• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

دل نوشته های طنز آمیز محمد جاوید

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
به لحاظ اهميت موضوع اين شعر را در تايپيك مربوط به اشعارم نياوردم و برايش تايپكي جداگانه زدم



عشق بعضی وقت ها اینترنتی است // گاه کافی شاپی ،گـَه کافی نتی است
با تو می گویم زبعضی صحنه هاش// صحنه هایی گاه سخت ودلخراش
صحنۀ اول حدود نیمه شب// دختر و رایانه و شور و طرب
مثل اینکه دارد او چت می کند//وای ،دارد کم کم عادت می کند
چه امید و آرزوهای بلند// دخترک افتاده بدجوری به بند
صحنۀ دوم خیابان و قرار// می شود تکمیل کارش با فرار
در سکانس بعد ویلای شمال// نازنین تنها ست در دام کمال
صحنۀ بعدی بد و مستهجن است// قصّه از نامردی یک رهزن است
سور و ساط و دوربین و کیف و حال// بعد اشک و زاری آن پایمال
در جوابش پوزخندی بود و بس// گوهر دختر لگد مال هوس
بعد پخش سی دی اش در سطح شهر// حاصلش تیغ و دوا و جام زهر
مرغ عشقی کشته در پای هوس// در بهار عمر افتاد از نفس
صحنۀ آخرسکانس چند مین ؟ // مادر زار و مزار نازنین
کارگردان کات داد و شد تمام// لیک پا برجاست مرغ و دان و دام
بار دیگر باز ویلایی خَفَن // دختری در دست های اهرمن
این کش اما ناز بانو با صمد // جای ویلایش چه فرقی می کند
داستان عاشقی های جدید// طنز تلخی شد که «جاوید » آفرید
 

ARTA_ADOBE CO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 مارس 2006
نوشته‌ها
132
لایک‌ها
0
مرسی...(زیبا و بی نقص)
آقا این شعرت رو همینجا گذاشتی پس فردا کف نکنی بدون کپی رایت تو یاهو مسنجر جا به حا میشه !
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
منقل نامه

رفيق بد به اين وضعم كمك كرد
ذغال خوب هم اورا يدك كرد
ولي لوطي گري ضعف اراده
مرا معتاد و آن دو را عنك كرد
***
به قربان تو اي همشيره ي خوب
بيا بنشين كنارم بر لب جوب
بچرتیم و زبعد آن خَماری
دوباره رو كنيم سوي نگاري *
***
« چه خوش باشد كه بعد انتظاري»
بيابد اشغري صبر و قراري
كنار منقل و همشيرۀ خود
زند بستي در آيد از خماري
***
«الهي خير از عمرت ببيني»
گل خشخاش از باغت بچيني
عجب بستي برايم كرده اي چاق
كه خارش مي كند هرلحظه بيني
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
چرندیات


جـوانــی دوش بـــا گــوشــی هـمراه سخـن هـای خـفن بلـغور می کرد
تــریــپـش ضـایـع امــّا بــا اداهــاش بـرای خـود کلاسـی جور می کـرد
بـلـوف مـیـزد کـه مــن اِنـد مـرامــم بـدیـن گونه طرف را تور می کرد
وبـاحـرف دومـن یک غاز و بی خود ازاو هــرگـونه شکی دور می کرد
گَـَهـی مــی خــوانــد آواز کلاســیـک گَــهــی وزوز چـنان زنبور می کرد
وگاهی صحبت از قرص و کریسـتال زمــانی صــحـبت از وافور می کرد
چــــرنـــــدیــات او از هــر دری بــود وحــتی صــحبــت از شیپور می کرد
طـرف هــم بــا کلامــی عــاشــقـانــه جـوان را کــامــلاً کــیــفـور می کـرد
خــلاصــه هــردو اهــل بــخـیـه بودند یـکـی از دیـگـری مـسـتـور می کـرد
بــه جــز قــبــض تـلـیـــف آخــر مــاه کـه قــطـعـاً نـطـق اورا کور می کـرد
نـشـد حـاصـل جـوان را زین اراجیف واورا رو بــه ســوی گــور مـی کـرد
چــرا کـــه از نـــداری تـــوی جـیـبـش شپش پینگ پنگ با یک مورمی کـرد
وچـون «جــاویــد» طنزش شد فراهم دعــا در حــقــشــان بـدجـور می کـرد
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
مهریه


مهریه را کی داده، کی آن راگرفته// این گفته را مادر به بابای پسر گفت
اما نمی داند عروسش سال دیگر// ازبابت مهریه خواهد خانه را رُفت

روزی که مست از این چنین پیوند بودند// این کار دختررا کسی باور نمی کرد
ورنه پسر جای کُت و شلوارداماد // پالان سنگین را چنین در برنمی کرد

وقتی هزارو سیصد و پنجاه سکه// شد ثبت دفتر بابت مهریۀ او
هرگز نمی دانست داماد نگون بخت// گردد اسیر قوّۀ قهریۀ او

ایـن سـکه هــای دل ربــای پــر طــرفـدار// شد حربه ای جانانه در دستان دختر
گوید بده آن را که تا دندت شود نرم//زیرا که مهریه بُوَد از آن ِدختر

داماد از عشق و وفا گوید ولی او// گوید وفا و مهربانی کیلویی چند
پول است حرف اول و آخر عزیزم// حالا بگو کی می دهی آن یار دلبند

داماد نالید و به مادر این چنین گفت:// «جاوید» شد طوقی گران بر گردن من
آهی ندارم من کنم با ناله سودا// مادر بیا زندان برای دیدن من
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
ضمن عرض تسليت به مناسبت حادثه سقوط هواپيما دو شعر زير را تقديم مي كنم:


خودکشی با کلاس

تو كه از جان خود سيري و قصد خودكشي داري// طناب داررا ول كن بشين توي هواپيما
كلاس خودكشيّت نيز بالا مي رود زين كار// بليطش را بخر جلدي برو سوي هواپيما
به دل ها وحشت افكنده سفرهاي هوايي،چون // شده کشتار آدم ها کنون خوی هواپيما
توپولُف با بویینگ گردیده اند همکار عزراییل// دگرگون می کند حالم دگر بوی هواپيما

اگرچه با اُتل هم مي توان سوي خدا پرزد// براي پُز ولي بهتربُوَد نام هواپيما
زسوي جاده هم راهي به سوي آن جهان باز است// ولي افسوس اغوا می کند دام هواپیما
اگر یک بار جستی از بلا دل خوش نکن «جاوید»// چرا که نکبت و شرّ است فرجام هواپیما
خر و قاطر مهّیا کن اگر عزم سفر داری// نشو جانا تو بیش از این دگر خام هواپیما



تابوت پَرّان


هواپيما در اين دوران شده ابزار عزراييل// شده جايي براي جلوۀ رفتار عزراييل
اگر داري تو قصد انتحار و رفتن از دنيا// به طيّاره نشين وبين كنون كردار عزراييل
بگـیری گربـلـيـطي را بــراي رفــتـن تـهـران // به جاي شهر تهران مي روي دربار عزراييل
شده تابوت پرّان اين هواپيماي غول آسا// كه خواهد بُرد باخود صدنفر بر دار* عزراييل
لباس آخرت بردار با خود در سفرهايت// كه راحت تر شود از بهر كشتن كار عزراييل
به تعداد سفرهاي هوايي مي رود بالا// شمار مردگان در دفتر آمار عزراييل
بليط و كارت پروازت بُوَد پاسپورت آن دنيا// رسد ویزا برایت از سوی كاردار عزراييل
سُکاندار هواپيما بُوَد راننده اي خبره // بَرَد اين نعش كش را باخودش ديدار عزراييل
هواپيما شده ماشين اورژانسي كه مي باشند // مسافرها همه دلبسته و بيمار عزراييل
اگر« جاويد» روزي قصد رفتن داري از دنيا // تورا راحت بَرَد طياره پاي دارعزراييل


دار= دراينجا به معني خانه است
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
جاوید جان این لغت جلدی به چه معنیه می شه بگی از گویش کدام منطقه ایرانه؟
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
جاوید جان این لغت جلدی به چه معنیه می شه بگی از گویش کدام منطقه ایرانه؟

با اجازه جناب جاويد
فكر ميكنم كه كلمه به اينصورت باشه!
جلدي با فتحه روي جيم!
يعني به سرعت يا بلادرنگ!
اگر گويش معيار رو تهراني بدونيم تويه گويش معيار زياد استفاده ميشه!!!!
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
با اجازه جناب جاويد
فكر ميكنم كه كلمه به اينصورت باشه!
جلدي با فتحه روي جيم!
يعني به سرعت يا بلادرنگ!
اگر گويش معيار رو تهراني بدونيم تويه گويش معيار زياد استفاده ميشه!!!!

کاملا نظرتون درسته
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
دوش دو اردنگی و یک دانه مشت//داد به من جای طلب دوستم
بعد به من گفت که بار دگر//چون که بیایم بکند پوستم
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
رباعیات طنز

این شیر که از گاو پگه می دوشی // هــرصبــح بـرای خوردنش می کوشی
بـا آب زلال هــیــچ فــرقی نـکــنــد // مــن در عـجـبـم کـه با ولع می نوشی
****
لـبـهـای تـو شـیـرینـی تـر می باشد // قندش ولی خوب و بی ضرر می باشد
گیـرم کـوپـن قـنـد و شکر باطل شد // غـم نـیـست ،کلام تــو شکــر می باشد
****
دیروز یکی به شهر ما شیر گرفت // بی اسلـحه و بــدون شــمشـیـر گـرفت
رفـت بـر در بقالی مشتـی رمضون // آهستــه و بــا هــزار تــدبـیــر گـــرفت
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
استعفا ازآدميت


نوشتم این چنین نامه به الله// فرستادم دوقبضه سوی درگاه
به نام تو که رحمان و رحیمی// خدای قادرو رب کریمی
منم فرزند آدم، پور حوا // سلامت می کنم من ازهمين جا
همان آدم که اورا آفریدی // ولی از خلقتش خیری ندیدی
ازاوّل او به راهی بس خطا رفت// به سوی کشتن و جرم و جفا رفت
زتو بخشش ازاوعصیان گري بود// زتو نرمش از اوويرانگری بود
خدایا از خودم شرمنده هستم // ازاینکه ظاهراً من بنده هستم
نياوردم به جا من بندگي را // وبالم كرده ام شرمندگي را
ندادم گوش برفرمانت ای دوست// ومي دانم كه می گويي چه پُررّوست
زبس از آدميّت گشته ام دور// نكردم اعتنا بر لوح و منشور
لذا با عرض پوزش من ازامروز// وبا شرمندگي واز سر سوز
شوم مستعفی از شغلی كه دادي// و نام آدمی بر آن نهادی
اگر باشد جواب نامه مثبت// و استعفا قبول افتد زسويت
خدايي را در حق ّ اين خطا كار// در حق بندۀ مستعفی زار
به جا آور زروی لطف و ياری// كه باشد از صفات ذات باری
به جای دستمزد این همه سال // که بودم بنده ات باری به هر حال
عطا كن خانه ای در كنج جنّت// برای دورۀ خوب فراغت
بكن هم خانه ام يك حور زيبا // که تا تنها نباشم من در آنجا
چو نامه خوانده شد از سوی یزدان// ندا آمد زسوی حی سبحان
توای« جاويد » گرچه پررّو هستی// ودست سنگ پا از پشت بستی
ولی چون برگنُه اقرار کردی// به نادانی خود اصرار کردی
قبول افتاده شد موضوع خانه// چه چیزی را دگر گیری بهانه ؟
به عزراییل گفتم تا بیاید// تورا فوراً به این خانه رساند
بلرزیدم زنام مالک موت// چنان گویی که دارم می کنم فوت
پریدم من زخواب خوش به یکبار//نگشتم لاجرم نائل به دیدار
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
وعده هاي انتخاباتي


کار قبلیا جون بابام همش غلط بود** جورش می کنم تاکه بمونی مات و حیرون
ايران مي كنم یک شبه چون ناف ِ اروپا ** با بیگ بن لندن می کنم ساعتا میزون
من مشكل اقتصاد ايرون را مي دونم** با برنامه هام جنسا میشه ارزونِ ارزون
دردی كه جوونا مي كشند والا مي فهمم **چشمام شده از درد اونا گريون ِ گريون
اين مسئله ها هم براي من عددي نيست** قول ميدم در اونجا بكنم سعي فراوون
بيكاري چيه ؟ فقر چيه؟ غصّه نداره**من كه اومدم حل مي كنم هم اين و هم اون
معني نداره فقط به تهرون برسيم ما** آباد مي كنم ده کوره ها رو مث ِ تهرون
حلِشّ مي كنم عينهو چين مشكل معتاد**مي گيرم اونارو مي ريزم تو رود كارون
بندر می سازم آزاد ِ آزاد توی بیرجند** آب رود کارون می آرم کویر کاشون
توی شوره زارای کویر صیفی می کارم**صادر می کنم خیارشورای تو بیابون
از بيخ مي كنم ريشۀ رشوه خوار بدجنس** خوارِش مي كنم ،هُلش میدم جلدی تو زندون
من صاحبِ خونه مي كنم هركي نداره** مترو می آرم تو کوچه و پس کوچه ها تون
سد كنكور و میشکونمش با پتک و تیشه**سد مي سازم هر جا كه بياد قطره اي بارون
آزاد مي كنم بساط عيش و شور و شادي**از شادي لباتون مي كنم پستۀ خندون
شير نفت مي بندم تا بمونه بِرا فردا**صادر مي كنم به جاي اون نعنا و ترخون
ارزون مي كنم قيمت نون، یک شبه با زور** هر چي كه بخواي بربري وسنگك وتافتون
اونی که به من رای بده بی چک و چونه ** يه خونه بهش میدم، کجا؟ تو ناف ِشمرون
‹‹ جاويد›› می کنم اسممو تو کتاب تاریخ** حتي می خورن خارجيا حسرت ايرون
وقتی که شدم برنده توی انتخابات** تکذیب می کنم قولای خود راحت و آسون
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
فرق من و او

بین اینجانب و اون حاجی فلان فرقی عظیم // بوده است از ابتدا وز روزگاران قدیم
بنده مفلس فی امان الله و او سر شار وتوپ// او بُود خوشحال و من بادرد و غم باشم ندیم
جیب هایم لانۀ انواع و اقسام مگس// باشد آگَه از حساب بانکی اش اوسا کریم
خانه اش شمران و ویلای شمالش رامسر// لانه ام دروازه غار از سالها آنجا مقیم
او خورَد استیک و پیتزا من خوراکم اشکنه// اوروَد هند واروپا من سوی شابدولعظیم
او به ِدر رفته است از دستش حساب بانکی اش// فوت آبم من بدهکاری خود به مش رحیم
من ندارم از برای قبر خود متری زمین// بُرج وویلاهای او باشند برجا و قویم
روزها با خط یازده می روم دنبال کار// خودرو او پاترول و بنزِ الگانسی عظیم
قار وقوری در شکم دارم زفرط گشنگی// معده اش آرامگاه جوجه و گوشت و حلیم
بس که در کارش بود کَلّاش ومکار وزرنگ// خُرد باشد نزد او اعمال شیطان رجیم
الغرض من مانده ام حيران كه آيا آدمم ؟// من که دارم دردهای کهنه و سخت و الیم
گفت «جاوید» از برایم شعرکی طناز و ناب// تا شوند آگه همه از روزگار این یتیم
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
پسر سالار

پدر جون یادته وقتی کوچیک بودم
ومادر پای سفره چیز بهتررا
برای تو جدا می کرد
تمام گوشتهای لخُم و ران مرغ مال تو
کمی از آب آن با سیب زمینی بود مال من
تمام سرخی هندونه مال تو
ته هندونه با پوست سفیدش بود مال من
پیاده می نمودم گز زخانه تا دبستان را
ولی تو با موتورغرش کنان طی می نمودی راه
وحالا همسرم برجای مادرجون
نشسته روبروی من
وفرزندم به جای تو نشسته بر سر سفره
به پیش روی او بنهاده مادر ران مرغی را
ومن با سیب زمینی یار دیرینه
دوباره عالمی دارم
دوباره سرخی هندونه مال او
وآن قسمت که می باشد خوراک برّه مال من
سمند خوش رکابم زیر پای او
خطوط واحد وپای پیاده انحصار من
وازبخت بد «جاوید» وقتی که پسر بودم
به خانه تو پدرسالارمن بودی
واکنون که پدرهستم
پسر سالار دارم من
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
صــددام کــه دام می نهادی همه عمر
دیــدی کــه چگونه عاقبت شـد در دام
صـــد دام نـهــاد بــر ســر راه هــمــه
افــتــاد بــه دام ِ دام هـــایــش صـددام





30608.jpg
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
استاد ارجمند جناب آقای دکترمحمد رضا ترکی شعری درخصوص اعدام صدام سروده اند و من با اجازه اشان آن را ادامه دام:


شعر استاد ترکی:



شنیدم که صدام شوم پلید
در اعماق دوزخ چو منزل گزید

گروهی ز خونخوارگان جهان
از آن جمله چنگیز و شمر و یزید

در اطراف او جمله گرد آمدند
که ای از تو هر قاتلی روسپید

به نزد تو ما لُنگ افکنده ایم
تویی میر و ما جمله عبد و عبید!

جهنم چو آن جمع منحوس را
بدید از جگر نعره ای برکشید:

« مرا پرسشی هست سوزان و ژرف
که آن را نباشد جوابی پدید

هر آن کس گنه کرد و زشتی نمود
سزاوار من گشت و در من خزید

ولی من چه کردم که گردیده ام
سزاوار این زشتخوی پلید!؟»

پس آن گاه آتشفشان عذاب
برآورد فریاد"هل من مزید"....



شعر بنده:

پس آن گاه چنگیز و شمر ویزید

گرفتند و بستند مرد پلید

بگفتند اینجا نه جای تو هست

بباید تو را برد جایی جدید

که نارش دو صد پله افزون بُود

که حتی پدر جدت هرگز ندید

برای تو این آتش ما کم است

در آن جاست آتش به حد شدید

زبالا و پایین خوری سرب داغ

چو گاوی در آن نقطه خواهی چرید

سرت را به سنگ خلا می زنند

در آن تا به گردن بخواهی سُرید

تو دانی فساد ت به روی زمین

برایت دو ششدانگ آتش خرید؟

زگفتار آنان بشد شرمگین

توگویی که برق از سراو پرید

وآنگاه چنگیز شوتش نمود

به قعر جهنم و اونجاش درید
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
شعر زیر یکی از اشعاری بود که بنده جهت جشنوارۀ طنز تهران فرستادم و از آخر اول شدم

ترافيك

همسرپا به ماه من ديروز //سرنگون شدزپله ها با پوز
دادو فرياد و بعد هم غش كرد// قبل ِغش او صداي مَردَش كرد
من بدبخت دست پاچه شدم// كمي تا قسمتي كلافه شدم
الغرض بردمش توي ماشين// گرچه او بود يك كمي سنگين
گاز دادم به سوي درمانگاه// گاه از راه و گاه از بي راه
گرچه خيلي سريع مي راندم// به ترافيك خوردم و ماندم
بخت بد بين كه گر روم دريا// مي شود خشك و آب نا پيدا
همسرم جيغ و داد مي فرمود// لیک دادش نداشت هرگز سود
چند ساعت از این مقوله گذشت// راه بندان ولي تمام نگشت
جيغ تندي كشيد و او زاييد // فارغ ازحمل بار خود گرديد
شدترافيك نام نوزادم// خودم این نام را به او دادم
اينك اين قصه را كه مي گويم// چند سالي است راه مي پويم
بچه ام رشد كرد وگاگله كرد// گرچه ازنام خود کمی گله كرد
وترافيك همچنان باقي است// جهت مَهد سن او كافي است
هيچ معلوم نيست اين معضل // تا به كي مي شودبكلي حلّ
در هراسم كه اوشود سرباز// بازهم راه ما نگردد باز
ولي اين رابدان بلاترديد// نام او شد ترافيك« جاويد»
هست منظور من همین پسرم// که در آمد زدست او پدرم


واین شعر هم به رسم پاچه خاری برای مسئولین جشنواره سرودم تا بلکه در دل سنگشان !! اثر کند و ما را از اول ، اول کنند که متاسفانه افاقه نکرد:

منم اکنون به رسم پاچه خاری
سلامی گرم همچون یک بخاری
فرستادم به سوی جشنواره
برای مجریان خوش قواره!!!!
که تا طنز مرا با حُسن نیّت
وبا یک عالمه درک و درایت
بزارن در ردیف اولین صف
بطوریکه رقیبانم کنن کف
منم مانند حیف ِ نان مرتب
کنم ازعشقتان درخانه ام تب
دعاگوی رفیع و صدر و خمسه
که لبها شون بُود خندان چو پسّه ( ت پسته را وزن وقافیه خورد)
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
دوست عزیز طنزپرداز آقای سعید سلیمانپور(بوفضول الشعرا) نبرد رستم و سهراب را به روایت گرد آفرید به طنز کشیده است که بنده هم از طرف حکیم ابوالقاسم خان فردوسی اعتراضیه ای ارسال نمودم

شعر بولفضول الشعرا را اینجا بخوانید

:واین هم اعتراضیه حکیم ابوالقاسم خان فردوسی

«چنین گفت فردوسی پاک زاد»
که رحمت بر آن فرد چالاک باد
همان گــُرد مرد ارومیّه ای
همان که بُود مرد بد پیله ای
به ما هم دگر پیله کرده فضول
به شعرش کمی حیله کرده فضول
آخه رستم من کی افشانه زد؟
سبیل بلندش کجا شانه زد؟
وسهراب من کی به مو ژل زند؟
به آن تیر مژگانش ریمل زند؟
آژانسش کجا بود آن پهلوان؟
به پشت سر مرده کـَـل کـَـل مخوان
اگرچه که شعرت به روز است و ناب
کند لیک داش قاسمت را خراب
یواشت بگویم خوشم آمده
که سهراب بر موی خود ژل زده
و رستم زند بر خودش عطر یاس
از این کار گردد کمی با کلاس
ویا یال آن رخش را فِر دهد
و پیش همه یک کمی قِر دهد
ولیکن نباید که شهنامه را
کنم از برای علایق فدا
وباید بماند برای ابد
هر آن چیز گفتم چه خوب و چه بد
لذا پای در کفشم هرگز نکن
مرا با سخنهات عاجز نکن
وگرنه به حق تهمتن اگر
فضولی نمایی تو بار دگر
« چنانت بکوبم به گرز گران»
که یادت رود فرق خُرد و کلان
و« جـاویـد » مـانـد سـخـن های من
از او دور چشم بد اهرمن
 

سیامک

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 سپتامبر 2006
نوشته‌ها
303
لایک‌ها
0
سلام جاوید جان
یه 30 بیتی شعر در خصوص اهل بیت می خواستم.
می تونی کمکم کنی؟
جبران می کنم!
 
بالا