• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

دل نوشته های طنز آمیز محمد جاوید

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
لگن

مرا ببخش لگن مفت دادمت از دست.... تویی که طی سه ده سال یار من بودی
و طرح جایگزینی تو را گرفت ازمن.... تویی که در غم و شادی کنار من بودی

اگرکه داشتمت لا اقل در این اوضاع.... به جیره بندی بنزین من کمک می شد
وهرکجا اتول من ز سوخت جا می ماند.... توسط توعزیز دلم یدک می شد

زکارت سوخت تو بنزین به او عطا می شد.... دوباره سرخوش و قبراق گاز می دادم
ولیتر های اضافی فروش چون می رفت.....بهای آن به خیار و پیاز می دادم

هزار حیف که« جاوید» قدر تو نشناخت... فدای کارت تو هر چار چرخ ماشینم
کجا برم غم هجرانت ای قراضۀ من....در این زمانه که لنگ سه لیتر بنزینم
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
عشق آتشين


گفتم به عيال بنشين پهلويم... تانكته ي تازه اي برايت گويم
در زندگيم اگرچه مفلس بودم... اين را ه درازبي ثمر پيمودم
خوشحالم از اينكه بعد مرگم ديگر...اوضاع شما شود یقیناً بهتر
البته اگر شانس شود ياورتان...با ضربه مغزي بروم از برتان
هرعضو من از برايتان چون گنج است... يك گنج بدون ماليات و رنج است
با پول فروش هريك از اعضايم... ازفرق سر و تا به كف پاهايم
درهاي خوشي به رويتان باز شود... اين فصل خزان بهار شيراز شود
چون جمله فروش رفت اعضاي بدن... لازم نشود گوركن و پول كفن
اين گونه زپول قبرآسوده شويد... وجهي زبراي سنگ طبعاً ندهيد
با قلبم و معده و سفيدي و كبد... شش دانگ آپارتمان به نامت بشود
با هر دوی كليه ها و يك دانه طحال... ماشين بخر و زدرد پا هيچ منال
با چشم ودودست و مري و هردوتا پا... اوراق مشاركت بخريا ويلا
بامعده و روده ام بدهكاري ها... پرداخت بكن كه در عذابم آن جا
مربوطه عيال چون که این گفته شنید... اوضاع که بر وفق مراد خود دید
يك خنده تلخ بر لبش آمد وگفت...تا كي بدهي به همسرت وعده ي مفت
صدچاقوي تو يكي ندارد دسته...گرديده ام از وعده ي بي خود خسته
آيا شود اين وعده ي توگردد راست ...بيچاره زنت رسد به آن چه مي خواست
گرراست شود عزاي تو گرم كنم... گرچه زوصيتت كمي شرم كنم
يك مجلس ختم آبرومند و خفن... برپاي نمايم كه بگي ايول زن
هروقت دلم براي تو تنگ شود... يا خواست كه خاطرات كم رنگ شود
قطعاً بروم سراغ پيوندي ها... آن ها كه خريده اند اعضا از ما
با ديدنشان كمي دلم شاد شود... از خوبي و مهرباني ات ياد شود
«جاويد» از اين گفته ي زن حيران شد... از شدّت عشق او به خود گريان شد
با سكته ي قلبي و سپس سنكوپ ، مُرد... اعضاء بدن به دردشان هيچ نخورد
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
بیا از چین بیاریم

از آن ترسم که روزی روزگاری..... زن و اولاد را از چین بیاریم
برای آن که از شادی نمی ریم..... یه کم غمباد را از چین بیاریم
به روی دستمون تریاک مونده....بریم معتاد را از چین بیاریم
نفوس ما اگه کمبود داره .... دوصد نوزاد را از چین بیاریم
برای دخترون کنج خونه ....بریم داماد را از چین بیاریم
چرا منت کش استاد باشیم.....میشه استاد را ازچین بیاریم
برای مهرورزی با اراذل.... بریم جلاد را از چین بیاریم
میشه با بدحجابان مهر ورزید.... اگر ارشاد را از چین بیاریم
دیگه میدان آزادی قدیمی ست.... بیا شهیاد را ازچین بیاریم
برای کنترات کندن کوه .... میشه فرهاد را از چین بیاریم
هلال احمر ما ناز داره ..... بریم امداد را از چین بیاریم
برای درک حسُن هم جواری.... بیا بغداد را از چین بیاریم
برای ارتقاء دیپلماسی.... سفیر چاد را از چین بیاریم
سخن در گوش مسئولین نمی ره..... بریم فریاد را از چین بیاریم
برای طنز های داغ «جاوید».... بیا تا باد را ازچین بیاریم
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
رباعیات طنز

هرچند که سنّ تو رود بالاتر// آن چهرۀ دلفریب تو گیراتر
گویا که چنان قالی کرمانی تو// هرچند که پاخورد شود زیبا تر
****************
از شيطنت كودك اين دور و زمان// ابليس شده خفيف و زار و نالان
در رندي و مكر و حيله و دوز و كلك// انداخته لنگ پيش آنان شيطان
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
دبی

«آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست».... در دبی بار خدایا به سلامت دارش
چون که آویزۀ گوشش بشود گفتارم..... نشود بار ِ دگر رفتن آن جا عارش
دور از چشم همه گر برود نایت کلاپ.... باید از کف ندهد از سر شب افسارش
روسیان را ننوازد که به یک غمزه کنند ..... طفلکی را پکر و شیفته وبیمارش
یا به آن دخترایرانی صادر شده هم..... اعتنایی نکند تا نشود سر بارش
یا که از هول حلیمی نپرد داخل دیگ.... تا به اورژانس نیافتد الکی او کارش
گر جمیرا برود چشم بباید درویش.... بکند- تا که مناظر ندهد آزارش
با مایو نیز نخوابد به کنار ساحل... تا نسازند در آن معرکه گی ها (gay )کارش
( دی تو دی) هم نرود چون همه جنسا بدلی ست.....گرچه گرم است شب و روزبسی بازارش
جنس چینی ست ولی مارک یو اس ای (usa) دارد....هوش باید که در آرد سَر از این اسرارش
آخرین گفتۀ« جاوید» چنین است به او..... « برحذر باش که سر می شکند دیوارش»
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
رمضان

هر کس رَم از آن است ، به فکر رمضان نیست
او فاش خورَد روزه و در فکر اذان نیست
گر صد رمضان آید و صدها برود باز
چون که رَم از آن است ، زیادی نگران نیست
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
چو کم شد کار در آغاز و پایان
اداره شد برای من گلستان
چه می شد ماه روزه دائمی بود
ومهر دولت محمود تابان
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
می ترسم

من از طیاره چون که می کند پرواز می ترسم..... ندارد ایمنی ، پس از همین آغاز می ترسم
توپول طیاره 1و فوکر همه از دَم یه کرباسند.... من از وقت پریدن تا خود ِ شیراز می ترسم
تکان های شدیدش آب لمبو می کند انسان.... ز هر چاه هوایی یا که دست انداز می ترسم
من از بال و پر و چیزی به نام اوج دلگیرم.... ز شاهین و عقاب و باز یا شهباز می ترسم
خوشم آید که ایر(air) خارجی بی ناز و تاخیراست .... ولی از ایرایرانی که دارد ناز 2می ترسم
همه از عهد بوق و دورۀ نو سنگی و مادند.... از این رقصیدن هر روزه با هر ساز می ترسم
رَود در جاده چون ماشین اگر، ترسش بُود کمتر..... ولی از اینکه در بالا رود پُرگاز می ترسم
یهو دیدی موتور خاموش، از آن بالا تلپ (telep)افتاد....لذا ازاینکه گردم مفتکی سرباز می ترسم
به زیر گوش من « جاوید» این گونه رجز می خواند.... من حتی از همین فیلم پر ِ پرواز می ترسم


1- توپول طیاره= گویا همان توپولف خودمان هست
2- ناز= در اینجا یعنی آمدن با تاخیر زیاد
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
خود سازی

سحرگاهان به قصد روزه داري// شدم بيدار از خواب و خماري
برايم سفره اي الوان گشودند// به آن هرلحظه ای چيزي فزودند
برنج و مرغ و سوپ وآش رشته// سُس و استيك با نان برشته
خلاصه لقمه اي از هرچه ديدم// كمي از اين كمي از آن چشيدم
پس از آن ماست را كردم سرازير// درون معده ام با اندكي سير
وختم حمله ام با يك دو آروغ// بشد اعلام بعداز خوردن دوغ
سپس يك چاي دبش قند پهلو// به من دادند با يك دانه ليمو
خلاصه روزه را آغاز كردم// براي اهل خانه ناز كردم
براي اينكه يابم صبر و طاقت// نمود م صبح تا شب استراحت
دوپرس ِ كلّه پاچه با دو كوكا// كمي يخدر بهشت يك خورده حلوا
به افطاري برايم شد فراهم// زدم تو رگ كمي از زولبيا هم
وسي روزي به اين منوال طي شد// نفهميدم چسان آمد و كي شد
به زحمت صبح خود را شام كردم// به خود سازي ولي اقدام كردم
به شعبان من به وزن شصت بودم// به ماه روزه ده كيلو فزودم
اگرچه رد شدم در اين عبادت// به خود سازي وليكن كردم عادت
خدايا اي خداي مهر و ناهيد// بده توش و تواني را به« جاويد»
كه گيرد ساليان سال روزه// اگرچه او شود از دم رفوزه
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
شوخی با خیام:

«برخیز زخواب تا شرابی بخوریم»// صبحانه به جای شیر آبی بخوریم

درحسرت گوشت برّه سرگردانیم// از گوشت خر بیا کبابی بخوریم
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
نصیحت دوست

دوستم یک روز پهلویم نشست.... گفت ای یارعزیز مهربان
شعراز بهر تو تنبان کی شود؟.... یا کجا نانی به کف آری ازآن؟
آن شب شعری که بر پا می شود.... دست تو آیا رساند یک قران؟
یا کتابی را که چاپیدی تو پار.... داشت آیا بهره ای غیر از زیان؟
آن زمان به به و چه چه میزنند..... که کتابت را دهیشان رایگان
صد هزاران مثنوی یا که غزل... می شود آیا برایت قرص نان؟
فکر نان کن شعر باشد خربزه..... رک بگویم نیستم اهل چاخان
شاعری بگذار و رو دنبال توپ.... تا شوی مانند از ما بهتران
در یکی از تیم های خارجی.... مثل منچستر یونایتد یا میلان
لژیونر شو ، با خر مشتی مراد....چار نعل وتند هر سویی بران
گر که رفتی داخل بوندس لیگا...توپ گرددوضع جیبت ناگهان
لیگ برتر هم برایت آورد.... شهرتی یک روزه با پولی کلان
گر که با پروین شوی دم خور بَبَم...نان تو در روغن است این را بدان
سرخ و آبی هم ندارد هیچ فرق....چون که یک رنگ است هر جا آسمان
گفتمش ای یار خوب و مهربان.... ای که با «جاوید» هستی یک زبان
آن چه را گفتی بُود عین صواب....من ز انجامش ولیکن ناتوان
هر کسی را بهر کاری ساختند.... من کجا و هافبک و دروازه بان
با دریبل و سر زنی بیگانه ام.... من کجا ودایی و تیموریان
شاعر همواره به دنبال دل است... دل کی افتد زیر پای این وآن؟
توپ او آن لحظه ای گل می شود.... که سراید قطعه شعری شایگان
ما به جای توپ ، دنبال دلیم.... پول و شهرت مفت چنگ ِدیگران
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
دنباله روی از شکم


قربان هلالت بروم ای مه شوال.... آورده ام از فرط خوشی در دو سه تا بال
سی روز به امید وصالت سپری شد.... خم شد کمرم در رمضان همچو یکی دال
گرچه رمضان نیست فراتر زسه ده روز.... از بهر من این ماه بُود بیشتر از سال
افطار و سحر گرچه خودم را خفه کردم....اما وسط روز شدم ضایع و بیحال
لاغر شدم و زرد مثال نی قلیان .... رخسار من اکنون شده چون خربزۀ کال
یک چیز مرا مایه امید و توان بود... آن عید سعیدی که رسد باز به هر حال
ممنونتم ای ماه شب اول شوال... در آمدنت چون که نفرموده ای اهمال
زیبا تری ای ماه هلالی ز برایم... از ماه شب چارده آن بدرک رمّال
در فطر ببین باز چه سوری بچرانم .... هرچند شود این حرکت باعث اسهال
جاوید» از این روی بُود شاد در این روز.... چون باز شکم در جلو واوست به دنبال
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
جناب مرده ما

مرده هم مثل ما در آن دنیا... کار و بار و مشاغلی دارد
تخت باشد خیال او چون که... لا اقل جا و منزلی دارد
هر شب جمعه با رفیقانش... سوروساطی ومحفلی دارد
باشد همواره خوب و آپ تو دیت... چون که آرام ساحلی دارد
یک پری می برد از او دل و دین ... آن که سیمای خوشگلی دارد
می دهد پتّۀ دلش بر آب... چون که زیبا شمایلی دارد
می فرستد برای او بلوتوس ... کارش البته حاصلی دارد
چون پری نیز می شود عاشق... آخرآن طفلی هم ، دلی دارد
بعضی اوقات بودنش آن جا... منکرات و مسائلی دارد
اکس پارتی بپا کند چون که... دوستان اراذلی دارد
دیم دریم دام درام و این حرفا....رقص پاهای قابلی دارد
گر که مامور منکرات آید... خرِ وامانده در گِلی دارد
لیک با اسکنی رود مأمور... آخر او هم مشاکلی دارد
خرج و برج و اجارۀ خانه... و کوپن های باطلی دارد
چون که مأمور رفت از آن جا... با پری باز کِل کِلی دارد
می شود عاقبت پری زن او ... گرچه آن هم مراحلی دارد
الغرض این جناب مردۀ ما... « روز و شب عيش كاملي دارد»
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
بداقبال


من نمي دانم چرا شادي زمن رَم مي كند؟....زندگي در قلب من بس غصّه و غم مي كند
من نمي دانم چرا بختم كج افتاد از ازل؟.... بخت بد همواره دردسر فراهم مي كند
دوست نارو مي زند ،همسر عذابم مي دهد.... دخترم هرشب برايم چهره درهم مي كند
چون كه از شلغم بدم می آيد و از آش آن ....درغذاها همسرم همواره شلغم مي كند
انتظار مهرورزي دارداز بنده عیال.... ليك برمن مهرخود را نم نمَك كم مي كند
شكوه دارم من زدست روزگار كج مدار.... ظلم ِ بي حد بر من ِ اولاد آدم مي كند
همچو باران لطف را بردوست جاري مي كنم.... ليك او ياري به من در حد شبنم مي كند
در اداره مثل خر،جان مي كنم امّا مدير.... گر كه تاخيري كنم ازمزد من كم مي كند
گرکه با «جاويد» گویم حال و روز خويش را.... جاي ياري فوراً او طنزي سرهم مي كند
گويدم بنشين و بشنو طنزهاي بنده را .... چون كه طنزم بردل ِريش تو مرهم مي كند
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
اعجاز بزرگ

خدا خيرت دهد دولت كه دائم...... كني تعديل اجناس گران را
نمودی رایگان آموزش علم..... برای بچه و پیر و جوان را
زمين و خانه را ارزان نمودي.... وزيرانداز آن بي خانمان را
پزشك و دارو و درمان همین طور.... وخرج كفن و دفن مردگان را
بهای آب و برق و گاز،ایضاً ....عوارض های پیدا و نهان را
فزون كردي حقوق كارمندان.... صد البته حقوق پاكبان را
شكستي يك شبه شاخ گراني.... زدي بر گُرده اش گـُرز و سنان را
به نفت آلوده کردی سفره هامان.... جلا دادی زبوی آن روان را
به زیر آورده ای نرخ تورم.... به بالا برده ای نقش زنان را
فرار مغزرا تعطیل کردی... بها دادي بنا گوش و زبان را
نمودی منتشر آن لیست معروف....که حاوی بود نام مفسدان را
کمک هایت به کشور ها شده ول....نخواهی داد حتّی یک قران را
زدی تو ریپ دانشگاه آزاد.... قبولاندیش طرح رایگان را
دراین سرمای سخت پیرزن کُش.... نمودی ول صدور گازمان را
همه پروازها را سیف 1کردی .... زماهان تا هما وآسمان را
نمی افتد دگر طیاره هرگز.... کنم باور تمام این رمُان را
زطنازان زبان را باز كردي.... واز« جاويد » هم فك و دهان را
دهان او از اين اعجاز باز است.... وگرنه دوست دارد حفظ جان را
از آن ترسد زخوشحالي كند دق.... نگويد مابقي داستان را


1- safe
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5

عیالوارم عیالوارم عیالوار.... به تار و پود این دنیا گرفتار
حقوق آخر برجم سه مثقال.... بدهکاری و وامم چند خروار
………………………………………
خوش آن روزي كه جاي دوغ وپپسي.... سر سفره بيايد شيشۀ نفت
زبس که وعده های پوچ دادند.... شديم ديوانه از انديشۀ نفت
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
روزگار لامروت

زمستونه هوا هم گرگ و میشه.... در این سرما دلم ازغم آتیشه
برایم روزگار لامروت.... مرتّب تو خط قر یا قمیشه
در آمد گرچه پایین تر ز چاره..... ولی خرجم فزون از پنج وشیشه
مخارج دائماً حاضر یراقند..... ولیکن پولها فوراً (فینیشه)
زنم ایراد ماشین داره از من ...... وصاحبخانه فکر پول پیشه
پسر رفته به دانشگاه آزاد.... ولی شهریه اش افزون زفیشه
وتازه در چنین اوضاع و احوال... به فکر رفتن تایلند و کیشه
اگر هم از سر و ریختش بپرسی....می گه تقصیر اینترنت و دیشه
از آن سو دختر دردانۀ من ..... برای اخذ اسکن چون سریشه
پسر داییم قرضش رو نمی ده... نمی شه هم زدش چون قوم و خویشه
شده نو کیسه هم ریشم چو خُناق....زبان طعنه اش بدتر زنیشه
خوراک من مرتب سیب زمینی ست.... خوراک آقا زاده (وایت فیشه
نمی دانم که خواب نفت و سفره.... برایم عاقبت تعبیر میشه؟
وآیا دادن سهم عدالت.... حقیقت داره یا خوابی پریشه؟
زدست روزگار لامروت.... به خود «جاوید» می گوید همیشه
« بسازم خنجری نیشش زفولاد».... ولیکن پول اون هم جورنمیشه


فینیش=تمام finish
هم ریش= باجناق
وایت فیش = ماهی سفید white fish
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
چرا باید خرید؟؟

من نمی دانم چرا جنس گران باید خرید؟....زردچوبه را به نرخ زعفران باید خرید؟
یا نمی دانم چرا هر چیز زشت و بنجلی....ازکُره یا که زچین یک در میان باید خرید؟
تا به کی اجناس تحریمی ِ شیطان بزرگ.... دست چندم از فلان سوی جهان باید خرید؟
با چنین خاکِ وسیع ِدشت خوزستان و فارس.... گندم و جو را چرا از این و آن باید خرید؟
با وجود سرزمین ِ پاک و سرسبز شمال... چای را کی گفته از هندوستان باید خرید؟
این همه طیاره های شیک در دنیا پُر است....پس چرا از روس ها تخت روان 1باید خرید؟
شهر ما شیراز خود سلطان خاتم کاری است... قاب خاتم را ولی از اصفهان باید خرید؟
باغ ها تخریب و جایش برج ها روییده اند.... حال جای بوستان آپارتمان باید خرید
زن ندارد نان شب امّا برای پُز چرا.... پای در یک کفش کرده که فلان باید خرید؟
تابش خورشید با میّت ندارد هیچ کار... پس چرا گوری به زیر سایبان باید خرید؟
داستان زندگی ِ ما خودش یک مثنوی ست.... باز هم آیا کتاب داستان باید خرید؟
تا به کی ، باید ، نمی دانم ،چرا ها را ولِش...گفت بابایم بدو زیرا که نان باید خرید
از برای کلّۀ «جاوید» با این شعر ناب.... از دکان کلّه ای مغز و زبان باید خرید


1- تخت روان= تابوت
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
حلال مشکلات

پول من جن و تو بسم الله... انتَ محبوب و انَأ شیدا
می دوی و من به دنبالت.... هرچه می آیم تو ناپیدا
سرعتت اندازۀ نور است...سرعتم چون لاک پشت امّا
از تراول عقده ها دارم .... چون نمی آید به پیش ما
بانک بیت العشق می باشد.... گاوصندوقش عجب زیبا
ای کلید حل هر مشکل..... کی گشایی مای پروبلم *را؟
صاحبت با اعتبار تو .... می فروشد فخر بر دنیا
بی تو انسان پوچ و بی معنا ست....با تو اما قدّ ِ یک دریا
بی تو هرکس را گدا گویند.... با تو امّا می شود دارا
با تو هر عفریته ای خوشگل.... بی تو هر زیبا ، دراکولا
گل نسا تا با تو پیمان بست.... نام خود را می کند مینا
مش غضنفر می شود کامبیز.... کل تقی نامش شود پویا
گر به روی سنگت اندازند.... راه می افتد بدون پا
یک نفر از درد دوریت.... رفته از دیوارها بالا
دیگری از عشق روی تو....کرده در بند اوین مأوا
طفلکی شهرام دیدی شد.... عاقبت از عشق تو رسوا؟
گفت با « جاوید» دانایی.... ترمزت یک دم بکش آقا
آن چه را گفتی قبول امّا.... می دهم پندی تو را حالا
گرچه بالا می رود هرچیز.... همره این دلبر رعنا
معرفت اما نخواهد رفت...... لاجرم همراه او بالا
گفتمش حرفت درست امّا .... گوش کن این نکته را جانا
معده ام وقتی پر از خالی ست.... معرفت کیلوی چن بابا؟
معذرت از اینکه بالاجبار..... چند من چن شد در این دعوا

My problem*
 

Golzarion

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
8 جولای 2006
نوشته‌ها
761
لایک‌ها
8
اگه مدیر کل بشم چی می شه.... مث اونا تپل بشم چی می شه
صاحب رانندۀ مخصوص بشم.... راحت از این صف اتوبوس بشم
هرجور دلم بخواد برم سر کار... کسی دیگه ازم نگیره آمار
منو اگه کسی بخواد ببینه.... باید تو لیست انتظار بشینه
ایل و تبارم بذارم سرکار.... بدم یه پست خوب و نون وآبدار
عمو مدیر مالی و اداری.... عمه معاون حسابداری
خواهر زن لوس و ِتیتیش مامانی..... بره بشه مسئول بایگانی
بی خودی هی به بعضیا گیر بدم.... حقوق بیچاره هارو دیر بدم
به نورچشمیا و پاچه خارا م.... بدم اضافه کار و کلّی انعام
یواش یواش توپیست رانت خواری....بگازونم با ماشین فراری
خلاصه آبی زیر پوستم بره....بشه برام تو زندگی خاطره
ولی یواشکی تو گوش «جاوید».... زنش یه چیزی گفت و کلّی خندید:
یه دوریال بده یه کاسۀ آش... تا مدتی بشین به این خیال باش

شاعر : استاد جاوید

با اجازه ی استاد محمد جاوید این شعر ایشان رو در اینجا نقل می کنم.
 
بالا