• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

رضاکاظمی

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
خاک را اگر بشکافی
نگاهت هنوز
ستاره‌ی سَحَر است
که با من حرف می‌زد
و میان دستانت هنوز
پرنده‌ی آوازی
که بهار را
آیه به آیه تفسیر می‌کرد.

خاک را اگر بشکافی
کدورت از شب می‌ریزد
ملال از روز
غربت و تنهایی
از من..


آه،
خاک را اگر بشکافی
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
بگذار ببوسمت
نگران نباش
کسی ما را نمی بیند
این شعرها همه سانسور می‌شوند!
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بهار ...[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و این همه دلتنگی؟![/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نه ،[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شاید فرشته ای[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]فصلها را به اشتباه[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ورق زده باشد.[/FONT]
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
ساعتِ دیدار

به وقتِ قرارهای عاشقانه بود.

دیر رسیدی!

هیچ عاشقی ساعتَش را

به وقتِ گرینویچ تنظیم نمی کند!
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
صبح نمی شود امشب.
نگاه کن!
انگار؛ شب گیرِ چشم هات شده است ماه
 

yalda.h

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
168
محل سکونت
:eek:
دیگر به دیدنت نمی‌آیم.

روز به روز

دارند قد می‌کِشند این کوه‌ها....
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
پرستوها

گیج می خورند در آسمانِ شهر
و درخت ها
پاییز را از یاد نمی برند.
کجا مانده ای با بهاری که نیاورده ای هنووز؟!
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
تنهایی
زمستانِ «سيبری» است انگار
استخوان می ترکاند لاکردار!
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
و از من گذشتی، رفتی
رفتی سمتی که نور بود،
روشنایی بود.
من
در تنهایی
سمتی که تاریکی بود
فرو ریختم
و تاریکی
افزون‌تر شد.
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
بیا زیرِ چترِ من
باران بیش‌تر ببارد
دیرتر برسیم
.
.
.
.

دلَ‌م باران می‌خواهد
و چتری خراب
و خیابانی که
هیچ‌گاه به خانه‌ی تو نرسد!
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
شب‌ها این‌گونه‌ام :
خشتی از خاک، آسمانی از خیال تو
و دیگر هیچ!

شب‌ها با خیالت
ماه را به سُفره‌ی خالی‌مان می‌آورم
و ابرها را به تن بچه‌ها
اندازه می‌کنم
و کیف و کفش و هرچه بخواهند.

شب‌ها،
تنها شب‌هاست که با خیالت
بچه‌ها، سیر می‌خوابند
و شاد به مدرسه می‌روند!
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
33
نه برف باریده

نه عُمر گذشته

و نه من در آسیابْ سفید کرده‌ام موهایم را

فقط، روزی که رفتی

دنیا تمام شد!
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
33
همه فکر می‌کنند این شعرها برای توست

حال آن‌که من هنووز

برای از تو نوشتن

مشق می‌کنم.
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
خروسخوانِ هر سَحَر
مادر؛ میانِ آینه‌های سجاده می‌نشیند،
صبحانه می‌خورد
بعد، سایه‌های خیس - نیمه‌خشک را
از اطراف خانه می‌چیند، اتو می‌کند
و با ماه، که دیگر نیست
از تو حرف می‌زند.
می‌گوید پنجره‌ای که قرار است بیاوری
با ما قسمت خواهد کرد!
*
خروسخوانِ هر سحر
مادر به دلَ‌ش بَرات می‌شود که باد خواهد آمد
و چیزی، نشانی؛ حتا جای پایی
از تو می‌آورد.

دلِ مادر صاف است، مثل آسمان
تو که می‌دانی، نه؟!
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
33
ماهیچ وقت به هم نمی رسیم!



سال هاست روبه روی هم

دوسوی ریل هامی ایستیم

به هم نگاه می کنیم

وشاخه های گل

پژمرده می شوند

میان دست های مان.



تقصیرمانیست

قطارها

به سرعت می گذرند!
 
بالا