• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

خانهء دلتنگیها

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
از چه بریده ای؟!

گیرم که حوصله از جاده التهاب گذشته!

گیرم که شب است ودیگر خسته ای

از هر چه ظلمت است

بمان

انتظار را تجربه کن.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
مرا بی بندوبار بخوان یا غیر قابل اطمینان

بهانه های احمقانه ام حوصله ات را سر برده اند؟

خوب من خیلی مثل تو با هوش نیستم

تنها تو را ستایش می کنم

مرا غیر قابل پیش بینی بخوان و

بگو که لجبازم

بگو که مغرورم

مرا بی بندو بار بخوان

آری من غیر قابل اطمینانم

اما این حقیقتی است انکار نا پذیر

که من بی بندو بار عاشق تو ام
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
با تو ام

با تو ای لنگر تسکین

ای تکانه های دل!

ای آرامش دروغین!

با تو ام!

ای نوا!

ای منشور!

ای تمام طیف های آبی! ای تمام افق لاجوردی! ای کبود ارغوانی!

با تو ای دلشوره شیرین! با توام

ای شادی غمگین! با تو ام ای غم! ای غم مبهم

اما نمیدانم! هر چه هستی باش!

اما کاش...

نه جز اینم آرزویی نیست. هر چه هستی باش! اما باش.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
......یک نفر
......یک جایی
تمام رویا هاش لبخند توست
و زمانی که به تو فکر میکنه
احساس میکنه که زندگی واقعا یا ارزشه
پس هر وقت احساس تنهایی کردی
این حقیقت را به خاطر بسپار
......یک نفر
......یک جایی
در حال فکر کردن به توست
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
گز می کنم میان افکارم
به هیچ فکر می کنم
همان هیچی که همیشه بین ما بود
جز رویایی که من از تو ساخته بودم
و به این فکر می کنم که آیا تو نیز هیچی برای فکر کردن داری یا نه؟

تو نیز رویایی از من داری یا نه؟
و دوباره به همان هیچ فکر می کنم
خودم جواب می دهم
!!!!نه
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
خداوندا! در اين برهوت عاطفه، هر كه را تتمه دلي براي مهر ورزيدن هست گرامي بدار و سرش را به سنگ جفا آشنا مكن. خدايا! كاري كن كه دل قرار گيرد. خدايا! عاشقان را بساز و خستگان را بنواز و ديگران را از چشم دوستدارانت بينداز. دلهاي سنگ آسا را بشكن تا مگر در شكستگي‌ها نشاني از تو بيابند. خدايا! توفيق ده تا جز به مقام تو نينديشم و جز به جاه تو دل نبندم و جز به منصب رضاي تو را آرزو نكنيم. خداوندا! به ما آنچنان فراستي عطا كن كه عشق را از هوس باز شناسيم و نور رحمان را از تار شيطان تميز دهيم و ميان حقيقت و باطل حقيقت اندود، فرق بگذاريم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
در راه خدا دو کعبه آمد حاصل

یک کعبه صورتست و یک کعبه دل

تا بتوانی زیارت دلها کن

کافزون ز هزار کعبه باشد یک دل
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
خداوندا! مرا شايسته آن كن تا به همنوعانم كه در سراسر دنيا در فقر و گرسنگي به دنيا مي آيند و ميميرند ؛ خدمت كنم

خدايا! امروز با دستهاي ما روزي عشق ،‌آرامش و سرور به آنها ببخش

خدايا! مرا معبر آرامش كن ؛‌
تا آنجا كه نفرت هست ، عشق جاري سازم
آنجا كه خطا هست ، بخشايش بگسترم
آنجا كه جدايي هست ، وصل بيافرينم
آنجا كه لغزش و دروغ هست ، حقيقت بياورم
آنجا كه ترديد هست ، ايمان بياورم
آنجا كه ظلمت هست ، نور بتابانم
و آنجا كه اندوه است ، شادي منتشر كنم

خدايا! مرا موهبت آن عطا كنم تا به جاي آسودن به ديگران آسايش بخشم.
و بجاي آنكه ديگران دركم كنند ، دركشان كنم
و بجاي آنكه عشق دريافت كنم ، عشق بورزم
زيرا با فراموش كردن خويش است كه مي توان به هرچيز رسيد
با بخشايش است كه بخشوده مي شويم
و با مردن است كه زندگي ابدي ميابيم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
خداوندا اگر داشتن
ذليل داشتنم ميكند, ندارم كن
خداوندا اگر كاشتن
اسير چيدنم ميكند، بيكارم كن

اگر انديشه ي خيانت به ياران
بر سرم افتاد بر سر دارم كن
اگر به لحظه ي غفلتي در افتادم
پيش از سقوط هشيارم كن

اگر رنج بيماران
لحظه اي از دلم بيرون رفت
سخت و بي ترحم بيمارم كن
خداوندا خوارم كن
اما مردم آزارم نكن
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
ديشب در خلوت تنهاييم آهسته بي تو گريستم...

کاش صداي هق هق گريه ام را باد به تو مي رساند...

تا بداني "بي تو" چه مي کشم

کاش قاصدک به تو مي گفت اين پيغام را

که اميد و آرزوهايم بي تو

آهسته آهسته در حال فرو ريختن است
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
دست ها بالا بود
هر کس سهم خودش را طلبید
سهم هر کس که رسید داغ تر از دل ما بود
نوبت من که رسید
سهم من یخ زده بود
سهم من چیست مگر
یک پاسخ
پاسخ یک حسرت
سهم من کوچک بود
قد انگشتانم
عمق آن وسعت داشت
وسعتی تا ته دلتنگی ها
شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
کاش آسمان میدانست درد من چیست
کاش میدانست نیاز من چیست
کاش میدانست به یک قطره باران نیز قانعم...
کاش آسمان میدانست درد منی که همان کویر خشک و بی جانم چیست
دلم مثل کویر از محبت و عشق خشک و بی جان است
عاشقم ولی یک عاشق تنهایک عاشق بی کس!
عاشقی که معشوقش در کنارش نیست....
کاش دریا میدانست کویر چیست!
راز درون دریا رویایی است محال برای همان کویر تنها!
دلم مثل کویر آرزوی دیدن دریا را دارد اما دریایی نیست تنها یک خواب است و بس!
کاش باران میدانست معنی انتظار چیست...
منی که همان کویر تشنه و بی جانم سالهاست که انتظار یک قطره باران را می کشم اما افسوس که این انتظار بیهوده است...
و ای کاش آسمان میدانست درد دل این کویر خسته و تشنه چیست
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمك مرگ همينجاست بخند
آن خــدايي كه بزرگش خوانـدي
به خدا مثل تو تنهاست بخنــــد
دستخطي كه تو را عاشق كرد
شوخي كاغذي ماست بخنــــد
فكـر كـن فكـر تو ارزشـمند اسـت
فكر كن گريه چه زيباست بخنــــد
صبح فردا به شبت نيست كه نيست
تازه انگار كه فرداست بخنــــد
راستي آن چـه بـه يـادت داديـم
پر زدن نيست كه درجاست بخنــــد
آدمك نغمه اغاز نخوان!!
به خدا آخر دنیاست بخند

 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
از دل و ديده ، گرامی تر هم
آيا هست ؟
- دست ،
آری ، ز دل و ديده گرامی تر :
دست !
زين همه گوهر پيدا و نهان در تن و جان ،
بی گمان دست گرانقدرتر است .

هر چه حاصل كنی از دنيا ،
دستاورد است !
هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمين ،
دست دارد همه را زير نگين !
سلطنت را كه شنيده ست چنين ؟!

شرف دست همين بس كه نوشتن با اوست !
خوشترين مايه دلبستگي من با اوست .

در فروبسته ترين دشواری ،
در گرانبارترين نوميدی ،
بارها بر سرخود ، بانگ زدم :
- هيچت ار نيست مخور خون جگر ،
دست كه هست !

بيستون را ياد آر ،
دست هايت را بسپار به كار ،
كوه را چون پَر كاه از سر راهت بردار !

وه چه نيروی شگفت انگيزي است ،
دست هايی كه به هم پيوسته است !
به يقين ، هر كه به هر جای ، در آيد از پاي
دست هايش بسته است !

دست در دست كسی ،
يعنی : پيوند دو جان !
دست در دست كسی
يعنی : پيمان دو عشق !
دست در دست كسی داری اگر ،
دانی ، دست ،
چه سخن ها كه بيان می كند از دوست به دوست ؛

لحظه ای چند كه از دست طبيب ،
گرمی مهر به پيشانی بيمار رسد ؛
نوشداروی شفا بخش تر از داروی اوست !

چون به رقص آيی و سرمست برافشاني دست ،
پرچم شادی و شوق است كه افراشته ای !
لشكر غم خورد از پرچم دست تو شكست !
دست ، گنجينه مهر و هنر است :
خواه بر پرده ساز ،
خواه در گردن دوست ،
خواه بر چهره نقش ،
خواه بر دنده چرخ ،
خواه بر دسته داس ،

خواه در ياري نابينايی ،
خواه در ساختن فردايی !
آنچه آتش به دلم مي زند ، اينك ، هر دم
سرنوشت بشرست ،
داده با تلخی غم های دگر دست به هم !

بار اين درد و دريغ است كه ما
تيرهامان به هدف نيك رسيده است ، ولی
دست هامان ، نرسيده است به هم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
دلم گرفته آسمون کجا برم؟به کی بگم؟
این همه خستگی و غم اما بازم باید که زندگی کنم
دلم می خواست رها بشم برم ز شهر آدما
هرجا که فکر کنی برم فقط برم از اینجاها
خسته شدم از بی کسی دستای سرد و یخ زده
آخه بابا عاشق شدم چرا کسی نمی شنوه؟
صدای قلبمو دارم با اسم اون داد می زنم
بغض گلوی عاشقو دارم که فریاد می زنم
چشام برا دوری اون دنباله یه بهونه بود
تا که نشون بده چقدر این عاشقه دیوونه بود
یکی می گفت عاشق بود و بنده خدا دوری کشید
نعره زد و کمک می خواست،هیشکی به دادش نرسید
حالا دیگه خسته شده سر به بیابون می زاره
شبا ز درد عاشقی از جدایی باز می ناله
صدای خنده های تو داره می ره ز خاطرم
توروخدا خدای من نزار که از یادش برم
خسته شدم ای آسمون از همه چی از همه جا
کاشکی یه روز بیای بگی بیا بریم اون بالاها
انگاری که خدا می خواد آدم بدا رو دق بده
خدای من بزار که برگمو بدم نمره دنیامواگه می خوای تو یک بده
دلم واسه ندیدنت مجنون شده اینو بدون
عشق منو گرفتن و گفتن که تو خونت بمون
شکست دلم با رفتنت بعد تو مهربون من انگاری دیوونه شده
سهم دلم از عشق تو چند دقیقه گریه شده
قسم میدم نگاهتو توروخدا به رو خیال من نبند
من عاشقم عاشق خنده های تو یه کم دیگه به روم بخند
تنهایی امشبم گذشت مثل شبای قبل من با درد دوری تو بود
ولی تو انگاری که باز حتی خیالتم نبود
فرق من و تو همینه من عاشقم تو بی خیال
خواستن تو برای من دیگه شده خیلی محال
پاکی عشق تو رو عمرا به دنیا نمی دم
هرچی می خوای دکم بکن اما از اینجا نمی رم
امشب تو رو تو آسمون مثه ستاره ها دیدم
رویای با تو بودنو امشب چه خوشگل کشیدم
می خوام بگه دوست دارم،قلبمو امشبم دیدم
تلخی خداحافظی رو دوباره امشب چشیدم
بازم تو رو می سپرمت دست خدای خالقت
سیاهی قلب منو ببخش به پاکی دلت
 

nemessisor

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 جولای 2007
نوشته‌ها
485
لایک‌ها
4
سن
32
کوچه وقتی که نباشی رگ خشکیده ی شهره
ماه تو گوش خونه گفته دیگه با پنجره قهره

سقف دلبستگی بی تو واسه من سایه نداره
دلم از روزی که رفتی دیگه همسایه نداره

************

تو پی کدوم ستاره پشت ابرا خونه کردی
رفتی و چیزی نگفتی گریه رو بهونه کردی

من سوال ساده ی تو تو جواب مشکل من
رد پای رفتن تو روی صحرای دل من

************

وقتی آسمون شبهام زیر سایه ی چشاته
وقتی حتی این ترانه رنگ غربت صداته

نمی ذارم این دوراهی سر راه ما بشینه
نمی ذارم این جدایی رنگ فردا رو ببینه

***********

شبو با فانوس اشکت می برم به روشنایی
با تو می رسم دوباره به طلوع آشنایی

می دونم هر جا که باشی دل تو اهل همین جاست
واسه ی من و تو این جا اول و آخر دنیاست
اول و آخر دنیاست
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
ای همه آرامشم قلب پريشانت نبينم . چون شب خاکستری سر در گريبانت نبينم .
ای تو در چشمان من يک پنجره لبخند شاديت را همچو ابر سوگوار اينگونه گريانت نبينم .
ای پر از شوق رهائی رفته تا اوج ستاره در ميان کوچه ها ، افتان و خيزانت نبينم .
مرغک عاشق کجا شور آواز قشنگت در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبينم .
تکيه کن برشانه ام ای شاخه ی نيلوفری ،اشک غمه بی تکيه گاهی را به چشمانت نبينم.
قصه دلتنگيت را خوبه من بگذار و بگذر ، گريه ی درياچه ها را تا به دامانت نبينم .
کاشکی قسمت کنی غمهای خود را با دلم تا که سيل اشک را بر گونه هایت نبينم .
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
طعمش‌تلخ‌بود.
تلخي‌اش‌را دوست‌نداشتيم.
نمي‌دانستيم‌كه‌دواست.
دواي ‌تلخ‌ترين‌دردها. نمي‌دانستيم‌معجون‌است.
معجون انسان‌شدن. گمش‌كرديم.
شيطان‌از دستمان‌دزديد. بي‌طاقت‌شديم‌و ناآرام.
دهانمان‌بوي‌شكايت‌گرفت‌و گلايه... ‌و
تازه‌فهميديم‌نام‌آن‌اكسير مقدس،
نام‌آنچه‌از دستش‌داديم، «صبر» بود !!

 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
من از اینجا ماندن خسته شده ام
در حالیکه از طرف ترس های بچگانه ام تحت فشار قرار گرفته ام
و اگر مجبور به رفتن هستی
آرزو میکنم همین حالا بروی
برای اینکه حضورت هنوز همینجا پرسه میزند
و هرگز مرا تنها نخواهد گذاشت
به نظر نمیرسد این زخم ها بهبود پیدا کنند
این درد زیادی واقعی است
چیزهای زیادی وجود دارند که زمان قادر به پاک کردنشان نیست...
وقتی گریه میکردی تمام اشک هایت را پاک میکردم
وقتی فریاد میزدی با تمام ترس هایت مبارزه میکردم
در تمام این سالها دستت را در دستم گرفتم
ولی هنوز هم تو صاحب تمام وجودم هستی
تو مرا با نور خیره کننده ات جادو میکردی
حالا از طرف زندگی ای که تو پشت سرم گذاشتی زندانی شده ام
صورتت رویاهای مرا که زمانی شیرین بودند زیارت میکند
صدای تو تمام صحت عقلی مرا تعقیب کرد

...
به سختی تلاش کردم تا به خود بگویم که تو رفته ای
اگرچه هنوز هم با منی...من خیلی وقت است که تنها هستم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
شب بود و خموش


چهره تاریکش دل من را لرزاند

و من افسرده کشیدم بر خود

بار اندوه غمی جان فرسا

دردم از آن عشق دیرین بود

غصه ام از او جدا ماندن

دردم از آن بود

غصه ام از او

اشک من غلتید

جای انگشتان تو بر صورتم پوسید

دختری گریید

پسری خندید

و من آهسته درآغوش گرفتم دخترک را، دخترک ترسید

از نگاهش خون می بارید

مثل یک بچه آهو می لرزید

پسرک باز هم دید و خندید

گفتمش:

غصه ات از چیست دختر زیبا

گریه ات از کیست، با من بگو آن را

گفت:

غصه ام از فراغ او

گریه ام از خنده های او

لیک همچنان از عشق نافرجام می نالید

از درد دوری بر خودش سخت می پیچید

دخترک آن شب در آغوش من خوابید

در درونش نور عشق و پاکی می تابید

با آن همه رنجش و آزار

اما هرگز در درونش خون نفرت نمی جوشید

باز هم مثل هر شب

دخترک خواب پیوند با پسرک را دید

باز هم پسرک بی اعتنا

در رویای آن شب می رفت و می خندید

خورشید صبح دگر بار،

بر آن سرزمین و مردمان تابید

اما دخترک از خواب برنمی خیزید

آری دخترک از اندوه تا به ابد خوابید

پسرک بر جسدش حاضر شد و گریید

او تا به ابد نالید

دخترک آرام در خواب خوشش خندید
 
بالا