• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

خانهء دلتنگیها

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
نجمه زارع


وقتی دلم به سمت تو مایل نمی شود
<باید بگویم اسم دلم دل نمی شود
دیوانه ام بخوان که به عقلم نیاورند
<دیوانه ی تو است که عاقل نمی شود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیه ای
<از آسمان فاصله نازل نمی شود
خط می زنم غبار هوا را که بنگرم
<آیا کسی ز پنجره داخل نمی شود؟
می خواستم رها شوم از عاشقانه ها
<دیدم که در نگاه تو حاصل نمی شود
تا نیستی تمام غزلها معلّقند
<این شعر مدتی ست که کامل نمی شود
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
يه وقتايي آدم بايد سرشو بلند كنه زل بزنه به آسمون

لبخند بزنه و بگه "خدا خيلي مخلصيم هوامونو داشته باش ما هم تنهاييم"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
بنویسید به دیوار سکوت،

عشق سرمایه هر انسانست،

بنشانید به لب حرف قشنگ،

حرف بد وسوسه شیطانست،

و بدانید که فردا دیرست،

و اگر غصه بیاید امروز تا همیشه دلتان درگیرست.

پس بسازید رهی را که کنون تا ابد سوی صداقت برود

و بکارید به هر خانه گلی که فقط بوی محبت بدهد!!!
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
143
لایک‌ها
899
گاهي وقتا حوصله ام سر ميرفت ميگفتم دلتنگم.....حالا که قضاي روزگار اين بود ه که مزه مشکلات رو از همه رنگ وطعمي باهم ديگه بچشم..نميدونم چه کلمه اي به کار ببرم...واقعا دلتنگي خيلي براش کمه...دلتنگ روزاي هستم که از بي حوصله گي ميگفتم دلتنگم
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
143
لایک‌ها
899
دلتنگم...براي دستاي نيرومندي که ناخواسته رهام کردن...چون خودخواهي وغرور خودشو نو بيشتر از کمک به من دوست داشتن..خيلي زود قضاوت کردن....دلتنگم. بازم با زخمام که حالا تازه تر هم شدن ميرم
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
گاهی آنقد دلم از دنیا سیر میشود که میخواهم..

تا سقف آسمان پرواز کنم و رویش دراز بکشم..

آرام و آسوده…

مثل ماهی حوضمان که چند روز است روی آب دراز کشیده.
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
در هیاهوی زندگی دریافتم

چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت

در حالی که گویی ایستاده بودم

و چه غصه هایی که سپیدی موهایم را حاصل شد

در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
دل من تنگِ تو شد، کاش که پیدا بشوی

که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی

تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟

بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟

انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست

سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی

من پس انداز دلم را به تو دادم که تو هم

بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی

غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی

دل به دریا بزنی، عازم دریا بشوی

حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم؟

حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی؟

نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب

دل من تنگِ تو شد، کاش که پیدا بشوی



«احسان نصری»
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
یاد این آهنگ فرهاد افتادم:

جغد بارون خورده ای تو کوچه فریاد می زنه
زیر دیوار بلندی یه نفر جون می کنه

کی می دونه تو دل تاریک شب چی می گذره
پای برده های شب اسیر زنجیر غمه

دلم از تاریکی ها خسته شده
همه درها بروم بسته شده

من اسیر سایه های شب شدم
شب اسیر تار سرد آسمون

پا به پای سایه ها باید برم
همه شب به شهر تاریک جنون

دلم از تاریکی ها خسته شده
همه درها بروم بسته شده

چراغ ستاره من رو به خاموشی میره
بین مرگ و زندگی اسیر شدم باز دوباره

تاریکی با پنجه های سردش از راه میرسه
توی خاک سرد قلبم بذر کینه می کاره

دلم از تاریکی ها خسته شده
همه درها بروم بسته شده

مرغ شومی پشت دیوار دلم
خودشو اینورو اونور می زنه

تو رگای خسته سرد تنم
ترس مردن دادره پرپر می زنه

دلم از تاریکی ها خسته شده
همه درها بروم بسته شده
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
خودم تنها، تنها دلم
چو شام بی فردا دلم

چو کشتی بی ناخدا
به سینه دریا دلم

تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان

بسنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم

تو هم برو ای بی وفا
مبر بر لب نام مرا

دل تنگم بیگانه شد
نمی خواهد دیگر تو را

نشان من دیگر مجو
حدیث دل دیگر مگو

دلم شکسته زیر پا
نمی خواهد دیگر تو را

تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان

بسنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
143
لایک‌ها
899
ميگفت دوستت دارم
اما اين عشق بي فرجام بود
بي حاصل
حتي در دنياهاي موازي هم وصالي در کار نبود
درد بود
ياد بود
شيرين بود
اما مال من نبود
پرواز ش دادم تا برود
سر جفت خودش همانجا اهلي بماند
من رميده وبي پروا آزاد
خشمگين عصيان زده
نه ميخواهم همچنان وحشي باشم
رهايم کن.
رهايم کن
من از حصارها گذشته ام
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
لم برای خودم تنگ می شود گاهی*

میان من و خودم جنگ می شود گاهی

در عمق دغدغه هایم غریب افتادم

غریب نیز که دلتنگ می شود گاهی

دلم خوش است به ایمان ناقصم هر چند

رکوع و سجده ام آونگ می شود گاهی

برای زیر و زبر کردن همین ایمان

تمام شهر هماهنگ می شود گاهی

به بند می کشدم با طناب آزادی

فریب جامعه فرهنگ می شود گاهی

طناب ها همه مارند و اژدهایی نیست

به جای معجزه نیرنگ می شود گاهی

به خون پاک تو سوگند ای شهید عزیز

که خون پاک تو کمرنگ می شود گاهی

از این عداوت دیرین چه باک "آئینه"

خمیر آینه ها سنگ می شود گاهی*

______________
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
بی اجازه می برد زمان نمی دهد

فرصت وداع دوستان نمی دهد

باغبان بی مروتیست سرنوشت

می برد بهارت و خزان نمی دهد

زخم می زند و داغ می نهد بر آن

مرهمی ولی برای آن نمی دهد

حیف آن نگاه و خنده ها که اینچنین

چشم بسته است و لب تکان نمی دهد

وه چه واژه حقیری است تسلیت

عمق غصه ی مرا نشان نمی دهد

چاره ای دگر به جز دعا نمانده است

بغض اگرچه لحظه ای امان نمی دهد...
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
گذشت لحظه هاي با تو بودن
و در پاييز عشقمان
نامي از دوست داشتن باقي نماند
چقدر زودگذر بود قصه من و تو
و در آنروز که دست بي رحم تقدير
درو کرد گندمزار دلهايمان را
و تهي شد همه جا از عطر گل عشق
و در کوچ پرنده هاي غمگين
در آن کوير آرزو
شاعري دل شکسته و تنها
مي نوشت شعري به ياد با هم بودن ها
شعري براي خشکيدن گلهاي عشق در مزرعه دوست داشتنها

قطره اشکي به ياد همه خاطره ها ....
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
به همین سادگی…
در هیاهوی زندگی دریافتم

چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت

در حالی که گویی ایستاده بودم

و چه غصه هایی که سپیدی موهایم را حاصل شد

در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
143
لایک‌ها
899
دلتنگم
خسته ام
کي ميشنوم
آن صداي آرام بخش را....
کي خواهم ديد ......
آن چشم ها پر غرور را....
کي سر بر شانه اش خواهم گذاشت
کي اشکهايم را پاک خواهد کرد؟
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
143
لایک‌ها
899
نشسته بر گلوی من


صدای بغض بی سبب


ندیده ام به چشم خود


بجز جلای اشک غم


از آن دمی که رفته ای



پرنده ای غزل نخواند


نه عطری از گلی رسید


نه در طلوع صبح من


نشاط بر رخی رسید


جهنمی شده است غمت


از آن دمی که رفته ای



چه بی رخت هوا بد است


چه بی ستاره گشته است


همیشه می چکد به من


ز قصه شبانه ام


از آن دمی که رفته ای



غمت به پیش گریه ام


کبوتری نشسته است


که از دیار پر گلت


شکوفه ای گرفته است


از آن دمی که رفته ای



فضای با صفای من


بدون چشمک شبت


چه بی ستاره گشته است


از آن دمی که رفته ای



خدا کند که چشم من


دوباره دیده ور شود


به نور پاک چهره ات


که کور و ناتوان شدم


از آن دمی که رفته ای
 

Mahlaa

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2015
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
74
سن
29
ﺍﻭﻝ ﺩﺳﺘﻬﺎ, ﺑﻌﺪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ؟

ﺻﺪﺍﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﻭﻝ؟

ﻳﺎﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎﻳﺶ؟

ﺍﺯﮐﺠﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ

ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺭﺍ؟
 

miladkalantar

Registered User
تاریخ عضویت
4 آگوست 2011
نوشته‌ها
9,199
لایک‌ها
1,710
محل سکونت
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند..
نگاه کُن که غم درون دیده‌ام



چگونه قطره قطره آب می‌شود

چگونه سایۀ سیاه سرکشم

اسیر دست آفتاب می‌شود

نگاه کُن

تمام هستی‌ام خراب می‌شود

شراره‌ای مرا به کام می‌کشد

مرا به اوج می‌بَرد

مرا به دام می‌کِشد

نگاه کُن

تمام آسمانِ من

پُر از شهاب می‌شود


تو آمدی ز دورها و دورها

ز سرزمین عطرها و نورها

نشانده‌ای مرا کنون به زورقی

ز عاج‌ها، ز ابرها، بلورها

مرا ببر امید دل‌نواز من

ببر به شهر شعرها و شورها


به راه پُرستاره می‌کشانی‌ام

فراتر از ستاره می‌نشانی‌ام

نگاه کُن

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ‌رنگ ساده دل

ستاره‌چین برکه‌های شب شدم


چه دور بود پیش از این زمین ما

به این کبود غرفه‌های آسمان

کنون به گوش من دوباره می‌رسد

صدای تو

صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کُن که من کجا رسیده‌ام

به کهکشان، به بیکران، به جاودان


کنون که آمدیم تا به اوج‌ها

مرا بشوی با شراب موج‌ها

مرا بپیچ در حریر بوسه‌ات

مرا بخواه در شبان دیر پا

مرا دگر رها مکُن

مرا از این ستاره‌ها جدا مکُن


نگاه کُن که موم شب به راه ما

چگونه قطره قطره آب می‌شود

صراحی سیاه دیدگان من

به لای‌لای گرم تو

لبالب از شراب خواب می‌شود

به روی گاهواره‌های شعر من

نگاه کُن

تو می‌دمی و آفتاب می‌شود
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
حرمتها که شکسته شد , مسیح هم که باشی نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی
آنچه در دستت امانتی پنهان بود حراج شد
آنچه نباید بگویی , گفته شد
فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند
حرف , حرف ویران کردن دل است نه دیواری که خراب کنی و از نو بسازی , دلی که ویران کردی قصری بود که خودت ساکن آن بودی !!
 
بالا