تقديم به ....
روزهاي بي كسي
بسیار خسته ام از دست نامردیها
از دست تمام باید ها و نباید ها
از دست هر بودی که نبود
و هر نبودی که بود
و من هیچگاه ندیدم
نیافتم
نمی دانم چه باید کرد
با بود و نبود
با هست و نیست
بگذار تا در انتهای همه چیز
بنویسیم
و بخوانیم
ای همه بودنت قلب من
و
ای همه ماندنت زندگیم
زندگی کردن من
با تو و با قلبت
آن بهشت جاودانی است
پس بمان
و به من از نقطه آغاز بیاموز
درس عشق
و درس مهر و مهربانی را
تا بدانیم و بیاموزیم
واژه ای بر تر از هر هنری
واژه عشق
واژه ای رنگ وفا