mbf
Registered User
- تاریخ عضویت
- 31 مارس 2005
- نوشتهها
- 992
- لایکها
- 7
مثل این است ، در این خانه تار،
هر چه ، با من سر کین است و عناد:
از کلاغی که بخواند بر بام
تا چراغی که بلرزاند باد.
عجب؟
عزیزم یه کم مطالعه بد نیست ، اینا رو کی بهتون گفته؟
بله در دنیا فقط ما ایرانیها موسیقی و فرهنگ داشتیم و برقیه دنیا بقول اون تاپیک سوسمار خور بودن؟!!!!!!!!!!!!!!!
عزیز من فقط برای اطلاع شما به اندازه نوک انگشت بروید و درباره موسیقی اسپانیا و دستگاههای سازی و آوازی اون تحقیق کنید حالا مابقی دنیا پیش کش.
اون اهل پژوهشی هم که شما می فرمایید فکر کنم فقط افتخارشان همین است که به غیر از موسیقی ایرانی هیچ چیز دیگری نشنیده اند تازه اگر با دید مطربی قسمتی از همین موسیقی را حذف نکرده باشند!
برای بار چندم این را می گویم ولی اینبار از زبان شاملو
آمد ز قلعه پیری سپید موی
پرسید حال و گفتم.
در من نهاد چشم
گفت:
" این طلسم کهنه کلیدش به مشت تست ،
با کس مپیچ بیهده ، آیینه ای بجوی!"
یه آیینه گیر آوردی خودتو توش ببین بعد برای ما تعریف کن چی دیدی؟؟
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب ، در هر نقب چندین حجره ، در هر حجره چندین مرد در زنجیر ...
از این زنجیریان ، یک تن ، زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه ئی کشته است.
از این مردان ، یکی ، در ظهر تابستان سوزان ، نان فرزندان خود را ، بر سر برزن ، به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته است.
از اینان ، چند کس در خلوت یک روز باران ریز بر راه رباخواری نشسته اند
کسانی در سکوت کوچه از دیوار کوتاهی به روی بام جسته اند
کسانی نیم شب ، در گورهای تازه ، دندان طلای مردگان را می شکستند.
من اما هیچ کس را در شبی تاریک و توفانی
نکشته ام
من اما راه بر مرد رباخواری
نبسته ام
من اما نیمه های شب
ز بامی بر سر بامی نجسته ام.
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب و در هر نقب چندین حجره ، در هر حجره چندین مرد در زنجیر ...
از این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست می دارند.
در این زنجیریان هستند مردانی که در رویای شان هر شب زنی در وحشت مرگ از جگر بر می کشد فریاد.
من اما ، در زنان چیزی نمی یابم - گر آن همزاد را روزی نیابم ناگهان ، خاموش -
من اما ، در دل کهسار رویاهای خود ، جز انعکاس سرد آهنگ صبور این علف های بیابانی که می رویند و می پوسند و می خشکند و می ریزند ، با چیزی ندارم گوش.
مرا گر خود نبود این بند ، شاید بامدادی ، همچو یادی دور و لغزان ، می گذشتم از تراز خاک سرد پست ...
جرم این است!
جرم این ست!
بهروز جان توجه کردی؟
چند وقته مد شده یه سری آدم برای اینکه بگن منم هستم راه افتادن و از این و اون بد گویی می کن عجب رسمی شده.
ای کاش کمی مطالعه همراهش بود که آدم دلش نمی سوخت
خدا گواهه داره از خودم بدم میاد
توی یکی از تاپیکا عکس چند تا عرب رو که دارن با سوسمار غذا درست می کنن رو گذاشتن و با این دید همه جماعت عرب رو سوسمار خور معرفی می کنن کجان ببینند که فلسفه در دنیای عرب چه ها که نکرده !!!!!!!!!( حالا کاری به امام پیغمبر ندارم خود اعراب منظورم هست)
فقط به خاطر اینکه هیتلر چنین کرد تمام آلمانی ها حالا جنایت کارن !!!!!!!!!!!
برای اینکه یه نفر توی یه شهری کار اشتباهی کرد دیگه همه مردم اون شهر با اون دید سنجیده می شن !!!!!!!
اگر یه دولت مرد آمریکایی این حرف رو می زنه پس کلا آمریکا استکباره !!!!!!!!!
اگر من امروز دونسته یا ندونسته یه چیزی بگم یا کاری بکنم پس دیگه به من امیدی نیست چون ذاتم خرابه !!!!!!!!
چقدر خودمونو راحت کردیم
دنیا دنیای سرعته ، سرعت در تصمیم گیری ؟!!!!!!!!!!
شاید دیگه توی این جور تاپیکها چیزی ننویسم چون شاملو و امثال اون نه با حرف من ارزششون کم می شه نه من می تونم چیزی به بزرگی اون بیافزایم
نه می تونم کسی رو که تمام زندگیش بهش این افکار رو تلقین کردن عوض بکنم نه هیچ چیز دیگه
پس بهتر می بینم برم مطالعه خودم رو بیشتر کنم تا روزی به عقوبت نادانی دچار نشم
فقط آخرین حرفم اینه که
من شاملو رو فقط به خاطر اینکه شاعر بزرگی بود دوست ندارم
در خطوطی از شاملو و دیگر شاعران و بزرگان چیزهایی کشف کرده ام و دیده ام که به بلندای فکرشان احسنت گفته ام
و می دانم که چقدر از زمانه خود فراتر می اندیشیداند
فقط بروید و بدانید که در چه دنیایی زندگی می کنید از کجا آمده و یا اصلا آمده اید که بخواهید بروید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اون قسمتها رو هم که گفتم می خواستم بنویسم ولی نمی نویسم تا هر کس برایش اهمیت دارد برود بخواند و اگر فهمید اونوقت ...
هر چه ، با من سر کین است و عناد:
از کلاغی که بخواند بر بام
تا چراغی که بلرزاند باد.
همانگونه كه اهل پژوهش ميدانند موسيقي سنتي ايراني هفت دستگاه دارد كه تنها دوتاي آنرا در همهء جهان غرب ميتوان يافت. يعني گام ماژور و گام مينور غربيان، دو دستگاه ايراني است و بقيهء دستگاههاي ايراني را آنان ندارند!
عجب؟
عزیزم یه کم مطالعه بد نیست ، اینا رو کی بهتون گفته؟
بله در دنیا فقط ما ایرانیها موسیقی و فرهنگ داشتیم و برقیه دنیا بقول اون تاپیک سوسمار خور بودن؟!!!!!!!!!!!!!!!
عزیز من فقط برای اطلاع شما به اندازه نوک انگشت بروید و درباره موسیقی اسپانیا و دستگاههای سازی و آوازی اون تحقیق کنید حالا مابقی دنیا پیش کش.
اون اهل پژوهشی هم که شما می فرمایید فکر کنم فقط افتخارشان همین است که به غیر از موسیقی ایرانی هیچ چیز دیگری نشنیده اند تازه اگر با دید مطربی قسمتی از همین موسیقی را حذف نکرده باشند!
برای بار چندم این را می گویم ولی اینبار از زبان شاملو
آمد ز قلعه پیری سپید موی
پرسید حال و گفتم.
در من نهاد چشم
گفت:
" این طلسم کهنه کلیدش به مشت تست ،
با کس مپیچ بیهده ، آیینه ای بجوی!"
یه آیینه گیر آوردی خودتو توش ببین بعد برای ما تعریف کن چی دیدی؟؟
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب ، در هر نقب چندین حجره ، در هر حجره چندین مرد در زنجیر ...
از این زنجیریان ، یک تن ، زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه ئی کشته است.
از این مردان ، یکی ، در ظهر تابستان سوزان ، نان فرزندان خود را ، بر سر برزن ، به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته است.
از اینان ، چند کس در خلوت یک روز باران ریز بر راه رباخواری نشسته اند
کسانی در سکوت کوچه از دیوار کوتاهی به روی بام جسته اند
کسانی نیم شب ، در گورهای تازه ، دندان طلای مردگان را می شکستند.
من اما هیچ کس را در شبی تاریک و توفانی
نکشته ام
من اما راه بر مرد رباخواری
نبسته ام
من اما نیمه های شب
ز بامی بر سر بامی نجسته ام.
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب و در هر نقب چندین حجره ، در هر حجره چندین مرد در زنجیر ...
از این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست می دارند.
در این زنجیریان هستند مردانی که در رویای شان هر شب زنی در وحشت مرگ از جگر بر می کشد فریاد.
من اما ، در زنان چیزی نمی یابم - گر آن همزاد را روزی نیابم ناگهان ، خاموش -
من اما ، در دل کهسار رویاهای خود ، جز انعکاس سرد آهنگ صبور این علف های بیابانی که می رویند و می پوسند و می خشکند و می ریزند ، با چیزی ندارم گوش.
مرا گر خود نبود این بند ، شاید بامدادی ، همچو یادی دور و لغزان ، می گذشتم از تراز خاک سرد پست ...
جرم این است!
جرم این ست!
بهروز جان توجه کردی؟
چند وقته مد شده یه سری آدم برای اینکه بگن منم هستم راه افتادن و از این و اون بد گویی می کن عجب رسمی شده.
ای کاش کمی مطالعه همراهش بود که آدم دلش نمی سوخت
خدا گواهه داره از خودم بدم میاد
توی یکی از تاپیکا عکس چند تا عرب رو که دارن با سوسمار غذا درست می کنن رو گذاشتن و با این دید همه جماعت عرب رو سوسمار خور معرفی می کنن کجان ببینند که فلسفه در دنیای عرب چه ها که نکرده !!!!!!!!!( حالا کاری به امام پیغمبر ندارم خود اعراب منظورم هست)
فقط به خاطر اینکه هیتلر چنین کرد تمام آلمانی ها حالا جنایت کارن !!!!!!!!!!!
برای اینکه یه نفر توی یه شهری کار اشتباهی کرد دیگه همه مردم اون شهر با اون دید سنجیده می شن !!!!!!!
اگر یه دولت مرد آمریکایی این حرف رو می زنه پس کلا آمریکا استکباره !!!!!!!!!
اگر من امروز دونسته یا ندونسته یه چیزی بگم یا کاری بکنم پس دیگه به من امیدی نیست چون ذاتم خرابه !!!!!!!!
چقدر خودمونو راحت کردیم
دنیا دنیای سرعته ، سرعت در تصمیم گیری ؟!!!!!!!!!!
شاید دیگه توی این جور تاپیکها چیزی ننویسم چون شاملو و امثال اون نه با حرف من ارزششون کم می شه نه من می تونم چیزی به بزرگی اون بیافزایم
نه می تونم کسی رو که تمام زندگیش بهش این افکار رو تلقین کردن عوض بکنم نه هیچ چیز دیگه
پس بهتر می بینم برم مطالعه خودم رو بیشتر کنم تا روزی به عقوبت نادانی دچار نشم
فقط آخرین حرفم اینه که
من شاملو رو فقط به خاطر اینکه شاعر بزرگی بود دوست ندارم
در خطوطی از شاملو و دیگر شاعران و بزرگان چیزهایی کشف کرده ام و دیده ام که به بلندای فکرشان احسنت گفته ام
و می دانم که چقدر از زمانه خود فراتر می اندیشیداند
فقط بروید و بدانید که در چه دنیایی زندگی می کنید از کجا آمده و یا اصلا آمده اید که بخواهید بروید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اون قسمتها رو هم که گفتم می خواستم بنویسم ولی نمی نویسم تا هر کس برایش اهمیت دارد برود بخواند و اگر فهمید اونوقت ...