• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

خانهء دلتنگیها

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم انقدر دارم که می خواهم تمام فصلها را
بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست!
ایینه ام را بردهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست!
همواره چون من نه
فقط یک لحظه خوب من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست!
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
باد مي آيد
موهايم لاي باد مي پيچد
صورتم از دلتنگي
سرخ مي شود
لب دريا مي نشينم
و از ته دل
نبودنت را
آه مي كشم
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
امروز وقتی دلتنگ لحظه های نبودنت ، بودم
وقتی لبریز شده بودیم از نبودنهای بی دلیل این روزها !!!
تمام هستیت را درون سه نقطه های همیشگی ات جای دادی و به سویم نشانه رفتی
بی آنکه بدانی
من این روزها
هیچ نمی فهمم از سه نقطه ها و سکوت و بی صداییت ...
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
براستی ......
ما چه ساده به هم پیوند زده بودیم ثانیه هامان را ......
به سادگی ......
من ناباورانه به باور بودنت رسیده بودم ......
تو باور لحظه های من شده بودی ......
اما افسوس ......
افسوس ......
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
قورت مي دهم
همه دلتنگيهايم را
و تلخ نوشته هايم را
سر مي كشم
انكار نمي كنم
لج كرده ام
كه برايت بنويسم
گريه كنم
عاشقت بمانم
لج كرده ام
دوستت داشته باشم
دلم مي خواهد باور كني
دوستت دارم
همين
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
داری می آئی ای دوست

اي هميشه زنده ام ، داري مي آيي

نکند بيايي و نباشم!

هنوز کثيفم

هنوز دارم فرو مي روم

در (من)!

در مردابي که مي گويد دوستم دارد!

اين من آلوده به من!

باز هم بگو گريه نکن تا بشنوم

باز هم بخوان که مي آيي

با تو سخن مي گويم

تصويري مات و عزيز...

به سکوت وفادار خواهم ماند ...

شب است و خواب حرام!

داري مي آيي اي دوست...

داری می آیی ...
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
آرزو دارم ..............
آرزو دارم فراموشت كنم اما چگونه؟
از نهيب سينه خاموشت كنم اما چگونه؟
آرزو دارم در آغوشت كشم بي محابا اما چگونه؟
دستهايت را بگيرم پيش چشمانت بميرم
زلف خودرا همچو پوشت كنم اما چگونه ؟
سر به دامانت گزارم تا كه جان در سينه دارم اما چگونه؟
خواب نازي كنج آغوشت كنم اما چگونه ؟
اما چگونه چگوووووووووووووونه؟
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
گاه گاهي آرزو مي كنم
كاش بودي
نه !
آروز مي كنم كاش
مي دانستي
مخاطب اين همه اشك
اين همه انتظار
اين همه شعرو احساس
تو بودي ...
آري
براي تو مي نويسم
 

Mehr2008

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 دسامبر 2007
نوشته‌ها
10
لایک‌ها
0
من اگر نخواهم با روز های خدا صبوری کنم چه می شود؟
نمی دانی چقدر دلم گرفته
اینجا همه چیز مرده
و من که از همه چیز مرده ترم
اگر باور نمی کنی پاور چین و ساده کنارم بیا
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
برای کسی که دوستی رو واژه به واژه برام معنا کرد!

همترانه دستاتو به من بده
همترانه كوله بارتو ببند ...
همترانه ما رسيديم به خدا
چشماتو واكن ... نگاه كن و بخند !
همترانه سرتو بالا بگير
اشكاتو به آسمون نشون بده ...
به خدا بگو : هنوز اشكاي ما ...
مي تونه عرش تو رو تكون بده !!! "
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
سلام





سلام اي كوه پر اميد خاموش


صدايت تاابد پيچيده در گوش!


من و تو از نژاد سبزه زاريم


من و تو از ديار حرف آزاد


من تو از ديار گرم آغوش


تو در آغوش بادآرام گرفته
منم پا بسته در آغوش نورم


تو سرشار از فريب صد نگاهي

و من بي مرز تا لبخند دورم


سلام اي موج . من يك كوه نورم


مرا در بسترت آواره گردان


تو از من نور بستان من ز توعشق.

که شاید تن به این ساحل بسایم


تو با من نغمه اي آزاد سرده


كه تا من با صدايت اشك ريزم


توفریاد صدایی باش تا من


.از اين فردا و فردا ها گريزم
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت ٬در تهاجم با زمان

آتش زدم ٬ کشتم...

من بهار عشق را دیدم ٬ ولی باور نکردم.

یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم.

من ز مقصد ها پی مقصودهایی پوچ افتادم٬

تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم.

من به عشق منتظر ماندن همه صبر و قرارم رفت!

بهارم مرد...!

عشقم مرد...!

یارم رفت...!
 

پری

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
1,599
لایک‌ها
20
محل سکونت
اونجایی که نیستی هست
کاش می شد چشم بر نیکی ها بست که هر چه بلاست از وفاست!

دل بستیم..... شکستند پیمان بستیم..... گسستند دست یازیدیم....... بریدند

هر چه دادیم ... ندادند هر چه کردیم ... نکردند

عجب رسمی ست.....عجب دردی ست

درد نیست بی دردی ست!

با حقیقت آمدیم ٬ به مسخره گرفتندمان

با مجاز آمدیم ٬ به تازیانه بستنمان

چه کنیم؟؟ می گویند: از ماست که بر ماست

ولی...

از ما نبود و بر ما شد!!!
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
دلنوشته
دستهايم بي حس و نگاهم نگران
مي تواني تو بيا سر اين قصه بگير و بنويس
اين قلم؛ اين کاغذ؛ اين همه مورد خوب!!!
راستش مي داني طاقت کاغذ من طاق شده ...
پيکر نازک تنها قلمم؛ زير آوار غم و درد ببين خرد شده!
مي تواني تو بيا سر اين قصه بگير و بنويس...
مي تواني تو از اين وحشي طوفان بنويس!
من دگر خسته شدم
...
راست گفتند مي شود زيبا ديد؛ مي شود آبي ماند!
اما ... تو بگو؛ گل پرپر شده را زيباييست؟! رنگ مرگي آبيست؟؟
مي تواني تو بيا؛ اين قلم؛ اين کاغذ
بنشين گوشه دنجي و از اين شب بنويس
بنويس از کمر بيد شکسته؛ و يه پنجره ي ساکت و بسته!
از من! آنکه اينگونه به اميد سبب ساز نشسته
هر چه مي خواهي از اين صحنه به تصوير بکش ..
جراتش را داري که ببيني قلمت مي شکند؟
کاغذ مي سوزد؟
من دگر خسته شدم. مي تواني تو بيا
اين قلم؛ اين کاغذ؛ اين همه مورد خوب
من دگر خسته ام از اين تب و تاب
تو بيا و بنويس...
............ اما ............

........ انگار ........
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
آنچه به خاطرش زندگي مي كنم
من براي آنها که دوستم دارند،زندگي مي کنم.
به خاطر آنكس كه احساس مي كند من مي توانم آرامشش باشم
آنها که مرا همانگونه که هستم مي شناسند.
براي حل مسايلي که حل نشده باقي است مانده ام.
براي جبران اشتباهاتي که مرتکب شده ام.
براي آينده اي که در دور دستهاست.
براي بهشتي که به من لبخند مي زند
و در انتظار من است!
و.....
......
براي تمامي خوبيهايي که مي توانم انجام دهم.

بنابراين وقتي مي بيني که من افسرده ام
نبايد ساده بگذري نبايد سکوت کني
يا فقط همدردي کني.
بنا کننده شادي هاي من باش!
مگر چقدر وقت داريم؟
يک قطره ايم که مي چکيم ،در تن کوير و تمام مي شويم
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
برای آنکه دیگر نیست
چشم هايم را دوست دارم
ديگر براي نبودنت گريه نميكنم
ديگر تو را چشم به راه نمي مانم
چرا بايد لحظه اي باتو باشم؟؟؟
تويي كه خدايان عشق نفرينت كرده اند!!!
و از بوي گل سرخ سهمي نداري.........بگذار آخرين خاطره از تو پاك شود
و من بازگردم به آغوش زندگي!!!
جاده سپيد از كدام طرف است؟؟؟
خورشيد شادي با كدامين طلوع باز ميگردد.....
و انتظار شاخه گل شقايق در ميان كدام دشت ...مر ا تافرداها با خود مي برد؟؟؟
من توانم را از دست داده ام.....
اما به پا خواهم خواست
راستي!دوباره عاشق خواهم شد.....
تا اطلاع ثانوي غم و غصه تعطيل

نگران نباش من آنقدر امروز و فرداهاي نيامدن را ديده ام
که ديگر هيچ وعده ي بي سرانجامي خواب و خيال آرزويم را آشفته نمي کند!
حالا ياد گرفته ام
که فراموشي دواي درد همه ي نيامدن ها و نداشتن ها و نخواستن هاست.
ياد گرفته ام
که از هيچ لبخندي خيال دوست داشتن به سرم نزند ...
ياد گرفته ام
که بشنوم: تا فردا ...
و به روي خودم نياورم که فرداها هيچ وقت نمي آيند
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
یک سوال بی جواب ازتو؟
من از یک شکست عاشقانه می آیم بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند. شکست نه برای پنهان کردن است نه بهانه پنهان شدن.
می گویند از صبح بنویس از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت باران پنجره چشمانم را شسته است. همه دلشان نقش های مثبت می خواهد و آدم های خوشحال اما من گمان می کنم این خیلی خوب است که نمی توانم عدای آدم های خوشبخت ر ادر بیاورم. بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز که حضورش تنها معجزه ی لحظه های تنهایی من است.
قیمت وفا شاید گران تر از آن بود که بهانه ی دوست داشتنی زندگیم از عهده داشتنش برآید.
سقف اعتماد تعمیری است مدام چکه می کند آغوش ترانه ها همچنان از تن او که باید پر باشد خالی ست.
نمی توانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را.
مهم نیست تمام سرنش ها را می پذیرم به بهانه ی تولد حقایق غم انگیزی که درد را به درد می آورد و آتش را می سوزاند.
این دل دیوانه همیشه یک پادشاه مغرور حقیقی داشته است اگر ترانه ها ثمره ی تخیل بود به جنون نمی رسید اعتراضی نیست کسی که به او نمی رسد به جنون رسیده از او راضی است.
خلاصه غم سنگینی است اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد. اما همیشه حق با برنده ها نیست می شود در عین بازنده بودن سربلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد.
قرار بود حقیقت را بگویم سخت است. بی علاج است دانستنش آدم را کم کم می کشد. گریه شبانه می آورد. اما همین است خبر کاملا ناگوار و واقعیست او یکی را جز من داشت.
سکوت می کنم تا به خاک سپردن آخرین خاکسترهای آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد گریه می کنم با شکوه مثل اقیانوس بلند مثل اورست . او نمی شنود و نمی داند که ماه خوشبختی مشترک همه ی بی ستاره هاست.
یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته ی من است:
چی کار کرد این دل سادم که از چشم تو افتادم؟
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
نگاهم کن...

نگاهم کن ببین این منم

که مثل سایه ای بی جان بدنبال تو می آیم ...

نگاهم کن ...

نگاهم کن بجز چشمان زیبایت

نگاه مهربانی من نمی خواهم

نگاهم کن...

نگاهم کن مرا چون زورقی خسته در این گرداب

نگاهم کن...
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
این روزها که جرات دیوانگی کم است

بگذار باز هم به تو برگردم !

بگذار دست کم

گاهی تو را به خواب ببینم !

بگذار در خیال تو باشم !

بگذار ...

بگذریم !

این روزها

خیلی برای گریه دلم تنگ است !
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
کاش هیچ کس تنها نبود
کاش ديدنت ر‌ويا نبود
گفته بودی می مانم ولی
رفتی و گفتی که اينجا جا نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی آنجا نبود
يک نفر آمد صدايم کردو رفت
با صدايش آشنايم کردو رفت
پشت پرچين شقايق که رسيد
نا گهان تنها رهايم کردو رفت...
 
بالا