• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

مقالات و اخبار مرتبط با ادبیات

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
یونسکو 2008 و 2009 را سال بزرگداشت "غزالی"و"رودکی"اعلام کرد

بر اساس گزارش اخیر سازمان علمی ، فرهنگی، هنری ملل متحد( یونسکو ) سال‌های‌ 2008 و2009 به نام ها ی دو شاعر ایرانی «غزالی» و «رودکی» نامگذاری شدند.

در چارچوب یکی از برنامه های فرهنگی _ هنری یونسکو هر دو سال یکبار از تمام کشورهای عضو سازمان درخواست می‌شود تا سده یا هزاره مشاهیر و شخصیت‌های فرهنگی، علمی و هنری و همچنین رویدادهای فرهنگی، علمی و هنری خود را که مصادف با دوره دو ساله برنامه و بودجه یونسکو است به منظور ثبت در فهرست و همچنین برپایی کنگره و مراسم بزرگداشت به یونسکو اعلام کنند.

سازمان های مسوول در این حوزه نیز از ایران نام دو تن از شخصیت‌های ایرانی را معرفی کردند که نام امام محمد غزالی ، رودکی به یونسکو معرفی شد.

در سال های 2008 و 2009 میلادی یونسکو از حکیم رودکی، امام محمد غزالی، حکیم سنایی، شیخ بهایی و سید جمال الدین اسد آبادی تجلیل به عمل خواهد آورد.

سال آینده یک صد و پنجاهمین سالگرد تولد سید جمال الدین اسد آبادی (1254_1314 هجری قمری) اندیشمند ایرانی و همچنین هشتصد و پنجاهمین سالگرد تولد حکیم ابوالمجد آدم سنایی (535_473 هجری قمری) فیلسوف و شاعر بلند آوازه ایرانی است.

دولت های ایران و افغانستان از این اقدام یونسکو حمایت می کنند.

سال آینده همچنین نهصد و پنجاهمین سالگرد تولد امام محمد غزالی فیلسوف ایرانی و چهارصدمین سالگرد تولد شیخ بهایی (953_1030 هجری قمری ) معمار، شاعر ، منجم و ریاضی دان ایرانی است .

تجلیل از این دانشمندان و حکمای ایرانی در طی 2 سال برگزار خواهد شد.

دولت های ایران، افغانستان، تاجیکستان و قزاقستان نیز سال آینده شاهد تجلیل از ابو عبدالله رودکی شاعر بلند آوازه ایرانی به مناسبت 1150 سالگی تولد وی خواهند بود.

بر اساس این گزارش67 مراسم ویژه به این مناسبت ها در دستور کار یونسکو قرار دارد.
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
بنیاد نیشابور:سال 88 را سال فردوسی بنامیم

فریدون جنیدی پژوهشگر شاهنامه و مدیر بنیاد نیشابور دلایل تاكید این مجموعه بر نامگذاری سال 1388 را به نام فردوسی منتشر كرد و خواستار همكاری مسولان این حوزه شد.

فریدون جنیدی گفت: «گروهی از ایرانیان شتاب دارند تا سال آینده 1387 را برای بزرگداشت فردوسی و شاهنامه ویژه کنند. در همین راستا بنیاد نیشابور از دو دیده، سال 1388 را برای چنین کار پیشنهاد می‌کند.»

وی تصریح كرد:

« نخست آنكه سال 1387 خورشیدی خیام - کمابیش برابر با سال 2008 میلادی- از سوی تاجیکستان برای بزرگداشت رودکی سراینده بزرگ پارسی‌گوی پیشنهاد شده و سازمان جهانی یونسکو نیز آنرا پذیرفته و در برنامه خویش گنجانده و از دو سال پیش برای برگزاری جشن‌های ویژهء آن در تاجیکستان - دوشنبه و رودک زادگاه رودکی برنامه فراهم شده است و دور نیست که فرهنگیان ایران را نیز آرزوی هموندی در آن جشن‌ها باشد، پس بهم آمیختن دو بزرگداشت برای دو پایه‌گذار سرود و زبان و فرهنگ و آوازه ایران درست نمی‌نماید.»

وی در ادامه توضیحات خود برای نامیدن سال 1388 به نامه فردوسی افزود:

« فردوسی خود، سال چهارسد هجری (ماهشمار) را سال پایان یافتن شاهنامه خوانده است:

سرآمد کنون قصه یزدگرد ..... بماه سپندارمذ، روزِ اِرد

ز هجرت شده پنج هشتادبار ..... که پیوستم این نامه نامدار


پیدا است که در ایران باستان هر روز را نامی بوده است، چنانکه نام روز نخست هر ماه اهورامزدا = اورمزد و نام روز دویم بهمن، سه و روز شانزدهم مهر، و اینچنین نام روز روز بیست‌وپنجم ماه روز «اِرد» نامیده می‌شد که در زبان پهلوی «اَرت» غنت و در زبان اوستایی اَشی وَنگوهی ihuMaW iCa خوانده می‌شد.»

به گفته جنیدی، ماه‌ها در گاهشماری ایران باستان همه سی روزه بوده‌اند، دوازده سی روز برابر با سیسد و شست روز، که پنج روز گهنبار فروهران را در پایان سال بدان می‌افزودند.چون بر بنیاد آمار و شمار، در اخترماری خیام شش ماه نخستِ سال، هر یک را برابر سی‌ویک روز گرفتند، روز بیست‌وپنجم اسفندماه باستانی، برابر با روز نوزدهم اسفندماه خیامی است.

اما سالِ ماهشمار، در هر سال، یازده روز کمتر از سال خورشیدی است که در 400 سال برابر با 4400 روز می‌شود.
اگر این شمار روز را بر 365 بخش کنیم، برابر می‌شود با 12 سال و 20 روز خورشیدی، و چون 12 سال را از 400 کم کنیم برابر است با سال 388 خورشیدی و بر این بنیاد، شاهنامه فردوسی در سال 388 خورشیدی به پایان رسیده است، و سال 1388 هزارمین سال پایان یافتن شاهنامه است؛ بسال خورشیدی و چنین سال شایسته‌ترین سال است برای بزرگداشت پهلوان میدان خرد و فرهنگ، روان بیدار و جان تبدارِ کشور آریایی «فردوسی» و شایسته‌ترین زمان است، برای بزرگداشت درفش همواره برافراشته دانش و فرهنگ و جهانبینی ایرانیان، شاهنامه فردوسی..

44584-115257.JPG
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
"نقد تواریخ هرودوت" منتشر می‌شود

کتاب "نقد تواریخ هرودوت" نوشته "اسپنسر دی اسکالا" استاد تاریخ یونان باستان در دانشگاه هاروارد با ترجمه دکتر محمد بقایی ماکان و از سوی انتشارات یادآوران به بازار کتاب عرضه می‌شود.

بنا به گفته مترجم ، کتاب تواریخ هرودوت شرح نبردهای ایران و یونان که در فاصله فرمانروایی کوروش بزرگ تا خشایارشا است تاکنون به وسیله چند تن از مترجمان صاحب نام به فارسی برگردانده شده ولی پس از گذشت نیم قرن هنوز تجزیه و تحلیل دقیقی از این اثر در قالب کتابی مستقل به عمل نیامده و نظرات پدر تاریخ را در ارزیابی های جانبدارانه هرودوت از قوای کشورش به نقد نکشیده است.

نقد اسکالا در این کتاب از تواریخ هرودوت که در نفی نظرات اغراق آمیز این مورخ معروف است خواننده را به نکته های در خور تاملی می کشاند.

نویسنده در نهایت نتیجه می‌گیرد که هرودوت را به دلیل اغراق‌های ناموجه باید پدر اکاذیب خواند نه پدر تاریخ. این نقد از آن رو مورد توجه خواننده قرار می‌گیرد که می‌داند منتقد وابسته به هیچ یک از دو سرزمین نیست.

این کتاب در 220 صفحه به بهای 3500 تومان تا پایان بهمن ماه 86 منتشر می‌شود.
 

dedboy

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
654
لایک‌ها
102
محل سکونت
TEHROON !
«زرويي نصرآباد» از بيمارستان مرخص شد

خبرگزاري فارس: «ابوالفضل زرويي نصرآباد»، شاعر و طنزپرداز، كه از عصر دوشنبه به علت بيماري ديابت در بيمارستان پارس تهران، بستري بود، ظهر امروز ترخيص شد.


به گزارش خبرنگار فارس، پاي اين شاعر و طنزپرداز چهل‌ساله كه بر اثر بيماري ديابت دچار آسيب شده، قرار بود مورد عمل جراحي قرار گيرد، اما پزشكان معالج فعلا تصميم به مداوا با دارو گرفته‌اند.
«زرويي نصرآباد» كه با كتاب «تذكرة المقامات» به شهرت رسيد، نويسنده آثار ديگري چون «افسانه‌‌هاي امروزي» و «وقايع نامه طنز ايران» است.
مجموعه 10 جلدي «تاريخ طنز ايران» به قلم «زرويي نصرآباد» به زودي توسط انتشارات اميركبير چاپ و منتشر مي‌شود.
انتهاي پيام/ز

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8612090203

............................

امیدوارم ایشان هر چه زودتر سلامتی ودشون رو بدست بیارن .
با درود به روح مرحومان صابری و صلاحی
 

Ardalaan

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
4 ژوئن 2008
نوشته‌ها
48
لایک‌ها
2
نادر ابراهمي نويسنده نامدار در گذشت :
اخبار ايسنا را مرتبط با مرگ اين نويسنده در زير مي خوانيد:

نادر ابراهيمي به يك عاشقانه‌ي آرام پيوست

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب

نادر ابراهيمي كه چند سالي بيمار بود، امروز پنج‌شنبه 16 خرداد از دنيا رفت.

به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين نويسنده پيشكسوت به دليل عوارض ناشي از بيماري كه طي چند سال گذشته او را رنج مي‌داد، ساعاتي قبل در منزلش درگذشت.

مراسم تشييع پيكر اين هنرمند طبق اعلام خانواده‌اش بعد از تعطيلات انجام خواهد شد و زمان دقيق آن متعاقبا اعلام مي‌شود.

نادر ابراهيمي متولد 14 فروردين‌ماه سال 1315 در تهران است كه در سن 72 سالگي از دنيا رفت.

از آثار اين نويسنده‌ به «خانه‌اي براي شب»، «آرش در قلمرو ترديد (يا: پاسخ‌ناپذير)»، «هزارپاي سياه و قصه‌هاي صحرا»، «افسانه‌ي باران»، «در سرزمين كوچك من» (منتخب آثار)، «تضادهاي دروني»، «انسان، جنايت، احتمال»، «مكان‌هاي عمومي»، «در حد توانستن» (شعرگونه)، «غزل‌داستان‌هاي سال بد»، «ابوالمشاغل» (زندگي‌نامه) و «فردا مشكل امروز نيست» و «يك عاشقانه‌ي آرام» مي‌توان اشاره كرد.

شناخت‌نامه‌ي نادر ابراهيمي به‌قلم همسرش

فرزانه منصوري در شناخت‌نامه‌ي اين نويسنده آورده است: «نادر ابراهيمي در [چهاردهم] فروردين‌ماه سال 1315 در تهران به‌دنيا آمد. تحصيلات مقدماتي را در اين شهر گذراند و پس از گرفتن ديپلم ادبي از دبيرستان دارالفنون، به دانشكده‌ي حقوق وارد شد. اما اين دانشكده را پس از دو سال رها كرد و سپس در رشته‌ي زبان و ادبيات انگليسي به درجه‌ي ليسانس رسيد.

او از 13سالگي به يك سازمان سياسي پيوست كه بارها دستگيري، بازجويي و زندان رفتن را برايش در پي داشت.

ارايه‌ي فهرست كاملي از شغل‌هاي ابراهيمي، كار دشواري است. او خود در دو كتاب "ابن مشغله" و "ابوالمشاغل" ضمن شرح وقايع زندگي، به فعاليت‌هاي گوناگون خود نيز پرداخته است. ازجمله شغل‌هاي او بوده است: كمك‌كارگري تعميرگاه سيار در تركمن‌صحرا، كارگري چاپخانه، حسابداري و تحويلداري بانك، صفحه‌بندي روزنامه و مجله و كارهاي چاپ ديگر، ميرزايي يك حجره‌ي فرش در بازار، مترجمي و ويراستاري، ايران‌شناسي عملي و چاپ مقاله‌هاي ايران‌شناختي، فيلم‌سازي مستند و سينمايي، مصور كردن كتاب‌هاي كودكان، مديريت يك كتاب‌فروشي، خطاطي، نقاشي و نقاشي روي روسري و لباس، تدريس در دانشگاه‌ها و ... .

در تمام سال‌هاي پركار و بي‌كار يا وقت‌هايي كه در زندان به‌سر مي‌برد، نوشتن را ـ كه از 16 سالگي آغاز كرده بود ـ كنار نگذاشت. در سال 1342 نخستين كتاب خود را با عنوان "خانه‌يي براي شب" به‌چاپ رسانيد كه داستان "دشنام" در آن با استقبالي چشم‌گير مواجه شد. تا سال 1380 علاوه بر صدها مقاله‌ي تحقيقي‌ و نقد، بيش از صد كتاب از او چاپ و منتشر شده است، كه دربرگيرنده‌ي داستان بلند (رمان) و كوتاه، كتاب كودك و نوجوان، نمايش‌نامه، فيلم‌نامه و پژوهش در زمينه‌هاي گوناگون است. ضمن آن‌كه چند اثرش به زبان‌هاي مختلف دنيا برگردانده شده است.

نادر ابراهيمي چندين فيلم مستند و سينمايي و همچنين دو مجموعه‌ي تلويزيوني را نوشته و كارگرداني كرده، و آهنگ‌ها و ترانه‌هايي براي آن‌ها ساخته است. او همچنين توانسته است نخستين مؤسسه‌ي غيرانتفاعي ـ غيردولتي ايران‌شناسي را تأسيس كند؛ كه هزينه و زحمت‌هاي فراواني براي سفر، تهيه‌ي فيلم و عكس و اسلايد از سراسر ايران و بايگاني كردن آن‌ها صرف كرد؛ ولي چنان‌كه بايد، شناخته و به‌كار گرفته نشد و با فرارسيدن انقلاب و جنگ، متوقف شد.

او فعاليت حرفه‌يي خود را در زمينه‌ي ادبيات كودكان، با تاسيس "مؤسسه‌ي همگام با كودكان و نوجوانان" ـ با همكاري همسرش ـ در آن مؤسسه متمركز كرد. اين مؤسسه، به‌منظور مطالعه در زمينه‌ي مسائل مربوط به كودكان و نوجوانان برپا شد و فعاليتش را در حيطه‌ي نوشتن، چاپ و پخش كتاب، نقاشي، عكاسي، و پژوهش درباره‌ي خلق‌وخو، رفتار و زبان كودكان و نيز بررسي شيوه‌هاي يادگيري آنان دنبال كرد. "همگام" عنوان "ناشر برگزيده‌ي آسيا" و "ناشر برگزيده‌ي نخست جهان" را از جشنواره‌هاي آسيايي و جهاني تصويرگري كتاب كودك دريافت كرد.

ابراهيمي در زمينه‌ي ادبيات كودكان، جايزه‌ي نخست براتيسلاوا، جايزه‌ي نخست تعليم و تربيت يونسكو، جايزه‌ي كتاب برگزيده‌ي سال ايران و چندين جايزه‌ي ديگر را هم دريافت كرده است. او همچنين عنوان "نويسنده‌ي برگزيده‌ي ادبيات داستاني 20 سال بعد از انقلاب" را به‌خاطر داستان بلند و هفت‌جلدي "آتش بدون دود" به‌دست آورده است.

نادر ابراهيمي در زندگي پرفرازونشيب خود، جايگاه خاصي براي ورزش نگه داشته است. او رشته‌هاي مختلف ورزشي را تجربه كرده، يكي از قديمي‌ترين گروه‌هاي كوهنوردي را به‌نام "ابرمرد" بنيان نهاده و در توسعه‌ي كوهنوردي و اخلاق كوهنوردي، تاثيرگذار بوده است.

ــ‌ فهرست آثار نادر ابراهيمي براي بزرگسالان:

خانه‌يي براي شب، آرش در قلمرو ترديد (يا: پاسخ‌ناپذير)، مصابا و رؤياهاي گاجرات، بار ديگر شهري كه دوست مي‌داشتم، هزارپاي سياه و قصه‌هاي صحرا، افسانه‌ي باران، در سرزمين كوچك من ‌(منتخب آثار)، تضادهاي دروني، انسان - جنايت - احتمال، مكان‌هاي عمومي، رونوشت بدون اصل، در حد توانستن (شعرگونه)، غزل‌داستان‌هاي سال بد، ابن مشغله (زندگي‌نامه، جلد اول)، ابوالمشاغل (زندگي‌نامه، جلد دوم)، فردا مشكل امروز نيست، لوازم نويسندگي (از مجموعه‌ي ساختار و مباني ادبيات داستاني)، مقدمه‌يي بر فارسي‌نويسي براي كودكان، مقدمه‌يي بر مصورسازي كتاب‌هاي كودك، مقدمه‌يي بر مراحل خلق و توليد ادبيات كودك، مقدمه‌يي بر آرايش و پيرايش كتاب‌هاي كودكان، دور ايران در شش ساعت، چهل ‌نامه‌ي كوتاه به همسرم، آتش بدون دود (داستان بلند هفت‌جلدي؛ دريافت جايزه به‌عنوان برگزيده‌ي 20 سال پس از انقلاب)، با سرودخوان جنگ - در خطه‌ي نام و ننگ، يك صعود باورنكردني، تكثير تأسف‌انگيز پدربزرگ، مردي در تبعيد ابدي (بر اساس زندگي ملاصدرا)، حكايت آن اژدها، بر جاده‌هاي آبي سرخ (داستان بلند 10 جلدي، بر اساس زندگي ميرمهناي دوغابي)، صوفيانه‌ها و عارفانه‌ها (بخشي از تاريخ تحليلي پنج‌هزار سال ادبيات داستاني ايران)، يك عاشقانه‌ي آرام، سه ديدار با مردي كه از فراسوي باور ما مي‌آمد (داستان بلند سه‌جلدي، بر اساس زندگي امام خميني (ره)، عارف، فيلسوف، سياستمدار و **** فقيد انقلاب اسلامي ايران)، براعت استهلال (از مجموعه‌ي ساختار و مباني ادبيات داستاني)، طراحي حيوانات (طرح‌هاي كوثر احمدي، با گفتاري تحليلي در باب مفاهيم و تعاريف طرح در هنرها)، الف‌با (تحليل فلسفي 50 طرح از علي‌اكبر صادقي‌، نقاش)، مويه كن سرزمين محبوب (ترجمه با همكاري فريدون سالك) و پيش‌گفتار كوچه‌هاي كوتاه (مجموعه‌ي قصه‌هاي كوتاه گروهي از شاگردان نادر ابراهيمي ـ دانش‌پژوهان نخستين دوره‌ي آموزشي ساختار و مباني ادبيات داستاني، با پيش‌گفتاري از نادر ابراهيمي).

نمايش‌نامه‌ها:

اجازه هست آقاي برشت؟، وسعت معناي انتظار (سه قصه‌ي نمايشي)، يك قصه‌ي معمولي و قديمي در باب جنايت.

فيلم‌نامه‌ها:

صداي صحرا، آخرين عادل غرب.

ــ‌ فهرست آثار نادر ابراهيمي براي كودكان و نوجوانان:

كلاغ‌ها (جايزه‌ي اول فستيوال كتاب‌هاي كودكان توكيوي ژاپن، جايزه‌ي اول - سيب طلايي - براتيسلاوا، جايزه‌ي اول تعليم و تربيت از يونسكو)، سنجاب‌ها، دور از خانه (كتاب برگزيده‌ي شوراي كتاب كودك)، قصه‌ي گل‌هاي قالي، پهلوان پهلوانان؛ پورياي ولي (جايزه‌ي بزرگ جشنواره‌ي كتاب كودك كنكور نوما، ژاپن)، باران - آفتاب و قصه‌ي كاشي، بزي كه گم شد، من راه خانه‌ام را گم كرده‌ام، سفرهاي دورودراز هامي و كامي در وطن، پدر چرا توي خانه مانده است (از مجموعه‌ي قصه‌هاي انقلاب براي كودكان)، جاي او خالي (همان)، نيروي هوايي (همان)، سحرگاهان همافرها اعدام مي‌شوند (همان)، برادرت را صدا كن (همان)، برادر من مجاهد (همان)، برادر من فدايي (همان)، جنگ بزرگ از مدرسه‌ي اميريان (همان)، نامه‌ي فاطمه (همان)‌، پاسخ‌ نامه‌ي فاطمه (همان)، مامان! من چرا بزرگ نمي‌شوم (از مجموعه‌ي قصه‌هاي ريحانه خانم)، روزي كه فريادم را همسايه‌ها شنيدند (همان)، آدم وقتي حرف مي‌زند چه شكلي مي‌شود (همان)، درخت قصه ـ قمري‌هاي قصه (جايزه‌ي كتاب برگزيده ازسوي هيأت داوران بزرگ‌سال كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، جايزه‌ي كتاب برگزيده ازسوي هيأت داوران خردسال، ترجمه‌شده به زبان روسي در تركمنستان)، عبدالرزاق پهلوان، آن‌كه خيال بافت و آن‌كه عمل كرد، حكايت كاسه‌ي آب خنك (از مجموعه‌ي نوسازي حكايت‌هاي خوب قديم براي كودكان) حكايت دو درخت خرما (همان)، آن شب كه تا سحر (همان)، قلب كوچكم را به چه كسي هديه بدهم؟ (ديپلم افتخار نخستين نمايشگاه تصويرگران كتاب كودك)، مثل پولاد باش پسرم؛ مثل پولاد (از مجموعه‌ي ايران را عزيز بداريم)، داستان سنگ و فلز و‌ آهن (همان)، با من آشنا شد (همان)، با من دوست شو (همان)، هستم اگر مي‌روم؛ گر نروم نيستم (همان)، راستي اگر نبودم (همان)، كمياب و قيمتي اما ... (همان)، مدرسه‌ي بزرگ‌تري هم وجود دارد (همان)، گل‌آباد ديروز؛ گل‌آباد امروز (همان)، گل‌آباد امروز؛ گل‌آباد فردا (همان)، فرهنگ فرآورده‌هاي فلزي ايران (همان)، هفت آموزگار مهربان (همان)، ما مسلمانان اين آب و خاكيم، قصه‌ي سار و سيب، قصه‌ي موش خودنما و شتر باصفا، با من بخوان تا ياد بگيري، حالا ديگر مي‌خواهم فكر كنم، قصه‌ي قاليچه‌هاي شيري، همه‌ي گربه‌هاي من (1 و2)، ديدار با آرزو، از پنجره نگاه كن (ترجمه با همكاري احمد منصوري)، دوست؛ كسي است كه آدم را دوست دارد (همان)، آدم آهني (همان).

ــ فعاليت‌هاي سينمايي نادر ابراهيمي:

نويسندگي و كارگرداني فيلم سنمايي صداي صحرا، تهيه‌شده در سينماتئاتر ركس، نويسندگي و كارگرداني فيلم مستند علم‌كوه و تخت سليمان، نويسندگي و كارگرداني فيلم مستند گل‌هاي وحشي ايران؛ قسمت اول: آذربايجان ـ گل‌هاي خردادي ـ تهيه‌شده در تلويزيون، نويسندگي و كارگرداني فيلم داستاني پدر در كوهستان (يا: ما از راه ديگري مي‌رويم) ـ تهيه‌شده در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، نويسندگي و كارگرداني مجموعه‌ي تلويزيوني 36ساعته‌ي آتش بدون دود، تهيه‌شده در تلويزيون، نويسندگي و كارگرداني 50 ساعت از مجموعه‌ي تربيتي آموزشي سفرهاي دور و دراز هامي و كامي در وطن ـ تهيه‌شده در تلويزيون، تدريس فيلم‌نامه‌نويسي و كارگرداني و تحليل فيلم در دفتر تبليغات اسلامي حوزه‌ي علميه‌ي قم، تدريس فيلم‌نامه‌نويسي و اصول كارگرداني و تحليل فيلم در دفتر فيلم‌سازي **** پاسداران، تدريس فيلم‌نامه‌نويسي و اصول داستان‌نويسي در دانشكده‌ي صداوسيما، تدريس اصول داستان‌نويسي و تحليل فيلم در دانشگاه هنر، نويسندگي و مشاورت كارگرداني مجموعه‌ي كوتاه تلويزيوني هفته‌ي دولت، نويسندگي و مشاوره‌ي كارگرداني و تدوين مجموعه‌ي 13 قسمتي جمعه‌ي خونين مكه، نويسندگي و كارگرداني و تدوين فيلم 61 دقيقه‌يي شركت نفت در سخت‌ترين سال‌ها، نويسندگي و كارگرداني و تدوين يك مجموعه‌ي تلويزيوني به‌نام اسناد كهنه، تاريخ نو، نويسندگي و كارگرداني فيلم مستند ”صحراي دوگانه”، گفتار متن فيلم‌هاي مستند ”ارگ بم”، ”گلاب قمصر”، پ مثل پليكان، بخشي از مغول‌ها، ‌تپه‌هاي قيطريه، آن‌كه خيال بافت و آن‌كه عمل كرد و كايت، نويسندگي و كارگرداني فيلم سينمايي روزي كه هوا ايستاد، نويسندگي فيلم‌نامه‌ي فيلم سينمايي دست شيطان، و دو فيلم‌نامه‌ي چاپ‌شده: صداي صحرا و آخرين عادل غرب.

ــ سرود‌هاي نادر ابراهيمي:

اي وطن (شعر و آهنگ) در مجموعه‌ي تلويزيوني سفرهاي دور و دراز هامي و كامي، سفر براي وطن (شعر و آهنگ)، در مجموعه‌ي تلويزيوني سفرهاي دور و دراز هامي و كامي، هجرت (شعر) در نمايش‌نامه‌ي سنجاب‌ها ـ اثر نويسنده، و دنبال دل (شعر و آهنگ) در نمايش‌نامه‌ي سنجاب‌ها ـ اثر نويسنده.»

پي‌نوشت: تاريخ نگارش اين شناخت‌نامه به سال 1382 مربوط مي‌شود



پيكر نادر ابراهيمي روز دوشنبه تشييع مي‌شود


خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات

پيكر نادر ابراهيمي روز دوشنبه، 20 خردادماه، تشييع و به خاك سپرده مي‌شود.

به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، پيكر اين نويسنده و فيلم‌ساز پيشكسوت، به گفته‌ي خانواده‌اش، ساعت 9 صبح روز دوشنبه از مقابل خانه‌ي هنرمندان ايران تشييع مي‌شود و در قطعه‌ي هنرمندان بهشت زهرا (س) آرام مي‌گيرد.

نادر ابراهيمي پس از تحمل بيش از هشت سال بيماري، روز پنج‌شنبه، 16 خرداد، از دنيا رفت.

اين هنرمند به دليل عوارض ناشي از تومور مغزي كه در چند سال گذشته او را رنج مي‌داد، در سن 72سالگي در منزلش درگذشت.

نادر ابراهيمي علاوه بر نگارش كتاب‌هاي زيادي، چندين فيلم مستند و سينمايي و همچنين دو مجموعه‌ي تلويزيوني را نوشته و كارگرداني كرده، و آهنگ‌ها و ترانه‌هايي براي آن‌ها ساخته
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
این مصاحبه طولانی در سایت بی بی سی منتشر شده که دکتر باطنی (زبانشناس) در مورد مشکلات زبان فارسی صحبتهای جالب و خواندنی کرده است!
اگر فرصت کردید مطالعه کنید.



شما در نوشته هاتان، هرگاه که به مسئلهً خط پرداخته اید، همواره به اصلاح نظر داشته اید نه به تغییر. چون تغییر را کاری پر دردسر ارزیابی کرده اید. حال که اصلاح یک امر شدنی است، از نظر شما مهم ترین نقص خط فارسی کدام است، ‌به زبان دیگر مهم ترین اصلاحی که باید یا می تواند صورت گیرد کدام؟

من قبلا فکر می کردم اصلاح خط فارسی ممکن است و حد اقل اصلاحی که پیشنهاد کرده بودم این بود که سه علامت برای سه مصوت زیر و زبر و پیش، در زنجیرۀ خط وارد شود. ولی حالا نظرم را تغییر داده ام.

به دو علت: یکی این که اگر این سه علامت در زنجیرۀ خط وارد شوند، ریخت کلمات تغییر می کند و کمابیش همان اشکالاتی را به وجود می آورد که تغییر خط؛ دوم این که حروف "د، ذ، ر، ز، ژ" هیچ حرف دیگری را به دنبال خود نمی پذیرند، و در نتیجه چنانچه برای سه مصوت بالا علائمی هم در زنجیرۀ خط وارد شود این حروف استثنا خواهند بود.

می توان گفت که خط فارسی معایب ذاتی دارد و به هیچ نوع سامان پذیر نیست. در واقع یا باید خط را عوض کرد یا با همین خط ساخت تا این که زمان برای تغییر آن فرا برسد. ولی یک اصلاح را شاید بتوان در خط فارسی وارد کرد و آن وارد کردن ِعلامتی برای "اضافه" در زنجیرۀ خط است. با این کار، مشکل نحوی زبان به مقدار زیادی حل خواهد شد.


یعنی همان کسرۀ اضافه؟

بله کسرۀ اضافه. ولی نمی گوئیم کسره. برای اینکه به محض اینکه بگوییم کسرهً اضافه، می گویند خب لازم نیست، در صورتی که لازم است این کسرۀ اضافه در زنجیرۀ خط وارد شود.

بگذارید مثالی بزنم. ما کلا خیلی کند خوان هستیم. به گمان من یکی از دلایل کند خوانی این است که خیلی وقت ها مجبوریم جمله را تا آخر بخوانیم تا بفهمیم آیا باید با کسره می خواندیم یا بدون کسره. یعنی شما باید برگردید از اول بخوانید. در بعضی مواقع بودن یا نبودن کسرۀ اضافه، هر دو، جمله را معنی دار می کند، ولی با اختلاف معنی خیلی زیاد.

مثلا اگر بگوییم "اغلب، مردم این طور فکر می کنند"، ترجمه انگلیسی "اغلب" در این جمله می شود often، اما اگر بگوییم « اغلبِ مردم این طور فکر می کنند »، ترجمه انگلیسی "اغلب" در اینجا می شود most، و این دو تا معنا شان بسیار متفاوت است. اینجا از نظر خواندن مشکلی پیش نمی آید اما یک مشکل معنایی اتفاق می افتد.

یک جایی هست که می بینید اصلا این کسره را نباید می گذاشتید، و موقع خواندن مجبورید برگردید دوباره بخوانید. بنابراین با وارد کردن یک علامت این مشکل را می توانید حل کنید.

این قضیه از نظر من اینقدر مهم است که با وجود اینکه من با فرهنگستان هیچ گونه همکاری ندارم پذیرفتم که در زمینۀ خط با آنها همکاری کنم. در فرهنگستان کمیسیون های کوچکی هست که می نشینند راجع به مسائل کوچک صحبت می کنند. بعد از آنکه موضوعی در این کمیسیون تصویب شد می رود به شورای عالی. در شورای عالی به غیر از کسانی که در کمیسیون شرکت دارند عده ای هم هستند که بکلی خالی از ذهن اند و از تمام بحث هایی که منجر به این تصمیم شده بی خبرند. یعنی اینکه هرچه شما در ده جلسه رشته اید یکباره با یک "نه"، پنبه می شود.

من پنج شش جلسه رفتم و کمیسیون را مجاب کردم که این کم خرج ترین و آسان ترین اصلاحی است که می شود در خط کرد. ولی این پیشنهاد که در کمیسسیون خط پذیرفته شده بود، در شورای عالی فرهنگستان رد شد و "تو گفتی که بهرام هرگز نبود".

آیا اصلاح یا تغییر خط کاری است که صرفا" دولت می تواند انجام دهد؟

بله، کارهایی که در حوزهً برنامه ریزی زبان باشد باید از سوی دولت انجام شود. یعنی کارهایی که اساسی باشد دولت باید انجام دهد و مسیری را باید پیش بینی کند که بی آنکه فشاری بر مردم وارد آورد، کار به تدریج عملی شود.

مثلا در اسرائیل، خط و زبان عبری مرده بود و می خواستند یک خط و زبان مرده را احیا کنند. مردمی هم که به اسرائیل مهاجرت کرده بودند، از جاهای مختلف، از اروپا و آفریقا و جاهای دیگرآمده بودند. دولت گفت هر کس به هر زبانی که دوست دارد، صحبت کند ولی اگر سروکارش با ادارات دولتی افتاد، باید به زبان عبری بنویسد. به جای داغ و درفش، مکانیسمی پیش بینی کردند که کم کم بتوانند به هدف خود برسند.

این جور چیزها سیاست های نرمی می خواهد تا به تدریج بتوانید یک چیزی را جا بیندازید. اصولا برنامه ریزی زبان،‌ به هر گونه، باید از سوی دولت و تحت حمایت دولت باشد. الان هم می بینیم که واژه های تازه ای را که می سازند اگر تلویزیون مرتب به کار ببرد، جا می افتد.

مثلا واژه "سامانه" را ما خیلی وقت پیش پیشنهاد کرده بودیم که کسی تحویل نگرفت ولی از وقتی که در برنامۀ هواشناسی تلویزیون، "سامانه" را به جای "سیستم" به کار می برند، جا افتاده است. حالا درست و غلط آن مهم نیست.

آیا فرهنگستان واژه هایی را که مثلا مترجم ها می سازند رواج می دهد؟

اگر بپسندند بله. اگر نپسندند خودشان یک چیزی درست می کنند. اگر تأیید شد، فهرستی از واژه های تازه فراهم می شود و به امضای رئیس جمهور می رسد.

ولی آیا این شیوۀ درستی است برای واژه سازی؟ مگر در کشورهای انگلیسی زبان که این همه واژه ساخته می شود، فرهنگستانی به این معنا وجود دارد؟

نخیر. در واقع کار فرهنگستان در مورد لغت سازی هم به جایی نمی رسد، مگر آنهایی که واقعا زور پشت سرشان باشد. مثلا درفرهنگستان اول چون هم رضاشاه به این کار بطور جدی علاقه مند بود و هم خود فرهنگستان با استفاده از عناصر زندهً زبان، راه و روش معقولی برای واژه سازی در پیش گرفته بود، خیلی از واژه ها جا افتاد.

مثلا "شهربانی" که از شهر گرفته شده بود، خیلی معقول بود. تجربه نشان داده است که فارسی زبان، حاضر نیست عناصر مرده را بپذیرد ولی اگر عناصر زنده باشد و معقول هم باشد، با آن راه می آید. مثلا answering machine را در نظر بگیرید، وقتی این ترکیب آمد، تاجرها معطل نماندند تا فرهنگستان لغت بسازد، از همان اول گفتند "منشی تلفنی". بعد فرهنگستان آمد به جایش "پیام گیر" را گذاشت که جا افتاد و حالا همه می گویند پیام گیر.

فرهنگستان دوم نوعی تعصب نسبت به سلطنت و ایران باستان و لغت های مهجور ِآن زمان داشت. کارشان نبش قبر بود. مثلا برای transportation که "حمل و نقل" می گفتند و هنوز هم می گویند، گذاشتند "ترابری"؛ به این اعتبار که - trans یعنی "ترا" و portation – هم یعنی "بردن". پس transportation می شود "ترابری". اما این لغت از آن زمان تا کنون جا نیفتاده و رایج نشده است. اسم یک وزارتخانه را هم گذاشته اند " وزارت راه و ترابری". مردم "راه" را می گویند اما "ترابری" را نمی گویند.

یا مثلا در مقابل "ضد حمله"، "پاتک" را ساخته اند، به این اعتبار که "پا" یعنی ضد، و "تک" یعنی حمله. در هشت سال جنگ، شب و روز تلویزیون می گفت "پاتک" اما مردم همچنان می گفتند "ضد حمله".

یکی دیگر از لغت هایی که به همین گونه ساخته شد اما فرهنگستان سوم آن را جا انداخت، "رایانه" است. حالا دلیلش این است که در انگلیسی compute به معنی حساب کردن است و computing یعنی حسابگری، ولی چون این ها از لغت عربی گریزان بودند و نمی خواستند بگویند حسابگر، آمدند از روی الگوی فرانسه اش ساختند. در فرانسه به کامپیوتر می گویند ordinateur، یعنی چیزی که نظم می دهد. بعد آمدند گفتند که "رایانیدن" به همین معنی در فارسی میانه وجود داشته و کامپیوتر را بگوییم رایانه. اما رایانه جا نیفتاد تا اینکه فرهنگستان سوم روی آن صحه گذاشت و حالا رایانه و کامپیوتر مترادف هم به کار می رود.

این را هم بگویم که فرهنگستان سوم هم مثل فرهنگستان اول اگر لغتی بسازد از روی عناصر زنده می سازد. حتا در شیوه نامه شان نوشته اند که باید خوش آوا باشد، تنافر حروف نداشته باشد، و از این قبیل که بعضی از آنها خیلی معقول است. مثلا "یارانه" و "فناوری" خیلی خوب ساخته شده اند. ولی در مورد "بالگرد" تعصب وجود دارد. حالا که از عربی هم لغت می گیرند مثل استضعاف و ارتحال و تجمیع و بقیه، چه لزومی دارد که "هلی کوپتر" را عوض کنیم.

آیا بهترنیست اگر لغتی در یک ناحیهً فارسی زبان ساخته شد، ما همان را بگیریم و با ساختن یک لغت دیگر آشوب بیشتری درست نکنیم؟

چرا. تاجیک ها به "هلی کوپتر"، "چرخ بال" می گویند و لزومی نداشت فرهنگستان "بالگرد" را بسازد.

وجود واژه های بیگانه در یک زبان، تا چه حد در نابسامان کردن آن زبان موثر است؟

بسیار بسیار کم و حتا هیچ. اگر این طور بود زبان انگلیسی که این همه واژۀ خارجی به خود جذب کرده باید تا حالا متلاشی شده باشد. من در یکی از مقاله هایم نوشته ام آنچه اساس یک زبان را تشکیل می دهد، دستور زبان و **** صوتی آن است.

مثلا شما نمی توانید به فرمان فرهنگستان یا هر مقام دیگری، تثنیه را از دستگاه شمار زبانی که مفرد و تثنیه و جمع دارد حذف کنید. این کار عملی نیست. یا بگویید همان جوری که عربها بین "س" و "ص" و "ث" در تلفظ تفاوت می گذارند شما هم بگذارید.

این کار عملی نیست. در حالی که واژه ها مثل مسافری هستند که یک شب در شهری درنگ می کنند و صبح بعد می زنند به چاک. یعنی واژه ها اساس زبان نیستند
. چه بسا واژه ها که آمده و رفته اند. اساس زبان، دستور آن است و **** آوایی آن. سالها طول می کشد که یک مصوتی از زبان بیرون برود و مثلا تلفظ شیر( محصول لبنی) و شیر(حیوان) یکی شود. شیر خوردنی و شیر بیابان در تلفظ با هم فرق داشته است چنانکه هنوز هم در کردی و بعضی گویش های دیگر فرق دارد. اما این مصوت از فارسی بیرون رفته است و البته چند قرن طول کشیده تا بیرون برود.

این جور تغییرات وقتی بخواهد در زبان پیش بیاید برای چندین دهه دو تلفظ به صورت رقیب به کار می روند، بعد یکی، دیگری را از میدان به در می کند. این جوری نیست که تغییرات آوایی را بتوانید در مدت کوتاهی انجام بدهید.

ولی واژه ها وقتی مصداق شان از بین رفت، خودشان هم آهسته آهسته از میان می روند. مثلا واژه هائی مانند آرخالق و ملکی دیگر کم و بیش از میان رفته است. چون مصداق هایشان دیگر وجود ندارند. ولی وقتی پدیده ای وارد می شود لغت آن، چه درست، و چه غلط فوری ساخته می شود و تا زمانی که آن پدیده هست آن لغت به کار برده می شود. وقتی آن پدیده از بین رفت لغت آن هم کم کم از بین می رود. گاهی یک لغتی می ماند، اما محتوای آن عوض می شود. مثلا "شبستان" که در قدیم به معنی حرم سرا بوده، امروز به بخشی از مسجد گفته می شود. یعنی واژه مانده اما معنی آن تغییر کرده است.

در یکی ازمقالاتتان با عنوان کلمات تیره و شفاف نوشته اید که با اینکه امکان واژه سازی در زبان فارسی وجود دارد متاسفانه مقاومت روانی در برابر واژه سازی بسیار نیرومند و بازدارنده است. این چه جور مقاومتی است؟

این یک خلق فرهنگی است. مثلا در آلمانی، راحت لغت می سازند و مردم هم راحت می پذیرند. زبان انگلیسی اصلا هراسی ندارد از اینکه لغتی در آن وارد شود. الان بسیاری از مفاهیم فقهی ما در فرهنگ های انگلیسی هست.

مثلا "فتوا"؛ تعریف آن را هم از خود ما می گیرند و هراسی هم ندارند ولی ما هراس داریم. یعنی لغت جدید را راحت نمی پذیریم. در برابر لغات جدید همواره نوعی مقاومت وجود دارد. می گوئیم: "این دیگرچه چیزی است که ساخته اند!".

خود لغت که تازه ساخته می شود فقط صوت است. وقتی به کار می رود مثل بهمنی که از کوه سرازیر می شود، دور خودش مدام بار معنایی جمع می کند
. این خلق و خوی فرهنگی ماست که در برابر لغات جدید همواره مقاومت می کنیم. تجربه من این جور نشان می دهد. البته خود مردم هم لغت زیاد می سازند ولی بین نویسندگان ما مقاومت کم نیست. یعنی چیزهایی را که مردم می سازند به زور وارد مباحث ادبی می کنیم.

مثلا مردم می گویند ماسیدن، سُکیدن، چربیدن، شوتیدن ولی هنگام نوشتن نمی نویسند شوتیدن. خوشبختانه یک عامل میانجی پیدا شده است و آن داستان نویسی است. داستان نویسان از زبان عامیانه بهره می گیرد و این تقریبا پلی شده است میان چیزهایی که مردم ساخته اند و زبان استاندارد. فرض کنید "الم شنگه" در کتابهای لغت نبود. بعد در کتابهای داستان به کار رفت و حالا دیگر همه جا می تواند به کار برود.

با وجود این واژه های ساخته شده ای هم هستند که خیلی خوب جا افتاده اند. مثلا "ماهواره" که اول قمر مصنوعی می گفتند، بعد ماهواره ساخته شد. یا جشنواره که هر دوی این ها خیلی زود به زبان محاوره راه پیدا کرد.

برای اینکه خیلی زود به فریادش رسیدند. اگر واژه ای مدتی بماند و رسوب بکند دیگر مردم حاضر نیستند عوضش کنند. مثلا همین "پیام گیر" و "تلفن همراه" و این جور چیزها را خیلی زود به فریادش رسیدند.

از سه دوره فرهنگستان کدام یک بیشتر واژه ساخته است؟

به نظر من فرهنگستان اول.

چه وقت احساس می شود که باید برای واژۀ بیگانه ای، معادل فارسی ساخته شود؟

هیچ واژه ای آئینه تمام نمای چیزی که به آن دلالت می کند، نیست. کلمات مثل برچسب است. مثلا وقتی می گویید "اگزیستانسیالیسم"، این کلمه به شما نمی گوید این چه مکتبی است یا چه می گوید.

در بعضی زمینه ها که معادل فارسی، چیزخوبی از آب در نمی آید بهتر است آن را به همان صورت نگه داریم. فرض کنید "پلیمر" از کلماتی است که نباید ترجمه شود. ولی یک آقای با ذوقی آمده درست کرده "بَسپار". بس به معنای بسیار و پار هم یعنی تکه. پلیمر هم یعنی همین، یعنی ملکولی که تکه های بسیار دارد. ولی من وقتی اول بار "بسپار" را دیدم، فکر کردم همان "بِسپار" است، به معنی سپردن.

مدتها کلنجار می رفتم که این چه چیزی است. یکی از کارهایی که سازمانهای فرهنگ نویسی می کنند این است که کارهای ترجمه شده را در مقابل خود می گذارند تا ببینند آنها چه کار کرده اند و خیلی از فرهنگها به همین ترتیب گرد آمده است.
اما در ایران به کار مترجمان به اندازۀ کافی اعتنا نمی شود. اینکه در درجۀ اول یک مترجم حرفه ای احساس کند که این کلمه باید خودش بماند یا آنکه باید ترجمه شود مسأله ای است که به شم زبانی او مربوط می شود. چه بسا درست به هدف می زند. در هر حال قاعدۀ بی برو برگردی ندارد که بگوییم ترجمه باید بشود یا نشود. اگر من بودم پلیمر را اصلا ترجمه نمی کردم. مثلا کوپن را لازم نیست تبدیل به کالابرگ کنیم. هیچ ضرری هم ندارد که کوپن همان کوپن باشد. فارسی گرایی بی خودی لازم نیست.

اگر بخواهم مثالی بزنم کارهای آقای آشوری است. مثلا sex distribution یعنی توزیع جنسیت. آشوری آمده گفته سکس را به فارسی نمی شود ترجمه کرد، بنابراین ترکیب این دو واژه را در ویراست اول ترجمه کرده است به "پخشار سکسانه". خب،‌ این خیلی بد است. در زبان از هر طرف که به جانب افراط بروید کار خراب می شود. در حد تعادل همه چیزش خوب است. عربی گرایی بیش از اندازه، فارسی گرایی بیش از اندازه، فرنگی گرایی بیش از اندازه، هیچ کدام خوب نیست.

سرعت تغییر زبان نشانۀ چیست؟ آیا نشانۀ پیشرفت است؟

سرعت تغییر زبان نشانه تحولات اجتماعی است. یعنی هر قدر که در جامعه تحولات بیشتر باشد، زبان بیشتر تغییر می کند. اگر ما هنوز شاهنامه را می فهمیم ( البته ادعا می کنیم ) معنی اش این است که در ظرف هزار سال، تحولات اجتماعی در ایران خیلی کم بوده است.

خیش، یا گاو آهن را می فهمیم برای این است که در دهات ما هنوز همان جوری کار می کنند که هزار سال پیش. ولی در زبان انگلیسی با اینکه از زمان شکسپیر حدود چهارصد سال بیشتر نمی گذرد باید نوشته های او را برای دانشجوی انگلیسی توضیح بدهید و تفسیر کنید.

این هیچ افتخاری نیست که بگوئیم ما زبان اجدادمان را می فهمیم چون معنی اش این است که مثل اجدادمان زندگی می کنیم. البته من خیال می کنم آنها که می گویند فردوسی را می فهمند، ادعا می کنند و در خواندن و فهمیدن آن در می مانند، ولی به هر حال افتخاری نیست. صحبت خوبی و بدی نیست، موضوع تشریح یک وضعیت است. تحولات زبان با تحولات اجتماعی سخت در ارتباط است.

در گفتگو با روزنامۀ شهروند کانادا گفته اید که نثر فارسی برخلاف تصور بعضی ها در برآیندی کلی رو به بهبود است. می خواهیم بدانیم بهبود نثریعنی چه و نشانه های آن کدام است؟

من با اینکه خیلی قاطع صحبت نمی کنم، ولی این حرف را در مقابل کسانی مطرح کرده ام که می گویند فارسی خراب شده است. امروز در بسیاری نوشته ها ساختار نحوی زبان رعایت می شود. ترکیبات عربی خیلی کمتر شده است. جملات کوتاه تر شده است. فارسی گرایی، بی آنکه تحمیلی باشد زیادتر شده است. تصنع وجود ندارد و نثر امروزحالتی روان به خود گرفته است.

مثلا در زبان فارسی فعل، در آخر جمله می آید و با فعل است که معلوم می شود فاعل چه کار کرده است. وقتی که طول جمله زیاد باشد خواننده یا شنونده باید همۀ مطلب را در ذهن نگه دارد تا به فعل برسد. بنابراین اگر طول جمله زیاد باشد پردازش آن برای شنونده مشکل می شود و هر قدر که جمله ها کوتاه تر باشند و روان تر، راحت تر پردازش می شوند. در فارسی امروز گرایش به این است که جمله ها کوتاه و روان باشند. به هر حال پنج شش عامل هست که در بهبود نثر موثر واقع شده است.

آیا ترجمه در این میان تأثیر گذار بوده است؟

البته. ترجمه و به خصوص ترجمه های خوب، در بهبود نثر فارسی موثر بوده است.

آیا می شود گفت کامل ترین زبان جهان کدام است؟

هیچ زبانی برای بیان پدیده ها و مقاصدی که در فرهنگ آن زبان وجود دارد ناکارآمد نیست، و تنها زمانی در می ماند که مفاهیمی از خارج وارد آن شود. انگلیسی و آلمانی و دیگر زبانهای غربی که سالهاست تکنولوژی و فلسفه در آنها رشد کرده، هیچ کدام ناکارآمد نیستند ولی اگر همۀ آنها را یکباره بخواهید وارد فارسی یا اردو کنید، شدنی نیست و زبان درمی ماند.

مثلا زبان فارسی برای بیان مفاهیم عرفانی هیچ ناتوان نیست. برای اینکه عرفان در این جامعه رشد کرده است ولی همین ها را اگر بخواهید به زبانهای اروپایی برگردانید با اشکال مواجه می شوید.

شما در بیشتر مقالاتتان هرگاه به مشکلات اشاره کرده اید راه حل هایی هم ارائه داده اید. آیا تا به حال پیشنهادهای شما به گوش گرفته شده است؟

خوشبختانه در بخش تدوین کتابهای درسی وزارت آموزش و پرورش چند نفری هستند که با زبان شناسی آشنا هستند. یا دکترای زبان شناسی گرفته اند، یا اینکه بعضی واحدهای زبان شناسی را گذرانده اند و یا اینکه به علت علاقۀ شخصی با زبان شناسی خیلی آشنا هستند. اینها بسیاری از آن پیشنهادهایی را که شما اشاره کردید به گوش گرفته اند.

من و چند نفر از همکارانم به اینها گفتیم زبان فارسی و ادبیات فارسی همان قدر از هم جدا هستند که تاریخ و جغرافی. همان طور که در قدیم اشتباه بوده که یک نفر را می گذاشتند هم تاریخ درس بدهد، هم جغرافی؛ حالا هم اگر زبان فارسی و ادبیات فارسی را به یک معلم بسپرید، اشتباه کرده اید. خوشبختانه این را به گوش گرفتند. الان کتابهای ادبیات فارسی و کتابهای زبان فارسی از هم جداست.

منتها گیری که پیدا شده این است که اکثر این دبیران خودشان با مفاهیم زبان شناسی آشنا نیستند. بنابراین کتابهای زبان فارسی را خودشان هم نمی فهمند. قدم مثبتی که برای حل این مشکل برداشته اند این است که هر سال برای چنین دبیرانی کلاس های تابستانه می گذارند. به این ترتیب ده پانزده سال که بگذرد مسئله حل خواهد شد. البته هنوز هستند کسانی که گرایش دارند سر کلاس زبان فارسی، به جای اینکه راجع به ساخت زبان فارسی حرف بزنند، شعر بخوانند.

با اینکه به نظر می رسد سطح علمی دانشگاهها افول کرده، چرا زبان شناسی در این سالها تا این حد گسترش پیدا کرده است؟

علی الاصول وقتی که شما تعهد را به جای تخصص بگذارید، همین پیش می آید. به خاطر همین اصل که گفته اند تعهد بر تخصص مقدم است، سطح دانشگاهها افت کرده است. هنوز هم می گویند که دانشگاهها به اندازۀ کافی استاد متعهد ندارند. یعنی می خواهند دانشگاهها تبدیل به حوزه شود، حوزه ای که فیزیک و شیمی هم در آن تدریس شود. این چیزی است که در نظر دارند.

اما در مورد زبان شناسی باید بگویم که این رشته رشد کمی کرده، نه کیفی. وقتی جمعیت ۳۵ میلیونی می شود ۷۰ میلیون، و بیش از چهل سال هم هست که زبان شناسی در این کشور پا گرفته ، با این مدرک گرایی که در بین ما وجود دارد، معلوم است که تعداد دانشجویان زبان شناسی زیاد می شود.

برایتان نمونه بیاورم. چند سال قبل از انقلاب، کاری که من در رشتۀ زبان شناسی می کردم این بود: منشی دپارتمان زبان شناسی دانشگاه برکلی که من به آنجا رفته بودم، خیلی آدم خوبی بود و تا آن جا که امکانات به او اجازه می داد به دیگران کمک می کرد. وقتی من داشتم بر می گشتم به من گفت اگر اینجا کاری داشته باشید من برای شما انجام می دهم. من خیلی استقبال کردم و پس از بازگشت، هر چند وقت یک باراز تهران به او نامه می نوشتم که کاتالوگ سال آینده شان را برای من بفرستد. آن خانم هم هر باریک کاتالوگ برای ما می فرستاد. نگاه می کردیم ببینیم کدام درس ها را می توانیم دایر کنیم و یا از کتابهای درسی که در برنامه گذاشته اند، از کدام شان می توانیم استفاده کنیم.

اینجا هم یک کتابفروشی بود که از خارج کتاب وارد می کرد. به او می سپردیم که مثلا سی تا از این کتاب و چهل تا از آن کتاب برای ما بیاورد. کتابها اواسط تابستان می رسید، و سال تحصیلی که شروع می شد، کتابها حاضر بود. آنها را می گذاشتیم پیش مستخدم دپارتمان، هر دانشجویی که می رفت با پرداخت سی چهل تومان کتابش را دریافت می کرد. نتیجه این می شد که ما همان درسی را که در دانشگاه برکلی داده می شد در حد توانمان اینجا هم درس می دادیم. این سبب شد که دانشجویانی که از اینجا به خارج می رفتند با کتابها و درس های آنجا آشنا باشند.

آقای دکتر دبیر مقدم که رئیس گروه زبان شناسی دانشگاه علامه است وقتی وارد آمریکا شده بود به من نوشت که من از نظر مفاهیم زبان شناسی هیچ از بچه های آمریکایی عقب نیستم منتها زبانم هنوز در آن حد نیست که به سرعت آنها بتوانم یادداشت بردارم، یا به سرعت آنها بخوانم، و الا همان کتابها را که در دانشگاه تهران می خواندیم اینجا هم درس داده می شود.

یا خانم دکتر سیمین کریمی که الان استاد زبان شناسی دانشگاه آریزوناست همین مطلب را در مقاله ای نوشته است. می گوید: "وقتی برای ادامهً تحصیل به امریکا آمده بودم، دیدم در زمینهً زبان شناسی از بچه هایی که از سراسر آمریکا یا از انگلیس آمده اند و یا کسانی که در بهترین دانشگاههای آسیا درس خوانده اند، جلوترهستم." خب این کیفیت بود. ولی الان از این خبرها نیست.

زبان شناسی در دیگر کشورهای فارسی زبان یعنی افغانستان و تاجیکستان در چه سطحی است؟

درست نمی دانم. ولی فکر نمی کنم چیز مهمی در این مقوله وجود داشته باشد. افغانستان که آنقدر گرفتار وضع خودش است که گمان نمی کنم به زبان شناسی برسد. چیزی هم اگرباشد در حد فقه اللغه است. تاجیکستان خوشبختانه رابطه اش با فرهنگستان خوب است اما نمی دانم زبان شناسی در آن جا چه وضعی دارد. گمان نمی کنم چیز مهمی باشد.

نظریه های مهم زبان شناسی امروز کدام اند؟ آیا چامسکی را هنوز می توان از بزرگان زبان شناسی دانست؟

البته. امروز کلاً می توان زبان شناسان را به دو دسته تقسیم کرد: عده ای را فرمالیست ( Formalist ) یا صورت گرا می گویند. عدۀ دیگر را فانکشنالیست ( functionalist) یا کاربردگرا یا نقش گرا می نامند.

فرمالیست ها که چامسکی سردسته شان است به زبان به صورت یک **** منطقی نگاه می کنند، فارغ از جامعه و فردی که آن را به کار می برد؛ کم و بیش به صورت یک سیستم ریاضی.

فرمالیسم در زبان شناسی سابقۀ طولانی دارد. خیلی قدیمی تر از چامسکی است، منتها چامسکی آن را به حد افراط رساند. در واقع، منطق صوری را برد در زبان شناسی. نقش گرایان کسانی هستند که می گویند زبان بدون توجه به بافت اجتماعی که در آن به کار می رود بی معنی است. در واقع می گویند معنا را باید از بافت ( context ) استنباط کرد. سردستۀ این گروه در فرانسه آندره مارتینه و در انگلستان مایکل هالیدی است.

همان مایکل هالیدی که پیش او درس خواندید؟

بله، او هنوز خوشبختانه زنده است و امروز هم تراز چامسکی به حساب می آید. بد نیست در نظر داشته باشید که این مرزبندی به این روشنی هم که گفتم نیست. یعنی بین صورت گراها گاه تفاوت آنقدر زیاد است که از تفاوت بین صورت گراها و نقش گراها بیشتر است. این نکته در پیشگفتار کتاب من با عنوان "نگاهی تازه به دستور زبان" تشریح شده است.

به هر حال مکتب های زبان شناسی مهم این دو تا هستند ولی داخل این ها، شاخه هایی هستند که گاهی از تنۀ اصلی تنومندتر شده اند. بسیاری از شاگردان چامسکی امروز خودشان یلی هستند و برخی به کلی با حرف های چامسکی مخالفند و نظرات هالیدی که در زمان دانشجویی ما تحت الشعاع نظرات چامسکی بود الان دارد رو می آید. همین جا در ایران رساله های فوق لیسانس و دکتری ِچندی نوشته شده که متکی بر نظرات هالیدی است.

شما خودتان به کدام از این مکتب ها باور دارید؟

من نظرات چامسکی در زبان شناسی را نمی پسندم. البته در کتاب "نگاهی تازه به دستور زبان" یک فصل به چامسکی اختصاص داده ام ولی این به خاطر آن است که او و نظریاتش را معرفی کرده باشم. من بیشتر طرفدار نظریات هالیدی هستم چون معتقدم که بررسی زبان بدون توجه به بافت فرهنگی – اجتماعی زبان و بدون توجه به بافت کلامی که در آن به کار می رود، یعنی بررسی زبان به شیوۀ چامسکی، کاری عبث و بی معنی است.
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
پس از معرفي بيژن جلالي در فلورانس ايتاليا، فريدون مشيري در ونيز معرفي مي‌شود.

به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در شب شعري كه از طرف يك انجمن ادبي ايتاليايي در فلورانس برگزار شد، كامبيز تشيعي - مترجم ايراني مقيم ايتاليا - به معرفي بيژن جلالي پرداخت.

او درباره‌ي رمانتيسم در شعر بيژن جلالي و برخي از شعرهاي بدون تيتر اين شاعر سخن گفت.

اين مترجم همچنين قرار است در جلسه‌ي بعدي اين انجمن ادبي كه بيست‌ و نهم ژوئن (9 تير) برگزار مي‌شود، براي دوستداران شعر معاصر فارسي در ونيز ايتاليا درباره‌ي فريدون مشيري صحبت كند.

تشيعي در اين‌باره گفت: در ايتاليا، بيش‌تر شاعران كلاسيك ايراني مثل سعدي و فردوسي را مي‌شناسند و از شاعران معاصر ايران شناخت كمي دارند و از اين‌رو كم‌تر به صحبت درباره‌ي آن‌ها مي‌پردازند.

فروغ فرخزاد، احمد شاملو، نيما يوشيج و ناهيد كبيري، از جمله شاعراني هستند كه در نشست‌هاي پيشين اين انجمن معرفي شده‌اند.

لینک خبر
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
مارگارت آتوود نويسنده شصت و نه ساله كانادايي برنده بخش ادبي جايزه «پرنس آستورياس» اسپانيا شد. مارگارت آتوود در حالي اين جايزه را از آن خود كرد كه سي و دو نويسنده از بيست و چهار كشور جهان در ليست نهايي بخش ادبي جايزه «پرنس آستورياس» امسال بودند.
«مارگارت آتوود» طبق اعلام هيأت داوران بخش ادبي جايزه «پرنس آستورياس» برنده بخش ادبي اين جايزه شد.
100942087340.jpg

هيأت داوران اين جايزه «آتوود» را شايسته تقدير به خاطر «يك عمر تلاش بي‌همتاي ادبي» دانستند و او را «مدافع مقام زن و عدالت اجتماعي» توصيف كردند.
«مارگارت آتوود» در حالي اين جايزه را از آن خود كرد كه سي و دو نويسنده از بيست و چهار كشور جهان در ليست نهايي بخش ادبي جايزه «پرنس آستورياس» امسال بودند.
نام نويسندگاني همچون «هاروكي موراكامي» ژاپني، «آنتونيو تابوكي» ايتاليايي و «آدونيس» شاعر عرب در ميان ليست نهايي اين جايزه ديده مي‌شد.
بخش ادبي جايزه «پرنس آستورياس» كه توسط «بنياد آستورياس» در سال 1981 راه‌اندازي شده‌ است تا به حال به نويسندگاني چون «خوان رولفو»، «ماريو بارگاس يوسا»، «كارلوس فوئنتس»، «گونتر گراس»، «دوريس لسينگ»، «آرتور ميلر» و «پل آستر» جايزه داده است.

جایزه نقدي «پرنس آستورياس» طي مراسمي در ماه اكتبر توسط وليعهد اسپانيا به «مارگارت آتوود» اهدا مي‌شود.

منبع خبر سایت جام جم آنلاین
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
اليوت آسينوف، نويسنده آمريكايي در سن هشتاد و هشت سالگي درگذشت.

100942258194.jpg


اين نويسنده‌ آمريكايي بيشتر به خاطر نوشتن كتاب «هشت نفر اخراج شدند» معروف است. اين كتاب درباره جنجال‌هاي بيسبال سال 1963 آمريكاست.
به گزارش خبرگزاري فارس، با وجودي كه نوشته‌هاي «اليوت آسينوف» بيشتر در حوزه‌هاي ادبي است اما كتاب «هشت نفر اخراج شدند» با استفاده از حاشيه‌هاي جنجالي بيسبال آمريكا، مشكلات اين كشور را مطرح كرده است.
«آسينوف» در منهتن نيويورك به دنيا آمده است. وي در جواني از پدر خود دوزندگي ياد گرفت و چند وقتي زندگي خود را با فروش لباس‌هايي كه خود دوخته بود، مي‌گذراند. وي همچنين در جواني مدتي كاپيتان تيم بيسبال بوده و به همين ترتيب در نوشتن كتاب «هشت نفر اخراج شدند» از تجربيات خود بهره برده است.

وي ابتدا كار خود را در حرفه‌ نويسندگي با روزنامه‌نگاري شروع كرد و بعدها مدتي براي شبكه‌هاي تلويزيوني كار كرد. «آسينوف» اولين رمان خود را در سال 1955 منتشر كرد. اين رمان نيز درباره بازي بسيبال است و شخصيت‌هاي آن بازيكن‌هاي بازي‌اند. يكي ديگر از رمان‌هاي موفق اين نويسنده در عرصه نويسندگي «قضاوت نهايي» نام دارد.

مرگ «اليوت آسينوف» بازتاب زيادي را در رسانه‌هاي آمريكايي و انگليسي در پي‌داشت و روزنامه‌‌هاي «نيويوك تايمز» و «گاردين» مطالب جداگانه‌اي را درباره‌ اين نويسنده منتشر كردند.

لینک خبر
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
سرانجام فروشگاه شهر كتاب مركزي به شكل مسالمت‌آميز ميدان را براي فعاليت‌هاي اداري خالي كرد، اما كتاب‌ها تا پايان هفته به خانه‌هاي جديدشان اسباب‌كشي مي‌كنند.

خانه جديد ساختماني در خيابان شريعتي است كه شهرداري تحويل مسئولان شهر كتاب داده و كارش را هم شروع كرده است.

مهدي فيروزان، مديرعامل مؤسسه شهر كتاب درباره اين مكان جديد مي‌گويد: «با انتقال بخش اداري شعبه مركزي شهر كتاب از خيابان زرتشت به خيابان شريعتي، تا مهر امسال بزرگ‌ترين فروشگاه كتاب مؤسسه در مكان جديد افتتاح مي‌شود.»

اما بخش كودك و نوجوان اين فروشگاه، به ميدان هفت حوض خواهد رفت؛ همان بخشي كه ظاهرا بيش از همه به زرتشت علاقه‌مند بوده و بحث حكم قضائي و دادگاه را وارد ميدان كرده است و طبق معمول، توجه خبرنگارها را برانگيخته است.

مدير مالي_اداري شهر كتاب در اين باره مي‌گويد: «براساس توافقات انجام شده، فروشگاه هفت حوض را به همان مديريتي كه فروشگاه هنر و ادبيات و كودك و نوجوان را در اختيار داشت، با مدت طولاني تري واگذاركرديم ولي ايشان در موعدي كه بايد فروشگاه را تخليه مي‌كرد، اقدام نكرد، در نتيجه شهرداري به مرجع قضائي مراجعه و حكم مقتضي را دريافت كرد.»

به گفته سيدمحمدرضا امام‌پور باقي بخش‌ها به شكل مسالمت‌آميز تحويل شهرداري شده است تا محل مناسبي براي تمركز فعاليت‌هاي شهرداري در حوزه آ ي‌تي‌ باشد: «فروشگاه كتاب‌هاي خارجي نيز كه به ساختمان مركزي جديد واقع در خيابان شريعتي منتقل شده، داير است و كتاب‌هاي خود را به مشتريان و مخاطبان ارائه مي‌دهد.»

امام پور در گفت‌وگو با ايرنا درباره اين بخش اضاف مي‌كند: «تا امروز شهر كتاب فقط يك محل براي ارائه كتاب‌هاي خارجي داشته ولي اين احتمال وجود دارد كه در آينده به 2 شعبه افزايش يابد و بخشي از كتاب‌هاي خارجي به شعبه دوم يعني ساعي منتقل شود.»

احتمالا مراد امام‌پور از آينده، وقتي است كه تعميرات شهر كتاب ساعي تمام شود، زيرا اين ساختمان هم‌اكنون در دست تعمير است و احتمالا يك ماه ديگر آماده خواهد شد. براي كتاب‌هاي قرآني نيز قرار است مكان مناسب‌تري در نظر گرفته شود كه شكل آبرومندتري داشته باشد.

شهري براي كتابخواني

برخلاف شركت پخش كتاب ايران با نام اختصاري «پكا» كه نتوانست در حوزه توزيع كتاب به حيات خود ادامه دهد و عملا ورشكست شد، مؤسسه شهر كتاب توانسته است با حمايت شهرداري تهران براي گسترش كتابخواني و مدرن كردن سامانه توزيع كتاب، اقدامات مؤثري انجام دهد و جاي خود را نيز در بين مردم باز كند.

حالا شهر كتاب نياوران، شهر كتاب ميرداماد، شهر كتاب ميدان ونك، شهر كتاب شهرك غرب و شهر كتاب هفت حوض فروشگاه‌هاي فعالي دارند كه با افتتاح بزرگ‌ترين فروشگاه كتاب تهران در مكان جديد، تعداد فروشگاه‌هاي اين مؤسسه به 37 مي‌رسد.

تنها در فروشگاه كتاب و محصولات فرهنگي مركزي، نزديك به 900 ميليون تومان كتاب و كالاهاي مرتبط با 30هزار عنوان كتاب وجود دارد كه در مساحت 880 متر مربع عرضه مي‌شد.

حالا اگرچه شهرداري 5 سال زودتر از زماني كه انتظار مي‌رفت اين ساختمان را پس گرفته است، اما با تحويل ساختمان ديگري كه موقعيت و امكانات مناسب‌تري دارد، مي‌توان انتظار داشت كه مطابق وعده مديرعامل اين مؤسسه، تهران نيز مثل همه شهرهاي بزرگ دنيا، صاحب فروشگاهي وسيع و شهروندگونه، ويژه كتاب شود.

نشست‌ها ادامه دارد

شهر كتاب مركزي جلسات و نشست‌ها و كارگاه‌هاي ويژه‌اي نيز برگزار مي‌كند كه بعد از اين هم به كار خود ادامه مي‌دهد و نقل مكان فروشگاه، ربطي به اين جلسات ندارد.

از جمله همين روز دوشنبه كه قرار است ساعت ۱۷ جلسه نقد كتاب «بيوتن» رضا اميرخاني با حضور اميرعلي نجوميان، محمدرضا بايرامي و فرزان سجودي برگزار شود.

نشست‌هاي شهر كتاب مركزي از ۱۳ دي ۱۳۸۴ آغاز شده و تا حالا به‌صورت مستمر ادامه داشته است.
منبع سایت همشهری
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
نخستين دفتر يادداشت ويليام شکسپير که 10 سال پيش از کتابخانه دانشگاه «دورهام» به سرقت رفته بود، پيدا شد.

100943546743.jpg



به گزارش بي بي سي ، پليس انگليس پس از بازجويي از مردي 51 ساله که ادعا مي کرد يک تاجر بين المللي است، توانست نخستين دفتر يادداشت ويليام شکسپير را که 10 سال پيش به سرقت رفته بود، پيدا کند.

اين مرد در بازجويي هاي صورت گرفته اظهار داشت؛ اين کتاب را از يک حراجي در کوبا خريداري کرده است. اين اثر شامل نمايش‌نامه‌هاي شكسپير به ارزش تقريبي 30 ميليون دلار، متعلق به قرن 17 ميلادي است و يكي از هفت كتاب و دست‌نوشته‌هايي است كه در سال 1988 از كتابخانه‌ دانشگاه «دورهام» انگليس سرقت شدند.

تاکنون 750 نسخه از اين كتاب به چاپ رسيده و هم‌اكنون تنها 40 نسخه‌ شناخته‌شده از آن موجود است.

«بيل بريسون» رييس دانشگاه «دورهام» با استقبال از خبر پيدا شدن اين كتاب اعلام كرد:«اين كتاب مانند خود شكسپير يك ميراث ملي است و تصويري زيبا و نادر از ميراث ادبي ارزشمند بريتانيا ارايه مي‌كند».

اين كتاب تا زماني‌ كه به دانشگاه «دورهام» بازگردانده شود ، در کتابخانه «فولجر» آمريكا كه يكي از بزرگ‌ترين مراكز تحقيقاتي شكسپير در جهان است، نگهداري مي شود.

لینک خبر
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
دلسوزي گرگها" نوشته استف پني در جشنواره داستانهاي جنايي سال انگلستان به عنوان اثر برتر شناخته شد. اين جشنواره از 17 جولاي کار خود را در شهر هروگيت انگليس آغاز کرده و تا 20 جولاي ادامه خواهد داشت.

100944074008.jpg


در اين جشنواره که هر سال در انگلستان برگزار مي شود پرفروش ترين کتابهاي جنايي به نمايش گذاشته مي شود که با استقبال خوانندگان از سراسر جهان قرار مي گيرد. يکي از برنامه هاي جشنواره اعطاي جايزه به بهترين داستان جنايي سال است که امسال به "استف پني" نويسنده "دلسوزي گرگها" رسيده است.

20 داستان جنايي منتشر شده از سوي خوانندگان به عنوان نامزدهاي نهايي جايزه انتخاب شده که رمان "دلسوزي گرگها" با کسب بيشترين آرا از سوي خوانندگان کشورهاي انگليسي زبان به عنوان رمان جنايي سال انتخاب شد. اين داستان سال 2006 بنده جايزه کوستا شده بود.

لینک خبر
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
بابك شهاب مجموعه‌اي از شعرهاي بوريس پاسترناك - خالق «دكتر ژيواگو» - را به فارسي ترجمه مي‌كند.

Multimedia%5Cpics%5C1385%5C9%5CArt%5C46.jpg


به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به گفته‌ي مترجم، اين مجموعه شعرهاي جسته و گريخته اين شاعر و نويسنده‌ي روسي است كه از بنيان‌گذاران شعر نوين روسيه محسوب مي‌شود.

شهاب ترجمه‌ي اين مجموعه را به پايان رسانده؛ اما هنوز آن را به چاپ نسپرده است.

بوريس پاسترناك روز دهم فوريه‌ي 1890 در مسكو متولد شد. اولين كتاب شعرش در سال 1914 به چاپ رسيد. معروف‌ترين اثر پاسترناك كه همان رمان «دكتر ژيواگو» است، در سال 1917 منتشر و او يك سال پس از آن، برنده‌ي جايزه‌ي نوبل ادبيات شد.

اين نويسنده روز 30 مي 1960 بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت.

«دكتر ژيواگو»، «بر فراز حصارها»، «رهبري بي‌خطر»، «آثار برگزيده» و «اشعار منتخب»، از جمله آثار منتشرشده‌ي اين نويسنده‌ي روسي هستند.

لینک خبر
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
تورج نگهبان ترانه سرای بسیاری از تصنيف‌های مشهور ایرانی، روز چهارشنبه 20 اوت در بیمارستانی لس آنجلس درگذشت.
او که هنگام مرگ 76 سال داشت، مدتی بود که از بیماری ریوی و کیسه صفرا رنج می برد.

تورج نگهبان در کنار ترانه سراهایی چون بیژن ترقی، اسماعیل نواب صفا و رحيم معینی کرمانشاهی به نسلی تعلق داشت که آثارشان موج جدیدی در موسیقی و تصنیف ایرانی به راه انداخت.

این نسل آثاری خلق کرد که همراه با آهنگهای کسانی چون همایون خرم، علی تجویدی، مهدی خالدی و پرویز یاحقی، تبدیل به ماندگارترین تصنیفهای ایرانی در دهه های 30 و 40 خورشیدی شد.

ترانه بسیاری از این تصنيفها را که بهترين خوانندگان آن زمان اجرا کردند، تورج نگهبان سروده بود. از جمله اين خوانندگان می توان به دلکش، مرضیه، بنان، داریوش رفيعی، محمد نوری و پوران و در ميان نسل پس از آنها به هایده، مهستی داریوش، گوگوش و ستار اشاره کرد.

200808211440461.jpg

از راست تورج نگهبان، اکبر گلپایگانی (گلپا) و منوچهر همایون پور

تورج نگهبان در سال 1311 در اهواز به دنیا آمد و تحصیلات متوسطه را در خرمشهر و تحصیلات عالی خود را در رشته های ادبیات انگلیسی و حقوق در دانشگاه تهران به پایان برد.

آشنایی او با همایون خرم، نوازنده ویلن و آهنگساز پای او را به عرصه ترانه سرایی باز کرد.

تورج نگهبان از همکاران اصلی برنامه موسیقی گلها بود که از رادیو ايران پخش می شد. او پیش از انقلاب علاوه بر ترانه سرایی، معاون اداره مطبوعات رادیو و سپس سرپرست انتشارات سازمان صنایع دستی ایران نیز بود.

از ديگر فعالیتهای او در پیش از انقلاب می توان انتشار مجله دستاورد (در زمينه هنرهای دستی) و صدا ( در زمينه موسیقی) اشاره کرد.

او پس از انقلاب نیز کار ترانه سرایی را دنبال کرد، به طوريکه بر روی بسیاری از تصنيفهای ایرانی که در این سالها - چه در لس آنجلس و چه در ایران- ساخته شد، اشعار او شنیده می شود.

تورج نگهبان در سالهای گذشته که در لس آنجلس زندگی می کرد، اجرای چندين برنامه مرتبط با موسیقی را در تلویزیونهای فارسی زبان این شهر بر عهده داشت.

او بیش از 700 ترانه بر روی آهنگهای ایرانی سروده است.

منبع : BBC
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
تورج نگهبان ترانه سرای بسیاری از تصنيف‌های مشهور ایرانی، روز چهارشنبه 20 اوت در بیمارستانی لس آنجلس درگذشت.
او که هنگام مرگ 76 سال داشت، مدتی بود که از بیماری ریوی و کیسه صفرا رنج می برد.

روحش شاد!

خب من اینجا هم درخواست میکنم خبرهای این چنینی رو در این تاپیک بگذارید

پیشاپیش از همکاری همه دوستان تشکر میکنم
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
قديمي‌ترين جايزه‌ي ادبي بريتانيا به دو نويسنده‌ي نه چندان سرشناس تعلق گرفت.

Multimedia%5Cpics%5C1387%5C2%5CArt%5C241.jpg


جوايز يادبود "جيمز تيت بلك" با 89 سال قدمت، هرسال از سوي دانشگاه ادينبورگ اسكاتلند به بهترين اثر داستاني و شرح‌ حال كه در سال پيش از آن به چاپ رسيده باشد، اعطا مي‌شود.

امسال در بخش بهترين اثر داستاني، هيأت داوران جايزه‌ي 20هزار دلاري را به روزاليند بلبن براي كتاب «اسب‌هاي‌ ما در مصر» اعطا كرد. ديگر نامزدهاي اين بخش را «جاهاي پاي شيطان» نوشته‌ي جان برن‌سايد، «اصول‌گراي ناراضي» نوشته‌ي محسن حميد، «كشور دوردست» نوشته‌ي دانيل ماسون و «رهايي» نوشته‌ي جي. ويليامز تشكيل مي‌دادند.

بلبن در اين‌باره اعلام كرد: «تاريخچه‌ي اين جايزه بسيار شگفت‌انگيز‌، زندگي برندگان سال‌هاي گذشته‌ي آن، ‌بي‌نظير و روند انتخاب اثر، برتر كاملا آكادميك است. »

به گزارش بي‌بي‌سي، در بخش بهترين اثر شرح‌ حال، كتاب «پوگين و ساخت بريتانياي رمانتيك» جايزه‌ي اول را براي رزماري هيل به‌همراه آورد. وي 15 سال براي نگارش اين كتاب وقت صرف كرده است.

«كفش‌هاي سرگردانم را بدهيد؛ در جست‌وجوي بلايند ويلي مك‌تل» نوشته‌ي مايكل گري، «اديت وارتون» نوشته‌ي هرميون لي، «استالين جوان» نوشته‌ي سيمون سباگ مونتفيور و «جان استوارت ميل» نوشته‌ ريچارد ريوس، ديگر نامزدهاي اين بخش بودند.

جايزه‌ي يادبود جيمز تايت بلك كه در سال 1919 راه‌اندازي شده، تنها جايزه‌ي ادبي بريتانيا محسوب مي‌شود كه هيأت داوران آن را دانشجويان و فرهيختگان تشكيل مي‌دهند.

از برندگان سال‌هاي گذشته اين جايزه به كورمك مك‌كارتي، مارتين آميس، دي.اچ. لارنس، گراهام گرين و يان مك‌ايوان مي‌توان اشاره كرد.
لینک خبر
 

Scotopia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2008
نوشته‌ها
542
لایک‌ها
12
محل سکونت
ABBEY
رمان «معرکه» نوشته‌ي لويي فردينان سلين - نويسنده‌ي فرانسوي - با ترجمه‌ي سميه نوروزي منتشر شد.

Multimedia%5Cpics%5C1387%5C6%5CArt%5C14.jpg


به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، داستان رمان «معركه» در فضاي جنگ مي‌گذرد و قصه‌ي شبي در پادگان است که با معرفي سرباز به جوخه‌ي مربوطه آغاز مي‌شود و با طلوع خورشيد پايان مي‌يابد.

اين داستان نخستين‌بار در سال 1949، يعني زمان تبعيد سلين منتشر و سه سال بعد، پس از افزوده شدن قسمت‌هاي جديدي به انتهاي رمان، تجديد چاپ شد.

«سفر به انتهاي شب» و «مرگ قسطي» سلين پيش‌تر توسط فرهاد غبرايي و مهدي سحابي به فارسي ترجمه‌ شده‌اند.

لويي فردينان سلين متولد سال 1894 در پاريس بود و سال 1961 درگذشت.

سميه نوروزي رمان «معركه» را از فرانسه به فارسي برگردانده كه به تازگي از سوي نشر چشمه منتشر شده است.

از اين مترجم، پيش‌تر «مرد خسته»ي طاهربن جلون منتشر شده که نامزد بهترين ترجمه‌ي کتاب سال جمهوري اسلامي بوده است.

لینک خبر
 

English Lord

کاربر فعال سریال های تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
3,337
لایک‌ها
98
محل سکونت
NeverLand
کتاب جدید اورهان پاموک منتشر شد


20080831103718orhan-pamuk.jpg


کتاب جدید پاموک درباره عشق، ازدواج، خانواده و خوشبختی است
اثر جدید اورهان پاموک، نویسنده برنده جایزه نوبل ترکیه به نام "گنجینه معصومیت" منتشر شده است.
کتاب جدید پاموک این هفته به زبان ترکی منتشرشده و قرار است به سی زبان دیگر نیز ترجمه و چاپ شود. در دو روز اول، صد هزار نسخه از کتاب در ترکیه به فروش رفته است.

داستان درباره عشق میان یک مرد ثروتمند و دختری فقیر در استانبول است. داستان در سال های دهه هفتاد میلادی می گذرد و دو شخصیت اصلی آن بالای سی سال سن دارند. کتاب به مسایل حساسی چون تمایلات جنسی و بکارت در ترکیه اشاره می کند.

اورهان پاموک به روزنامه صباح گفته است که این لطیف ترین رمانی است که تا کنون نوشته است.

پاموک پنجاه و پنج ساله کتاب هایی چون "برف" و "سرخ نام من است" را نوشته است. "قلعه سفید" و "زندگی نو" پاموک به فارسی ترجمه شده اند اما به نظر می رسد سایر آثار او اجازه انتشار در ایران را نیافته اند.

پاموک چهره ای بحث برانگیز به شمار می رود و بارها از سوی قشرهای ملی گرای افراطی ترکیه تهدید به مرگ شده است. این تهدیدها به خاطر اظهارات پاموک درباره کردها و کشتار ارامنه در دوران عثمانی است.

از زمان قتل هرانت دینک، روزنامه نگار ارمنی، او تحت مراقبت ویژه نیروهای امنیتی قرار دارد. یکی از متهمان پرونده قتل دینک، هنگام انتقال به دادگاه، پاموک را تهدید کرد و به او هشدار داد که مراقب جان خود باشد.

نسخه آلمانی کتاب "گنجینه معصومیت" همزمان با نمایشگاه کتاب فرانکفورت منتشر می شود.


منبع: بی بی سی
 

English Lord

کاربر فعال سریال های تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
3,337
لایک‌ها
98
محل سکونت
NeverLand
كتاب شش دهه زندگي هنري كشاورز به‌زودي مي‌آيد

wh120-110.jpg



اين كتاب با نام «اكسير نقش» به همت اعظم ‌كيان‌افراز و ياسين محمدي مكتوب شده است و از سوي نشر افراز تا پايان ماه مبارك رمضان منتشر خواهد شد.


به گفته‌ي كيان‌افراز، «اكسير نقش» در سه فصل تئاتر، سينما و پايان‌نامه‌ي استاد محمدعلي كشاورز تنظيم شده، كه در بخش پاياني كتاب، پايان‌نامه‌ي مقطع كارشناسي او با موضوع تأثير متقابل هنرمند و جامعه بر هم آمده است. در بخش تئاتر نيز مؤلفان به زباني روايي با زاويه‌ي ديد سوم‌شخص، به روايت سال‌ها بازي و زندگي تئاتري ‌كشاورز پرداخته و سرانجام در بخش سينمايي، گفت‌وگويي مفصل از سوي مؤلفان كتاب با اين هنرمند انجام شده است. فيلم‌شناسي وي نيز در كتاب درج شده است.


انتشار آلبومي از عكس‌هاي كشاورز در اين كتاب و ارائه‌ي ‌برخي سندها، از ديگر فصل‌هاي كتاب است.


«اكسير عشق» كه در مجموعه‌اي با عنوان «تئاتر ايران در گذر زمان» منتشر مي‌شود، شماره‌ي چهارم اين مجموعه را به خود اختصاص داده، كه پيش‌تر در اين مجموعه، زندگي هنري عزت‌الله انتظامي مكتوب شده و همچنين دو عنوان كتاب به تاريخ تئاتر ايران از سال‌هاي دهه‌ي 40 به اين طرف اختصاص يافته است.
 
بالا