• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

خانهء دلتنگیها

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
من خدای آسمان را- کهکشان را دوست دارم
من پل رنگین کمان را - آفتاب مهربان رادوست دارم
ابرهای پر ز باران- کوهساران- ماهتاب و لاله زاران
من تمام مردم خوب جهان را دوست دارم
عاشقان ناتوان را- عشق های بی امان را- من تمام
شاپرکهای جهان را دوست دارم
دوستی های نهان را- خنده های ناگهان را- من تمام درد های تلخ و شیرین
جهان را دوست دارم
مادران را - آرزوهای عزیز و خو بمان را- قلبهای
پاکشان را-اشکهای نابشان را- دستهای گرمشان را
حرفهای از صمیم قلبشان را- شوروشوق چشمشان را
من تمام ساکنان قلبهای عاشقان را دوست دارم
من دروغ بچگان را- شیطنتهای همیشه بکرشان را
رازشان را- پاکی احساسشان را- خنده های شادشان را
بادبادکهای قشنگ و نازشان را- دستهای کوچک و
پربارشان را- هر نگاه خالی از نیرنگشان را- اعتماد
خالی از تردیدشان را- من تمام شیطنتهای جهان را
دوست دارم
سایه های کاج های مهربان را- بید مجنون ها و برگ
نازشان را- سروها و قامت رعنایشان را- نخلها و ارتفاع
نابشان را- تاکها و مستی انگورشان را- سر کشی های
شراب و ... راستی من تمام درختان انگور جهان را
دوست دارم
نازهای معشوقان زمان را- دل شکستنهای بی منظورشان
را- قهرهای تلخشان را- آشتیهای
زود هنگامشان را- عشقهای آتشین و پر رنگشان را
قلبهای بی تاب و تنگشان را- آشنایی های پرلبخند شان
را و خداحافظی های پر اشکشان را- گریه های شوقشان
را- ضربه های قلبشان را- حرفهای بی حد و مرزشان
را- من تمام عشق های جاودان را دوست دارم
لیلی و مجنونمان را- خسرو و شیرینمان را- کوه کن
فرهادمان را....یادم آ مد من خدا را وخودم را وجهان را
دوست دارم
دوست دارم
دوست دارم
می پرستم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
حکایت جالبی است که فراموش شدگان ،فراموش کنندگان را هر گز فراموش نمی کنند
*****
داشتم یک دل و آن هم به تو کردم تقدیم
بیش از این از من مسکین چه تمنا داری

******
غریبونه شکستم من اینجا تک و تنها
دل خسته ترینم در این گوشه دنیا
ای بی خبر از عشق نداری خبر از من
روزی تو می آیی نمانده اثر از من
******
توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره
چرا وقت نوبت ماست آسمون جایی نداره؟؟

*****
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد

 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
بیا بنویسیم روی خاک رو درخت رو پر پرنده رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ روی آب روی دفتر موج رو دریا
بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه ست
مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه س
با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست
اوج هر صدای عاشق که شکستنی نیست
با صدام میام همه جا تو رو می نویسم
روی آینه گریه هام گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشه صدام نبض عشق زیر پوست خاکه
بیا بنویسیم...
توی خواب خاک ریشه ها موسم شکفتن
هم صدای من می خونن وقته از تو گفتن
چشم بسته مو تو بیا به سپیده وا کن
با ترانه نفسهات باعچه رو صدا کن
با صدام میام همه جا تو رو می نویسم
روی آینه گریه هام گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشه صدام نبض عشق زیر پوست خاکه
بیا بنویسیم...
با ترانه نفسهات من ترانه می گم
اسمتو مثل یه غزل عاشقانه می گم
بیا که دیگه وقتشه وقت برگشتنه
بوی پیرهنت که بیاد لحظه دیدنه
با صدام میام همه جا تو رو می نویسم
روی آینه گریه هام گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشه صدام نبض عشق زیر پوست خاکه
بیا بنویسیم...
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
تو را دوست دارم
و وقتی تو نیستی غمگینم
و به آسمان آبی بالای سرت
و اخترانی که تو را میبینند رشک میبرم
تو را دوست دارم
وآنچه میکنی درنظرم بی همتا جلوه می کند
و بارها در تنهایی از خود پرسیده ام
چرا آنهائیکه که دوستشان دارم بیشتر شبیه تو هستند
تو را دوست دارم
اما هنگامی که نیستی از هر صدایی بیزارم
حتی اگرصدای آنانی باشد که دوستشان دارم
زیرا صدای آنها طنین آهنگین صدایت را در گوشم می شکند
می دانم که دوستت دارم
اما افسوس که دیگران دل ساده ام را کمتر باور می کنند
و چه بسا به هنگام گذر می بینم به من میخندند
زیرا آشکارا می نگرند نگاهم به دنبال توست
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
خداوندا تو ميداني که انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است
چه رنجي ميکشد آنکس که انسان است و از احساس سر شار است



روی دروازه قلبم نوشتم: ورود ممنوع !!!!!!

دل پريشان آمد. گفتم بخوانش. خواند و بازگشت

اميد مضطرب آمد . گفتـم بخوانش. خـوانـد و بازگشت.


آرزو با دلهره آمد.گفتم بخوانش خواند و بازگشت

عشق خنده کنان آمد

گفتم خوانديش؟ گفت: من سواد ندارم


آرزو دارم شبی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را
. تلخی برخوردهای سرد را

می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی
. می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی.
می رسد روزی که شبها در کنار عکس من
نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
تو اگر می دانستی
که چه زخمی دارد
که چه دردی دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
از من خسته نمی پرسیدی که چرا تنهایی
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
آه باز گفتم تنها ؟!
پوزشم را بپذير
دير وقتيست که ديگر گله ام را به شب و پنجره و اين همه باران نکنم
دير وقتيست که هر شب دل تو مي گيرد .
چشم من با غم تو همدرد است
چه بگويم : تنها ؟؟؟؟
باز هم نا شکري؟...
گر چه جسمم بي توست .
روح من تنها نيست
روح من گرمي دستان تو را حس کرده است
و صدايي آرام ... مثل لالايي باران در شب...
اين همه آرامش در صداي تو و من باز بگويم:تنها؟؟؟؟؟!!!
روح من تنها نيست .
روح من خسته اين دوريهاست
روح من خسته ز هر ترديدي ست
آسمان ابري و..........
تو اينجايي!!
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
مهر از همه بریدم تا مهربان بمانی
نا مهربان تو رفتی با دیگران بمانی

*****
اگر دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است . اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است .اگر عاشق شدن یک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است

*****
وقتی دهکده ای می سوزد دودش را همه می بینند، اما وقتی قلبی می سوزد کسی شعله اش را نمی بیند

 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
آهاي خالق!
آهاي پروردگار ...

آهاي خداي بنده هاي گرفتار،
تو جاي من بودي،
دلتنگ دوست داشتني هاي روزگارت نمي شدي؟

بندگانت ميان ماندن و رفتن حيران شده اند،
يكي گرسنه، يكي تشنه، يكي زخمي،
بندگانت ... يكي دل شكسته، يكي پاي بسته، يكي گوشه اتاق تاريكي تنها نشسته،...

توآن بالايي ...
مي گويند لاي ابرها،
مي گويند عرش،
من اين پايين، خاك، خاكستر، خار ...

آهاي خداي همه خدانمايان؛
كردگار همه مومنان و ثروت همه بينوايان؛
آهاي آرزوي چشمهايم،
آهاي اميد دستهايم ...
خدايا،
دوستت دارم ...
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
اش می دانستیم زندگی کوتاه است

کاش از ثانیه های زندگی لذت می بردیم

کاش قلبی را برای شکستن انتحاب نمی کردیم
کاش همه را دوست داشتیم
کاش معنی صداقت را ما هم می فهمیدیم
کاش هیچ کودک فقیری دیگر خواب نان تازه و داغ را نمی دید
کاش دلهایمان دریایی می شد
کاش می فهمیدیم زندگی زیباست ، و لدت می بردیم تا نهایت
کاش می دانستیم که ما نمی دانیم فردا برایمان چه اتفاقی می افتد
کاش بهانه ای برای ناراحت کردن دل های زخم خورده نبود
کاش، کاش نبود...
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
اشکای غم بباراما

صداتو تو قلبم بذار

بذارکه خیسه خیسشه

اما دلمو تنها نذار

نمی ذارم که فریاد بکشه

دل تو رو به آتیش بکشه

نمی ذارم که مست بشه

نمی ذارم خسته بشه

نمیذارم بچه بشه

دوباره اشکاش بریزه
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
به تو مدیونم همیشه

مگه میشه بی تو باشم

از شبی که روبرومه

چطوری بی تو رها شم

به تو مدیونم همیشه

مثه شمع صبحه فردا

مثه موج سرد و تنها

به نگاه نازه دریا

به تو مدیونم همیشه

من خسته من بی رود

مثله خاک سرد و تشنه

به نوازشای بارون

به تو میرسم دوباره

زیره رگباره ستاره

وقت بارون نگاهت

رو حریر شب میباره

اگه پایانی نباشی

واسه بغض خستگی هام

چطوری برگردم از این

خنده های بی سرانجام

تو خدای عاشقایی

به تو مدیونم همیشه

وقتی اسمتو میارم

لحظه لحظه تازه می شه

به تو مدیونم همیشه

من خسته من بی رود

مثله خاک سرد و تشنه

به نوازشای بارون

به تو میرسم دوباره

زیره رگباره ستاره

وقت بارون نگاهت

رو حریر شب میباره

به تو میرسم دوباره
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
شبها, عشق گم شده منو دوباره به من بازگردوند
بعد از اینکه ازمن دور شد, دوباره به سوی من برگشت
مرا صدا زد و به زندگیم شادی بخشید
کجا بودی ای کسیکه تمام فکر منو به خود مشغول کردی؟
کجا بودی ای کسیکه قلب من همراه توست؟
شبها شبها شبها
عزيزم عشق تو تمام زندگی من را تغیر داد
و به شوق دیدن تو به خواب میروم و بیدار می شوم
به قلب من آموختی که تو را بپرستد
و همراه با عشق زيباي تو بتپد
حتی یک لحظه دوری از تو باعث دلتنگی من می شود
و تمام ساعتها تو را صدا می زنم
هستی من , زندگی من با تو قشنگ می شود
و تمام زندگی از دست رفته من همراه با تو دوباره به من بازمی گردد
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
ای کسیکه من را مجذوب خود کرده ای , برای چه من را رها کرده ای
به من فکر می کنی یا نه
به من بگو و حرف دلت را بزن عزیزم
و من را از این بی قراری نجات بده
آ ه از من دور شده ای و من را به حال خود رها کرده ای
آه اسم تو را صدا می زنم ولیکن پیش من نمی آیی
کی دوباره به من زندگی می بخشی
و باعث فراموشی همه چیز می شوی
و من را آزار نمی دهی
هیچ چیز نتوانست مانع عشقم به تو شود

ای وجود و هستی من
به تو نیاز دارم
ای زندگی و روح من بیا
و فقط چیزی بگو
یا کاری بکن
دراعماق قلب من
عشقی نسبت به تو وجود دارد که حتی در خواب هم نمی توانی ببینی
لااقل صد سال طول می کشد
تا من بتوانم دست ازعشق تو بکشم
فراموش کردن تو کار ساده ای نیست
دیدن تو باعث می شود تا درعشقت دیوانه شوم
آه حتی یک ثانیه هم نمی توانم فراموشت کنم
آه عشقت با همه چیز فرق دارد
آه که چه قدر من از دوریت رنج می کشم
آه کجایی كه دلم خیلی برایت تنگ شده است
آه بیا و من را به کنار خودت ببر
کی به من رحم خواهی کرد
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
دوباره شب.......

دوباره خواب.........

دوباره رویا..........

بازم شب شد همه جا تاریک تاریک هیچ صدایی شنیده نمی شه جز......

جز صدای قلبم....قلبی که همه ی تپش هاش با هر تپش کوچک قلب تو اغاز می شه....

همه خوابن....همه توی خواب رویا می بینن.......من اما بیدارم...توی بیداری رویا می بینم...

رنگی ترین رویا قشنگ ترین رویا همه چیز دنیا چشمهای توء...

همه ی چیز های قشنگ دنیا ....توی یه قطره اشک توء

من حتی تو رو توی خوابم نمی بینم...سخته واسه من...خیلی سخته ....

می ترسم بخوابم...این رویارو هم از دست بدم....

بیدار می مونم تا خود صبح....نه...اونقدر بیدار می مونم تا تو بیای ...

تا بیا ی ...رویاهام واقعی بشن...

رنگی ترین رویا........

واقعی ترین رویا.......

من و تو.......!!!
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
وقتی داری اونهایی رو دعا میکنی که دوستشون داری و نمی دونن

اونهایی رو هم دعا کن که دوستت دارن و نمی دونی
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
یادت می یاد

اولین قرارمون پاییز همون سالی بود

که تابستونش دم کرده ترین روزها بود؟

باور نمی کنم

شایدتو هم باور نکنی!

اما نیومدی.

منتظر ایستادم

آنقدر که حوصله کفشهام سر اومد

آنقدر که ساعتم چشم شد

می دونی!

من قصه زیاد بلدم.

قصه سروی که به خدا رسید

قصه چوپانی که نی شد

قصه آفتاب گردونی که از درد گردن مرد

اما...قصه خودم رو...

راستی چطور دوری کویر رو تحمل می کنی؟

می دونستم تو اهل پاییز نیستی.باور کن

اما...فریب چهره زردت رو خوردم و هیج

وگرنه اولین قرار رو پاییز نمی ذاشتم

و پاییز رو خراب نمی کردم

می دونی؟

تو هرگز نفهمیدی.هرگز
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
بیا فردا رو فراموش کنیم

بیا فردا رو فراموش کنیم

بیا در همین لحظه زندگی کنیم

بیا مهتاب رو با هم قسمت کنیم

شاید دیگه فردایی نباشه!

وقتی نزدیکم هستی

هیچ صدایی رو نمیشنوم

چون صدای قلبم بلند ترین صداست

بیا دقایق رو در عبور پر شتابشون زندگی کنیم

وباور داشته باشیم اونچه می گیم.حقیقت داره

که وقتی عاشق باشی فردا هرگز نمی رسه

بیا فردا رو فراموش کنیم

بیا فردا رو فراموش کنیم

چرا که هرگز نمی یاد.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
اولین باری که دیدمش

نه غیر مترقبه بود .نه نا خواسته

آروم بود و منتظر...

وکسی نبود که به من بگه چی کار کنم!

اولین باری که دیدمش

نه یک فرشته ظهور کرد.

نه جادویی رخ داد.

نه رویا یی به حقیقت پیوست.

تنها یه زمستون سرد بود.

و اینگونه به دام افتادم

که چه احسهس کاملیه!

و هر لحظه که طول می کشه چقدر شیرینه!

اولین دیدار .... چه ساده بود.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
تنها باید یک چیز را بدانی

جزیی از منیو من جزی از تو

به هر کجا که بای بگشاییم

هر آنچه که بر ما رود

و هر چه زمان از ما بگیرد

به تغییر احساس امروزمان قادر نخواهد بود

بس مرا در بر گیر و بگو که تو نیز احساس می کنی

که جزی از منی ومن از تو.
 
بالا