برگزیده های پرشین تولز

شعرهاي استاد محمد جاويد ( شاعر فروم )

hamedsullivan

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
16 دسامبر 2005
نوشته‌ها
6,664
لایک‌ها
137
سن
44
محل سکونت
on the road
میشه در باره ی ایشان توضیح بدید ممنون میشم.
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
به نقل از hamedsullivan :
میشه در باره ی ایشان توضیح بدید ممنون میشم.


زنده یاد مهدی سهیلی از شاعران به نام معاصر ایران ومجری برنامه ی مشاعره در رادیو ایران در دهه ی 50 بود.از کتابهای معروف او اشک مهتاب/سرودقرن/عقاب/ نگاهی در سکوت و.... می باشد .کتاب اشک مهتاب او در سال 79برای بیست و دومین بار تجدید چاپ شد.این شعر را من بر اساس شعر شعر صیاد او سروده ام
 

daeialborz

محروم از فعالیت تجاری
محروم از فعالیت تجاری
تاریخ عضویت
29 جولای 2005
نوشته‌ها
539
لایک‌ها
26
جاوید جون انصافاً ای کیو را ترکوندی(شوخی کردم)
می گم همه ی شهرهایت را توی یک تاپیک یا وبلاگ بگذار اینجوری که هر کدام مجید آن لاین و پی تی و وبلاگت باشد چندان مناسب نیست بابا یکم هوادار پسند کار کن
با تشکر
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
اين شعر كه نام شاعرش را نمي دانم به نظرم جالب آمد :. نظر شما چيست؟؟/

مردي نه به اخلاق مقيد نه به دين بود / چون بنده‌ي فرمانبر شيطان لعين بود
پول و پله از صبح الي شام سرازير / در كيسه‌ي آقا ز يسار وز يمين بود
مي‌كرد سكونت به يكي كاخ مجلل / در باغ بزرگي كه چو فردوس برين بود
در دانه‌ي او دختر باريك مياني / موسوم به صغرا و ملقب به شهين بود
آن كاخ فلك رفعت و آن ثروت سرشار / محصول خريداري و پخش هرويين بود
گفتم بكش اي دوست از اين كار خطا، دست / دائم نتوان فاتح و پيروز چنين بود
گفت: اين سخنان چيست كه گويي؟ ره توفيق / زاغاز همين بود و همين بود و همين بود
ز آن گرد سپيدي كه به اكسير شبيه است / زرين شده امروز ظروفي كه مسين بود
از صحبت آن ديو صفت دست كشيدم / زيرا كه خطرناكتر از اژدر و مين بود
دولت نتوانست بگيرد مچ وي را / با اينكه زهر حيث بدو سخت ظنين بود
مي‌جست زهر دام به تردستي و غافل / از حادثه‌ي شومي كه او را به كمين بود
افتاد به زندان مكافات كه صد بار / بدتر ز گرفتاري زندان اوين بود
شش سال دگر نيز شبي باز هم او را / ديدم كه پريشان و سيه روز و غمين بود
ناليد كه: شد دختر منهم هروئيني / آن شوخ كه خورشيد رخ و ماه جبين بود
بستم به نجاتش كمر همت و كردم / اقدام به هر كار كه معقول و متين بود
هي بردمش از بهر مداوا به اروپا / آن جاي كه درمان به ره و رسم نوين بود
آن پول كه از بهر عوض كردن خونش / نه مرتبه دادم، به دو صد گنج قرين بود
هر بار فراز آمد و معتاد شد از نو / اين بار به جان تو بار دهمين بود
مي‌خواستم از نو به اروپا برمش، ليك / ديگر نفس او نفس بازپسين بود
او رفت ز دست من، اندر پي او نيز / رفت آنچه مرا ملك و ده و باغ و زمين بود
از غصه‌ي خود قصه همي كرد و همي ريخت / از ديده به رخ اشك، كه بسيار حزين بود
آنجا زدم از حافظ شيراز تفال / وين بيت در آمد، كه بجا و نمكين بود
گفتم كه خطا كردي و نه تدبير نه اين بود / گفتا چه توان كرد كه تقدير چنين بود
 

hamedsullivan

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
16 دسامبر 2005
نوشته‌ها
6,664
لایک‌ها
137
سن
44
محل سکونت
on the road
شعری که سرودی همه خواندم تارو پود--------- انگار که شاعر پای منقل دم و دودی میگرفتو فکر این بود
ان شعر که در باب چنین کس بنوشتی---------------- گویی که همسایه مان مشتی امین بود
لیک زیبا گفتیو حالی وکردیم--------------- انگار که شاعر بگوریه بررین بود.
 

mehdi gol

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
31 جولای 2005
نوشته‌ها
48
لایک‌ها
1
سن
46
به نقل از shifte shab :
به به ... بچه کرمونی ؟؟/ ای ول دمت گرم ... منم کرمونیم .. بزن قدش
اینم برا موضوع تاپیک : طلاق خوب نیست ! بد است .


سلام به دوست عزیز..شیفت شب..بابا تو هم کرمونی بید ما خبر نداشته ویدم...خوشحال می شم با شما بیشتر اشنا بشم...برام اف بزار دوست کرمونی عزیز و هم ولاتی خودمم
 

amirhvr

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 نوامبر 2005
نوشته‌ها
756
لایک‌ها
15
محل سکونت
Tehran
سلام
شعرتان سرشار از معاني عميق بود كه درك آن براي كسي كه دچارش شده باشد با دركي كه ديگران از آن مي برند كمي متفاوت است در هر حال بسيا زيبا بود

خیلی عالیه!
اما ای کاش یه تاپیک به نام مثلا اشعار بزنید و بعد همه شعرها رو اونجا پست کنید!
من هم موافقت خودم را اعلام مي كنم
البته فورومي به نام زيباترين ابيات در بخش هنر و فرهنگ هست
 

hamedsullivan

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
16 دسامبر 2005
نوشته‌ها
6,664
لایک‌ها
137
سن
44
محل سکونت
on the road
بعد چند وقت پستمو دیدم , ایول عجب شعری سرودم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
ضمن تشکر از مدیران سایت به خاطر ایجاد بخش ادبیات از این پس سروده های غیر طنزم را در این تایپیک می گذارم:

اشك من و شمع

من بودم و يار بود و پروانه و شمع/ من ماندم و يار رفت و پروانه پريد
تا صبح زهجر يار خود همچون شمع/ ناليدم واشك حسرت از ديده چكيد
ازدوري پروانه دل شمع شكست / پشتش زفراق و هجرت يار خميد
گفتم غزلي ز بي وفايي نگار/آن يار كه از برم چو آهو بِرَميد
من گفتم و شمع اشك ريزان بگريست/ با گوش دل او قصّۀ هجران بشنيد
چندان بگريستي كه در وقت طلوع/ از شمع اثر نماند و من ماندم و شيد
من ماندم و اشكهاي پاشيدۀ شمع/ هجري كه براي من او شد ‹‹ جاويد››

باغ و یار

روزی که به باغ می چمیدی ** آواز پرنده می شنیدی
من نیز به باغ بودم امّا** دردل همه شور بود وغوغا
تــو بــودی و باغ و سایۀ گل** مــن بـودم ومست از آن همه مُل
آن مُل که به جام دیده ات بود** در ساغرچشم خیره ات بود
گل بود وتو بودی ونگاهت** من بودم وقرص روی ماهت
آن نغمۀ بلبل و ترانه ** بخشید شکوه شاعرانه
احساس تو بـود و عـشق منهم** آمــیــخــتــه بـــود هــردو باهم
خــوانــدی تــو سـرود مهربانی** خواندم من از آنچه که تو دانی
دسـتــان تــو گـرم و پر حرارت** بــوسیــدم اشـان به حکم عادت
گــفــتـی تو به من زقصّۀ دل** عشقــی کــه در او نـموده منزل
مــن نــیـــز بـــه تـــو امـید دادم** از عــشـــق خــودم نــویــد دادم
تــصــویــر دو قلب و نیزه و تـیر ** بــر روی درخـــت گـــردوی پیر
کــنــدیـم بـه یاد عشق ِ «جاوید»** در پــرتــو نـور و مهرِ خورشید
آن نــیــزه نــگاه آتــشـیـن بــود ** گــویی کــه چو تیر در کمین بود
چون خورد به قــلب شد فنایـش** جـــز وصـــــل دگــر نـَبـُد دوایش


بانو بيا


بانو برايت صد ورق من قصّه دارم// دردل برايت قصّه اي ناگفته دارم
بانوبيا بنشين،مزن ساز جدايي// ازبن مكن اينك درخت آشنايي
دانم كه مي داني دلم در قبضۀ توست// داني همه ديوان شعرم قصۀ توست
بانوبرايم بهترين شعرزميني// با تيرمژگان سياهت دركميني
بيت الغزلهايم همه نام تو دارند// صد زينت از نام دلارام تو دارند
ساقي تويي ساغر تويي ، من مي پرستم// ازبادۀ چشمان تو مدهوش و مستم
بانوبيا بامن بگو ازواژۀ عشق// بنشان به باغ قلب خود گلواژۀ عشق
عطرتنت خوشبو چو شب بوهاي باغ است// آغوش پرمهرتوچون خورشيد، داغ است
«جاويد» كن در قلب من مهر و محبّت// چون با صداي گرم تو من دارم عادت
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
گریه تو ،خنده او

تو داني چيست راز گريه تو خندۀ مردم
به هنگامي كه پا برعرصه ي گيتي تو بنهادي؟
ازآن خندان و مسرورند
زيرا يك نفر افزون شده براهل اين دنيا
براين غمناك دشت خسته ازبودن
برافراد ي كه مجبورند براين راه را بيهوده پيمودن
كه تا قسمت كنند آلام ودرد خويش را با تو
وهمدردي براي التيام زخمهاي كهنه شان باشي
وزان گريان و نالاني
كه ميداني ميان ورطه ودام هلاكي پاي بنهادي
كه جز خسران و ناكامي نخواهي يافت دردنيا
وجزيك مشت خار نكبت وحرمان نخواهي چيد
وجز تكرار وتكرارحديثي پوچ و توخالي نخواهي ديد
واين خسران و ناكامي بُوَد« جاويد» با اهل زمين
تا لحظۀ موعود
 

amirhvr

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 نوامبر 2005
نوشته‌ها
756
لایک‌ها
15
محل سکونت
Tehran
با سلام خدمت شما دوستان محترم
از شما استاد محترم از بابت اشعار زبيا و راز جالبش ممنون
اين شعر را هم اگر به صورت عمودي بخوانيد به مانند خواندن افقي آن مي باشد :

نگارا به جانت كه داري وفا
به جانت وفا كن به دل بي جفا
كه داري به دل دوستي مرمرا
وفا بي جفا مرمرا خوشترا
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
دریاچۀ مهر

روزی که مُل نوشیدم از جام لبانت// سرمست و سرخوش گشتم از عطر دهانت
آن روز مرغ دل به پایت سر بریدم// گفتم همه جان و دلم قربان جانت

دل گشت قربانی و تو آهسته گفتی:// من نیز قربان تو و عشق و مرامت
شادی کنان گفتم که ای دریاچۀ مهر// دل زنده شد از گرمی وحُسن ِکلامت

صد دل اگر بودی درون سینۀ من// قربان تاق ِابرو و زلف سیاهت
قرص قمرراپیش رویت جلوه ای نیست //ای آنکه ماه بدر مفتون نگاهت

یاس سپیدی در گلستان ِ دلِ من// خوش باد آنکس بوید از گلهای باغت
آید شمیم دلپذیر از کویت ای یار// «جاوید » و خّرم باد عطر و بوی راغت
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
به مناسبت قطع درختان لویزان:

گـذر کردم به باغی روز پیشین// کــه تـــا گــردم رها از دود ماشین
نـمــایـــم چـند روزی استراحت// کنــم دور از هــیــاهو خواب راحت
چــو در زیـــر درخـتـی آرمـیدم// صـــدای گــفــتــگــویی را شـنـیـدم
چـنـاری زیــر لــب بـا آه و ناله // نــدا دادی بـــه سروی بیست ساله
ز دست آدمی صـد داد و فـریاد// فــضـــای ســبــز را دادنــد بــر باد
بـه ضـرب ارّه و بـا زور تیشه // زدنــد نــسـل درخــتــان را ز ریشه
بــجــای آن درخـت سبز پر بار // بـشـد بُــرجـــی بــنــا بـا خرج بسیار
وگاهـی بــرج ســاز بـی مروّت// بــدور از غــیـرت و رحم و عطوفت
زد آتـش دودمـان باغ و بستان// حیـــات و زنـــدگـــی را کــرد ویران
فـضـای شـهر شد آکنده از دود// ولــی او بـــود دائـــم از پــی ســـود
لـبـاس سبـز ما از دود مـاشیـن// زدسـت گــاز کــربن ، سـرب بـنزین
سیه گشته چو شام تیره و تـار// به بستان جای گل باشد دو صـد خار
دل بلبل به حال ما غمین اسـت// تبــر از بــهـر ضربه در کمیــن است
فـنـا شــد جـنـگل سبـز لویزان// زدنــد از ریشــه جـنـگلـهـای گیــلان
بشر در حق خود کرده جنـایـت// بَـــرَم پــیــش خــــدا ازاو شــکایـــت
همه از دست آدم گشته انـد زار// صـنــوبـــر ، کــاج و افــرا و سپـیدار
فـضـای سـبـز را نــابـود کرده // درخـــتــان را بـــریــده ،دود کـــــرده
چـو آمــد گـفـتگوی او به پایان// شــدم از صـحــبــت او مات و حیران
اگـرچــه رفـتـه بودم استـراحت// ولــی چـــونـکـه شـنـیـدم این شکایت
شـدم شرمنده در پیش درخـتان// زدســت کـــار هــمــنـــوعـــان انسان
زخجلت سر به زیر انداختم من// بـــه ســـرعـــت رو زآنـجــا تافتم من
بخود گفتم تو ای «جاوید» دیـدی؟// ســخــنــهــای درخــتــان را شنـیـدی؟
رَسان اینک غم و درد درختـان // زظــلــــم و جـــور فـــرزنــدان انسان
بــگـــوش دوستــداران طـبیعت// طـــرفـــــداران پـــاکـــی و ســـلامــت
کــه تــا شــاید کنندی چارۀ درد // نگردد چـــهــرۀ ســــبــزدرخــت زرد
 

amirhvr

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 نوامبر 2005
نوشته‌ها
756
لایک‌ها
15
محل سکونت
Tehran
سلام به شما اساتيد
نظر شما در رابطه با اين جمله چيست ؟؟
طلاق با عشق
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
دوست عزيز mmohammad/javid

بهتر است يك تاپيك بسازيد براي ارايه اشعارتان و از ساختن تاپيك هاي جداگانه براي هر شعر بپرهيزيد .

بدين شكل هم دوستان دسترسي بهتري دارند و هم فرم انجمن بهتر حفظ ميشود .

موفق باشيد .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
دوست عزيز mmohammad/javid

بهتر است يك تاپيك بسازيد براي ارايه اشعارتان و از ساختن تاپيك هاي جداگانه براي هر شعر بپرهيزيد .

بدين شكل هم دوستان دسترسي بهتري دارند و هم فرم انجمن بهتر حفظ ميشود .

موفق باشيد .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
دوست عزيز mmohammad/javid

بهتر است يك تاپيك بسازيد براي ارايه اشعارتان و از ساختن تاپيك هاي جداگانه براي هر شعر بپرهيزيد .

بدين شكل هم دوستان دسترسي بهتري دارند و هم فرم انجمن بهتر حفظ ميشود .

موفق باشيد .
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
عقل و عشق

خدا كند كه گرفتار عشق گردد دل// چرا كه چاره ي هردرد بي دوا باشد
زدست عقل گريزان شو و به عشق بكوش// خوش آندلي كه بدو زار و مبتلا باشد
درون ميكده ي عشق ، عقل زايل شد// به دست ساقي آن ، جام دلربا باشد
ميان عاشق و عاقل قرابتي نَبُوَد//چرا كه عاقل از اسرار دل رها باشد
تو درس معرفت اوّل بخوان و عاشق شو// بدون معرفت عاشق شدن بلا باشد
زدل رود غم اگر عشق خانه در آن كرد// حساب عشق و غم از ابتدا جدا باشد
به راه عشق خطرها ببايدت «جاويد»// در اين مقام نه جاي غَش و ريا باشد
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
كار نيكويي كرديد .
بدين ترتيب روال كاري انجمن هم حفظ خواهد شد .
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
به یاد سریال خوب شبهای برره:
بیا بریم شهر کدوم شهر همون شهری که دخترناز داره آی بله
درخیابان چهره ای طناز داره آی بله
آدرس خونه ش بگیر، نمرۀ موبایلش را بگیر
چون که صدها عاشق جانباز داره آی بله
بیا بریم شهر کدوم شهر همون شهری که دزداش بی شمارند آی بله
وقتی دزدیدند پولا را می شمارند آی بله
کُلت و یوزیش را بگیر ، اموال دزدیش را بگیر
پول دزدی را به بانکی می سپارند آی بله
بیا بریم شهر کدوم شهر همون شهری که ماشیناش زیاده آی بله
زورشون می آد برن پای پیاده آی بله
بنز و پژوش را بگیر، ماشین رنوش را بگیر
چون که با بنز و پژوویراژ داده آی بله

*************************

با اجازه شما يكي دو بند اول اديت شد behroozsara
 
بالا