برگزیده های پرشین تولز

حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
یکی انفرادی شده زندگیش
یکی باخت داده پای سادگیش
یکی هرچی هست با دلش صادقه
یکی عاشقه عشقشم عاشقه
خدا چوب لای چرخ کارم نکن
خدا خسته ام صبح بیدارم نکن
 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,097
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
هميشه منتظرت هستم
خيال مي کنم پشت در ايستاده اي و در ميزني
اينقدر اين در کهنه را باز و بسته کرده ام که لولايش شکسته است
لولاي شکسته در را عوض ميکنم
انگار کسي در ميزند
در را باز مي کنم و در خيالم تو را مي بينم که پشت در ايستاده اي
مي گويم :
بانو خوش آمدي
ولي تو نيستي
پشت در تنهاييست
در را مي بندم و باز دوباره باز ميکنم
ولي هنوز هم نيستي
اينقدر باز ميکنم و مي بندم که لولاي در دوباره مي شکند
کاش مي آمدي
مي دانم چشم خسته ام بسته خواهد شد
قلبم خسته ام خواهد ايستاد
ولي تو نخواهي آمد
بانو
بانو
بانو جان
تا آخر عمر فقط همين خواهد بود
من و در و لولاي شکسته
و حسرت ديدار تو
فقط همين

کيکاووس ياکيده
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
این روزها

کسی حوالی من

پرسه نخواهد زد

بغضم شبیه نارنجکیست

که عمل نکرده باشد

اما تو با خنده هایت

مرا خنثی می کنی.

دانیال رحمانیان
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ﻳﮏ ﺩﺭﺧﺖ ﭘﻴﺮﻡ ﻭ ﺳﻬﻢ ﺗﺒﺮﻫﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
<ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ، ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺟﺎﻧﻮﺭﻫﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
ﺑﯽ ﺧﻴﺎﻝ ﺍﺯ ﺭﻧﺞ ﻓﺮﻳﺎﺩﻡ ﺗﺮﺩّﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
<ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻠﺦ ﺭﻫﮕﺬﺭﻫﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﻻﻝ ﺧﻮﺩ ﺣﺲ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
<ﻫﻢ ﻧﺸﻴﻦ ﻭ ﻫﻢ ﮐﻼﻡ ﮐﻮﺭ ﻭ ﮐﺮﻫﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺩﻳﮕﺮ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﻴﺴﺖ، ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ
<ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﺜﻞ ﻣﻔﻘﻮﺩ ﺍﻻﺛﺮﻫﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﻃﺮﺯ ﻋﺠﻴﺐ ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯼ
<ﻣﯽ ﮐﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻭ ﺳﺮ ﻓﺼﻞ ﺧﺒﺮﻫﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ!
نجمه زارع
 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,097
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
دانه هاي باران با شيشه پنجره ها ، ترانه دارد
در اجاق من آتشي ، در چشمان من زبانه دارد
بسته هر دري ، خفته هر کسي ، خانه دارد
شب سمج مي نمايد و دل ، بهانه دارد
دل هواي او ، دل هواي من
دل هواي بانگ عاشقانه دارد
آن پرستو از درياها
بار غم به دل
رفت و کس ندانم که از او ، نشانه دارد
بنگر اي بهار دير رس که شاخه ها
جوانه دارد
پشت پنجره ها باد رهگذر ، ترانه دارد

سياووش کسرايي
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
افسوس که از عشق خبر دار نبودیم
ما لایق انجام چنین کار نبودیم

صد حادثه عشق در این دهکده رخ داد
ما شاهد این حادثه یک بار نبودیم
در خاک تنیدیم امید دل خود را
همسایی احساس خود انگار نبودیم
خواب تبر آشفته خود دست دلم را
ای کاش در این باغ سپیدار نبودیم
آن شب که شهاب از افق آینه پر زد
عیب از دل ما بود که بیدار نبودیم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ماییم و چند خاطره از جنس یک گناه
ماییم و چند سطر پریشانی سیاه
پیوند می خورند تمام دقیقه ها
با گریه های در به دری، آه پشت آه
آن قصه سالهاست به پایان رسیده است
ما را رها نمی کند این بغض گاه گاه
من سالهاست پیش خودم فکر می کنم
چیزی نبود عشق بجز چند اشتباه
ما را به این امید که راهی نمانده است
تنها گذاشتند رفیقان نیمه راه
"ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد "
ایمان بیاوریم به "ما هیچ، ما نگاه"
 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,097
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
موجيم و وصل ما ، از خود بريدن است
ساحل بهانه اي است ، رفتن رسيدن است
تا شعله در سريم ، پروانه اخگريم
شمعيم و اشك ما ، در خود چكيدن است
ما مرغ بي پريم ، از فوج ديگريم
پرواز بال ما ، در خون تپيدن است
پر مي كشيم و بال ، بر پردهي خيال
اعجاز ذوقها ، در پر كشيدن است
يا هيچ نيستيم ، جز سايه اي ز خويش
آيين آينه ، خود را نديدن است
گفتي مرا بخوان ، خوانديم و خامشى
پاسخ همين تو را ، تنها شنيدن است
بي درد و بي غم است ، چيدن رسيده را
خاميم و درد ما ، از كال چيدن است

قيصر امين پور
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
حسرت دیدار تو در خاطرم جا مانده است
آن نگاه گاه گاهت وه چه زیبا مانده است

روزهای انتظارم را تو پایانی بیا
باز هم احساس من تنهای تنها مانده است

ای دو دست آشنا بر شانه های خسته ام
نغمه لالایی ات در اوج معنا مانده است

می روی از خاطرات سبز من اما کجا
طعم طبع واژه ات در بغض من جا مانده است

رفتی و چشمان من در رد پایت گم شدند
بی حضورت پیکرم بی خشم اینجا مانده است

منتظر می مانم اینجا تا بیایی خوب من
گرچه از عمرم همین امروز و فردا مانده است
 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,097
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
تمامي چيزهايي که دوست مي دارم از آن من نيست
دريا از آن من نيست
پاييز از آن من نيست
عشقت از آن من نيست
تنها زخمم از آن من است
خياباني که مرا به سوي مرگ زيبايم
با وباي خاطره سوق مي دهد

غاده السمان
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ
<ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﻳﻄﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ
ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﺮﻕ ﻳﮏ ﻧﮕﺎﻩ
<ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺗﻮ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ
ﮔﻔﺘﻢ: ﮔﻨﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﮔﺮ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﺪﻡ....
<ﮔﻔﺘﯽ ﺗﻮ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺫﻫﻨﻴﺘﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ!
ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﮑﻨﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ، ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ
<ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﻴﺪﻥ ﺍﺟﺒﺎﺭﯼ، ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ
ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﮔﺮﭼﻪ ﻋﺸﻖ
<ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﺭﻳﺨﺖ ﺑﺮ ﺳﺮﻡ ﺁﻭﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ
ﺩﺍﺭﻧﺪ ﭘﻴﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﻴﮑﺸﻨﺪ
<ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﻡ - ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ -

نجمه زارع
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ﺑﺎﺯ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩٔ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺧﻴﺎﻝ
<ﺧﻨﺪﻩ ﺯﺩ ﭼﺸﻢ ﮔﻨﺎﻩ ﺁﻣﻮﺯﺕ
ﺑﺎﺯ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﺩﺭ ﻏﺮﺑﺖ ﺩﻝ
<ﺣﺴﺮﺕ ﺑﻮﺳﻪٔ ﻫﺴﺘﯽ ﺳﻮﺯﺕ

<
ﺑﺎﺯ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻳﮏ ﻣﺸﺖ ﻫﻮﺱ
<ﺑﺎﺯ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻳﮏ ﻣﺸﺖ ﺍﻣﻴﺪ
ﻳﺎﺩ ﺁﻥ ﭘﺮﺗﻮ ﺳﻮﺯﻧﺪﻩٔ ﻋﺸﻖ
<ﮐﻪ ﺯ ﭼﺸﻤﺖ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺗﺎﺑﻴﺪ

<
ﺑﺎﺯ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻴﺎﻝ
<ﺻﻮﺭﺕ ﺷﺎﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻘﺶ ﻧﻤﻮﺩ
ﺑﺮ ﻟﺒﺎﻧﺖ ﻫﻮﺱ ﻣﺴﺘﯽ ﺭﻳﺨﺖ
<ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻋﻄﺶ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺑﻮﺩ

<
ﻳﺎﺩ ﺁﻥ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺖ
<ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪٔ ﻋﺸﻖ
ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺩﻳﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭼﺸﻢ ﺳﻴﺎﻩ
<ﻧﮕﻬﯽ ﺗﺸﻨﻪ ﻭ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪٔ ﻋﺸﻖ

<
ﻳﺎﺩ ﺁﻥ ﺑﻮﺳﻪ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺩﺍﻉ
<ﺑﺮ ﻟﺒﻢ ﺷﻌﻠﻪٔ ﺣﺴﺮﺕ ﺍﻓﺮﻭﺧﺖ
ﻳﺎﺩ ﺁﻥ ﺧﻨﺪﻩٔ ﺑﻴﺮﻧﮓ ﻭ ﺧﻤﻮﺵ
<ﮐﻪ ﺳﺮﺍﭘﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺳﻮﺧﺖ

<
ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ
<ﻋﺸﻘﯽ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﻧﻮﻣﻴﺪﯼ ﻭ ﺩﺭﺩ
ﻧﮕﻬﯽ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺩﺭ ﭘﺮﺩﻩٔ ﺍﺷﮏ
<ﺣﺴﺮﺗﯽ ﻳﺦ ﺯﺩﻩ ﺩﺭ ﺧﻨﺪﻩٔ ﺳﺮﺩ

<
ﺁﻩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﺑﺴﻮﻳﻢ ﺁﻳﯽ
<ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﮐﻒ ﻧﺪﻫﻢ ﺁﺳﺎﻧﺖ
ﺗﺮﺳﻢ ﺍﻳﻦ ﺷﻌﻠﻪٔ ﺳﻮﺯﻧﺪﻩٔ ﻋﺸﻖ
<ﺁﺧﺮ ﺁﺗﺶ ﻓﮑﻨﺪ ﺑﺮ ﺟﺎﻧﺖ

فروع فرخزاد
 

helia999

Registered User
تاریخ عضویت
8 فوریه 2013
نوشته‌ها
866
لایک‌ها
1,342
محل سکونت
جــــــــــهرم
ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی

از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم
کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا میکنی

ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی

با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال
زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا میکنی

امروز ما بیچارگان امید فردائیش نیست
این دانی و با ما هنوز امروز و فردا میکنی

ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن
در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا میکنی

ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن
شورافکن و شیرین سخن اما تو غوغا میکنی

(شهریار)
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
رفته تصویرت ولی با من صدایت مانده‌است
مثل لک قاب بر دیوار جایت مانده‌است

من دلم دریاست، موسا باش! حتا برنگرد
تا نبینی بر تن من رد پایت مانده‌است

عشق آن روزی که ما را آشنا می‌کرد، گفت
کاش فردا هم ببینی آشنایت مانده‌است!

ماهی و افسوس با هر برکه قسمت می‌کنی
خاطراتی را که از دریا برایت مانده‌است

«کی تو را از یاد خواهم برد؟» گفتم؛ عشق گفت
بی‌نهایت، بی‌نهایت، بی‌نهایت مانده‌است
 

ALINHO

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2014
نوشته‌ها
51
لایک‌ها
64
این هم از یک عمر مستی کردنم
سالها شبنم پرستی کردنم
ای دلم زهر جدایی را بخور
چوب عمر باوفایی را بخور
ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت
خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت
من که گفتم این بهار افسردنیست
من که گفتم این پرستو رفتنیست
آه عجب کاری به دستم داده دل
هم شکست و هم شکستم داده دل
 
Last edited:

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
رفته تصویرت ولی با من صدایت مانده‌است
مثل لک قاب بر دیوار جایت مانده‌است

من دلم دریاست، موسا باش! حتا برنگرد
تا نبینی بر تن من رد پایت مانده‌است

عشق آن روزی که ما را آشنا می‌کرد، گفت
کاش فردا هم ببینی آشنایت مانده‌است!

ماهی و افسوس با هر برکه قسمت می‌کنی
خاطراتی را که از دریا برایت مانده‌است

«کی تو را از یاد خواهم برد؟» گفتم؛ عشق گفت
بی‌نهایت، بی‌نهایت، بی‌نهایت مانده‌است



با استفاده از نرم افزار شعر نو
 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,097
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
ای نسیم صبحدم ، یارم کجاست ؟
غم ز حد بگذشت ، غم‌خوارم کجاست ؟
وقت کارست ای نسیم ، از کار او
گر خبر داری ، بگو دارم کجاست ؟
خواب در چشمم نمی‌آید به شب
آن چراغ چشم بیدارم کجاست ؟
بر در او از برای دیدنی
بارها رفتم ، ولی بارم کجاست ؟
دوست گفت ، آشفته گرد و زار باش
دوستان آشفته و زارم ، کجاست ؟
نیستم آسوده از کارش دمی
یارب ، آن آسوده از کارم کجاست ؟
تا به گوش او رسانم حال خویش
ناله های اوحدی‌وارم کجاست ؟

اوحدی مراغه ای
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
خوش گرفتي از من بيدل سراغ
ياد من كن تا سوزد اين چراغ
خائفي جان بر تو هم از من درود
داروي غمهاي من شعر تو بود
اي ز جام شعر تو شيراز مست
پيش
حافظ بينمت جامي به دست
طبع تو آنجا كه پر گيرد به اوج
مي زند دريا در آغوش تو موج
پيش اين آزرده جان بسته به لب
شكوه از شيراز كردي اي عجب
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
کمند شوق کشانم بصح بازآرد

زدرد عشق تودوشم امید صبح نبود
اسیر هجر چه تاب شب دراز آرد

ولی عجب نبودگربسوخت زآتش عشق
چه جای موم که فولاد در گداز آرد
 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,097
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
بالاتر از سکوت

از کرانه ی دور سحر گذشت
و چهره ی جوانی اش اندوه را پریشان کرد
بالاتر از سکوت
پرواز کرد
- با بال های شکفته روح -
و از گور همیشه ی دنیا گذشت
آنک!
هیاهوی عاشقانه ی طبل ها !
که موسیقی ِ بهار ِ شکسته ی جوانی ِ او را
خاموش فریاد می کنند
شهرام شاهرخ تاش
 
بالا