• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

خانهء دلتنگیها

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
دلم گرفت از این همه سکوت
چرا؟ مرا نمی خوانی
دلم گرفت از این همه تنهایی
چرا؟ نمی ایی

تا من دوباره معنای عشق را بفهمم
وسعت عمیق جاذبه را
...

چرا گریه نکنم؟
وقتی که جمعه به غروب می رسد

چه هفته هایی که بی تو رفتند
و چه هفته هایی که بی تو می ایند
اینجا شمعی رو به خاموشیست
و این خانه پر است از آه
آه!!
که انتظار هم به ستوه آمده


از کدام کوچه خواهی آمد؟
کدام روز؟

دلم گرفت از این همه دیوار
که مرا از تو دور می کند
دلم گرفت از این همه کوچه
که بن بست است

بگذار
سر راهت
تنها ترین منتظر باشم
تا تو هم تنها ترین
خاطره سبز من باشی


 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
پرندهء مهاجر
این پرندهء مهاجر
همیشه عاشق پرواز
حالا با بالی شکسته
میخونه چه غمگین آواز
توی یک هجرت جمعی
دست بیرحم یه صیاد
اونو از جفتش جدا کرد
با تنهائی آشنا کرد

حالا تنها حالا خسته
با دلی از غم شکسته
بی صدا تر از همیشه
با خودش تنها نشسته
با صدای غم گرفتش
شعر تنهائی میخونه
سوز غمگین صداشا
اونی که تنهاست میدونه

پرنده نشسته تو تنهائی خونه
صدای گرفتش داره از غم میخونه
پرنده شکسته تموم بال و پرهاش
نمونده برای پرنده نای آواز
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
پرندهء مهاجر
این پرندهء مهاجر
همیشه عاشق پرواز
حالا با بالی شکسته
میخونه چه غمگین آواز
توی یک هجرت جمعی
دست بیرحم یه صیاد
اونو از جفتش جدا کرد
با تنهائی آشنا کرد

حالا تنها حالا خسته
با دلی از غم شکسته
بی صدا تر از همیشه
با خودش تنها نشسته
با صدای غم گرفتش
شعر تنهائی میخونه
سوز غمگین صداشا
اونی که تنهاست میدونه

پرنده نشسته تو تنهائی خونه
صدای گرفتش داره از غم میخونه
پرنده شکسته تموم بال و پرهاش
نمونده برای پرنده نای آواز
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است


و از احساس سرشار است
چه رنجی میکشد آنکس که میبیند
چه رنجی میکشد آنکس که از یاد نبُرد
آنچه آسان همه بردند ز یاد
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
چقدر زود دیر می شه!
چقدر زود پایان گرفتیم!
چقدر زود دیگ زندگیمون ته گرفت
انگار همین دیروز بود
تو بودی و من و کلی حرفای بچه گانه
ولی حالا نه تو هستی و نه اون دنیا واقعی
آره چقدر زود دیر می شه!
چقدر دلم گرفته !
چرا ؟
من چه گناهی دارم ؟
که هی زخم بر زخمهام می زنن
هزاران بار به خودم گفتم به چیزی عادت نکن
ولی انگار نمیشه
کجایی؟
کجایی ؟که من دونستن
و ندونستنش هم آرومم نمی کنه
چقدر زود دیر می شه؟
آره دلم گرفته مگه جرمه؟
مگه نمی تونم به چیزی عادت کنم؟
مگه نمی تونم چیزی را دوست داشته باشم؟
مگه نمی تونم ؟
نمی دونم ؟
کاش هیچوقت به این جا نیومده بودم
کاش هیچوقت تو را ندیده بودم
کاش هیچوقت باهات آشنا نشده بودم
نمی دونم چرا ؟
قسمت من
همیشه از هر خوشی تلخیهاشه!
خدایا بهم بگو!
بگو چه گناهی دارم که هیچ جایی نباید آروم بگیرم
خدایا چرا برای بقیه آره!
برای من که میشه همه چیز تمومه
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟:(:(:(:(:(:
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
دلم گرفته
دلم امشب گرفته خونه خاموشه
دلم امشب دیگه باغم نمیجوشه
خراب و خسته یاد توام امشب
بجز تو هرچی هست یادم فراموشه
تو وقتی نیستی دنیا رنگ غم داره
به چشمم زندگی یه چیزی کم داره
من از دست تو شکوه کی کنم هرگز
میدونم زندگی صد پیچ و خم داره
همیشه چشمم از گریه تره بی تو
دلم مثل گلای پرپره بی تو
غریب لحطه های غربت خویشم
نمیدونی چی بر من میگذر بی تو

تو قلبم ابرغم آواز میخونه
منو با سوز آوازش میگریونه
میدونم تو قهر کردی از این آتیش
دیگه جز مشتی خاکحصاری نمیمونه
هنوز از عشق تو چون چشمه مینوشم
هنوز اسم تو رو هر لحظه مینوشم

هنوز پیراهن یاد تو میپوشم
تو رو حس میکنم باز هم درآغوشم
پیغامی به نامی یادی از من کن
منو بیدار ازین درویش گفتن کن
گل آبی تو ای محبوب مهتابی
بیا این خونه تاریکا روشن کن

هومن
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
رفتن تو
رفتن تو رفتن جون من بود
سایه تو نام و نشون من بود
به اسم نازنین کس من
حکم دلت ریختن خون من بود

من که بجز تو کسی را نداشتم
اندازه تو کسی را دوست نداشتم
درد و دلاما واسه تو میگفتم
مشکلما با تو میون میذاشتم
دار و ندارم کس و کار من تو
به عشق توخونه رو دوست میداشتم
الا واسه چشات که من میمردم
گناهی جز خاطر خواهی نداشتم

رفتی ولی نور چشاما بردی
مذهب و آیین و خداما بردی
تو زندگی عشق تو بود که کم بود
فقط تو بودی که خدای من بود
من که آخه کاری نکرده بودم
یه برگم از باغی نکنده بودم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
الهي اي روان تيره را نور ......ز درگاهت مكن اين خسته را دور
نصيبش كن بهشت جاودانه....براه عزتش بنما روانه
اميد او خداوندا توئي تو....صفاي جان جهان دارا توئي تو
در رحمت برويم باز فرما....مرا با مغفرت دمساز فرما
دلم از نور عشقت كن فروزان....قبولم كن به جمع پاك بازان
قسم بر تو ز عشقت مست مستم....بولله فقيري حق پرستم
گرفتارم به بند بي نوائي....دل تاريك من را ده صفائي
ندارم چاره اي اي چاره من....نظر كن بر دل بيچاره ي من
تجلي كن تو بر اين خانه دل....عمارت كن همي كاشانه دل
ببخش اين رو سياه بي نوا را....مكن محروم لطفت اين گدا را
ال اي مرهم اين قلب مجروح....در رحمت برويم كن تو مفتوح
دل آگاه و جان روشنم بخش....ز گلخن وارهان و گلشنم بخش
ز عصيان يا ربم آزاد گردان....دل پر غصه ام را شاد گردان
ز مسكين در گذر اي حي داور....مرا امروز و فردا اي تو ياور
برگرفته از كتاب مناجات عارفان اثر حسين انصاريان
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
اي به وفا نور دل تار من....عزت من هستي من يار من
صبح اميد من دلخسته اي....پاي دلم را به غمت بسته اي
خاطرم از ياد تو روشن بود....خاك وجودم ز تو گلشن بود
عشق تو روشنگر جان من است....عفو تو اندر خور شأن من است
جان و دلم را به غمت زنده كن....لطف بر اين بنده شرمنده كن
رحم كن اي دوست بر اين زاريم....عفو كن اي يار خطاكاريم
ياد تو شمع شب تار من است....عين شفاي دل زار من است
از گنه اي دوست نجاتم بده....ز آتش دوزخ تو براتم بده
زاري من ناله من آه من....توبه من سوي تو شد راه من
لطف تو اي دوست نصيب من است....عشق تو اي يار طبيب من است
خلوت دل وادي سيناي من....جلوه ي تو طور تجلاي من
هرگز از اين در تو مران بنده ات....بنده ي آواره ي شرمنده ات
در دو جهان عشق تو يار من است....لابه به درگاه تو كار من است
مست ز صهباي تو مسكين شده....عشق تواش يكسره آئين شده
از كتاب مناجات عارفان از جناب حسين انصاريان
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
خداوند وقتي بندگانش را مي آفريد
....با پري از مرغ پر طلا
....با قلم نوك طلا
بروي پيشانيشان نوشت قصه ي خوب سرنوشت
اما نوبت به ما كه رسيد
....مرغ پر طلا پريد
....قلم نوك طلا شكست
و خداوند پري از مرغ غم گرفت و بروي پيشانيم نوشت قصه ي تلخ سرنوشت

سر نوشت را نتوان از سرنوشت
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریک خدامانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن ، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها
دلم تنگ است
یبا بنگر ، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ،ای همگناه من در این برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من
که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها
ومن می مانم وبیداد بی خوابی
در این ایوان سرپوشیده متروک
شب افتاده است و در تالاب من دیریست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها ، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی ، اما بپوشان روی
که می ترسم ترا خورشید پندارند
و می ترسم همه از خواب برخیزند
و می ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی خواهم ببیند هیچکس ما را
نمی خواهم بداند هیچکس ما را
و نیلوفر که سر بر می کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهی ها که با آن رقص غوغایی
نمی خواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده است و من تنها و تاریکم
بیا ای مهربان با من
بیا ای نازنین من
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
آواز جغد
جغدی روی كنگره‌های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا می‌كرد. رفتن و رد پای آن را. و آدم‌هایی را می‌دید كه به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می‌بندند. جغد اما می‌دانست كه سنگ‌ها ترك می‌خورند، ستون‌ها فرو می‌ریزند، درها می‌شكنند و دیوارها خراب می‌شوند. او بارها و بارها تاج‌های شكسته، غرورهای تكه پاره شده را لابه‌لای خاكروبه‌های قصر دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری‌اش می‌خواند؛ و فكر می‌كرد شاید پرده‌های ضخیم دل آدم‌ها، با این آواز كمی بلرزد.

روزی كبوتری از آن حوالی رد می‌شد، آواز جغد را كه شنید، گفت:« بهتر است سكوت كنی و آواز نخوانی. آدم‌ها آوازت را دوست ندارند. غمگینشان می‌كنی. دوستت ندارند. می‌گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری.»
قلب جغد پیرشكست و دیگر آواز نخواند.


سكوت او آسمان را افسرده كرد. آن وقت خدا به جغد گفت: «آواز‌‌خوان كنگره‌های خاكی من! پس چرا دیگر آواز نمی‌خوانی؟ دل آسمانم گرفته است.»


جغد گفت:« خدایا! آدم‌هایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند.» خدا گفت:« آوازهای تو بوی دل كندن می‌دهد و آدم‌ها عاشق دل بستن‌اند. دل بستن به هر چیز كوچك و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه‌ای! و آن كه می‌بیند و می‌اندیشد، به هیچ چیز دل نمی‌بندد؛ دل نبستن سخت‌ترین و قشنگ‌ترین كار دنیاست. اما تو بخوان و همیشه بخوان كه آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ.»


جغد به خاطر خدا باز هم بر كنگره‌های دنیا می‌خواند. و آن كس كه می‌فهمد، می‌داند آواز او پیغام خداست كه می‌گوید:« آن چه نپاید، دلبستگی را نشاید.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
مي خواهم امشب از ماه قول بگيرم كه هر وقت دلم برايت تنگ شد

در دايره حضورش تو را به من نشان دهد

مي خواهم امشب با رازقي ها عهد ببندم

هر وقت دلم هواي تو را كرد

عطر حظور مهربان تو را با من هم قسمت كنند

مي خواهم امشب با درياي خاطره ها قرار بگذارم

كه هروقت امواج پر تلاطم يادها خواستند قايق احساس مرا بشكنند

دست اميد و آرزوي تو مرا نجات دهد

مي خواهم امشب با تمام قلب هايي كه احساس مرا مي فهمند و مي شنوند

پيمان ببندم كه هر وقت صداي قلب بي قرار مرا هم شنيدند

عشقم را سوار بر ضربانهاي بي تابي به تو برسانند....
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
در هياهوی زمان
در دل ساکت شب
بی رمق، خسته و سرد
من به دنبال خودم می گردم!
کی شدم گمشده در وادی غم؟
من که بودم...
کيستم...
چه کسی خواهم شد؟
قاصدی بی مقصد

آه...
ای رفته ز ياد
مشتی از خاک زمين
من گمشده ام
چه کسی خواهد يافت؟
من سرگردان را...
من پاييزی را...

گم شدم در تنهايی
وسعتی تو خالی
باد برده است مرا
يا که يک خواب عميق؟
من چه اندازه زياد
پوچ و خالی شده ام!
عشق از ياد دلم رفته چه زود

هيس... ساکت... انگار...
که صدايی خبر از آمدنم می دهد
اين صدای قدم خسته توست؟
يا نوای قدم رسته من؟
آنچه از من شده دور
به تنم می آيد
من به من می رسم انگار دگر
شايد اين بار شکوفا شوم

هيس... ساکت... انگار...!
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
بزن
امشب
چه خوش مي زني باران
هرگز نبودم با او
زيراين ساز هماهنگ
بزن ...
شايد او
ترانه اي عاشقانه مي خواند
با ساز تو
بزن باران
شايد قلب او
به تپشي دوباره افتد
و مرا
در زير اين باران بياب
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
زير باران نشسته ام
رو به نبودنت
گريه مي كنم
و با روياهايم
ترانه مي سازم
تو گاه
پيشاني بر پيشاني من مي سايي
و لذت مي بري از خنكاي
نشسته بر پيشانيم
و من
همچنان
دنبال رد پاي
تو مي گردم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
آب ، بابا ، انار ، سارا ، در.....
بچگی ، سادگی ، صداقت ، پر
خنده های بدون دندان و _
- گریه های جدایی از مادر !

آب ، بابا ، انار .... می خوردیم
شب چله ، که ریخت بر دفتر!
تب دلشوره های اول صبح
درس های نخوانده تا آخر !

آب ، بابا ، انار ، سارا.....رفت
مثل من توی عالمی دیگر
توی دنیای بی سر انجامی
توی دنیای بد و یا بدتر؟!

آب ، بابا .... دو سال من را برد
خاک کنکور را بریزم سر
تا نپرسند دائما از او :
- دخترت را نمی دهی شوهر؟!

* * *

آب ..... شد شور و شوق کودکیم
توی تزریق ایده و باور
توی ترفند های بی پایان
توی کمبود های یک دختر .....
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
دلم هوايت را كرده
كاش بودي
و باهمه خستگيها مي خنديديم ...
تو مي داني دلم بهانه چه چيز را مي گيرد
ذره ذره وجودم پر از بهانه است
بهانه نبودنت
من از اين همه تنهايي خسته ام
چرا با من حرف نمي زني ؟
چرا نيستي ؟
تو كجايي؟
چرا ديگر برايم نمي نويسي ؟
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
دستامو که می گیری هر پنجره نو میشه
شب یکدفعه تسلیم عشق من و تو می شه


دستامو که می گیری دیواری نمی مونه
هرواژه غزل میشه تو خلوت این خونه


دستامو که می گیری روشن میشه فانوسم
با تو خود آزادی بی تو خود محبوسم


دستامو که می گیری من شکل خودم می شم
از واهمه می افتم از دلهره کم می شم
ویرون میشه تنهایی دلواپسی می کوچه
بارون گل زنبق می باره تو این کوچه

وقتی که تو نزدیکی دلتنگی ازم دوره
وقتی که تو تاریکی مهتاب چه پر نوره
شب بی ترانه شد حوای بی حواس
آواز تازه باش دستای تو کجاست
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
تاب كشيده ام
از اين درخت به آن درخت
هي با روياهايم تاب مي خورم
بالا كه مي روم
حس تو را مي گيرم
پايين كه مي آيم
دلم هري مي ريزد
اشك مي شوم
مي پرم پايين
يك سطل رنگ صورتي
مي پاشم روي تمام خاطراتمان
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
خيره مي شوم به عقربه ها
مي شمارم لحظه هاي بودنت را
چشمانم را كه مي بندم
گاه گاهي برايم مي خواني
دفتر سفيدم را مي گشايم
مي نشينم در خلوت اتاقم
و از سرماي نبودنت
خود را در آغوش مي كشم
و سكوتِ
لحظه هايم را مي نگارم
 
بالا