خیلی هم کلی نمیشه قضاوت کرد مثلا از "لبوفسکی بزرگ" برادران اصلا خوشم نمیاد. ولی خب برادران کوئن رو شاید 10 تا فیلم ازشون دیدم که چندتاش خیلی عالی بوده... همین دیشب هم نشستیم با خواهرم "بلاد سیمپل" شون رو دیدیم بیشتر دست انداختن ژانر جنایی/نوآر بود تا یه فیلم جدی. در کل ضمن اینکه فیلم بسیار خوبی بود اما در برابر "مردی که آنجا نبود" خام نشون میداد.
ببین خودمم یه سری لحظات کارهاشون رو دوست دارم. «پیرمردها وطن ندارند» لحظات عالی و بینظیری از تعلیق داره و تجربهی جالبیه. دستگرمی هیچکاکی. ولی آخر آخرش به نظر من فیلمهاشون عمقی نداره، فقط بازی روی سطحه. اول به من داستان بده، بعد بذار کنایهشو بفهمم. اول کنایه رو برام تعریف نکن، بعد بیا از ته دلش یه سری شبه داستان بساز. خب اینم دنیای اوناست دیگه، لابد بلد نیستن جور دیگهای فیلم بسازن. البته آدم همیشه مرعوب فیلمهاشون میشه و با اینکه چیزی از عالیبودنشون سردرنمیاره، فکر میکنه لایههای زیرینی درکاره که آدمهای باهوشتر تونستن بگیرن، پس به تقلید از اونا میگه عجب سینمای محشری. قضیهی لباس زیبای پادشاهه و پادشاههای ما حسابی لختن.
اصلا نمیتونم درک کنم چرا یه سری کارگردانهای معاصر این قدر بزرگ شدن، حالا باز اندرسون رو میشه گفت سینمای خاصی داره ولی این آرونوفسکی واقعا چی داره فیلمهاش؟ درک نمیکنم!؟
والا منم مثل تو. فقط از «قوی سیاه»ش خوشم میاد و میدونم که اونم تجربهای بیش نیست. یکی این، یکی لینچ تو ایران خیلی بزرگ شدن. لینچ به نظرم فیلمساز بزرگیه، ولی صرف اینکه فیلمی رو نفهمیم و بیستهزار تفسیر براش جور کنیم، به این معنی نیست که با فیلم بزرگی طرفیم. saying that ، «بزرگراه گمشده» یک فیلم عالی از هر لحاظ بود.
پ.ن: دارم 3:10 to Yuma رو میبینم. 4-5 سال پیش از تلویزیون دوبله اش رو دیدم اما حالا بعد از چندسال دیدن نسخه با کیفیتش خیلی جذابه، به نظر این جیمز منگولد کارگردان کاردرستی هست.
اتفاقا منم اولین بار دوبلهشو از تلویزیون دیدم. اون موقع که از فیلمه خیلی خوشم اومده بود و حتی تو یه وبلاگی هم راجعبش چیزایی نوشته بودم. ولی الآن نمیدونم. یادمه از Girl, Interrupted هم خوشم اومد.
پ.ن2: فرید جان میگم فیلم جدید نولان باعث شد به طور کلی علاقه ام به این کارگردان کم بشه، این راهی که نولان از فیلم "تلقین" پیش گرفته بیشتر اونو به عنوان یه بلاک باسترساز بزرگ مطرح میکنه تا یه کارگردان بزرگ...
نمیدونم چی بگم. نه میشه قدرت داستانگویی و ایدههای نویی که در روایت داره، و بهخصوص انقلابی که در فیلمهای بلاکباستر بوجود آورده، رو انکار کرد. نه میشه اونو همردیف هیچکاک و کوبریک قرار داد و شب راحت خوابید. «شوالیه تاریکی برمیخیزد» دقیقا همون چیزییه که بزرگترین جمعیت مخاطبهای تمام دنیا از سینما انتظار دارن. «شوالیه تاریکی» هم که دیگه گفتن نداره، اونقدر اثرش بر فیلمهای دیگه و نوع نگرش نسبت به بلاکباسترسازی قابل مشاهده بود که پسلرزههاش هنوز تو فیلمها حس میشه.
فرید: Autumn Sonata به خیرهکنندگی خیلی از فیلمهای برگمان نبود. اما نمیدونم این بشر چی داره که میتونه از بازیگرش یه همچین بازیای بکشه بیرون. تو سبک اکثر فیلمهای برگمان بود. درامی کمشخصیت که کمکم باز میشه و به تماشاگرش شوک وارد میکنه. همینجوری میخواستم نظر تو رو هم بدونم.
البته خیلی از فیلمهای برگمان ضعیف هستن و حتی در ضعیفترین فیلمهاش هم تونسته بازیهای خوبی از هنرپیشههاش بگیره. جایی خوندم چیزی که در فیلمهای برگمان میبینیم حتی ۳۰ درصد کارنامهی تئاتریش هم نیست. حیف که اونجا نبودیم تا تئاترهاشو ببینیم و خدا رو شکر که سینما صنعت ماندگارترییه و اینقدر راحت در دسترس همه ما.
ــ
پ.ن.۱: حالا فعلا داریم صحبت میکنیم ولی بعدا کاش تو این
فروم ثبت نام کنیم. امیدوارم بچهها بیان، هر چند خیلیهاشون قبل از این اونجا بودن و هستن. تنها جایگزینی که برای پیتی قدیم سراغ دارم همینجاست. منم قبلا عضو بودم، هر چند خیلی وقته توش فعالیت نکردم. از این به بعد بیشتر فعالیت میکنم.
پ.ن.۲: رابطهم با «
وکیل مدافع شیطان» خیلی خوبه، شما چطور؟ نزدیک هشت باری فیلمه رو دیدم. این آخرین بارش که با رفقا بود و حسابی چسبید، واقعا به دنیای تمثیلواری که تیلور هکفورد و نویسندههای فیلم ساختن غبطه خوردم. هر چند سکانس سخنرانی نهایی پاچینو رو تنها نقطه ضعف فیلم میدونم؛ نکاتی که بهش اشاره میکنه خیلی ابتدایییه، میشد خیلی قشنگتر درش آورد. بازی پاچینو هم متوسط بود، هر چند متوسط پاچینو یعنی عالی. ولی فیلمبرداری و نمابندیها رو خیلی خیلی دوست داشتم. ضعفهای اندک فیلم از فیلمنامه بود، نه کارگردانی. بازی کیانو ریوز هم حرف نداشت.