برگزیده های پرشین تولز

دنیا چقدر کوچیکه

SirMasoud

Registered User
تاریخ عضویت
11 ژوئن 2007
نوشته‌ها
280
لایک‌ها
239
سن
39
اِ اِ اِ تو رو خدا می‌بینید دنیا چقدر کوچیکه ؟! واقعا بیخود نیست تو عصری زندگی می‌کنیم که به این دنیای بزرگ میگن دهکده‌ی جهانی. این موضوع به عینه برای خود من چند روز پیش اثبات شد. حتماً میگین چطوری ؟؟


ماجرا از اونجایی شروع شد که چند روز پیش به مناسبت عید نیمه شعبان این شبکه نمایش فیلم انیمیشنی داستان اسباب بازی‌های 3 را گذاشته بود. دیگه چند سالی هستش که از سن و سال من گذشته که بشینم انیمیشن و فیلم‌های کودکانه ببینم اما چون قسمت‌های قبلی این مجموعه انیمیشنی واقعاً بسیار زیبا را دیده بودم اتفاقی نشستم به دیدنش.

همینطور داشتم می‌دیدم که یهو تو یه صحنه یه چیز خیلی عجیب توجهم را جلب کرد. اِ خدای من دارم درست می‌بینم . این تلفنه .... آره خود خودش .....
Toy Story 3-1.jpg

بله این تلفنی که می‌بینید را من اسباب بازی واقعیشو داشتم. اگه بگید یه سر سوزن با این تلفنی که تو این انیمیشن فرق داشته باشه نداشت. تو انیمیشن برای بالا بردن کیفیت کارشون ابروهاش تکون می‌خوره ولی این پلک‌هاش به خوبی یادمه که متحرک بودن. جنس خیلی خوبی داشت. چرخ‌هاش یادمه بسیار بسیار محکم بودن و به میله‌ی رابط بین دو چرخ پیچ شده بودن.
Toy Story 3-2.jpg

هر چی نگاه میکنم یه تفاوت بین این و اون اسباب بازی خودم بجورم واقعاً پیدا نمیکنم. اون ستاره‌های زیبا روی بدنش .... اون نوشته‌ها .... اون برچشب رنگین کمونی زیر شماره گیرش .... گوشی قرمزش.... چرخهای توپر محکم آبیش.... با هنرمندی بسیار زیادی به صورت کاملا واقعی درستش کردن و به ریزترین جزئیات هم توجه کردن.
Toy Story 3-3.jpg

یادمه اون قسمت بدنش در پایین چوبی بود و به مرور که باهاش بازی کرده بودم همینطور که پیداست مقداری از برچسب لبه‌هاش پاک شده بودن.

اسباب بازی عجیب محکمی بود. نمیدونم ولی فکر کنم به احتمال زیاد آمریکایی بود و این هنرمندی این انیمیشن‌سازها را می‌رسونه که معلوم می‌شه تمام این اسباب‌‌باز‌ی‌ها وجود خارجی داشتن و هر کسی مثل من که یکیشون را داشته با دیدن اونها کلی خاطرات زندگیش خصوصاً در ایام کودکی زنده میشه.

اگرچه منم مثل اون بچه بدها خوب از اسباب بازیم مواظبت نکردم و دیگه ندارمش نمیدونم کجاست تا عکس واقعیشو برای تأیید گفته‌هام براتون بذارم ولی با دیدن این فیلم زیبا یه سیری تو گذشته‌ها و خاطرات خوب کودکی کردم .

نمیدونم این موضوع شبیهش برای شما هم اتفاق افتاده یا نه ولی یکبار دیگم برای خود من یه همچین چیزی تکرار شده بود قبلاً ولی اینبار در ابعاد وطنی بود.

تو این سریال فاصله‌ها یه چیز جالبی که توجهم به خودش جلب کرد مدل درهای اون خونه بود که تماماً مثل مدل درهای خونه خودمونه. این یکی هم خیلی راحت قابل توجیه هستش که خب از روی یک مدل برای هزاران خونه در ساخته میشه ولی آخه اون خونه تهران .... خونه‌ی ما اصفهان .... اون اسباب بازی آمریکا .... من اصفهان....

با این اینترنت ذغالی خیلی نتونستم خوب بگردم یه عکس خوب از سریاله بذارم ولی کسای که سریالشو دارن می‌تونن برن ببین.

100879115052.jpg
اینم خوننه خودمون . در پنجره‌ای که پیداست ، در ساده‌هاشم تو خیلی از صحنه‌های سریال بود. اگه اشتباه نکنم در ورودی خونه هم همین شکل بود.
2012-07-12-317.jpg2012-07-12-319.jpg

حالا فهمیند دنیا چقدر کوچیک می تونه باشه. نمیدونم ولی شاید برای شما هم این مسأله این شکلی که من گفتم ثابت شده باشه.
 

فایل های ضمیمه

  • ic20100417175003.jpg
    ic20100417175003.jpg
    23.6 KB · نمایش ها: 120
Last edited:

mirbest32

Registered User
تاریخ عضویت
16 فوریه 2012
نوشته‌ها
1,336
لایک‌ها
893
سن
30
محل سکونت
خاک پاک ریسیست ها
خیلی جالب بود دوست عزیزم
ولی برای هر یک از ماها بارها و بارها این اتفاق تکرار شده
 

Dynamit

Registered User
تاریخ عضویت
5 ژوئن 2010
نوشته‌ها
356
لایک‌ها
107
محل سکونت
دهکده المپیک
درسته دوست عزیز.من خودم خیلی دوست دارم به اون زمانها برگردم.
شما یادتون میاد؟ تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن… آب بخوریم

شما یادتون میاد؟ شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران !
شما یادتون میاد؟ جمعه ها برای دیدن تلویزیون باید صبر میکردیم تا ساعت 2 ظهر بشه و با برنامه کودک شروع میشد!

شما یادتون میاد؟ قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..

شما یادتون میاد؟ تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.

شما یادتون نمیاد؟ سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ

شما یادتون میاد؟ ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.

شما یادتون میاد؟ تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.

شما یادتون میاد؟ کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.

شما یادتون میاد؟ خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی !

شما یادتون میاد؟ موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.

شما یادتون میاد؟سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.

شما یادتون میاد؟ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.

شما یادتون میاد؟ پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !

شما یادتون میاد؟ اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!!

شما یادتون میاد؟ شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.

شما یادتون میاد؟ زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون .

شما یادتون میاد؟ یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.

شما یادتون میاد؟ دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟

شما یادتونمیاد؟ ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !

شما یادتون میاد؟ که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو !

شما یادتون میاد؟ پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !

شما یادتون میاد؟ سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !

شما یادتون میاد؟ آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی !

شما یادتون میاد؟ گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن

شما یادتون میاد؟ آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن !

شما یادتون میاد؟ یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !

شما یادتون نمیاد؟ با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه !

شما یادتون نمیاد؟ انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !

شما یادتون میاد؟ اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید!!

شما یادتون میاد؟ دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !

شما یادتون میاد؟ گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده !

شما یادتون میاد؟ اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد !

شما یادتون میاد؟ بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید یک ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.

شما یادتون میاد؟ آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!
خداییش یادش بخیر.
 

Exporter

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
13 آپریل 2006
نوشته‌ها
4,063
لایک‌ها
5,172
سن
35
محل سکونت
UAE
این کوچیک بودن دنیا رو من به گونه های دیگه ای دیدم
مثلا یه بنده خدایی اومده بود در مغازه بازاریابی کنه برا جنساش ، بهش گفتم بچه کجایی گفت فلان جا . گفتم ee چه جالب منم یه رفیقی داشتم زمان خدمت ، اسمش x بود ، بچه ی همونجا بود. گفت رفیق فابریک خودمه!! با مشخصاتی که از چهره و شغلش داد مطمئن شدم که راست میگه. ینی با وجود صد ها کیلومتر فاصله ، ما یه دوست مشترک پیدا کرده بودیم
نمیدونم میشه به کوچیک بودن دنیا ربطش بدیم یا شانس و احتمالاته. هر چی که بود فهمیدم دنیا اونقدرام بزرگ نیس

یا یه بار دیگه رفته بودم قشم ، اونجا یه افسری جلومونو گرفت ، از قضا آشنا و همشهری در اومد. خیلی برام جالب بود بین این همه افسر ، اَد یه همشهری بیاد سراغ ما. آخه شهرمونم بزرگ نیس که بگی همشهریام همه جا باشن. نه

بازم مثالهای اینچنینی برام رخ داده
 

SirMasoud

Registered User
تاریخ عضویت
11 ژوئن 2007
نوشته‌ها
280
لایک‌ها
239
سن
39
بله همنطور که دوست عزیزمون گفتن از این گونه موارد برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد که خاطره جالبی برای هر کسی میشه.
 

perans0631

کاربر فعال سخت افزار
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 جولای 2011
نوشته‌ها
5,746
لایک‌ها
1,291
محل سکونت
اهـــــواز
درسته دوست عزیز.من خودم خیلی دوست دارم به اون زمانها برگردم.
شما یادتون میاد؟ تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن… آب بخوریم

شما یادتون میاد؟ شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران !
شما یادتون میاد؟ جمعه ها برای دیدن تلویزیون باید صبر میکردیم تا ساعت 2 ظهر بشه و با برنامه کودک شروع میشد!

شما یادتون میاد؟ قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..

شما یادتون میاد؟ تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.

شما یادتون نمیاد؟ سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ

شما یادتون میاد؟ ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.

شما یادتون میاد؟ تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.

شما یادتون میاد؟ کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.

شما یادتون میاد؟ خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی !

شما یادتون میاد؟ موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.

شما یادتون میاد؟سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.

شما یادتون میاد؟ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.

شما یادتون میاد؟ پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !

شما یادتون میاد؟ اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!!

شما یادتون میاد؟ شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.

شما یادتون میاد؟ زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون .

شما یادتون میاد؟ یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.

شما یادتون میاد؟ دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟

شما یادتونمیاد؟ ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !

شما یادتون میاد؟ که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو !

شما یادتون میاد؟ پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !

شما یادتون میاد؟ سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !

شما یادتون میاد؟ آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی !

شما یادتون میاد؟ گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن

شما یادتون میاد؟ آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن !

شما یادتون میاد؟ یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !

شما یادتون نمیاد؟ با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه !

شما یادتون نمیاد؟ انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !

شما یادتون میاد؟ اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید!!

شما یادتون میاد؟ دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !

شما یادتون میاد؟ گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده !

شما یادتون میاد؟ اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد !

شما یادتون میاد؟ بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید یک ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.

شما یادتون میاد؟ آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!
خداییش یادش بخیر.

تمام خاطراتم زنده شد
یادش بخیر
همه چیز چقدر فرق کرده
 

GraphX

Registered User
تاریخ عضویت
20 می 2009
نوشته‌ها
8,062
لایک‌ها
7,733
محل سکونت
دنيای مجازی
این کوچیک بودن دنیا رو من به گونه های دیگه ای دیدم
مثلا یه بنده خدایی اومده بود در مغازه بازاریابی کنه برا جنساش ، بهش گفتم بچه کجایی گفت فلان جا . گفتم ee چه جالب منم یه رفیقی داشتم زمان خدمت ، اسمش x بود ، بچه ی همونجا بود. گفت رفیق فابریک خودمه!! با مشخصاتی که از چهره و شغلش داد مطمئن شدم که راست میگه. ینی با وجود صد ها کیلومتر فاصله ، ما یه دوست مشترک پیدا کرده بودیم
نمیدونم میشه به کوچیک بودن دنیا ربطش بدیم یا شانس و احتمالاته. هر چی که بود فهمیدم دنیا اونقدرام بزرگ نیس

یا یه بار دیگه رفته بودم قشم ، اونجا یه افسری جلومونو گرفت ، از قضا آشنا و همشهری در اومد. خیلی برام جالب بود بین این همه افسر ، اَد یه همشهری بیاد سراغ ما. آخه شهرمونم بزرگ نیس که بگی همشهریام همه جا باشن. نه

بازم مثالهای اینچنینی برام رخ داده


واسه منم این جوری زیاد اتفاق افتاده
 

D.X

Registered User
تاریخ عضویت
10 آگوست 2010
نوشته‌ها
1,856
لایک‌ها
4,002
محل سکونت
Mafia's hometown
درسته دوست عزیز.من خودم خیلی دوست دارم به اون زمانها برگردم.
شما یادتون میاد؟ تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن… آب بخوریم

شما یادتون میاد؟ شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران !
شما یادتون میاد؟ جمعه ها برای دیدن تلویزیون باید صبر میکردیم تا ساعت 2 ظهر بشه و با برنامه کودک شروع میشد!

شما یادتون میاد؟ قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..

شما یادتون میاد؟ تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.

شما یادتون نمیاد؟ سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ

شما یادتون میاد؟ ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.

شما یادتون میاد؟ تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.

شما یادتون میاد؟ کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.

شما یادتون میاد؟ خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی !

شما یادتون میاد؟ موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.

شما یادتون میاد؟سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.

شما یادتون میاد؟ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.

شما یادتون میاد؟ پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !

شما یادتون میاد؟ اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!!

شما یادتون میاد؟ شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.

شما یادتون میاد؟ زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون .

شما یادتون میاد؟ یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.

شما یادتون میاد؟ دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟

شما یادتونمیاد؟ ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !

شما یادتون میاد؟ که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو !

شما یادتون میاد؟ پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !

شما یادتون میاد؟ سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !

شما یادتون میاد؟ آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی !

شما یادتون میاد؟ گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن

شما یادتون میاد؟ آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن !

شما یادتون میاد؟ یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !

شما یادتون نمیاد؟ با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه !

شما یادتون نمیاد؟ انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !

شما یادتون میاد؟ اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید!!

شما یادتون میاد؟ دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !

شما یادتون میاد؟ گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده !

شما یادتون میاد؟ اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد !

شما یادتون میاد؟ بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید یک ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.

شما یادتون میاد؟ آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!
خداییش یادش بخیر.
یادش بخیر
4yajuyo.gif
4yajuyo.gif
4yajuyo.gif
 

dayi_morteza

Registered User
تاریخ عضویت
22 اکتبر 2010
نوشته‌ها
452
لایک‌ها
17
خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.تلفنه یادش بخیر
 
بالا