و این اصطلاح "عشق" هم یه سرپوشی هست بر روی تمامی این ضعف ها، نه چیز دیگه.

ایشالا یه روزی همتون عروس و دوماد میشید :دی و می بینید که تمام این حرف ها , جنگ های زرگری قبل از ازدواجه .

Exactly
icon14.gif


/////////////////////


اینم فصل الخطاب بحث و تاپیک: دی

عشق یه جور سرابه ... حباب روی آبه

از دور یه قصر نوره ... از روبه رو خرابه
 

گل بی گلدون

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2011
نوشته‌ها
9
لایک‌ها
0
محل سکونت
گلخونه
ببخشید قصد توهین ندارم ولی یه کمی نامعموله اینطور عاشق شدن. خیلی احساساتی بوده دوستتون.

نمیخندم چون یه وقتی تو وضعیت خیلی بدتری بودم خیلی بدتر.

شما اینطوری فکر میکنید چون تجربه اش رو ندارید.ولی اگه یه انسان کاملا احساساتی باشید در برابر این موقعیت کم میارید.شک نکنید.البته منظورم فقط اون دسته انسانهای احساسی هست .:happy:
دقیقا" همینطوره.
یه مساله ای تو روانشناسی هست که میگه اگه یه کسی رو تو یه اتاق بذاری و در مورد فردی که جنسیت مخالفی داره و بیرون از اتاقه براش تعریف کنی احتمال اینکه به اون شخص فکر کنه و حتی بهش علاقه پیدا کنه خیلی زیاده. حتی اگه اون شخص وجود خارجی نداشته باشه.
برای من درک اینکه یه دختر 18 ساله برای سرگرمی و ... نقش یه عاشق رو به مرگ رو بازی کنه و دو روز نقش پدر اون دختر رو و همچنین نقش دوست اون عاشق دروغین رو و لو نره غیر ممکنه.(آدم به این....) وقتی که رنج های دوستم و دنیایی که توش زندگی میکرد و چند روزی که فکر خودکشی سراغش میومد رو میبینم دوست داشتم حکم مرگ اون دختر رو بدند ولی اون انقدر آدم بود که بخشیدش. حتی به اینکه التماسش رو بکنه راضی نبود.

کاملا شرایط ایشون رو درک میکنم...خیلی سخته.به هر حال دل آدم از سنگ که نیست؟...دوستانی که این عشق و عاشقی رو رد میکنن باید خدا رو شکر کنند که اونقدر احساساتی نیستن که اسیر این نوع دوست داشتنهای به ظاهر احمقانه و عجیب و غریب بشن:eek: ولی هست...وجود داره و آزار دهنده هم هست:(
من یه حالت اینطوری داشتم .
فقط یکیو دیده بودم ولی یه حسی داشتم بهش . معمولا از هر کسی واسه رابطه خوشم نمیاد ولی این عجیب منو تحت تاثیر قرار داده بود . حدودا 7-8 ماه بود که خوش حال بودن و حسام به دیدن اون بستگی داشت . ولی بعدش دیگه کم اوردم کشوندم خودمو بیرون .
و ازون موقع دیگه تا به حال نسبت به کسی همچین حسی نداشتم . هر کیو هم که میبینم سریعا تو ذهنم به طور ناخوذاگاه با اون مقایسه میکنم .

اینو اول نگفتم چون فکر نمی کنم عاشق شدن باشه . شایدم بوده . نمیدونم ...

شاید بنوعی همون عاشق شدن باشه...چرا ما فکر میکنیم عاشق شدن باید یک سری خصوصیات خاص و آنچنانی داشته باشه؟ وقتی کسی رو دوست داریم و تحمل دوریش برامون سخت باشه...آیا اسمش عشق و دوست داشتن نیست؟ حالا هر مدلی باشه....از راه دور و یا نزدیک.
البته تمام این حرفها نظر شخصی من بود.امیدوارم به کسی ناخواسته توهین نکرده باشم و عقاید کسی رو زیر سوال نبرده باشم:happy::happy:
 

maral-

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آپریل 2011
نوشته‌ها
778
لایک‌ها
11
سن
42
محل سکونت
tehran
شما اینطوری فکر میکنید چون تجربه اش رو ندارید.ولی اگه یه انسان کاملا احساساتی باشید در برابر این موقعیت کم میارید.شک نکنید.البته منظورم فقط اون دسته انسانهای احساسی هست .:happy:


کاملا شرایط ایشون رو درک میکنم...خیلی سخته.به هر حال دل آدم از سنگ که نیست؟...دوستانی که این عشق و عاشقی رو رد میکنن باید خدا رو شکر کنند که اونقدر احساساتی نیستن که اسیر این نوع دوست داشتنهای به ظاهر احمقانه و عجیب و غریب بشن:eek: ولی هست...وجود داره و آزار دهنده هم هست:(


شاید بنوعی همون عاشق شدن باشه...چرا ما فکر میکنیم عاشق شدن باید یک سری خصوصیات خاص و آنچنانی داشته باشه؟ وقتی کسی رو دوست داریم و تحمل دوریش برامون سخت باشه...آیا اسمش عشق و دوست داشتن نیست؟ حالا هر مدلی باشه....از راه دور و یا نزدیک.
البته تمام این حرفها نظر شخصی من بود.امیدوارم به کسی ناخواسته توهین نکرده باشم و عقاید کسی رو زیر سوال نبرده باشم:happy::happy:

نمیخندم چون یه وقتی تو وضعیت خیلی بدتری بودم خیلی بدتر.

اول پستو بخون عزیز دلم بعد جواب بده:)
 

maral-

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آپریل 2011
نوشته‌ها
778
لایک‌ها
11
سن
42
محل سکونت
tehran
وقتی داری فیلم میبینی
وسط فیلم میترسی، میخندی، گریه میکنی، غمگین میشی
بدون اینکه چیزی مستقیما روی تو ، جسمت یا روال زندگیت تاثیر گزاشته باشه
فقط خودتی که ذهنت رو درگیر کردی

در ترسناک ترین لحظه ی فیلم اگه از خودت بپرسی واقعا داری از چی میترسی ؟ پاسخی براش نداری، تنها چیزی که مشخصه اینه که تو واقعا ضربان قلبت رفته بالا و ترسیدی یا دپرس شدی بابت چیزی که وجود خارجی نداشته

در این نوع دوست داشتن ها (اسمشو عشق میزارین یا هر چی)
اگه از خودت بپرسی خب من این شخصو واقعا برای چی دوست دارم ؟ خیلی وقت ها میبینی که جوابی برای این سوال پیدا نمیکنی و فقط یه حس دوست داشتن در خودت احساس میبینی
(خیلی ها در توجیه جواب نداشتن برای این سوال میگن خب عشقه دیگه کار دله و از این حرفا )

این نوع عشق ها از نظر من فقط و فقط یک سری تغییرات هورمونی توی بدنه و هیچ اعتباری نداره
اگر هم زمانی خودم درگیر اش بشم خیلی راحت تر باهاش کنار میام و بهش اهمیت نمیدم.

هر وقت تونستی جواب منطقی و محکمه پسند برای اون "چرا" هه پیدا کنی میتونی روی عشقت حساب کنی ;)


ولی انصافا" مرده شور هر چی هورمونه ببرن.:lol:
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
ایشالا یه روزی همتون عروس و دوماد میشید :دی و می بینید که تمام این حرف ها , جنگ های زرگری قبل از ازدواجه . بفرمایید ! اسمایلشم موجوده :دی


:happy: بنازم به لي لي عزيز كه براي بيان هر مطلبي اسمايلي مناسب رو در اختيار داره!
47b20s0.gif


شاید بنوعی همون عاشق شدن باشه...چرا ما فکر میکنیم عاشق شدن باید یک سری خصوصیات خاص و آنچنانی داشته باشه؟ وقتی کسی رو دوست داریم و تحمل دوریش برامون سخت باشه...آیا اسمش عشق و دوست داشتن نیست؟ حالا هر مدلی باشه....از راه دور و یا نزدیک.
البته تمام این حرفها نظر شخصی من بود.امیدوارم به کسی ناخواسته توهین نکرده باشم و عقاید کسی رو زیر سوال نبرده باشم:happy::happy:


به نوعي همينطور هم هست ها! درسته ممكنه بعضيها بگن دليل و منطقي وجود نداره و توهمه ولي بيشتر وقتها مطمئنا دليلي وجود داره براش. ممكنه شخص بگه فقط چون بهش احساس آرامش ميده اما فكر نكنه كه همين احساس آرامش شايد به خاطر همخواني مسير فكري و احساسي هر دو طرف بوده. شايد فكر همون اول متوجه جزييات شيرين نشه ؛ جزييات شيريني مثل اينكه يكي هست كه شخص رو واقعا همونطوري كه هست دوست داره و نگرانش ميشه! جزييات شيريني مثل اينكه نيمه گمشده ش رو پيدا كرده و نمي خواد بذاره چنين فرصتي از دستش دربره!

پ ن. البته من هم مثل شما فقط نظر خودم روگفتم و ديگران اگه تمايل دارند همچنان روي ايده خودشون كه عشق توهمه و اينها پافشاري كنند. اصلا سعي نمي كنم متقاعدشون كنم متفاوت فكر كنند. فقط اميدوارم هيچوقت در گذشته شون سعي نكرده باشند رياكارانه فردي از جنس مخالف رو متقاعد كنند كه خيلي عاشقشند :eek: :blink: و . . . !!! :hmm:
 

mercedes62

کاربر حرفه ای سیستم عامل
تاریخ عضویت
5 فوریه 2011
نوشته‌ها
2,001
لایک‌ها
941
محل سکونت
TEH RUN
:happy: بنازم به لي لي عزيز كه براي بيان هر مطلبي اسمايلي مناسب رو در اختيار داره!
47b20s0.gif





به نوعي همينطور هم هست ها! درسته ممكنه بعضيها بگن دليل و منطقي وجود نداره و توهمه ولي بيشتر وقتها مطمئنا دليلي وجود داره براش. ممكنه شخص بگه فقط چون بهش احساس آرامش ميده اما فكر نكنه كه همين احساس آرامش شايد به خاطر همخواني مسير فكري و احساسي هر دو طرف بوده. شايد فكر همون اول متوجه جزييات شيرين نشه ؛ جزييات شيريني مثل اينكه يكي هست كه شخص رو واقعا همونطوري كه هست دوست داره و نگرانش ميشه! جزييات شيريني مثل اينكه نيمه گمشده ش رو پيدا كرده و نمي خواد بذاره چنين فرصتي از دستش دربره!

پ ن. البته من هم مثل شما فقط نظر خودم روگفتم و ديگران اگه تمايل دارند همچنان روي ايده خودشون كه عشق توهمه و اينها پافشاري كنند. اصلا سعي نمي كنم متقاعدشون كنم متفاوت فكر كنند. فقط اميدوارم هيچوقت در گذشته شون سعي نكرده باشند رياكارانه فردي از جنس مخالف رو متقاعد كنند كه خيلي عاشقشند :eek: :blink: و . . . !!! :hmm:

ببینید عشق رو با هیچ چیز نمیشه سنجید ، عشق احساسه ، فیزیک و.... نیست که بشه با چیزی سنجید یا مقایسش کرد

به نظرم اونایی که میگن عشق توهمه ، دروغه ، وجود خارجی نداره و.....
یا تجربشن نکردن یا اگه فکر میکنن که تجربش کردن ، اون تجربه کاذب بود و اصلا عشق ودوست داشتن... نبوده

چون تا کسی لمس نکرده باشه ، نمیده عشق چیه؟

تا کسی کسی گل روزو ندیده باشه و لمسش نکرده باشه ، شما 2000 صفحه هم مقاله و شعر در موردش بگی ، طرف نمیتونه بفهمدش و لمسش کنه
عشقم هم دقیقا همینطوری منتها بحسش خیلی پیچیده تر و احساسی تره

یاد 1 چیزی افتادم ، میگن 1 پسر ناخلفی مادر پیرشو که خیلی مریض بوده ، میخابونه و چاقو میزاره زیره گردن مادرش که از شر مادرش خلاس شه و بکشتش ، شرو به بریدن میکنه ،چاقو کند بود و خوب نمی بریده ، مادر پسره قربون صدقه پسرش میرفته و با دستمالش عرق های پیشونی پسرشو پاک میکرده

دوست داشتن و عشق ، 1 نوع احساسه که نه دلیل میخواد نه منطق ،اتفاقا احساس و منطق همیشه به موازات هم پیشمیرن و قابل مقایسه نیستن

البته آدم باید سعی کنه بین عشق و منطق تعادل برقراکنه
احساس و عشق پاک موهبتی الاهیه که ممکنه به هرکسی هم خدا ندتش

قصد بی احترامی وجسارت نداشتم، و نمیخام به کسی بر بخوره ،فقط نظرمو گفتم
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
ببینید عشق رو با هیچ چیز نمیشه سنجید ، عشق احساسه ، فیزیک و.... نیست که بشه با چیزی سنجید یا مقایسش کرد

به نظرم اونایی که میگن عشق توهمه ، دروغه ، وجود خارجی نداره و.....
یا تجربشن نکردن یا اگه فکر میکنن که تجربش کردن ، اون تجربه کاذب بود و اصلا عشق ودوست داشتن... نبوده

چون تا کسی لمس نکرده باشه ، نمیده عشق چیه؟

تا کسی کسی گل روزو ندیده باشه و لمسش نکرده باشه ، شما 2000 صفحه هم مقاله و شعر در موردش بگی ، طرف نمیتونه بفهمدش و لمسش کنه
عشقم هم دقیقا همینطوری منتها بحسش خیلی پیچیده تر و احساسی تره

كاملا تاييد ميشه! :happy:

دوست داشتن و عشق ، 1 نوع احساسه که نه دلیل میخواد نه منطق ،اتفاقا احساس و منطق همیشه به موازات هم پیشمیرن و قابل مقایسه نیستن

البته آدم باید سعی کنه بین عشق و منطق تعادل برقراکنه
احساس و عشق پاک موهبتی الاهیه که ممکنه به هرکسی هم خدا ندتش

قصد بی احترامی وجسارت نداشتم، و نمیخام به کسی بر بخوره ،فقط نظرمو گفتم

"جانا سخن از زبان ما مي گويي!" :) كاملا همينطوره كه فرموديد! :happy: به اميد روزي كه اين موهبت پاك و الهي نصيب همگان بشه! :happy:
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
34
محل سکونت
Isfahan
ببخشید که دیر جواب میدم ولی شما (آقای سولاریست و اون دوستمون) فقط به صورت منطقی مساله رو بررسی میکنید.
همه چیز نمیتونه جواب محکمی داشته باشه
حالا من هم یه سوال میپرسم: میتونید بگید خدا که میگند عاشق همه ی مخلوقاتشه چرا این همه عذاب تو جهان هستی هست و هر سال هزاران آدم بیگناه میمیرند؟ خواهش میکنم نگید که همش تقصیر خود آدمه و از این حرفها
من که انقدر حکمت ندارم که به این سوال جواب منطقی بدم. ولی هنوزم به بزرگ بودن و محبت امیدوارم.
شما اسمش رو میزاری وهم من بهش میگم عشق بدون مرز چون یک سال قبل از این ماجرا به یه عشق دو طرفه فکر میکرد. یک سال انتظار کشید.
در مورد فیلم و هورمون: میدونید چرا یه مرد(گر چه احساسی) با گوش دادن به یه آهنگ یا دیدن یه فیلم گریه میکنه؟ چون یاد درد ها و رنج خودش میفته. چون خودش رو جای اون بازیگر قرار میده. خواهش میکنم اگر هم این موضوع مربوط به هرمون میشه نخواهید که جواب بدم چون چیزیه که باید هر کسی خودش بهش برسه نه برای دیگران تفسیرش کنه.
من به دوستم و احساسش و سادگی اش غبطه میخورم.
گفتید رنج : مرتاض یا اون عارف یا هر کسی که یه افسانه تو زندگیش داره تو این راه خیلی رنج میکشه ولی روحش...
بهتره بیش از این نگم و بهتون توصیه کنم کتاب کیماگر رو دو یا سه بار(البته با تمرکز) بخونید و بعد نظرتون رو در مورد عشق واقعی و رنج بگید.
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
34
محل سکونت
Isfahan
برادر من واسه چیزی که وجود نداره که نمیشه معیار تعیین کرد، وقتی چیزی به اسم "عشق واقعی" وجود نداره، بنابراین معیاری هم نمیشه براش ذکر کرد.


اینا هم همش برمی گرده به ضعف اراده.
به خاطر یه رابطه اینچینی که دوطرف هنوز هم رو ندیدن و شناختی هم از هم ندارند و فقط صدای هم رو شنیدن طرف بیاد بخواد دست به خودکشی بزنه.

اینا هیچ چیز غیر از اعتماد به نفس پایین، ضعف اراده و ناتوانی در تحلیل درست و دقیق وقایع اطرف از طرف دوستتون رو نمی رسونه. و این اصطلاح "عشق" هم یه سرپوشی هست بر روی تمامی این ضعف ها، نه چیز دیگه.



Exactly
icon14.gif


/////////////////////


اینم فصل الخطاب بحث و تاپیک: دی

عشق یه جور سرابه ... حباب روی آبه

از دور یه قصر نوره ... از روبه رو خرابه

برادر من شما تو موقیعتی اینچنینی بودی؟
میتونی احساست رو به سکوتی تبدیل کنی که هزار تا حرف ناگفته داره؟
میفهمی انتظار یه چیز رو کشیدن یعنی چی؟ که به هر چیزی که به انتظارت پایان بده دلبسته بشی؟
هیچ آدمی نمیتونه تمام خصوصیات اخلاقی و رفتاریش مثل یکی دیگه باشه. پس من و شما نمیتونیم جای هم باشیم. من به نظر شخصی شما احترام میذارم ولی نمیتونم جواب ندم.
خواهشا" با چند تا جمله ای که من گفتم فکر نکنید میتونید به صورت کامل جای اون باشید.
تحلیل شما از اینکه کسی که میگه عاشقتونه مشکل قلبی داشته باشه و برای زنده موندنش هیچ کاری نمیتونید بکنید چیه؟ که عشقی رو که میخواستید باهاش زندگی کنید بعد از دومین ماه آشنایی بمیره؟
تحلیل شما از اینکه نتونی با کسی حرف بزنی و دردت رو بگی یا نتونی از کسی کمک بخوای چی؟
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
اون عشق واقعی که حرفش رو زدم با چشمای خودم دیدم
دوست من که یه انسان واقعیه. که کاری به سیاست و پلید بودن آدمها نداره گرفتارش شده بود.
یه دختری که ندیدش و فقط صداش رو شنید. یه دختری که انقدر از انسانیت دور بود که نقش سه نفر رو بازی کرد.
ولی دوست من قبل از فهمیدن دروغ هاش یه عاشق واقعی بود.
با چشمای خودم اشک ریختنش(تا قبل از این ماجرا یه بار هم گریه نکرده بود)و خنده های پر از غمش رو دیدم.
اون شخص میگفت قلبش درد میکنه دوستم هم قلبش درد میگرفت.
مثل کسایی شده بود که انگار تو این دنیا گم شده. داشت دیوانه میشد.
شاید شما الان به احساسش و ساده لوحیش بخندید و بگید مگه میشه تو چند ماه همچین عشقی و ندیده. ولی من که کنارش بودم دیدم که عشق واقعی به یه آدم دروغین داشت.
درسته حقیقت چیز دیگه ایه. حقیقت اینه که ما یادمون رفته اول انسان باشیم(منظورم با شما نیست)
به قول دوستم ما این شعر فروغ رو کتمان میکنیم و فکر میکنیم پریدن فقط مال پرنده هاست
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است

درود

چند روز پيش هم مي خواستم يك سوال ازتون بپرسم ولي راستش گفتم شايد كلا خارج از بحث باشه اما االان كه فكرش رو مي كنم مي بينم شايد اتفاقا به موضوع اصلي مرتبط باشه. ميشه لطفا درباره اين قسمت توضيح بيشتري بديد:
یه دختری که انقدر از انسانیت دور بود که نقش سه نفر رو بازی کرد.
 

Solarist

کاربر فعال سینما
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2010
نوشته‌ها
172
لایک‌ها
10
محل سکونت
Solaris Ocean
فقط اميدوارم هيچوقت در گذشته شون سعي نكرده باشند رياكارانه فردي از جنس مخالف رو متقاعد كنند كه خيلي عاشقشند :eek: :blink: و . . . !!! :hmm:

درود

والا اگه منظورتون من هستم، خدمتتون عارضم که این بنده حقیر سراپاتقصیر درسرتاسر این عمر هرچند کوتاه نه دوست دختری داشتم/ندارم/نخواهم داشت/

کلاً بهش اعتقادی ندارم.
(البته یه وقت خلط مبحث از نوع محبوب و مشهور ایرانی ها اینجا صورت نگیره، دوستِ دختر دارم، اما "دوست دختر" GF ندارم.)

پس خیالتون از اون بابت تخت، عزت نفس آدم خیلی با ارزش تر از اونه که بخواد اینطوری خودش رو خوار و ذلیل کنه.


برادر من شما تو موقیعتی اینچنینی بودی؟
میتونی احساست رو به سکوتی تبدیل کنی که هزار تا حرف ناگفته داره؟
میفهمی انتظار یه چیز رو کشیدن یعنی چی؟ که به هر چیزی که به انتظارت پایان بده دلبسته بشی؟
هیچ آدمی نمیتونه تمام خصوصیات اخلاقی و رفتاریش مثل یکی دیگه باشه. پس من و شما نمیتونیم جای هم باشیم. من به نظر شخصی شما احترام میذارم ولی نمیتونم جواب ندم.
خواهشا" با چند تا جمله ای که من گفتم فکر نکنید میتونید به صورت کامل جای اون باشید.
تحلیل شما از اینکه کسی که میگه عاشقتونه مشکل قلبی داشته باشه و برای زنده موندنش هیچ کاری نمیتونید بکنید چیه؟ که عشقی رو که میخواستید باهاش زندگی کنید بعد از دومین ماه آشنایی بمیره؟
تحلیل شما از اینکه نتونی با کسی حرف بزنی و دردت رو بگی یا نتونی از کسی کمک بخوای چی؟



ببین برادر من، من هیچ اصراری بر درست بودن حرف هام ندارم، اینایی که میگم تجربیاتم و چیزهایی هست که بهش اعتقاد دارم برام هم جوابگو بوده.

//

چند شب پیش با صمیمی ترین دوستم که دانشجوی شهر دیگه ست رفتیم بیرون، تو نیم ساعت 8 نخ وینستون رو خاکستر کرد، بعد هم شروع کرد به گریه کردن، می پرسم چی شده؟
میگه دختری که باهاش شیرین و فرهاد(لیلی و مجنون، رومئو و ژولیتیا هر کوفت دیگه...) امشب براش قراره خواستگار بیاد، احتمال هشتاد الی نود درصد هم جواب خانواده اش مثبته، هرچند خودش راضی نیست.

صمیمی ترین رفیقم داره زار میزنه جلوی من و آب میشه، منم مثل احمقا زل زدم بهش، چه کاری از دستم برمیاد؟
یادمه زمانی که می خواست باهاش دوست بشه(حدود 8 ماه پیش) خیلی با من درددل کرد، من همون موقع این حرف ها رو بهش زدم، گفتم مواظب باش، ولی می دونید چی گفت؟ همین حرفا
گفت تو درکی از "عشق" نداری.

و این اولین و آخرین مورد هم از این دست نبوده...

//

آره شما می تونی خودت رو با این حرف های قشنگ و جذاب گول بزنی، چند صباحی سرمست از این "عشق واقعی" باشی، ولی بعد که با مخ خوردی زمین هیچکس نمی تونه کمکت کنه، حتی صمیمی ترین دوستت، همونطور که من نتونستم و نمی تونم به دوستم هیچ کمکی بکنم...

حرف دیگه ای نیست...
 

Ace...!

Registered User
تاریخ عضویت
12 آپریل 2011
نوشته‌ها
276
لایک‌ها
3,084
محل سکونت
Own little World
نمیدونم واقعا .
از یه طرف با حرفایSolarist موافقم چون یکی از نزدیکانم هم سر یه جریان عشقی خیلی اتفاقای بدی واسش افتاد . دقیقا اون هم داشت جلو من از بین میرفت و ... ( خدا رو شکر الان حالش خوبه )

صمیمی ترین رفیقم داره زار میزنه جلوی من و آب میشه، منم مثل احمقا زل زدم بهش، چه کاری از دستم برمیاد؟
یادمه زمانی که می خواست باهاش دوست بشه(حدود 8 ماه پیش) خیلی با من درددل کرد،

از یه طرف هم با mercedes62

به نظرم اونایی که میگن عشق توهمه ، دروغه ، وجود خارجی نداره و.....
یا تجربشن نکردن یا اگه فکر میکنن که تجربش کردن ، اون تجربه کاذب بود و اصلا عشق ودوست داشتن... نبوده

چون تا کسی لمس نکرده باشه ، نمیده عشق چیه؟

تا کسی کسی گل روزو ندیده باشه و لمسش نکرده باشه ، شما 2000 صفحه هم مقاله و شعر در موردش بگی ، طرف نمیتونه بفهمدش و لمسش کنه
عشقم هم دقیقا همینطوری منتها بحسش خیلی پیچیده تر و احساسی تره
 

niki11

Registered User
تاریخ عضویت
1 فوریه 2009
نوشته‌ها
708
لایک‌ها
2
سن
36
عاشق شدن یا دوست داشتن...
مهم اینه که به اونی که میخوای نمیتونی برسی
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
عاشق شدن یا دوست داشتن...
مهم اینه که به اونی که میخوای نمیتونی برسی

سخته واقعا، قبول دارم ولي غيرممكن نيست. تو همين فروم مثلا فعلا چند تايي عشقشون خوشبختانه به وصال رسيده. :happy:
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
34
محل سکونت
Isfahan
درود

چند روز پيش هم مي خواستم يك سوال ازتون بپرسم ولي راستش گفتم شايد كلا خارج از بحث باشه اما االان كه فكرش رو مي كنم مي بينم شايد اتفاقا به موضوع اصلي مرتبط باشه. ميشه لطفا درباره اين قسمت توضيح بيشتري بديد:

سلام
اگه بخوام توضیح بدم باید تمام مساله رو بازگو کنم.
ببخشید ولی حداقل الان توانش رو ندارم. شاید یه وقت دیگه. تا همینجا هم بازگو کردنش سخت بود.
دوست ندارم سوالتون بی جواب بمونه ولی...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا