- تاریخ عضویت
- 8 جولای 2006
- نوشتهها
- 761
- لایکها
- 8
درخت اگــر متـحرک شـدی زجـا ی بــجـا .............. نه رنج اره کشیدی نه زخمهای تبر
زمان چو حاکم توست و مکان چو معبر تو .............. مکـان نیـک گـزیـن و زمان نـکو بنگر
شاعر : مولوی
منبع : غزلیات
اندیشه و احوالات حافظ و مولانا :
بخش 2 :
همانطور که در بخش 1 این مبحث گفته شد نظر و برداشت مرحوم دکتر زرین کوب از این شخصیتها تا حدودی جالب است. قبلا بخش کوتاهی در مورد حافظ گفته شد و اینک ادامه نقل قول از دکتر زرین کوب در مورد مولانا و شمس تبریزی :
" در علاءالدین محمد ( فرزند مولانا ) که ازین مجالس ( مجالس وعظ و سماع مولانا) کناره می جست و از گذشته نسبت به سلطان ولد ( فرزند دیگر مولانا ) ناخرسندی داشت .احساس حسادت یا نفرت بر می انگیخت . این نفرت شامل شمس که در تحسین و تعریف ولد مبالغه می کرد نیز می شد.و ادامه این مجالس ( که در شهر نیز زبان زد شده بود ) وی را نسبت به شمس به شدت ناخشنود می کرد.در اثنای این احوال مرد تبریزی (شمس) به کیمیا خاتون که پرورده حرم مولانا و هم مقیم حرمسرای وی بود علاقه پیدا کرد و معلوم شد اولیای حق هم از اسارت در دام عشق جسمانی در امان نمی مانند! وقتی پیشنهاد این ازدواج در حرم مولانا مطرح گشت بی درنگ مورد قبول گشت. با این حال انعکاس خبر هم در داخل خانه ناخرسندی علاءالدین محمد را که گوشه ی چشمی به این دختر داشت تحریک کرد و هم در خارج خانه غیرت و ناخرسندی بلفضولان را که پیر مرد تبریزی به نظر آنها "کفو" دختر نمی آمد برانگیخت.اما شمس به صحبت کیمیا خو کرده بود و این بار خشم و تهدید مخالفان دیگر او را به ترک قونیه وادار نمی کرد ... " ادامه مباحث در پستهای بعدی ...
.
زمان چو حاکم توست و مکان چو معبر تو .............. مکـان نیـک گـزیـن و زمان نـکو بنگر
شاعر : مولوی
منبع : غزلیات
اندیشه و احوالات حافظ و مولانا :
بخش 2 :
همانطور که در بخش 1 این مبحث گفته شد نظر و برداشت مرحوم دکتر زرین کوب از این شخصیتها تا حدودی جالب است. قبلا بخش کوتاهی در مورد حافظ گفته شد و اینک ادامه نقل قول از دکتر زرین کوب در مورد مولانا و شمس تبریزی :
" در علاءالدین محمد ( فرزند مولانا ) که ازین مجالس ( مجالس وعظ و سماع مولانا) کناره می جست و از گذشته نسبت به سلطان ولد ( فرزند دیگر مولانا ) ناخرسندی داشت .احساس حسادت یا نفرت بر می انگیخت . این نفرت شامل شمس که در تحسین و تعریف ولد مبالغه می کرد نیز می شد.و ادامه این مجالس ( که در شهر نیز زبان زد شده بود ) وی را نسبت به شمس به شدت ناخشنود می کرد.در اثنای این احوال مرد تبریزی (شمس) به کیمیا خاتون که پرورده حرم مولانا و هم مقیم حرمسرای وی بود علاقه پیدا کرد و معلوم شد اولیای حق هم از اسارت در دام عشق جسمانی در امان نمی مانند! وقتی پیشنهاد این ازدواج در حرم مولانا مطرح گشت بی درنگ مورد قبول گشت. با این حال انعکاس خبر هم در داخل خانه ناخرسندی علاءالدین محمد را که گوشه ی چشمی به این دختر داشت تحریک کرد و هم در خارج خانه غیرت و ناخرسندی بلفضولان را که پیر مرد تبریزی به نظر آنها "کفو" دختر نمی آمد برانگیخت.اما شمس به صحبت کیمیا خو کرده بود و این بار خشم و تهدید مخالفان دیگر او را به ترک قونیه وادار نمی کرد ... " ادامه مباحث در پستهای بعدی ...
.