• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

همه چيز در مورد احمد شاملو

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
حافظ موسوى
سرود بامداد
پيشكش به خانم آيدا شاملو




*****************************************

و بامداد است و
بامداد ِ پنجشنبه ششم مرداد ماه ِ يكهزار و سيصد و هفتاد و نه
ساعت: هشت و سى و پنج دقيقه
پسرم!
اين بامداد
و اين بامداد را به خاطر بسپار!
اينجا دور راهى ِ قلهك
ماشين ها ايستاده اند
تا كلمات عبور كنند
پسرم!
امروز را به خاطر بسپار!

كه گفته است كه اينجا استوارى زمين نيست؟!
پس اين غول ِ زيبا اينجا چه مى كند؟!
راه باز كنيد!
خانم ها! آقايان!
لطفاَ راه باز كنيد!
مردى كه اكنون غرق در زلالى ِ خويش است
مى خواهد موهاى سفيدش را
در اين همه آيينه بنگرد
و شانه كند
و آن گوشه
دَم گل فروشى ِ ساعت ِ هشت و چهل و پنج دقيقه ى بامداد
بانوى باغ آينه را بگذاريد
مى خواهد لبخندش را
در اين همه آيينه بنگرد.
پسرم!
دوربين اَت را روى همين لحظه فيكس كن
اكنون كه آيدا در آينه مى خندد.
اينجا ... دو راهى ِ قلهك ...
نه! اينجا محل وقوع يك شعر است
و پنج دقيقه ى ديگر
اينجا، بر آستان ِ اين در ِ بى كوبه
مردى ظهور خواهد كرد
كه قامتش در اين " در آستانه" نمى گنجد
مردى بزرگ
كه اكنون
فروتنانه
فرود
مى آيد.
اما
ما در كدام سوى ِ آستانه ايستاده ايم اكنون؟
اينجا آن سوى آستانه است؟!
و ما هزار هزار ...؟!
پس او كه گفته بود
آنجا تو را كسى به انتظار نخواهد بود ...

نه! آقا بامداد!
لطفاً به اين سوى ِ آستانه قدم بگذاريد
اين بامداد
بامداد ديگرى ست
كه تا پنج دقيقه ى ديگر
آغاز مى شود.


" انسان
دشوارى ِ وظيفه است"
اين را هم به خاطر بسپار!
انسان انسان انسان
مردى كه هفتاد و پنج سال
همين پنج حرف را سرود
و پنج دقيقه پنج دقيقه ى ديگر صبر كنيد!
همين پنج حرف
در همين دو راهى ِ قلهك
او را
خواهد سرود
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
گویا فیلمی درباره شاملو وجود داره
این فیلم رو کی ساخته ؟
تکثیر اون آزاده ؟
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
به نقل از ashena55 :
گویا فیلمی درباره شاملو وجود داره
این فیلم رو کی ساخته ؟
تکثیر اون آزاده ؟
بله دوست عزيز

فيلمي ساخته شده است در مورد آقاي شاملو به نام " شاعر آزادي " كه به همت آقاي ناصر حريري ساخته شده است . در مورد تكثير آن چون در ايران قانون كپي رايت وجود ندارد در بازار سي دي آن هست آن هم به قيمت 500 تومان . همه جا هم هست . اما فيلم خوبي است . خيلي جالب درست شده است .
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
شنیدم شاملو تو فیلم حرف هایی زده که اصولا در ایران قابل پخش نیست ! درسته؟
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
رلستش را بخواهيد به نظر من چنين موردي نرسيد . البته به صورت زسمي هنوز پخش نشده است و همه جا بصورت كپي است . اما باز هم در نظر من چنين موردي در فيلم نيست .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
نگراني هاي شاعر
 

فایل های ضمیمه

  • Negariye Shaer.pdf
    281.2 KB · نمایش ها: 23

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
مقدمه حافظ - نسخه قابل چاپ
 

فایل های ضمیمه

  • Moghadameye Hafez.pdf
    322.1 KB · نمایش ها: 15

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
قضيه سخنراني احمد شاملو در دانشگاه بركلي - نسخه قابل چاپ
 

فایل های ضمیمه

  • ???? ??? ???? ???? ????? ?? ?????.doc
    115.5 KB · نمایش ها: 11

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
جهان بيني حافظ - نسخه قابل چاپ
 

فایل های ضمیمه

  • ????? ? ???? ????.doc
    146.5 KB · نمایش ها: 9

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
سخنرانی احمد شاملو به هنگام دریافت جایزه ی فروغ





اگر این جایزه برای خاطر آن به من داده شده است که با من تعارف کرده باشند، مسئله مسئله دیگری است. من هم تعارفات و احترامات خود را متقابلا" به هیئت داوران جایزه فروغ فرخزاد که مرا شایسته دریافت آن شناخته اند تقدیم می کنم و تمام.

اما اگر انگیزه ی این لطف، حرف ها و سخن هایی بوده است که در شعر و نوشته من مطرح می شود، پس اهدای این جایزه به من به مثابه تایید نقطه نظر های من است و جای آن است که به عنوان تشکر از داوران و بانی این جایزه در این فرصت به نقطه نظر های خود نگاهی بکنم. چرا که اهداء این جایزه در سال گذشته به زنده یاد آل احمد و امسال به من، این اجازه ی ضمنی را می دهد که نقطه نظر های مشترک آل احمد بزرگوار و من بی مقدار به مثابه خط مشی این جایزه و هیدت داوران آن مورد عنایت قرار گیرد.



آل احمد آزادی را فضیلت انسان می شمرد، و من نیز :



هرگز از مرگ نهراسیده ام

اگرچه دستانش از ابتدال شکننده تر بود

هراس من

باری

همه از مردن در سرزمینی است

که مزد گورکن

از آزادی آدمی

افزوون تر باشد.

جستن

یافتن

و آن گاه

به اختیار

برگزیدن

و از خویشتن خویش

باروئی پی افکندن

اگر مرگ را از این همه ارزش افزون تر باشد

حاشا حاشا

که هرگز ار مرگ

هراسیده اشم!



زنده یاد آل احمد، برای هنر به رسالتی انسانی معتقد بود، و من نیز. به اعتقاد آن نویسنده ی بزرگ و این شاعر ناچیز، هنرمند والاجاه جنت مکانی نیست به دور از دسترس مردم، بی نیاز از مردم و متنفر از مردم، که عندالاقتضا حق داشته باشد مردم را دست بیاندارد، ریشخندشان کند و هر چه دل تنگش می خواهد، فارغ از هر گونه بازخواستی بگوید.



امروز شعر حربه خلق است

زیرا که شاعران

خود شاخه ای ز جنگل خلقتند

نه یاسمین و سنبل گلخانه ی فلان...

بیگانه نیست شاعر امروز

با درد های مشترک خلق

او با دهان مردم لبخند می زند

درد و امید مردم را

با استخوان خویش

پیوند می زند.





در این دنیای واویلایی که از هر سوی کره خاک فریاد و فغان و ناله درد به آسمان بلند است، اما در برابر آثار هنری هر چه بی هدف تر و بی معنی تر باشد قیمت های افسانه ای تری پرداخت می شود، در زمانی که می بینیم میلیون ها تومان صرف آن می شود که آثار منحط و توهین آمیزی همچون تئاتر بی ریشه و فاقد اصالت محتوای فلان شارلاتان غربی به عنوان یک نمونه ی هنر اصیل به مردم ارائه شود، اهدای صمیمانه جایزه ای به یک شاعر ناچیز تنها به دلیل آن که برای هنر به رسالتی انسانی معتقد است، امری است که در برابر آن سر تعظیم فرود می آورم و دریافت چنین جایزه ای را اسباب افتخار و سربلندی خود می شناسم.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
Wallpaper Of Shamloo
 

فایل های ضمیمه

  • p845.jpg
    p845.jpg
    39.3 KB · نمایش ها: 35

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
Another Wallpaper Of Shamloo
 

فایل های ضمیمه

  • p846.jpg
    p846.jpg
    42.1 KB · نمایش ها: 36

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
پريا - نسخه قابل چاپ
 

فایل های ضمیمه

  • paria.pdf
    822 بایت · نمایش ها: 25

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
توهين‌ دو ( مثلا ) شاعر كوچك‌ غيرملي‌ به‌ شاعر بزرگ‌ ملي‌ ايران





«... البته‌ درباره‌ احمد رضا احمدي‌ قبلاً برايتان‌ نوشته‌ بودم‌ اما با تعجب‌ شعري‌ از وي‌ را در «پيام‌ زن‌» شماره‌ ۶۲ ديدم‌ آنهم‌ با خط‌ جلي‌! اكنون‌ اجازه‌ بدهيد براي‌ شناخت‌ بيشتر از اين‌ آقا و نيز محمود كيانوش‌ شاعر، نويسنده‌ و مترجم‌ مشهور، نقل‌ قول‌هايي‌ از آن‌ دو را بياورم‌ كه‌ به‌ ترتيب‌ از سايت‌ «مانيها» و سايت‌ فارسي‌ بي‌بي‌سي‌ (۲۸ جنوري‌ ۲۰۰۵) گرفته‌ام‌. آقاي‌ احمد رضا احمدي‌ در سخنراني‌هاي‌ مورد قبول‌ رژيم‌ ايران‌ و آقاي‌ كيانوش‌ از وراي‌ بي‌بي‌سي‌ يعني‌ همان‌ راديويي‌ به‌ بزرگترين‌ شاعر زبان‌ فارسي‌ و شاعر ملي‌ ايران‌ به‌ شيوه‌اي‌ سخيف‌ مي‌تازد كه‌ شاملو خود «سياست‌ بازي‌» آن‌ را افشا و ادعاي‌ «بيطرفي‌»اش‌ در قبال‌ رژيم‌ شاه‌ را دروغ‌ ثابت‌ نموده‌ است‌. از ادعانامه‌ي‌ احمد شاملو عليه‌ بي‌بي‌سي‌ فقط‌ بخش‌هايي‌ را نقل‌ كرده‌ام‌ ولي‌ خوانندگان‌ مي‌توانند متن‌ كامل‌ اين‌ نامه‌ تاريخي‌ و پر نكته‌ را در كتاب‌ «احمد شاملو شاعر شبانه‌ها و عاشقانه‌ها» (انتشارات‌ هيرمند) بخوانند. كاش‌ بتوانيد متن‌ كامل‌ آن‌ را بياوريد. شاملو در نامه‌ اشاره‌ دارد كه‌ وقتي‌ در كشورش‌ خون‌ جاريست‌، سخن‌ گفتن‌ از كارهاي‌ ادبي‌اش‌ و بحث‌ روي‌ شعر و شاعري‌ را مسخره‌ مي‌داند درست‌ خلاف‌ انجمني‌هاي‌ ما كه‌ هر قدر خون‌ و خيانت‌ و تبهكاري‌ و تباهي‌ در افغانستان‌ بيداد كند آنان‌ را غمي‌ نيست‌ و با آب‌ و تاب‌ و بيشرافتي‌ تمام‌ درباره‌ كايناتِ شعر و نثر افاده‌ مي‌فروشند. و هيچكدام‌ از آنان‌ را به‌ مصداق‌ گفته‌ شما داراي‌ آن‌ شخصيت‌ و وقاري‌ نمي‌بينيم‌ كه‌ اگر بي‌بي‌سي‌ يا هر رسانه‌ معروف‌ جهاني‌ ديگر حتي‌ شخص‌ خود شان‌ را تلك‌ و ترازو كند، به‌ دفاع‌ و رفع‌ توهين‌ از خود برخيزند چه‌ رسد به‌ دفاع‌ و رفع‌ توهين‌ از مردم‌ افغانستان‌.

... فكر مي‌كنم‌ در باره‌ شعر و ديگر آثار و ترجمه‌هاي‌ شاملو زماني‌ كه‌ هنوز «چراغش‌ در خانه‌اش‌ ايران‌ روشن‌ بود» آنقدر كتاب‌ و مقاله‌ نوشته‌ شده‌ است‌ كه‌ با هيچ‌ شاعر معاصر اين‌ كشور قابل‌ مقايسه‌ نيست‌. احمدي‌ و كيانوش‌ چرا در وقت‌ زندگي‌ شاملو جرئت‌ نكردند اين‌ حرف‌ها را بر زبان‌ بياورند؟ هنگامي‌ كه‌ دردم‌ را با دوستي‌ ايراني‌ در ميان‌ نهادم‌، او مسئله‌ را بي‌ارزش‌ خوانده‌ گفت‌: «دوست‌ عزيزم‌، شاملو مقامي‌ همچون‌ حافظ‌ پيش‌ مردم‌ ما دارد. آناني‌ كه‌ عليه‌ او مي‌گويند افراد حقيري‌ اند كه‌ خود شان‌ و شعر شان‌ را زير سايه‌ سنگين‌ و عظيم‌ شاملو گم‌ شده‌ مي‌بينند و بنابرين‌ گاهگاهي‌ زور مي‌زنند و آوازي‌ بر ضد شاعر ملي‌ و مبارز ما سر مي‌دهند تا مگر موجوديت‌ خود را مطرح‌ سازند. مگر خودت‌ به‌ درستي‌ نمي‌گويي‌ كه‌ لق‌ لق‌ ارتجاعي‌ واصف‌ و رهنورد و پيروان‌ آنان‌ درياي‌ شعر و ادب‌ آزاديخواهانه‌ افغانستان‌ را مردار نخواهد توانست‌؟ پس‌ اين‌ رضااحمدي‌ و كيانوش‌ها كي‌ باشند كه‌ با حرف‌هاي‌ رژيم‌ پسند شان‌ سيماي‌ تابناك‌ شاملو را غبارآلود بتوانند؟»

يادم‌ رفت‌ بگويم‌ كه‌ از احمد رضا احمدي‌ هم‌ جمله‌هايي‌ در «احمد شاملو شاعر شبانه‌ها و عاشقانه‌ها» ذكر شده‌ است‌ كه‌ به‌ روشني‌ نشان‌ مي‌دهد او جاوداني‌ترين‌ و پر قدرت‌ترين‌ وجه‌ شاملو يعني‌ شاعر بودنش‌ را با چه‌ بيشرمي‌اي‌ دست‌ كم‌ گرفته‌ است‌. از محمود كيانوش‌ شعري‌ براي‌ شاملو در كتاب‌ گنجانده‌ شده‌ كه‌ اگر به‌ جاي‌ مولفان‌ مي‌بودم‌ آن‌ را دوباره‌ به‌ صاحبش‌ مي‌فرستادم‌. به‌ هر حال‌ من‌ حرف‌هاي‌ مربوط‌ احمد رضا احمدي‌ و محمود كيانوش‌ و همچنين‌ بخش‌هايي‌ از ادعانامه‌ي‌ شاملو عليه‌ بي‌بي‌سي‌ به‌ اضافه‌ نقل‌قول‌هايي‌ از ديگران‌ درباره‌ شاعر آزادي‌ و عدالت‌ را يادداشت‌ كرده‌ام‌ كه‌ به‌ هر ترتيبي‌ مناسب‌ ديديد از آنها استفاده‌ كنيد. اميدوارم‌ خوانندگان‌ «پيام‌ زن‌» با ديدن‌ اين‌ گفته‌ها عليه‌ نامدارترين‌ هنرمندان‌، بهتر به‌ عمق‌ هرزه‌درايي‌ دو شاعر پي‌ برند.

در ضمن‌ خوشحال‌ مي‌شوم‌ نسخه‌اي‌ از «احمد شاملو شاعر شبانه‌ها و عاشقانه‌ها» را براي‌ تان‌ بفرستم‌ چرا كه‌ مجموعه‌ بسيار ارزنده‌ايست‌ از نوشته‌هاي‌ تعدادي‌ از بزرگان‌ ادبيات‌ و هنر ايران‌ درباره‌ شاعر ملي‌ ايران‌.»

رضا احمدي‌ درباره‌ احمد شاملو:

«شاملو شاعري‌ بود كه‌ ۶ ماه‌ خواب‌ و ۶ ماه‌ بيدار و وقتي‌ از خواب‌ بلند مي‌شد براي‌ جلب‌ توجه‌ حرف‌هاي‌ عجيبي‌ مي‌زد.»

محمود كيانوش‌ درباره‌ احمد شاملو:

«شعرش‌ (شعر شاملو) از خودش‌ جدا بود. از سال‌ ۳۸ ديگر خود شاملو هم‌ احساس‌ كرد كه‌ فاصله‌هايي‌ وجود دارد. براي‌ آنكه‌ شاملو آدم‌ بسيار با ذوقي‌ بود ولي‌ آدم‌ باسوادي‌ نبود. وقتي‌ مي‌ديد يك‌ دوستش‌ نظر مستقلي‌ دارد و به‌ كم‌مايگي‌ او پي‌ برده‌ است‌، از او فاصله‌ مي‌گرفت‌. در اين‌ باره‌ داستان‌ها دارم‌ كه‌ در اين‌ گفتگو جا و مجالش‌ نيست‌. در ساختن‌ خيلي‌ از شعرهايش‌ هم‌ بيش‌ از حد الهام‌ از ديگران‌ بهره‌ مي‌گرفت‌. مثلاً وقتي‌ كسي‌ ترجمه‌ فرانسوي‌ يك‌ مجموعه‌ شعر انگليسي‌ را برايش‌ مي‌آورد، اين‌ شعرها را مي‌خواند، و آنوقت‌ يك‌ روز صبح‌ به‌ من‌ مي‌گفت‌: "كيا جان‌، بيا ببين‌، ديشب‌ من‌ هفت‌ تا شعر گفتم‌." واقعاً آدم‌ با ذوقي‌ بود. يك‌ مصراع‌ از شعر الوار كافي‌ بود كه‌ براي‌ يك‌ شعر كامل‌ او الهام‌بخش‌ باشد. بعدها من‌ گاهي‌ به‌ شوخي‌ به‌ بعضي‌ از رفقا مي‌گفتم‌ من‌ اينها را بهشان‌ مي‌گويم‌ شعرهاي‌ پشمكي‌. مي‌گفتند چرا پشمكي‌؟ مي‌گفتم‌ براي‌ اينكه‌ هر كدام‌ از آنها يك‌ حبه‌ قند است‌ كه‌ آن‌ را توي‌ ماشين‌ مخصوصي‌ انداخته‌ اند، به‌ صورت‌ يك‌ پشمك‌ بزرگ‌ درآورده‌ اند، ولي‌ وقتي‌ در دهان‌ بگذاريد، باز همان‌ يك‌ حبه‌ قند مي‌شود. يعني‌ همان‌ جمله‌ يا مصراعي‌ كه‌ شاملو از آن‌ الهام‌ گرفته‌ بود.»
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
شاملو: "حضور قاطع اعجاز"

جواد اسدیان

ایـن مـقالـه، بـرای کتاب یادبـود احمد شامـلو که در سوئـد منتشر شـد، نوشته شده است و در هـمان سال در گذشتِ روانشاد احمد شاملو نیز چاپ شد. اینک، با نشر پیرایش شده مـقاله ، یاد ایـن بزرگمرد شعر و پایداری را گرامی می دارم.

وحدت مفاهیم ناسازگار در شعر

هستهء مرکزی احساس و اندیشهء شاملو در شعر و زندگی، نقد و اعتراض راستین و پیوستهء او به حالا و اکنونیتِ پیرامون و مناسبات اجتماعی ست که سایهء شوم خود را همه جا گسترده است.

اگر چه نمودِ شعر شاملو پرخاشگرانه ست و با امور موذی سرِ ستیز دارد، اما مایه و اندرونهء شعرش همیشه با عشق و امید همراه است؛ این دو ویژگی اساسی، یعنی وحدتِ مفاهیم ناسازگار و متناقضِ ستیز و عشق، از سویی شعر شاملو را، بویژه با تأکید بر توانایی های زبانی او، زنده و بیدار و هشیار می دارند و از جانب دیگر، شعرش را با آمال و آرزوهای زخمیِ مردمان و غم ها و شادی هایشان، همزبان و همدرد و همبسته می کنند.

اینکه شاملو در دوران کوری و کری زُعما و تمکین به ریش و عمامه و نعلین می بیند و می نیوشد که اکنونیتِ تاریخی ما باز و بار دیگر، حکم به پنهان داشتن عشق و دوستی و نور و چراغ در پستوها داده است، هم باور او را به حضور این منش های سرشتین که ساز و کار فرهنگ ایرانی برآیند آنهاست، باز می تاباند و هم زبان گویای او هستند در تلاش برای برافروختنِ همین فانوس های دور و کمسو و بی رمق، در ورطهء حالای هول و هراس؛ حالایی که در تاریخ اندوهبار ما، واقعیت هایی موازی که در سویه های مخالف یکدیگر در حرکت هستند، پدید آورده است:

- واقعیتی که از یک سو، افق بستهء نگاهِ " العازر " را در شعرِ "مرگ ناصری" پرداخته است؛ نمایشی از واقعیتِ چندش آور "تماشائیان"1و مردمانِ کوچک که با رؤیت فتوایی بر آمده از پشت ظلماتِ تاریخ، کندنِ پوست و بریدنِ زبان و درآوردنِ چشم و سوزاندنِ پیکر ابن مقفع، حلاج، عمادالدین نسیمی، عین القضات همدانی، سعیدی سیرجانی، محمد مختاری، پوینده، مجید شریف، میر علایی، زالزاده و بسیارانی دیگر را، تدارک می بینند و با دهانی کف آلوده در برابر هیولای جنون و جهل، زانو بر زمین می زنند. اینان، جنایت نمی کنند، اما جنایت، بدون آنان نیز امکان ناپذیر است.

- از دیگر سو، با واقعیت رادمردان و رادزنانی روبروییم که فرهنگ از وجود آنان سیراب می شود و آبروی تاریخ و خلق اند. این فرهنگسازان که ستون های خیمهء بود و نمودِ ما هستند، سرزنش "خار مغیلان" را به منت می پذیرند و از سر تعهد، در راه "تعالیِ تبارِ انسان" گام بر می دارند؛ واقعیتی که در درازای زمانه، عادت همگانی، بیشتر بر دارش کشیده است.

شاملو، با تکیه بر الگوهای سرشتینی که عشق و انسان را بزرگ می دارند و می ستایند به مبارزه با باور و عادتِ همگانی بر می خیزد که نابخردانه، عشق را همسنگِ شرم و آزرم2می خواهد. او، با ایمان و پایبندی به عشق و تکریم شأن انسانِ فرهنگساز و فرهنگ پرور به نقد اندیشهء خانمانسوزی می پردازد که از "لَه لَه سوزانِ باد سام"3دم بر می کشد و این حقیقتِ شگرف را در گوشِ هوش ایرانی که تن و جانِ وی را به برهوتِ دوپارگی گرفتار کرده است، با نویدی روشنگرانه زمزمه می کند:

"سر به سر سرتاسر در سراسر دشت

راه به پایان برده اند

گدایانِ بیابانی."4

شاملو، با رویگردانی از "زشتیِ هلاکت بار"ِ5نیمرخِ ژانوسیِ ما، چراغ نیمسوز فرهنگسازانِ این مرز و بوم را به دست می گیرد، "در میان کوچهء مردم" می گردد و فریاد بر می کشد:

" ? آهای!

این خونِ صبحگاه است گویی به سنگفرش

کاینگونه می تپد دل خورشید

در قطره های آن...

از پشت شیشه به خیابان نظر کنید

خون را به سنگفرش ببینید!

خون را به سنگفرش

ببینید!

خون را

به سنگفرش..."6تأکید بر ضایعه و فاجعه که پیوسته خود را باز تولید می کند و اینک، اینجا و حالای وضعیتِ ما را رقم می زند، بازتاب و بیانگر نشانی ست اما تاریخی، که هم با تاریخ اسلامیِ این سرزمین گره خورده و جز "رنج و محنت"7 ارمغانی در عرصه های گوناگون زندگی نداشته است و هم از دیدگاهی دیگر، احساس و اندیشهء یگانه ای را بویژه در جهان شعر و ادب پرورده که خود پوی، لوای ستیز و مبارزه را برای بر گرفتن مُهر از چشم ها و گوش ها برافراشته است و به دنبالِ نفی همهء پدیده های مرموزِ مهاجم و بیگانه با منشِ انسانِ این دیار است. به سخن دیگر، آنچه سویه های اساسیِ شعر راستینِ ما را، در سرتاسر دورانِ پس از هجوم و استیلای تازی ملموس کرده و قابل ارزیابی، دغدغهء مشترکِ مشکلِ اسلام است که از درون و برون، پیکر و جانِ جامعه را به اختلال و پارگی کشانده است. پیامد این پارگی، از سویی رشدِ ناهنجار نوعی از انسان است که "همه چیز را کوچک می کند و نسلش همچون پشه فناناپذیر است. یکسان می بینند و یکسان می خواهند."8

این نوع انسان که حاصلِ دیرپاییِ ترکیبِ الگوهای ناهمگون است، خود، زایندهء عادتی همگانی ست که بزرگترین سدِ شکفتن و بالیدن فرهنگی و نیز، دیگر حوزه های زندگانی ست. عادت همگانی، بیشترینهء فرهنگسازان تاریخ این کشور را، به قهر، بلعیده است.

تلاش جانکاه برای چیرگی بر این زخم و درد و نگرانیِ مشترک، ادبیاتی گرانمایه و همه جانبه از خود به یادگار گذاشته است که اگر به دغدغه ای اجتماعی تبدیل شود، راه برونرفت از این بحران ژرف را نیز می نمایاند. این ادبیات که بر مدار احساس و اندیشه ای یگانه می چرخد، برای بیانِ خود، پیوسته جویای نمایه هایی ست تازه و همسو با روح و روان روزگار. این سرشتِ بنیادین در شعر فارسی، زندگی و پویایی آن را تضمین کرده است و نیز چراغِ بینشی ست که نابِ شعر را از ابتلا به فرمالیسم خشک و خالی وامی رهاند.

شاملو، پرورده و برآیند این راهِ پرفراز و نشیب تاریخی ست. او، در کنار بزرگانِ ادبیات فارسی، از پاسدارندگان منشِ واقعیِ ماست که با پرداختن به ویژگی های مرموز عادت همگانی، تعریفی از فرهنگ به دست می دهد که بارزه های برجستهء آن، عبارت اند از:

1. ستیز با کهنه پرستی، یعنی با هر آنچه میرا و میرنده است و ناهمزمان؛

2. بزرگداشتِ منش و شرف والای انسان ؛

3. تلاشِ پیوسته برای نوجویی و بدعت؛

4. پرده برگرفتن از چشم ها برای دیدنِ ارزش هایی که بیگانه با انسانیت و اهریمنی نیستند؛

5. بر خوردار بودن از صداقتِ همراه با شجاعت، همچون پیش شرطِ خلاقیت هنری.

شاملو، با هر آنچه کهنه است و بوی زندگی نمی دهد با شجاعتی آمیختهء مهر و امید به مقابله برمی خیزد و به عنوانِ شاعری که از "درد مشترک" سر برآورده است به "جراحات شهر پیر" دست می نهد، تا "فتح نامهء زمانش را تقریر کند."9 او، خواهان و هوادار شعری ست که کاربردی همچون مته دارد؛ برای برداشتنِ "دیو صخره" ها "از پیش پای خلق."

شعر شاملو که از "سرگذشت یأس و امید"10 مردمان این دیار سیراب می شود، چنان و چندان با "سرگذشت خویش"11به عشق می پردازد که عفریتِ عشق ستیزِ خویِ دینی ما، در پرده شرم می شود و جایی برای بالیدنِ منش انسانی می آفریند. هم از این روست که در آینهء شعر شاملو، چیستی و کیستیِ خواننده به چالش گرفته می شود تا تصمیمی برای انتخابِ اینسو و یا آنسوی چهره ژانوسی خود بگیرد.

عشق، حافظِ جاویدان شعر شاملوست؛ چرا که انسان در منظر او، زاده و پرورده عشق است و نه موجودی که به بادافره تلاش برای دستیابی به شناخت و دانش، محکوم به هبوط است، چنان که آموزه ادیان سامی ست. 12

سوای وحدت عشق و ستیز در زبانی استوار و شاعرانه، شجاعت و همعصری از عوامل دیگری هستند که شعر شاملو را از آسیب روزگار پاس می دارند:

- شجاعت، به معنای شناختی سنجیده از وضعیت موجود و تلاش برای دستیابی به امر مطلوب.

از این دیدگاه، شعر شاملو هیچگاه در تارهای تنیده اختناق دچار نیامد و با تئوریزه کردن ترس و زبونی، به قدرت سرکوبگر تمکین نکرد و در کنجِ خاموشی و فراموشی نیز، هرگز پنهان نشد. شعر شاملو در برابر ناهنجاری ها، به واکنش شدن تن در نداد و با شجاعت به رویارویی با عناصری برخاست که هم اینک نیز، بسیارانی از مدعیانِ "هنرمند" زمانه را به واکنش بدل کرده است. او، به هنگامی که ابتر انسان، در جایگاهِ فرهیختگان و ابر انسان، در کار خونین یکسان سازیِ امور ناهمخوان و ناهمگون است، بی پروا اعلام می کند:

ابلها مردا!

عدوی تو نیستم من

انکار توام.

- شعر شاملو بی تردید، همعصر زبان فارسی خواهد ماند و جایگاه ارجمند خود را در کنار بزرگان شعر و ادب این سرزمین، در حافظهء تاریخی مردم حفظ خواهد کرد؛ همچنان که حافظهء جمعی حافظ و فردوسی و ... را از یاد نبرده است.

اینکه حافظ _ برای نمونه_ همرای امروز ما و از پر خواننده ترین شاعران فارسی زبان است، تنها به خاطر یکتا و یگانه بودن نوع غزل او نیست، بلکه بیشتر از آن دغدغهء همیشگیِ اندیشه و عاطفهء حافظ است که نگرانی و پریشانیِ تاریخ ما را پی ریخته است؛ هموست که از "تعزیر" می گوید و دیو را بر قوم قرآن ارجح می دارد و همزبان با فردوسی توسی هشدار می دهد:

تـازیـان را غـم احوال گـرانـباران نیست

پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم

اگر قالبِ غزل، جسمیت اندیشه و احساس اوست، امروز شکل شعر سپید، همان احساس و اندیشه را در زبان و شعر شاملو متجسم می کند.

بر این سیاق، دور از واقع است که دوره "مدرن" شعر فارسی را محدود به نیما و شاگردانِ او بدانیم. ویژگی هایی که برای شعر "مدرن" فارسی بر می شمرند از آنجا که از بستر شعر اروپایی برخاسته و مصداق های خود را در آن زبان ها دارد و مدرنیتهِ شعر در آن زبان ها، وابسته به قالب شعر نبوده، بلکه بیشتر، بازتابِ جدایی دوره ای از تاریخ شعر از دوره ای دیگر است، انتقال مکانیکی آن در بررسی شعر فارسی، تا کنون جز پریشانی و بد آموزی، چیزی در پی نداشته است.

تا هنگامی که مسایل، درگیری های ذهنی و نگرانی های واقعی و امید و آرزوهای دوره ای که پس از هجوم عرب، به پیدایی شعر مدرن فارسی فرارویید، جایگزین پدیده های دورانی دیگر نشوند، شعر راستین فارسی به هر شکل و قالبی که درآید، همچنان از برجستگی های بی همتای همزمانی و همسخنی و همبستگیِ درونی برخوردار خواهد بود.

شعر شاملو نیز، از آنجا که افشره رؤیای جمعی انسانِ ایرانی ست، با تاریخی که بر پیشانی و یا بر پایان خود دارد، بسته نمی شود، بلکه بنا به استقلال ذهنی خود از تاریخ و بنا بر گوهر ذاتیِ خویش، در آفاقِ فرا زمان سیر می کند و جایگاهی در رؤیای هستی دارد. به گفتهء میرچا الیاده: "در دوران ما، زمان برای شاعران بزرگ وجود ندارد: شاعر جهان را به گونه ای کشف می کند که گویی در لحظهء خلقت عالم وجود داشته و با اولین روزهای آفرینش همعصر بوده است. از دیدگاهی می توان گفت که هر شاعر بزرگی، جهان را از نو می سازد؛ زیراسعی دارد آن را به گونه ای ببیند که گویا زمان و تاریخی وجود ندارد."13

چشم بیدار اعتراض

گوهر اعتراض، باور بیکران به انسان و رؤیای آرمانشهر، شعر شاملو را از آثار آن دسته هنرمندان جدا می کند که زبانشان به کار گرم کردن بازار نعلین آمده است و پس از غبن و سرخوردگی، شده اند خلوت گزینانِ گوشه نشینی که زبانشان از دود و دم به انفعال آلوده ست.

شاملو، با ژرف نگری و واقع بینی روشنفکری معاصر، پیوسته هیابانگ هشدار است برای آنانی که به رخوت خو گرفته اند و پاسدارنده شأن و کرامتِ انسان است که امروزِ روز در چنگال بادهای سیاه و مسمومِ نظامی بیرون از تاریخ گرفتار آمده است.

او، اندک زمانی پس از انقلاب سال 57 ، هنگامی که بسیارانی به جای خنجر نشسته در چشم ماه، فورانی نورانی می دیدند، با بر شمردن جنایت های حاکمیت سنگسار و جنون و سانسور در باره انقلاب فرهنگیِ این کوچکانِ نو دولت، آشکارا می گوید: "انقلاب فر هنگیِ مورد نیاز جامعهء ما، عجالتا با بازگشت فرهنگِ غیرایرانیِ نظامی قبیله ای، متوقف مانده است."14شاملو با اشاره به نشانه هایی که بیانگر وحشت و ویرانیِ در راه بودند، پیش بینی می کند: "من از ته قلب امیدوارم در این نکته که می خواهم بگویم به خطا رفته باشم، اما ظواهر امر حاکی ست که هنوز سر گُنده زیر لحاف است و به احتمال زیاد، رادیکال های منفرد و گروه های سیاسی که برای دستیابی به دمکراسی تلاش می کنند در معرض این خطر جدی قرار دارند که از آن ها حمام خون وحشتناکی در کشور به راه افتد."15

و، اینهمه را هنگامی بر زبان می آوََرَد و به جد، هشدار می دهد که توده ای گیج و منگ، داشت خود با پای خود به مسلخ می رفت.

توانایی دیدن و بینش که نبض تپنده اعتراض شعر شاملو ست، تنها به تفسیر غایت و منظور محدود نمی ماند، بلکه بیش از آن، او و شعرش را به راه سنگلاخی و ناهموار خواستن رهنمون می شود که بسا با نتوانستن همراه است. مهم اما این است که شعر شاملو، آن ضرورتی ست که بر بستر آن می توان به صراحتِ تصمیم و اراده، دست یافت. نتوانستن، جایگاه چندانی در شعر و زندگیِ شاملو ندارد. او، با پرهیز از یأس و با چراغی از امید در دست، به راهی می رود که هم خود هدف است و هم این که در بطن و ذاتِ خود هدف را می پروراند.

خواستن، در پرتو نورافشان امید، منش فکری شاملو را ممتاز و متمایز می کند و نیز از سوی دیگر، اشتیاقِ سوزان او را که بر شجاعت و راستی استوار است، برای گشودنِ درهای فرو بستهء شعر، در دور دستِ تخیل و اندیشه، فروزان می دارد.

کمال شعر فارسی

با چنین پشتوانه های توانمندی ست که شاملو، دست به تجربه ای می زند که پس از دگرگونی نیمایی در شعر، بی همتاست؛ یعنی با انقلاب شعر شاملویی ست که وحدت شعر با پیوندِ تنگاتنگِ شاعر و شعر و خواننده به کمال خود می رسد؛ به این مساله بیشتر می پردازم.

شعر " کلاسیک "، یعنی شعرِ با وزن و قافیه، در ساختار و در چارچوب خود، یک واحد شعر است. در شعر کلاسیک، با استثناهایی، اما قاعدتا، جایی برای خواننده نیست. ذهنیت او، هیچگونه نقشی در شعر ندارد. خواننده با تکیه بر سلیقهء خود، می تواند از شعر لذت ببرد یا نبرد.

شعر نیمایی، با چشم پوشی از تحولی که در ارکان و ادوات شعر "کلاسیک" به وجود آورد، دگرگونیِ ژرفی هم در واحد شعر ایجاد کرد. برای دریافتِ شعر نیمایی، خواننده باید با مشغله های ذهنی، با محیط و کنش و واکنش های مناسبات اجتماعیِ شاعر عجین شود. به سخن دیگر؛ واحد شعر، شاعر و شعر است.

اما، هنوز فاصلهء زیادی ست که خواننده هم، وابستهء شعر و از الزام های آن باشد!

شعر کلاسیک و شعر نیمایی با تمام تفاوت های ملموس، دارای یک وجه مشترک نیز هستند: در سمت و سوهای کلی خود، هدایت گرند؛ خواننده را به آنجایی می برند که خود می خواهند. کوتاه سخن اینکه، خواننده اختیاری، اما نه چندان دارد.

تنها با شعر سپید، یعنی با انقلاب شعر شاملو ست، که برونه و درونهء شعر فارسی به کمال می رسند و خواننده درگیر مستقیم شعر و پاره جدایی ناپذیر آن می شود. شگفت آور نیست که شعر شاملویی، خواننده حرفه ای مجهز به دانش می پرورد.

نیما، در نامه ای به احمد شاملو نوشته است: "مردم با صدا زودتر به ما نزدیکی می گیرند. من خودم با زحمت کم و بیش و گاهی به آسانی به موضوع های شعر خودم که دیده اید چه بسا اول نثر آن را نوشته ام، وزن می دهم."16

بنا بر این، نیما باور داشت که شعر باید:

1. صدایی باشد موزون، چرا که ؛

2. مردم با صدای موزون نزدیکی بیشتری احساس می کنند و از اینرو ؛

3. شعر باید موضوع، یعنی وحدت موضوعی داشته باشد ؛

4. و شعر، باید از ویژگی های نثر برخوردار باشد.

بیهوده نیست که شعرهای نیمای جوان، سرشار از عناصر مذکور هستند. عناصری که به گونه ای سرشتین، اساس و ساختار متن را که دستیاب و ملموس اند، پی می ریزند.

پس از نیما و بویزه با شعر احمد شاملو ست که زبانِ ارتباطی شعر تغییری ماهوی می کند. شعر شاملو، با عطف به تأثیرهای متقابل اجتماعی، در تکوین خود، وزن شعر را که نیما سخت به آن پایبند بود از احساس و اندیشهء شعر می گیرد و در این دگرگونیِ آخرین است که ذهنیتِ آزاد شده خواننده، شعر او را به گستره های دیگری می برد.

شعر شاملو، در کلیتِ خود، عناصر سازنده متن را از شعر جدا کرده و زبان شعر در انتقالی غیر مستقیم و در هاله ای از دریافت های مشترک انسجام می یابد. از اینرو، ذهنِ پایان ناپذیر خواننده، در روند و پایانگردِ شعر دخالتی فعال و داوطلبانه دارد.

تناسب پیکره شعر

روشن است که به دنبال تحولی از این گونه، دیگر اجزاء سازندۀ شعر، یعنی واژه، جمله و نمایهء شعر نیز با مراقبت های دایمی شاعر به کیفیت هایی ازجنس دیگر، فرارویند؛ کیفیت هایی که شعر او را در کنار شعر شاعران بزرگ جهان، ممتاز و یگانه کرده است.

کیفیت واژه ها

بررسی شعر شاملو، اثباتِ ناگزیر این امر است که چیستیِ واژه های مورد استفاده بدانگونه ست که جابجایی آنها با دیگر واژه های حتا هم خانواده، شعر را از گوهره خود، تهی می کند.17

زبان فارسی، مانند هر زبان زنده جهان، هنگامی که کاربردی شاعرانه می یابد، به دو خانواده اصلی و بزرگِ واژگانی تقسیم می شود:

1. گروه واژه های مفید یا ضرور؛

2. گروه واژه های ناضرور.

واژه های ضرور در شعر دوستانه در جوار یکدیگر می نشینند و پیوندی آشکار و یا درونی با هم دارند. زندگی هر واژه بی حضور واژه دیگر یا ناقص است و یا از حیات خالی.

واژه های عامیانه و واژه های ادیبانه نیز، تنها آنگاه کاربردی شاعرانه می یابند که بتوانند، نه فقط در کنار هم، بلکه بوسیلهء کشش و بافتِ درونی با یکدیگر، تناسبِ ساختار شعر را چنان پی بریزند که شعر در گذر زمان، هر چه بیشتر به زلالی و رخشندگی خود دست یابد.

همنشینیِ واژه های ناضرور با واژههایی که ملاک و سنجهء شناخت شعراند و شناسنامهء شعر محسوب می شوند، نه تنها از اعتبار شعر می کاهد، که بیش از آن زمینه ساز بحرانی ست که جابجایی قلب و دروغ را با اصل و محک، امکان پذیر می کند. به سخن دیگر، شعر یعنی، تنظیم توانمندی های اندیشه و احساس، با توانمندی های قانونمندِ واژگانی که به ضرورت خود آگاه هستند.

شعر شاملو، ترازنامهء کشفِ شکوفایی و تعالیِ واژه ها، و نیز چگونگی بهره گیری شایسته از آنهاست.

چگونگی استفاده شاملو از واژه ها، داوری های نا سنجیده ای را، گاهی در پی داشته است. برخی، بی توجه به ساختار واژه ها در زبان فارسی، شعر شاملو را مبتلای آرکائیسم می پندارند. مدعیان، به استدلال هایی روی می آورند که با خردِ کلام فارسی بیگانه ست و بیشتر به کار بررسی زبان های اروپایی می آید که اگر چه امروز زبان های دانش و اندیشه هستند، اما از آنجا که جوان هستند و پیوسته در گذر اصلاح، واژه ها با تغییر و اصلاحِ حروف، تغییر شکل می دهند و بسا در معنا نیز دگرگون می شوند. از اینرو، مبحث آرکائیسم در حوزه زبان های اروپایی، جایگاهی واقعی و جدی دارد، و استفاده ابزاری و انتقال مصنوعی آن به زبانِ فارسی، بی تردید، باری بر بدآموزی های موجود، خواهد افزود.

زبان، اگر چه در سیر زمان در حال دگرگونیِ پیوسته ست، اما از آنجا که زبان فارسی به کمالِ ساختاری خود رسیده است، تحولِ زبانی، واژه ها را از پای نمی اندازد و آنان را راهی موزه های باستانشناسی نمی کند ، بلکه به گنجایش های پنهان و پیدای زبانی نیز می افزاید.

احیای ادبیِ بسیاری از واژه ها را، ما امروز مدیونِ شعر شاملو هستیم که از سویی به غنای شعر، یاری رسانده است و از سوی دیگر، مانعی ایجاد کرده است در برابر هجوم واژه های پتیاره.

به هر حال، ارزش واژه ها در شعر شاملو، مانند ارزش الماسی ست که نمی توان آنرا با شیشه ای به همان شکل و صورت تعویض کرد. در پرتو درخشندگیِ این ارزش هاست که اندیشه و احساس نهان در شعر شاملو، معرفت حالای تقویم را به تأویل و تفسیر زمان می پیونداند. واژه ها در شتاب زمان جلا می یابند و در هر بار نگاه، معنا و عطر تازه ای به خود می گیرند.18

دقت انداموار جمله

واژه اگر نیاز و ابزار اولیهء شعر است، جمله ارکان اساسی آن را پی می افکند. سامان و استواری و تزیین جمله، باید ساختمان شعر و برجایی آن را در نگاه پر توقع جهان تضمین کند.

بدون استقلالِ درخور و چشمگیر جمله، شعر از وظیفهء حضور و استمرار در خرد و احساس دیگران، باز خواهد ماند. بی توجهی به کارایی جمله که باید هم خواننده را به شگفتی وادارد و هم در پیوند با جمله های دیگر، تناسب و زیبایی شعر را شکل بخشد، اما چشم اسفندیار بیشتر آثار معاصر است. زبان، در شعر و داستان تنها برای پرداخت موضوع هایی که در حیطهء گفتارند، مورد استفاده قرار می گیرد و کارایی آن در حد مکتوب کردن گپ و اوسنه، باقی می ماند. جمله، از استقلال ذاتی و شخصیتی محروم است. شگفت آور نیست که کاربردی به اینگونه از جمله، چیزی عرضه خواهد کرد که هیچ اندیشه ای تا به آخر در آن اندیشیده نشده است و زاینده اندیشه ای هم در کسی نخواهد بود. چنین وضعیتی ست که بطور نمونه، داستان نویسی فارسی را، هنوز در ماقبلِ "بوف کور" هدایت نگاه داشته است.

ریشهء این کاستی، بیش از همه از بی اعتنایی شاعران و نویسندگانی سیراب می شود که با بضاعتی اندک از زبانِ اندیشه، جمله را برای بیان رویه ها به کار می برند و توجه چندانی، نمی توانند به هستی نابِ جمله داشته باشند. اعتنا، معمولن در محدوده رعایت دستور زبان خلاصه می شود؛ که بهر حال شایسته ست. اگر چه کاهلی در برابر زبان، از فقر دست اندر کاران ناشی می شود، اما از سوی دیگر، متن اندیشیده نشده، خود به باز تولیدِ سطح و یکسان سازی نیز می انجامد. از همین روست که انبوههء سنگینی از شعر و داستان و قصه و...در اولین تندباد، سهم رواق خاکیِ تاریخ می شود.

شاملو، در کنار فروغ، یگانه بانوی بزرگِ شعر معاصر فارسی که والاتر از زمانه ست و چشم ودل هر خواننده ای به ذوق و اشتیاقِ شعرش دلتنگ است، از نادر شاعرانی است که به اهمیت بی چون و چرای جمله پی بُرد و به یاری و به پشتوانهء چنین نیرویی، توانست به رفعتی شایسته و بایستهء شاعران بزرگِ جهان دست یابد.

در قاعدۀ شعر شاملو، جمله هم در خدمت خود است وهم در خدمت گوهرۀ شعر که با آگاهی و دانش و احساس و عاطفهء سرشته در خود، رسالتِ تعالیِ تبار انسان را بر دوش تعهد، می کشاند.

نمونه هایی می آورم تا جایگاهِ واژه و جمله در شعر شاملو، چنانکه در نمونه های شاعران بزرگ جهان، مورد توجه ویژه قرار بگیرند:

" که باغِ عفونت

میراثی گران است." 19

"هر ویرانه نشانی از غیابِ انسانی است

که حضور انسان

آبادانی است."20


"دروج

استوار نشسته است

بر سکوی عظیم سنگ." 21

"زمین

خاطرۀ دلیر هر آنچه بزرگی را

از چنگال دراز خویش

می مکد." 22

"موجی به تنهایی

که دریایی می شود به آرامی

منم." 23

واژه ای به هیأت سکوت." 24

"من شنیدم که می گویند

سنگی ست و دایره ای در آب

و بر آب واژه ای

که دایره را گردا گرد سنگ می نهد." 25

"چشمانِ سرد من

درهای فرو بسته و کور شبستان عتیق درد بود." 26


"واگرد و به دیروز نگاهی کن

آن سوی فرداها بود که جهان به آینده پانهاد." 27

"چیزی جز زخمی از من نمانده است." 28

نیروی نمایه

ساختمان و منظر شعر که بر پایه های واژه و جمله استوار است، توان و نوع نگرشِ مخاطب را میزان می کند. به سخن دیگر، نمایهء شعر چنان با دریافت زیباشناسانهء چشم و گوشِ هوش خواننده در هم می آمیزد که ذهن و تخیل او به ناچار از معماری شگفتِ شعر فراتر رفته و بی واسطهء فضل، به کاخِ معرفتِ درون خود می رسد. رازِ ماندگاری فردوسی و حافظ و... در میان میلیون ها مردمی که حتا از برکتِ سواد محروم هستند، بی تردید در سیراب شدن جانِ زیبا شناختی آنان از نمایهء شعر است که در ترکیب و هماهنگی عناصر خود به زیبایی ناب رسیده که هم پهلوی امر مطلق است. خرد همگانی، باتمیز میان نمایهء درخشان و ویرانه های غبار گرفتهء شعر، سمت های دریافت فردی را در هر زمانه ای روشن می کند. نمایه شعر، یعنی پرداختِ عناصر درونه و برونهء شعر، چشم وهوش خرد را با قاطعیت خود، توان داوری می بخشد؛ چنان که داوری در باره نمایهء اتومبیل پیکانِ ساخت وطن، اگر با زبان استعاره سخن بگویم، در قیاس با مرسدس بنز و یا ...به آن نتیجه ای می رسد، که اعتباری همگانی دارد.

همین اعتبار همگانی ست که سنجهء همیشگیِ شعر شاملو خواهد بود.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
ترجيح ميدهم كه شعر شيپور باشد تا لالايي
 

mbf

Registered User
تاریخ عضویت
31 مارس 2005
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
7
بهزاد جان من الان تنها چیزی که می تونم بگم اینه که خسته نباشید از این همه زحمت

درسته که همه مطالب کپی پیست شده بود ولی جمع آوری این همه منبع کنار هم برای خودش قابل ستایش هست

بهرحال زحمت می کشی و اگر چیز دیگری هم پیدا کردی حتما اضافه کن
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
دو مطلب

من بهزاد نيستم و از آي دي معلوم است كه بهروز هستم . البته فكر كنم در چند پست ديگر هم گفته باشم .


بله تمام مطالب كپي شده اند . چون من حقير از سطح معلومات چوناني برخوردار نيستم كه بخواهم در مورد استادي چنين بزرگ سخن بگويم .
غرض فقط ارايه مطالب جمع آوري شده در يكجا بود تا دوستان ديگر وقتي براي جستجو كردن از دست ندهند .
 

mbf

Registered User
تاریخ عضویت
31 مارس 2005
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
7
با عرض پوزش بهروز عزیز

عرض کردم که لطف میکنید این همه زحمت می کشید و آثار رو کنار هم جمع می کنید
منتظر ادامه این تاپیک از سوی شما دوست گرامی هستم
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
سپاسگزارم از توجه شما
حتما مطالب جديد در ادامه اين تاپيك قرار داده خواهد شد .
 
بالا