esfandiyar2002
مدیر بازنشسته
ایران-داوود پنهانى ـ جوانك توسى كه روزى از روزهاى ۳۲۹ هجرى قمرى در خانواده اى دهقان در ولايت طيران آن ديار به دنيا آمد، اقبالش آنقدر بلند نبود كه رنج ۳۵ ساله اش به روزگار خود قدر ببيند و او را به عرش برساند. حكيم فردوسى، آن روز كه دلخور از روزگار و ديار به شكوه چنين مى نوشت: «الا اى برآورده چرخ بلند / چه دارى به پيرى مرا مستمند / چو بودم جوان برترم داشتى/ به پيرى مرا خوار بگذاشتى / به جاى عنانم عصا داد سال / پراكنده شد مال و برگشت حال شايد هرگز فكر نمى كرد روزى فرا برسد كه ايرانيان براى كتاب وى جايى خاص در ميان وسايل زندگى خود انتخاب كنند و بر ميراث ماندگار او افتخار كنند. در پاسداشت اين ميراث چندين قرن پس از سرايش آن همين بس كه بسيارى از ما با خاطره اسطوره هاى او زندگى مى كنيم و نفس مى كشيم.
فردوسى كه در خانواده اى دهقان و زميندار به دنيا آمد و باليد، به خاطر صرف عمر در راه هنر و ادبيات و نظم شاهنامه ثروت از دست داد و در زمانه پيرى تهيدست و بى چيز شد اما هيچ كدام از اين عوامل باعث نشد كه شاهنامه در گذر زمان فراموش شود و با مرگ فردوسى در بايگانى هاى تاريخ خاك بخورد.
دكتر «على فرزين فر» كارشناس ادبيات فارسى و استاد دانشگاه درباره اين اثر بزرگ ادبيات فارسى به ذكر جزئياتى مى پردازد و مى گويد: «شاهنامه از ۶۰ هزار بيت تشكيل شده و به سه دوره اساطيرى، پهلوانى و تاريخى تقسيم مى شود. كارشناسان در اين تقسيم بندى عهد كيومرث تا سلطنت فريدون را دوره اساطيرى، قيام كاوه تا مرگ رستم را دوره پهلوانى و اواخر عهد كيان به بعد را دوره تاريخى شاهنامه نامگذارى كرده اند.»
اين تقسيم بندى ها در شاهنامه اى به نگارش درآمده كه بر نقطه «آغازين» آن نام خداوند و ستايش و تجليل از مقام او خودنمايى مى كند: «به نام خداوند جان و خرد / كزين برتر انديشه برنگذرد / خداوند نام و خداوند جان / خداوند روزى ده رهنماى / خداوند كيوان و گردان سپهر / فروزنده ماه و ناهيد و مهر.» با اين حال از جزئيات زندگى او اطلاع دقيقى در دست نيست. اين درحالى است كه مورخان و پژوهشگران بسيارى در اين زمينه مطالعه جدى انجام داده اند؛ از مأخذ او در نگارش اثر، از روزگار و رنجى كه مى برده، از تأثيرات متقابل او از ديگران. اينجاست كه دكتر «فرزين فر» مى گويد: «به عنوان مهمترين مأخذ فردوسى در نظم شاهنامه، در درجه اول از شاهنامه ابومنصورى مى توان نام برد. علاوه بر آن، داستانهايى كه درباره رستم و خاندان گرشاسب وجود داشته و فردوسى با استفاده از اين داستانها به نگارش بخش هاى عمده اى از كتاب پرداخته است. با اين حال همانگونه كه خود گفته: كه رستم يلى بود در سيستان / منم كردمش رستم دستان / قوه خيال و قدرت فردوسى در بازآفرينى و اسطوره سازى اين افراد كارى بى نظير است.»
برخى پژوهشگران راوى داستان هاى رستم و خاندان گرشاسب در زمان فردوسى را فردى به نام«آزاد سرو» معرفى كرده اند. دكتر «فرزين فر» با تأييد اين گفته مى افزايد: «البته داستان ها و روايت هاى پراكنده ديگرى نيز وجود داشته كه حكيم توسى با استفاده از آنها به نگارش اثر همت گماشته است.» به اعتقاد وى فردوسى بر پيرنگ منابع بازمانده كهن، كاخى بنا مى كند كه آيندگان براى هميشه تاريخ با ايستادن بر برج و باروى آن افتخار مى كنند.
حكيم توس در ابتداى كار آنگونه كه پژوهشگران و نويسندگان نوشته اند با استفاده از سرمايه خود و حمايت تنى چند از دوستانش همچون حسين قتيب حاكم توس و بزرگان آن ولايت «على ديلم» و «بودلف» به نگارش اثر حماسى و بزرگ خويش پرداخت. حاكم توس نيز براى تشويق، وى را از پرداخت ماليات معاف كرد. تلاش فردوسى در مرحله نخست بيست سال به درازا مى كشد. سرايش بسيارى از داستان ها آنگونه كه گفته اند، هنگامى انجام مى گيرد كه چند سالى از سقوط سلسله سامانى گذشته و تركان قراخانى آل افراسياب و سلطان محمود غزنوى سال هاى نخست حكومت خود را سپرى مى كنند. بعد از بى مهرى هاى سلطان محمود غزنوى به اين اثر بزرگ شاعر چيره دست، چندى آواره شهرهاى هرات و طبرستان شد و در سال ۴۱۱ يا ۴۱۶ هجرى قمرى در ديار خويش بدرود حيات گفت تا جسد او در باغى كه ملك وى در توس به شمار مى آيد آرام گيرد و قرن ها بعد به ميعادگاه علاقه مندان وى در تمامى دنيا تبديل شود.
دكتر «فرزين فر» خوانش اين اثر را مستلزم توجه به رمز و راز زبان اساطيرى آن مى داند و مى گويد: «شاهنامه روايتى از نبرد ميان خوبى و بدى است. اين روايت در قالب چهره هاى اسطوره اى بى شمار به گونه اى بيان مى شود كه در انتها همه ما مدافع خوبى در برابر بدى باقى بمانيم.
زبان شعرى فردوسى نه زبان تغزل است و نه زبان نصيحت. اگرچه داستان هاى او در بسيارى از موارد با امثال فراوان همراه مى شود، با اين حال در پايان اغلب داستان ها مابه بيدارى از غفلت روزگار فراخوانده مى شويم.»
وقتى خبر مرگ فردوسى و رد هداياى او توسط دخترش به گوش سلطان محمود غزنوى رسيد دستور داد تا با آن هدايا، كاروانسرا و آب انبارى در بين راه نيشابور و مرو بنا كند. امروز از آن كاخ و بنا و طاق هاى گنبدى و اشكال پيچ در پيچ چيزى باقى نمانده است. هر آنچه در گذر تاريخ آن روزگار بر جاى مانده در اشاره به نام حكيم بزرگى است كه خود بر عدل تاريخ چنين نوشته بود: «بناهاى آباد گردد خراب/ ز باران و از تابش آفتاب/ پى افكندم از نظم كاخى بلند/ كه از باد و باران نيابد گزند/ بر اين نامه بر سالها بگذرد/ بخواند همى هر كه دارد خرد/ نميرم از اين پس كه من زنده ام / كه تخم سخن را پراكنده ام.»
برخى از پژوهشگران تصويرسازى و تركيب بندى تخيل در اثر فردوسى را محكم و متناسب دانسته و از اين كه اغلب توصيفات طبيعى او درباره طلوع، غروب، شب و روز و...، حالتى حماسى مى يابند، اظهار شگفتى كرده اند. ظرافت و دقت فردوسى در ذكر چنين نكاتى موجب هماهنگى جزئى ترين امور در شاهنامه با كليت داستان ها شده است: «چو خورشيد از چرخ گردنده سر / برآورد برسان زرين سپر / پديد آمد آن خنجر تابناك / به كردار ياقوت شد روى خاك / چو زرين سپر برگرفت آفتاب / سر جنگجويان برآمد زخواب».
برخى اهميت اثر فردوسى را همتراز با اثر بزرگ حماسه سراى يونان «هومر» دانسته اند. دكتر «فرزين فر» در اين باره مى گويد: «اگر ايلياد و اوديسه، بنيان تاريخ و اسطوره غرب را در خود جاى مى دهند، شاهنامه نيز مبناى اسطوره ايرانى و شرقى را براى ما مشخص مى كند. با بررسى تطبيقى در اين دو اثر بزرگ حماسى مى توان به وجوه متفاوت جهان بينى در اسطوره هاى ايرانى و يونانى پى برد. اين وجوه تفاوت در نگاه اسطوره ها، مبناى نگرش شرقى ما در مقابل نگرش غربى به عالم مى شود. از اين نظر حكيم توس به واقع براى ما و تاريخمان، كارى كارستان انجام مى دهد».
وى مى افزايد: «فردوسى با خلق حماسه عظيم خويش پيش از آنكه مجموعه اى از داستان هاى منظوم براى ما به يادگار بگذارد. تبارنامه اى مى نويسد كه بيت بيت و حرف حرف آن ريشه در اعماق آرزوها و خواسته هاى جمعى ملتى كهن دارد؛ ملتى كه در همه ادوار تاريخى، نيكى و روشنايى را ستوده و با بدى و ظلم سر درگيرى داشته و دارد.»
هوا گشت سرخ و سياه و بنفش
زبس نيزه و گونه گونه درفش
زآواز ديوان و از تيره گرد
زغريدن كوس و اسپ نبرد
شكافيد كوه و زمين بردريد
بدان گونه پيكان كين كس نديد
چكاچاك گرز آمد و تيغ و تير
زخون يلان دشت گشت آبگير
شاهنامه نبرد قهرمانان و ضدقهرمانان خاك است كه در معنايى اسطوره اى بر صحنه كاغذ رشد مى كنند و رودرروى هم صف آرايى مى كنند. آنان همه با مرگ، ستيز دارند و در پناه اين ستيز از پناه بردن به كنجه عافيت سر باز مى زنند.
فردوسى كه در خانواده اى دهقان و زميندار به دنيا آمد و باليد، به خاطر صرف عمر در راه هنر و ادبيات و نظم شاهنامه ثروت از دست داد و در زمانه پيرى تهيدست و بى چيز شد اما هيچ كدام از اين عوامل باعث نشد كه شاهنامه در گذر زمان فراموش شود و با مرگ فردوسى در بايگانى هاى تاريخ خاك بخورد.
دكتر «على فرزين فر» كارشناس ادبيات فارسى و استاد دانشگاه درباره اين اثر بزرگ ادبيات فارسى به ذكر جزئياتى مى پردازد و مى گويد: «شاهنامه از ۶۰ هزار بيت تشكيل شده و به سه دوره اساطيرى، پهلوانى و تاريخى تقسيم مى شود. كارشناسان در اين تقسيم بندى عهد كيومرث تا سلطنت فريدون را دوره اساطيرى، قيام كاوه تا مرگ رستم را دوره پهلوانى و اواخر عهد كيان به بعد را دوره تاريخى شاهنامه نامگذارى كرده اند.»
اين تقسيم بندى ها در شاهنامه اى به نگارش درآمده كه بر نقطه «آغازين» آن نام خداوند و ستايش و تجليل از مقام او خودنمايى مى كند: «به نام خداوند جان و خرد / كزين برتر انديشه برنگذرد / خداوند نام و خداوند جان / خداوند روزى ده رهنماى / خداوند كيوان و گردان سپهر / فروزنده ماه و ناهيد و مهر.» با اين حال از جزئيات زندگى او اطلاع دقيقى در دست نيست. اين درحالى است كه مورخان و پژوهشگران بسيارى در اين زمينه مطالعه جدى انجام داده اند؛ از مأخذ او در نگارش اثر، از روزگار و رنجى كه مى برده، از تأثيرات متقابل او از ديگران. اينجاست كه دكتر «فرزين فر» مى گويد: «به عنوان مهمترين مأخذ فردوسى در نظم شاهنامه، در درجه اول از شاهنامه ابومنصورى مى توان نام برد. علاوه بر آن، داستانهايى كه درباره رستم و خاندان گرشاسب وجود داشته و فردوسى با استفاده از اين داستانها به نگارش بخش هاى عمده اى از كتاب پرداخته است. با اين حال همانگونه كه خود گفته: كه رستم يلى بود در سيستان / منم كردمش رستم دستان / قوه خيال و قدرت فردوسى در بازآفرينى و اسطوره سازى اين افراد كارى بى نظير است.»
برخى پژوهشگران راوى داستان هاى رستم و خاندان گرشاسب در زمان فردوسى را فردى به نام«آزاد سرو» معرفى كرده اند. دكتر «فرزين فر» با تأييد اين گفته مى افزايد: «البته داستان ها و روايت هاى پراكنده ديگرى نيز وجود داشته كه حكيم توسى با استفاده از آنها به نگارش اثر همت گماشته است.» به اعتقاد وى فردوسى بر پيرنگ منابع بازمانده كهن، كاخى بنا مى كند كه آيندگان براى هميشه تاريخ با ايستادن بر برج و باروى آن افتخار مى كنند.
حكيم توس در ابتداى كار آنگونه كه پژوهشگران و نويسندگان نوشته اند با استفاده از سرمايه خود و حمايت تنى چند از دوستانش همچون حسين قتيب حاكم توس و بزرگان آن ولايت «على ديلم» و «بودلف» به نگارش اثر حماسى و بزرگ خويش پرداخت. حاكم توس نيز براى تشويق، وى را از پرداخت ماليات معاف كرد. تلاش فردوسى در مرحله نخست بيست سال به درازا مى كشد. سرايش بسيارى از داستان ها آنگونه كه گفته اند، هنگامى انجام مى گيرد كه چند سالى از سقوط سلسله سامانى گذشته و تركان قراخانى آل افراسياب و سلطان محمود غزنوى سال هاى نخست حكومت خود را سپرى مى كنند. بعد از بى مهرى هاى سلطان محمود غزنوى به اين اثر بزرگ شاعر چيره دست، چندى آواره شهرهاى هرات و طبرستان شد و در سال ۴۱۱ يا ۴۱۶ هجرى قمرى در ديار خويش بدرود حيات گفت تا جسد او در باغى كه ملك وى در توس به شمار مى آيد آرام گيرد و قرن ها بعد به ميعادگاه علاقه مندان وى در تمامى دنيا تبديل شود.
دكتر «فرزين فر» خوانش اين اثر را مستلزم توجه به رمز و راز زبان اساطيرى آن مى داند و مى گويد: «شاهنامه روايتى از نبرد ميان خوبى و بدى است. اين روايت در قالب چهره هاى اسطوره اى بى شمار به گونه اى بيان مى شود كه در انتها همه ما مدافع خوبى در برابر بدى باقى بمانيم.
زبان شعرى فردوسى نه زبان تغزل است و نه زبان نصيحت. اگرچه داستان هاى او در بسيارى از موارد با امثال فراوان همراه مى شود، با اين حال در پايان اغلب داستان ها مابه بيدارى از غفلت روزگار فراخوانده مى شويم.»
وقتى خبر مرگ فردوسى و رد هداياى او توسط دخترش به گوش سلطان محمود غزنوى رسيد دستور داد تا با آن هدايا، كاروانسرا و آب انبارى در بين راه نيشابور و مرو بنا كند. امروز از آن كاخ و بنا و طاق هاى گنبدى و اشكال پيچ در پيچ چيزى باقى نمانده است. هر آنچه در گذر تاريخ آن روزگار بر جاى مانده در اشاره به نام حكيم بزرگى است كه خود بر عدل تاريخ چنين نوشته بود: «بناهاى آباد گردد خراب/ ز باران و از تابش آفتاب/ پى افكندم از نظم كاخى بلند/ كه از باد و باران نيابد گزند/ بر اين نامه بر سالها بگذرد/ بخواند همى هر كه دارد خرد/ نميرم از اين پس كه من زنده ام / كه تخم سخن را پراكنده ام.»
برخى از پژوهشگران تصويرسازى و تركيب بندى تخيل در اثر فردوسى را محكم و متناسب دانسته و از اين كه اغلب توصيفات طبيعى او درباره طلوع، غروب، شب و روز و...، حالتى حماسى مى يابند، اظهار شگفتى كرده اند. ظرافت و دقت فردوسى در ذكر چنين نكاتى موجب هماهنگى جزئى ترين امور در شاهنامه با كليت داستان ها شده است: «چو خورشيد از چرخ گردنده سر / برآورد برسان زرين سپر / پديد آمد آن خنجر تابناك / به كردار ياقوت شد روى خاك / چو زرين سپر برگرفت آفتاب / سر جنگجويان برآمد زخواب».
برخى اهميت اثر فردوسى را همتراز با اثر بزرگ حماسه سراى يونان «هومر» دانسته اند. دكتر «فرزين فر» در اين باره مى گويد: «اگر ايلياد و اوديسه، بنيان تاريخ و اسطوره غرب را در خود جاى مى دهند، شاهنامه نيز مبناى اسطوره ايرانى و شرقى را براى ما مشخص مى كند. با بررسى تطبيقى در اين دو اثر بزرگ حماسى مى توان به وجوه متفاوت جهان بينى در اسطوره هاى ايرانى و يونانى پى برد. اين وجوه تفاوت در نگاه اسطوره ها، مبناى نگرش شرقى ما در مقابل نگرش غربى به عالم مى شود. از اين نظر حكيم توس به واقع براى ما و تاريخمان، كارى كارستان انجام مى دهد».
وى مى افزايد: «فردوسى با خلق حماسه عظيم خويش پيش از آنكه مجموعه اى از داستان هاى منظوم براى ما به يادگار بگذارد. تبارنامه اى مى نويسد كه بيت بيت و حرف حرف آن ريشه در اعماق آرزوها و خواسته هاى جمعى ملتى كهن دارد؛ ملتى كه در همه ادوار تاريخى، نيكى و روشنايى را ستوده و با بدى و ظلم سر درگيرى داشته و دارد.»
هوا گشت سرخ و سياه و بنفش
زبس نيزه و گونه گونه درفش
زآواز ديوان و از تيره گرد
زغريدن كوس و اسپ نبرد
شكافيد كوه و زمين بردريد
بدان گونه پيكان كين كس نديد
چكاچاك گرز آمد و تيغ و تير
زخون يلان دشت گشت آبگير
شاهنامه نبرد قهرمانان و ضدقهرمانان خاك است كه در معنايى اسطوره اى بر صحنه كاغذ رشد مى كنند و رودرروى هم صف آرايى مى كنند. آنان همه با مرگ، ستيز دارند و در پناه اين ستيز از پناه بردن به كنجه عافيت سر باز مى زنند.