علی آبادانی
Registered User
کاشکی شعر مرا میخواندی ....! کسی میگفت کاشکی شعر مرا میخواندی ...راستی چه خوب گفت ! اگر تو شعر مرا میخواندی و مرا با ذرهبین موشکافانه خود میدیدی شاید بهتر میدانستی که گاه و بیگاه باید شعر مرا بخوانی ... لحظه خوبیست ... اذان ... خواستم بخوانی تا بدانی من همانی نیستم که تو اندیشیدهای و ای کاش ما میتوانستیم یکدیگر را بشناسیم . تنها همین را می توانم به تو بگویم که در میان انبوه آگاهی و ناآگاهی خویش غوطه ور نباش . خوبتر نگاه کن ، بین این همه حتما شاخهای هست که نشان از میوه دانایی داشته باشد ... تا تو خویش را پیدا نکنی یقینا من نخواهم ترا یافت ... تا تو عاشق نباشی من ترا اگر هم بتوانم عاشق نخواهم کرد ... عشق گذر آرام آفتاب و سایه است ... زیادی به ترس اهمیت دادهاند می دانی ؟ ترس تنها یک تصور است ... مراقب باش بازنده نشوی